گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

ستاد نماز جمعه کاشان

 علیرضا کاشانی نژاد

 

 

گفتگویی کوتاه با علیرضا کاشانی نژاد رئیس ستاد برگزاری نماز جمعه  به همراه آقای محمد ملک آبادی در حاشیه نماز جمعه امروز کاشان

علی اصغر شاطری

علی اصغر شاطری

 

در اولین برخورد آنچنان راحت و خودمونی می شود گویا سالها سابقه رفاقت و آشنایی وجود داشته است. از جنس متفاوت با آدم های است که اکثریت جامعه ی ما را شکل می دهند. دغدغه هایی دارد که برای من دوست داشتنی است. ولی آب و نانی در آن دیده نمی شود. 

هرچند باجناق آقای محمد عسلی و داماد آقای مطهریان امام جمعه برزک است ولی موضع گیری های متعادلی نسبت جامعه دارد. 

علی اصغر شاطری از جمله نویسندگان پرکار و محققان فعال کاشان متولد سال ۱۳۴۷ می باشد. ایشان با بیش از ۱۸ سال سابقه فعالیت و تحقیق و پژوهش در زمینه کاشان و کاشان شناسی توانسته آثار خوبی به جای بگذارد و هم اکنون نیز تعدادی کتاب دیگر را در دست آماده سازی دارد. 

شاطری دارای مدرک دیپلم فرهنگ و ادب است و هم اکنون در شرکت ریسندگی و بافندگی کاشان مشغول فعالیت می باشد. 

از دیگر فعالیت های فرهنگی ایشان می توان مسوول صندوق امداد حضرت علی اصغر (ع) مسجد صادقیه و مسئول نشریه فرهنگی ادبی شفاعت از واحد فرهنگی هیئت شاهزاده علی اصغر کاشان نام برد. پی گیری همایش شیرخوارگان علی اصغر را نیز می توان یکی دیگر از فعالیت های ایشان نام برد.

دیشب بعد از نماز مغرب و عشا با هماهنگی قبلی در مسجد صادقیه خدمت ایشان رسیدم. در عین حالی که سرش شلوغ بود و تازه از مشهد مقدس رسیده بود من را به حضور پذیرفت و ساعتی باهم به صحبت نشستیم. 

امیدوارم شروعی برای یک تعامل خوب با ایشان باشد و از تجارب و اطلاعات و راهنمایی های ایشان در جهت تعالی فرهنگی استفاده بنمایم.

اذان و اقامه در گوش عرفان

 

آقا عزیز امامت در حال خواندن اذان و اقامه در گوش عرفان رفیعی

یکی از آداب پس از تولد گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد است. چند روز است که مادرخانم می گوید برویم عرفان را مسلمانش کنیم. البته تاکید دارند این کار توسط یک شخص روحانی صورت بگیرد. روحانی مورد نظرشان آقای عزیز امامت است.  

علامه( عبدالله ناصح علوان) به نقل از علامه (ابن القیم الجوزیه) می فرماید:

فواید وحکمت اذان در گوش نوزاد این است که اولین کلماتی که باید به گوش او برسد، کلماتی باشند که مشتمل بر کبریایی وعظمت پروردگار متعال باشند؛ در اذان کلمه شهادت نیز وجود دارد که با آن انسان در اسلام داخل می آغاز ورود به جهان و هنگام مفارقت از دنیا، کلمه شهادت تلقین می شود؛ مسلماً اثر اذان به قلب بچه نفوذ می کند و آن را تحت تأثیر قرار می دهد؛ هرچند او به ظاهر چیزی احساس نمی کند.

فواید دیگر اذان این است که شیطان فرار می کند و اثرات شیطان از نوزاد دور می گردد.

فایده ی دیگری که بیان می شود این است که کودک، قبل از اینکه دعوت شیطان را دریابد به سوی خدا ودین اسلام دعوت می شود. خلاصه این که کودک همیشه پا به عرصه حیات گذاشت و نسیم زندگی به مشام او رسید، باید تربیت عقیدتی وایمانی وی آغاز گردد.

دیروز و امروز در برزک

شیخ جواد عنایتی

 

دیروز و امروز فرصتی فراهم شد تا به برزک بروم. آقای مجتی صادقی مدیر مسئول خواست تا گزارشی راجع به «صورتجلسه توزیع شده» کار شود. 

موضوع از این قرار است که مصوبه ای از شورا با سهل انگاری یکی از کارمندان شهرداری و توسط یک ارباب رجوع کپی  و بین مردم توزیع می شود. 

در این صورتجلسه چند موضوع جنجالی آمده است: 

۱- انتقاد از دو کارمند شهرداری 

۲- درخواست به کار گیری محمد مهران فر به معاونت شهردار 

۳- استیضاح شهردار در صورت عملی نشدن خواسته های شورا 

برای تهیه گزارش ابتدا به سراغ آقای عسلی رفتم و مصاحبه ای با ایشان تنظیم شد که انشاءالله در این شماره بهشت پنهان ارائه می شود. 

و به سراغ چند نفر از شهروندان رفتم و همچنین صحبتی با آقای رمضانعلی شیری شد. 

اما  

مدتی بود از آقای فرقانی خواهش می کردم که وقتی به من بدهند تا در ارتباط بامسئولیت های عمومی ایشان در شهر برزک صحبت کنیم. 

که این فرصت امروز فراهم شد و در حوزه علمیه موسی کاظم یک ساعتی باهم صحبت کردیم ولی به جهت اتمام وقت ایشان صحبت ناتمام و موکول به هفته آینده شد. 

ان شاءالله این مصاحبه در شماره ۱۹ بهشت پنهان ارائه خواهد شد. 

همچنین خدمت آقای اشرفی رسیدم. با توجه به این که در صحبت های آقای عسلی در ارتباط با ایشان هم مطالبی مطرح شده بود علاقمند بودم با ایشان هم قرار مصاحبه بگذارم تا صحبت ها یک طرفه نباشد که با توجه به محدودیت وقت ایشان میسر نشد 

و اما چند عکس از رایزنی های امروز 

ادامه مطلب ...

سبحان و عرفان

امروز برای گرفتن شناسنامه عرفان به اداره ثبت آران و بیدگل رفتم. 

نام «عرفان» به پیشنهاد استاد عزیزم آقای عنایتی انتخاب شد. و نام «سبحان» را برادرم علیرضا پیشنهاد دادند.

 

سبحان و عرفان

جلسه شورای اطلاع رسانی

امروز در جلسه شورای اطلاع رسانی شرکت کردم. به نظر می رسد این جلسه به ابتکار فرماندار و آقای جلالی سرپرست خبرگزاری شکل گرفته و ماهی یکبار برگزار می شود. 

شرکت کنندگان در جلسه خبرنگاران نشریات محلی و سراسری و مسئولان روابط عمومی ادارات سطح شهرستان کاشان می باشند. 

دستور جلسه با بیان دغدغه های مردم از زبان خبرنگاران شروع می شود و بعد فرماندار برای آن تصمیم گیری و صورت جلسه می شود.  

کمیته هایی نیز شکل گرفته است که گزارش کار می دهند و هرچند مسئول روابط عمومی ها که آقای کریمی هستند صحبت کردند و گزارش دادند ولی علت حضور مسئولین همه روابط عمومی ها را در جلسه متوجه نشدم. 

یکی از درخواست های جلالی از حضار ارائه پیشنهاد برای بهتر برگزار شدن شورای اطلاع رسانی بود. 

آنچه به نظر من می رسد. 

نفس کار جالب است ولی فکر نمی کنم عملکردی فعلی موثر باشد. در عین حال همین که دوستان روابط عمومی و خبرنگاران در یک جا جمع می شوند و همدیگر را می بینند کار جالبی است. 

امیدوارم این کار خوب با پیشنهادهای سازنده بتواند در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد.

دائم در حال نگرانی از خطا کردن و نکردن

از قدیم گفته اند کسی که املاء ننوشته است غلط هم ندارد و من بارها و بارها املاء نوشته ام و غلط های زیادی هم داشته ام. ولی باز از نوشتن دست برنداشته ام. 

غلط داشتن هرچند دو کلمه بیش نیست ولی تبعات آن به مراتب بیش از این دو کلمه است. برای من زجر کشیدنی بیش از این وجود ندارد که در امور خود خطا ببینم و یا احتمال خطا بدهم. 

از این رو بسیار با دوستان معذبم و دائم در این رنج و عذاب هستم که آیا این حرکت و این کار من درست است و یا نه؟ آیا دوستی را رنجانده ام و آیا حرفی را باید بگویم و یانباید بگویم. 

و این موارد در کارهای جمعی بیشتر پیش می آید. من به سرعت با افراد دوست می شوم و اصلاْ از دوستی هیچ واهمه ای ندارم و علاقمند به کار جمعی هستم. ولی همه این ها فضاهای بیشتر را برای تعاملات باز می کند و من را بیش از گذشته در دسترس استرس خطا نکردن قرار می دهد. 

از هیچ کس کینه به دل نگیرید.

از همه سرحال تر و خوشحال تر به نظر می رسید. جراحات و ورم های روی دستش نشان از آن داشت که مدتی طولانی است به اینجا می آید.  

-  چه پیامی داری؟

از هیچ کس کینه به دل نگیرید. 

- از کسی هم زخم زبان شنیده ای؟ 

اگر یکی شنیده باشم ده تا گفته ام 

 و امروز

همراه با استاد حیدر عنایتی  از بخش دیالیز بیمارستان اخوان بازدید داشتیم.

دیالیز  

 

ادامه مطلب ...

بازدید بخشی از کویر شهرستان آران و بیدگل

امروز جمعه به اتفاق آقایان عنایتی و سبزواری و علوی و غمخوار جهت تهیه گزارش به بخشی از کویر شهرستان آران و بیدگل رفتیم. 

دشت های فخرآباد و شمس آباد و کدیش و فیض آباد و مناطقی دیگر مورد بازدید قرار گرفت.  

پیرزن تقی آبادی 

 

ادامه مطلب ...

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی 

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی 

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق 

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی 

دست از من وجود چو مردان ره بشوی 

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی 

خواب و خورت زمرتبه ی خویش دور کرد 

آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی 

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد 

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی 

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر 

کز آب، هفت بحر به یک مو تر شوی 

از پای تا سرت همه نور خدا شود 

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی 

وجه خدا اگر شودت منظر نظر 

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی 

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود 

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی 

گر در سرت هوای وصال است حافظا 

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

صحبت های دوستان در ارتباط با ماهنامه بهشت پنهان

 دوری زمان انتشار و کهنگی خبر در ماهنامه

نوع کاغذ مورد استفاده در نشریه (کاغذ سفید چشم را در هنگام مطالعه اذیت می کند) 

توجه به شم روزنامه نگاری  

عدم توجه به آگهی به جهت دوری زمان انتشار و مسائل دیگر 

اسم نشریه و لوگو  

و موارد دیگر صحبت های دکتر مدرس زاده بود که با مهربانی مرا در محل کارشان به حضور پذیرفتند و در ارتباط با ماهنامه بهشت پنهان بیان کردند.  

 

در این هفته تلاش کردم  از دوستان وقت بگیرم و در ارتباط با نشریه بهشت پنهان صحبت کنیم و نظر آنان را بشنوم.

و خوشبختانه باید عرض کنم تمامی عزیزان به من حقیر وقت دادند و با حوصله صحبت های من را شنیدند و نظرات خود را گفتند.  

 

امروز برای گرفتن دوربین خدمت آقای صادقی رسیدم و در فرصت کوتاهی که خدمت ایشان بودم بازخوردهای این شماره را از ایشان شنیدم:

مطالب شماره 17 خیلی به طرف ادبیات رفته است.

مطالب بیشتر از آران و بیدگل انتخاب شده است.

کمتر به اخبار برزک توجه شده است.

خانم جوادزاده از صحبتی که در وبلاگ کردید ناراحت شده است.(متوجه نشدم چه صحبتی)

خانم شائمی از گزارشی که در ارتباط با نان کار شده و از ایشان اسم برده شده است ناراحت است. و عقیده دارد بعضی از مطالب نباید بیان می شد.

(به تو صیه مدیر مسئول) 

**********************************************************  

 

و اشکال های بسیار دیگر که دوستان از روی لطف به حقیر گوشزد کرده اند که از جمله:

اشکالی که به 

 داستان کوتاه به دو زبان انگلیسی و فارسی در صفحه   

 و اسم نشریه (از زاویه دو کلمه بودن)

از طرف آقای عنایتی عزیز  

 

اشکال مربوط به عکس ببر در صفحه 7   

از طرف آقای حسین بیدگلی عزیز  

 

مواردی که آقای محمد ملک آبادی عزیز مطرح کردند:

مطالب در موضوعات مختلف کار شود که یکی از تقسیم بندی ها عبارت است از فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - ورزشی که در این شماره اینگونه نیست.

مطلب مصاحبه باید در چند شماره کار می شد و طولانی است.

به مطالب ادب و هنز زیاد پرداخته شده است.

با مطالب شهرستان به صورت متعادل پرداخته نشده است خصوص که در این شماره باید بهشت پنهان بیدگل نامگذاری شود. 

در این شماره اصلاً به مسائل ورزشی پرداخته نشده است که باید پرداخت. 

به مسائل سیاسی پرداخته نشده است. 

به صحبت های امام جمعه کاشان پرداخته نشده است. 

و موارد دیگر   

 

و توجه به سرمقاله که چشم و چراغ نشریه سرمقاله است. 

تهیه مطالب شماره های بعد از قبل متناسب با مکان و زمان 

توجه به بحث اقتصادی نشریه 

توجه به مسائل روز جامعه 

از طرف آقای باقرپور شیرازی سرپرست فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان 

 

تلاش داریم خدمت دوستان برویم و اشکال های کار را پیدا کرده و باهم برای رفع آن فکر و راه حل پیدا کنیم و کاری در شان مطبوعات کاشان ارائه دهیم. 

انشاءالله

وظایف حقیر در مقابل ایشان

نوزاد - رفیعی 

  

و ایشان دوشنبه ۱۱/۸/۸۸ ساعت ۹ صبح در زایشگاه شهید رجایی شهرستان آران و بیدگل قدم رنجه کرده و پا به دنیای خاکی گذاشتند. 

البته در حال حاضر بیشتر وقت خودشان را به خواب و تغذیه اختصاص داده اند ولی به نظر نمی رسد که همیشه اینگونه باشد. 

شاید کارکردن و مطالعه کردن و سفر کردن و ایستادن و افتادن و راه رفتن و شکست خوردن و پیروز شدن و خوشحال بودن و ناراحت شدن و غصه خوردن و نخوردن و هرچه که فکرش را بکنید و نکنید نیز جزء قسمتی از برنامه های روزمره اشان قرار بگیرد و شاید نگیرد. البته ممکن است با عاشق شدن و یا نشدن هم مانوس شوند. 

و بدون شک قرار است تا حقیر که واسطه ای در به وجود آوردن ایشان در مسیر شعاع اراده خداوندی بوده ام کارهایی برایشان انجام دهم 

که از هم مهمتر آن است آزادشان بگذارم تا اختیار کنند: 

درس خواندن یا نخواندن 

کار کردن یا کار نکردن 

مهربان بودن و یا نبودن 

عاشق شدن و یا نشدن 

خوب بودن و یا خوب نبودن

و بسیار دیگر از امور کوچک تا بزرگ 

راز گل سرخ

در طول سالیان دراز چیزی به دست نیاورده ام که قابل عرضه باشد اما به نکته ای پی برده ام  

 

کار ما نیست  

شناسایی راز گل سرخ  

کار ما شاید این است 

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

جمع شدن قابلیت های برای رفع نیازها

این هفته به من خیلی سخت گذشت. تصمیم ندارم جزئیات و علل آن را بگویم. از خوبی ها بگوییم و بنویسیم به مراتب بهتر است تا از اشکال ها و ایراد ها

دائم در حال تاسف خوردن بودم.

یکی از مشکل های نهادینه شده در وجود تک تک ماها کمبود های شخصیتی است. شاید به همین خاطر بود که رشته های دانشگاهی را زیاد کردند و با خود گفتند به هر ایرانی یک لیسانس یا مهندسی یا دکترا می دهیم تا این خلاء رفع شود چیزهای دیگه ندادیم مهم  نیست ولی کمبودها درونی بد دردی است.

ولی فکر می کنم حل نشد که نشد بدتر هم شد. این هم جزء آن چیزهایی است که علت آن را نمی دانم. 

بگذریم

می خواهم سری به برزک بزنم چرا که آقای محمود اشرفی گفت گه گاه سری به فریاد می زنم. البته با توجه به این که یکی از راه های آمدن به مطلب تایپ « محمود اشرفی » در گوگل ذکر کردند از این رو چند بار در این متن نام ایشان را نوشتم تا مطلبم زودتر به چشم ایشان بیاد.

در آخرین ملاقاتی که با ایشان داشتم به دو موضوع اشاره ای کردم. نخست آن که به ایشان گفتم من کار ندارم که عملکرد ایشان از دید من درست است یا خیر ولی همین که یک انسان از صبح تا شب در سازمانی مانند شهرداری کار می کند و عرق می ریزد برای من با ارزش و قابل احترام است

و دوم آن که من ایشان را محمود اشرفی نمی دانم یک شخص حقیقی نمی بینم (هرچند شخص ایشان نیز برای من قابل احترام هستند) بلکه من ایشان را شهردار برزک می دانم.

اما حرف این متن چیست؟

هر شخصیت حقوقی در هر منطقه ای که کار می کند وظیفه دارد تا از تمام نیروهای آن شهر و پتانسیل های منطقه جهت پیشرفت آن منطقه استفاده کند

در هر شهری مردم در گروه های مختلفی تقسیم می شوند

1- مردم عامه

2- مسئولین

3- امام جمعه (خصوص ایشان را ازمسئولین جدا کردم به جهت عمق تاثیر گذاری ایشان در امور جامعه)

4- تحصیل کردگان

5- سرمایه داران

6- سرمایه گذاران

7- مردم عوارض بده

8- مردم عوارش نده (بی بضاعت)

9- مزیت ها نسبی منطقه (این بدان معنی است که هر منطقه ای متناسب با شرایط دارای خصوصیات ویژه می باشد که با دست گذاشتن روی آن می توان منافعی بیشتری را کسب کرد.)

10- سرمایه گذاران خارجی

11- ...

یک شخصیت حقوقی در هر جایگاهی وظیفه دارد تا این ها را در جهت رفع نیازها و حل مشکلات باهم متحد کند. برای همه این بندها احترام قائل شود و به گونه ای با این افراد رفتار کند که احساس تحقیر شدن نکنند.

سوال من از مسئولین محلی بخشدار و رئیس شورا و امام جمعه و خصوص شهردار (به جهت این که که دستشان بازتر از مسئولین دیگر است) این است که آیا این گونه بوده اند؟ 

اما 

موضوعی که برای من دیده می شود آن است که شهردار تلاش می کند که بگوید «من» فرد فعالی هستم و «من» پول بیشتری را جذب کردم و «من» پروژه های زیادی را انجام دادم و در نهایت هم خواهد گفت برای «من» برزک کوچک است و می توانم درجاهای بزرگ تر موثر باشم. 

و البته  

ایشان را تحسین می کنم و انتظار ندارم چیزی از ایشان بخواهم که فراتر از فرهنگ اداری موجود است ولی سوال خود را تکرار میکنم 

چه میزان در جهت جمع کردن همه قابلیت های در کنار همدیگر جهت رفع مشکلات قدم برداشتید؟

نسیم بهشت

کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت 

من و شراب فرح بخش و یار حور سرشت 

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز 

که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت 

چمن حکایت اردیبهشت می گوید 

نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت 

به می عمارت دل کن که این جهان خراب 

بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت 

وفا مجوی زدشمن که پرتوی ندهد 

چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت 

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست 

که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت 

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ 

که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت 

 

یکی از علل مشکلات موجود در جامعه عدم فرهنگ کار گروهی است. علت آن را نمی دانم ولی شک ندارم که این چنین است. 

امروز برای پی گیری جذب آگهی در نشریه بهشت پنهان به یکی از کانون های تبلیغی رفتم. ایشان یکی از دوستان قدیمی بود بعد از این که اندکی از شرح حال نشریه را شنید اولین حرفی که زد این بود: 

«چرا امتیاز به نام خودت نمی گیری» 

معنی این حرف آن است کاری را پی گیری کنیم که به اسم ما چسبیده باشد. 

در جایی گفتم علت این که به مطبوعات روی آوردم این بود که ما بلد نیستیم با هم فکر کنیم بلد نیستیم با هم حرف بزنیم بلد نیستیم با هم کار کنیم و فکر می کنم می توانم از طریق مطبوعات قدمی در جهت رفع آن بردارم. 

حالا خوب فکر کنید. من که قرار است قدمی در جهت یاد گرفتن باهم کار کردن بردارم اول اینگونه به فکرم می رسد که باید امیتاز این نشریه به نام خودم باشد. 

اما باهم کار کردن هم شرایطی دارد 

افرادی که هدف مشترک دارند در کنار هم دیگر جمع می شوند کارها تقسیم می شود و هرکس در قبال جمع مسئولیت به عهده می گیرد و در صورتی که کوتاهی کرد مورد بازخواست قرار می گیرد. 

آیا جمع های ما اینگونه است؟ 

هر وقت در مورد مسائل و مشکلات نشریه به صحبت نشستیم اولین حرفی که زده شد راحت ترین بود. 

یک شنبه بعد یک فشار سنگین از یک کار گروهی پی دی اف نشریه برای آقای جانجانی فرستاده شد و قرار بر این است که ایشان نشریه را چاپ کرده تا آقای صادقی کار توزیع را انجام دهند. 

کار توزیع به صورت زیر شکل می گیرد:  

پی دی اف نشریه برای ۳۰۰ ایمیل از طریق من ارسال می شود که این کار صورت گرفت. 

نشریه برای ۳۰۰ نفر که شامل ارگانها و سازمان ها و افراد هست به صورت پستی توزیع می شود  

و مابقی نشریه در اختیار نمایندگی های جهت فروش قرار می گیرد.

به بهانه «تنها قلب مطبوعاتی و تپنده شهر کاشان»

جوان کویر تمام هم و غم خود را پی گیری یک نماینده مستقل برای آران و بیدگل گذاشته است و چنان احساسی مطلب می نویسد و می گوید که گویا تمام وظیفه مطبوعاتی است و تنها مشکل انسان هایش در شهرستان آران و بیدگل همین 

سرپرستی همشهری هم یک سایت مجلل درست کرده و تبلیغنامه هایش را در آن قرار داده است و نام ویژه نامه هایش را مزین کرده است به «تنها هفته نامه کاشان» هرچند اثر از مطالب آن دیده نمی شود ولی «شیک پلاست کاشان» به راحتی قابل دستابی است. 

ابوالفضل نوحی در مطلبی در دو هفته نامه آرمان در بخشی از نقد شورای شهر کاشان می گوید. «حتی آرمان تنها قلب مطبوعاتی و تپنده کاشان...» و او هم اینگونه اعلام می کند که دیگر مطبوعاتی را مطبوعه نمی داند و در وبلاگ شخصی اشت بهشت پنهان را مفتخر به عنوان «کاغذ» می کند. 

و در مقابل حسین صدری عزیز نیز در گفتگویی که با او دارم خیلی از آدم هایی که خود را مطبوعاتی می دانند رد می کند و می گوید اینها در سختی ها کجا هستند و وقتی که قرار است آشی را تقسیم می کنند سرو کله اشان پیدا می شود. 

و این در حالی است که شیرازی که هنوز سرپرست اداره ارشاد است دل پردرد خودش را از تعدادی از سرپرستی ها و قانون شکنی اشان پنهان نمی کند و در حاشیه جلسه اطلاع رسانی به یکی از این دوستان می گوید: 

قانون را رعایت کنید نگذارید ما که از یک خانواده هستیم رودروی هم بایستیم. 

و این جماعت که قرار است با گزارش های خوبشان گره ای از مشکلات جامعه بردارند دعواهای خود را پیش فرماندار می برند که ای داد و بیداد که در تعاونی مطبوعاتی اشان هم بردند و هم دزدند 

و جالب تر این که طی بررسی ها که از طریق نظارت اداره تعاون صورت می گیرد مشخص می شود تمامی اعضای هیئت مدیره تعاونی مطبوعاتی های عزیز کاشان فعلاْ حضوری در مطبوعات ندارند و حسین صدری با خط و نشان کشیدن اعلام می کند تخلفات همه را بیان خواهد کرد. 

اما صحبت از گزارش شد و دوستان آرمان عزیز نه از زبان خود بلکه گاهی از زبان کیوسک دار سرکوچه و گاه نوحی عزیز علاقمندند خود را تنها نشریه محلی شهر منتظر استان شدن کاشان معرفی کنند نشریه را مزین به گزارش هایی می کنند که در غالب آنها در بالایش داخل یک ستاره یا یک مستطیل نصف کاره نقش بسته شده است: گزارش آگهی 

با همه این اوصاف بهشت پنهان هنوز در منظر دوستان اهل نظر در حد و قواره یک روزنامه دیواری بچه های راهنمایی است و از این درد بر خود می پیچد. 

«بشارت» هم که نوزاد ناخلفی که گویا زاده شده و نشده از دامان متولیان دلارهای نفتی رها شد و خبری ازش نیست تا کجا باز صدقه سری بیاید و تعریف و تمجیدی از سر گیرد. 

و ما قرار است همانطور که مهدی گرگ پور می گوید تلاش کنیم که مسئولین مان محلی باشند از استاندارمان تا فرماندار و بقیه چرا که همه اشکال ها از آنان است 

حرف بسیار است و توبه کرده بودم که زبانم تیز نشود که شد

عشق ۱۷ ماهه

تا یادم می آید به تعداد موهای سرم عاشق شده ام و به تعداد چندین برابر آن زجر کشیده ام و تا جان کندن و مردن پیش رفته ام ولی از معشوق دست نکشیده ام. 

بعضی وقتها از دست خودم ناراحت می شوم و با خودم می گویم این هم، موجود است که خدا آفریده و باز خودم را با موضوعاتی غیر از خودم مشغول می کنم تا خودم را فراموش کنم. 

امروز جلسه سختی با آقای صادقی و جانجانی و نعیمی داشتم. جلسه ای که موضوعش یکی از معشوقه های من بود. 

مهم نیست چه اسمی دارد ولی آنچه برایم اهمیت داشت ۱۷ماه عشق بازی با اوست که در ثانیه ثانیه لحظه هایم جریان داشته و بزرگ شده است و به اینجا رسیده است. 

از روز اول ماه با او بودم. با او صبحانه خوردم و با او بیرون رفتم و با او به منزل آمدم و با او خوابیدم و با او فکر کردم و با او حرف زدم و با او و با او و با او و روز وصال که روی دکه های مطبوعاتی می دیدم یک لحظه ازش بدم می آمد و دیگر نمی خواستم نگاهش کنم. عشقم را تمام شده می پنداشتم و دست از پا دراز تر راه خانه را در پیش می گرفتم. 

یک قرص نوروتریپتیلین می خوردم و می خوابیدم. اگر داخل اطاق جایی می دیدمش سعی می کردم پشت دیگر وسایلم پنهانش کنم تا چشمم بهش نخورد. 

از روز وصال چند روزی می گذشت و دوباره دلم شروع به بهانه گیری می کرد. هرچه نهیبش می زدم که ای بیچاره به یاد بیاور جان کندن هایت را، اثر نمی کرد. مثل بچه ها پایش را تو یه کفش می کرد که یه سر  بهش بزنم 

و دوباره شروع می شد. 

ولی امروز جدای از این ها روز گوریده ای بود. وقتی نگاه به محمد می کردم به وضوح گرفتگی را در چشمانش می دیدم 

به محمد گفتم چیه؟ مشکل چیه؟  

و می گفت  

- هیچی فقط خسته شده ام 

- از نشریه 

- نه از زندگی 

یه جورایی حس می کردم مثل این که من پا گذاشته ام روی شاهرگ های حیاتی این بشر. نمی دونم مشکلش چیه ولی ناراحته

آقای مهدی گرگ پور

تعریف آقای مهدی گرگ پور را زیاد شنیده ام. ولی ایشان را هنوز از نزدیک ندیده ام. از طریق وبلاگشان ارتباطی گرفتم و امیدوارم دیدار حضوری نیز حاصل شود. سوال و جوابی که در وبلاگشان با ایشان داشته ام در این پست تقدیم می کنم. 

 

نظر من

سلام
فکر  می کنم در متن شما خیلی کلی گویی شده است.
خصوصاَ در ارتباط با انتخاب یکی از مدیران
 

جواب آقای گرگ پور 

جناب آقای رفیعی
با سلام .
تا حدودی با شما موافقم . در متن نوشته شده به استاندار محترم اصفهان  توصیه شده در انتخاب مدیران در شرایط مساوی به مدیران بومی هر منطقه نگاه ویژه ای داشته باشد .
اما ایکاش کمی واضح تر درباره متن به نکاتی که لازم است اشاره می فرمودید . پس جنابعالی هم خیلی کلی نظرتان داده اید. باید قبول کنیم که مطالب ریزتری هم در اینگونه مطالب می توان مطرح کرد که بدلیل طولانی شدن از درج آن خودداری شده است .
در هر صورت همانگونه که درباره خودم نوشته ام قصدم عناد و دشمنی و سیاسی بازی نیست و همفکری و تبادل نظر است و ضرورت دارد امثال جنابعالی و بنده خیلی دلسوزانه نظرات خود را بصورت واضح مطرح نماییم  . ضمنا بنده بصورت مطلق  مدیریت افراد غیر بومی در شهرستان را منوط به تخصص و تعهد آنان و مشروط به نبودن مدیر بومی با همین شرایط می دانم  . در تعهد و تخصص مسائل ریزی  از جمله تقوا و انصاف و عدل و ... وجود دارد که این  عده از مدیران را از سایرین متمایز می کند .
در انتظار نظرات دیگر جنابعالی هستم .گل  

 

نظر مجدد من 

حقیر چند روزی است که وارد دنیای مطبوعات در کاشان شده ام.
و اگر صحبتی هم می کنم از سر درس پس دادن است و نه نظر دادن
اما
در عین حال موضوعی برایم روشن شده است.
دوستان مطبوعاتی وقت کافی روی عملکرد مدیران نمی گذارند و از این رو جمع بندی مناسبی نمی توان داشته باشند.
با یکی دو عملکرد و آنهم از دور نمی شود برای یک مدیر قضاوت کرد.
و وقتی هم قضاوتی با پشتوانه کافی صورت نگیرد کل موضوع را مخدوش کرده و باعث دو مشکل بزرگ می گردد
1- باعث جهت دهی نادرست افکار عمومی می شود.
2- باعث تصمیم گیری نادرست مدیران بالادستی در ارتباط با آن مدیر می شود
که هردو خطرناک است.
در ارتباط با شما
دورادور شنیده ام از مطبوعات فاصله گرفته اید. و به آن به صورت جدی نگاه نمی کنید.
نمی دانم این موضوع تا چه حد درست است
اگر درست باشد بنابراین با نگاههای یک شهروند عادی به موضوع نگاه می کنید و بنابراین نتیجه گیری شما با توجه به این که متفاوت با شهروند عادی دست به قلم دارید بیشتر مخرب است تا تاثیرگذار
ارادتمند
رفیعی  

 

جواب آقای گرگ پور 

ورود جنابعالی را به دنیای مطبوعات خیرمقدم عرض می نمایم.
بهتر است برای گپ و گفتگوی حضوری قراری با هم بگذاریم.حتماَ نشانی مرا دارید . تلفن دفتر بنده را نیز می توانید از دوستان  مطبوعاتی بپرسید .
صراحتاَ  عرض نمایم که بنده قلم به مزد نیستم . مطبوعات محلی کاشان را برای نوشتن مطالبم خالی از جسارت می بینم . البته بعضاَ دوستان در نشریات محلی لطف می کنند و بعضی از مطالب بی نیش و کنایه بنده در  همین وبلاگ را در نشریات محلی کار می کنند . بعد از حدود 20سال فعالیت در مطبوعات چند سالی است از مطبوعات فاصله گرفته ام چون مطبوعات نان و آبی ندارد و لذا به شغل دیگری که هم نان و آب دارد و هم نمک مشغولم  . به وبلاگ نویسی رو آورده ام چون علاقمند به نوشتم هستم  . نوشتن درباره دغدغه ها و مسائل و مشکلات و ....
حرف زیاد است ....
به امید دیدار

گاه کم و گاه زیاد

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
زندگی عادی و معمولی روزمره آن قدر جذابیت برایم ایجاد نمی کند که از آن لذت ببرم لذت که هیچ گاهی احساس خوبی هم ندارم. از این که باید شب ها بخوابیم و صبح بیدار شویم و صبحانه بخوریم و به دنبال کار برویم و تایپ بکنیم و... همینطور تا شب و تکراری دیگر
آنچه به این مردگی زندگی می بخشد احساس عشقی است که در روابط دوستانه با دوستان است و گاهی کم و گاه زیاد

درد عشق

دردم از یار است و درمان نیز هم 

دل فدای او شد و جان نیز هم 

درد و درمان و زجر و راحت به میزان پی در پی شدن کلمات و به همین نسبت زمانی در زندگی ام جریان داشته است. 

دیرزمانی است که اینگونه بودن با من همراه بوده و به نوعی از آن لذت برده ام می دانسته ام توام با درد و زجر است ولی باز به سوی آن رفته ام و با جان و دل  

من از ادب و هنر چیزی نمی دانم بیشتر با لمسیات سر و کار داشته و آن چیزی که در شعرها در جلسه نقد حافظ بررسی می شد من نخوانده ام ولی شاید بتوان گفت لمس کرده ام. 

همان چیزی که فریدون کدخدایی می گفت که جمع نقیضین است ولی او با قاطعیت می گفت در تصویر هنری بوده است ولی من آن را در زندگی واقعی به بررسی نشسته ام. 

عاشق شدن جزء لاینفک زندگی ام بوده است و بدون آن احساس مردن داشته ام.  

امروز هم عاشقانه با استاد عنایتی و آقای علوی و غمخوار به یزدل رفتیم. زجر می کشیدم که دوستان در زحمتند و لذت می بردم از این که با آنان هستم. 

بیش از ۵۰ روستا و شهر فقط در شهرستان کاشان قرار دارد که هرکدام از آنها می تواند بهانه ای شود تا  تلاطم پر احساس عشق را در کنار دوستان و به بهانه صفحه آخر بهشت پنهان با عنوان معرفی نقاط مختلف شهرستان کاشان و آران و بیدگل در کوه و دشت کمی آرام ساخته و مجوز کمی بودن و نفس کشیدن را برای جسم خاکی صادر کنم. 

و امروز بعد از ظهر اینگونه گذشت و صبح گزارش تکمیل نشده نان را با اجازه گرفتن از آقای اصفر شقایقی و در حضور آقای میرززاده دبیر کمیسون آرد و نان شهرستان به یک سرانجامی رساندم 

شقایق گله مند بود از بهشت پنهان و مقصر را آقای میرزاجانی می دانست که اطلاعات بی ربطی را در اختیار این نشریه قرار داده است. 

و این در حالی است که بارها و بارها اعلام کردم این کادر کار من است و نه از ره کین که اگر اینگونه بود امروز به حضورش نمی رفتم. 

کسی که در یک جایگاه حقوقی قرار می گیرد طبیعی است که باید تحمل خود را نیز بالا ببرد تا با تضارب آراء که گاهی ممکن است کمی نیش دار هم باشد فضایی برای پیشرفت جامعه ایجاد شود.

ساعتی با برادر

امروز بچه های صفحه آرایی شروع به کار کردند. مطالبی که آماده بود تحویل دادم و باز هم مانند دیروز حرف و ناراحتی هایشان را شنیدم و چاره ای جز سکوت ندیدم 

فرصتی فراهم آمد تا با داداش دز مسیر برگشت از برزک به کاشان صحبت کنیم. نظر ایشان را از مسائل روز پرسیدم و جوابشون را شنیدم. 

به نظر من با توجه به حضوری دائمی علیرضا در مسائل اجتماعی سیاسی از قبل انقلاب تا کنون تحلیل های عمقی ارائه می دهند. هرچند در بعضی از مسائل باهم اختلاف نظر داریم ولی از تفسیر هاشون استفاده می کنم. 

«هر اتفاقی را می باید در اوضاع و شرایط خودش مورد بحث بررسی قرار دهیم» در جواب سوال من در ارتباط با یکی از مسائل گذشته گفت و ادامه داد «بعنوان مثال مجوز تعداد زیادی از حفر چاهها در منطقه کاشان به دست من صورت گرفته ولی آیا روی آن کار کارشناسی صورت گرفت؟ نه به نظر من شرایط اول انقلاب و حضور جوانان در جهاد این مسائل را به دنبال داشت.» و صحبت های دیگری که مطرح شد. 

و جلسه نقد کتاب که در منزل آقای فریدون کدخدایی با تاخیر حضور یافتم. 

اولین حضور من در جلسات نقد کتاب دوستان بیدگل و نوش آباد بود و برایم جالب بود. امیدوارم ادامه داشته باشد و بتوانم از آن بهرمند شوم.

فالگوش در فرهنگ و ارشاد

پنج شنبه فرصتی شد به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران واقع در میدان بسیج بروم. هرچند محل دوری برای این مجموعه در نظر گرفته شده است ولی ارزش رفتنش را داشت خصوص که فرصتی فراهم شد تا با آقای جلالی به صحبت بنشینیم. 

چند موضوع صحبت شد خانه مطبوعات و شورای اطلاع رسانی و همچنین بهشت پنهان و البته قرار شد در آینده ای نزدیک بیشتر در این ارتباط صحبت کنیم. 

در ارتباط با نان مشغول تهیه گزارشی هستم که برای تکمیل اطلاعات به فرمانداری رفتم. می خواستم با آقای شقایقی صحبت کنم که ایشان جلسه داشت و به شنبه موکول شد. 

و اما

فرهنگ و ارشاد و شیرازی که هنوز با حکم سرپرست مشغول به کار است. سومین رایزنی من در پنج شنبه بود. آقای نوحی و دوستشان مشغول صحبت با آقای شیرازی بودند صدایشان بلند بود و تا دفتر ریاست می آمد و مشخص شد که بحث حول و حوش خانه مطبوعات کاشان است. 

 

و بعد از ظهر حرکت به برزک 

طبق معمول جلسه پنج شنبه برگزار شد. دوستانی حضور داشتند و صحبت هایی شد. گروه صفحه آرایی فشار زیادی به من آوردند. دائم و بی قفه می گفتند چرا به برنامه زمان بندی عمل نکرده ام. 

طبق برنامه زمان بندی باید مطالب را در ۲۲ هر ماه تحویل گروه صفحه آرایی بدهم و پنج شنبه ۲۳ بود و مطالب هم کامل نشده است. 

هرچه توضیح دادم راضی نشدند و پاشون تو یک کفش کرده بودند که این حرف ها را نمی فهمیم. 

به دوستان گفتم همانطور که کارها را تقسیم کرده ایم گرفتن دفتر در کاشان به عهده آقای جانجانی و آقای صادقی بوده و این دوستان این کار را انجام نداده اند و به همین جهت محلی برای کمک گرفتن از دوستان در کاشان فراهم نشده است. بنابراین فشار کار روی دوش من بوده  

ولی همه صحبت ها فایده نکرد که نکرد 

نجوای پاییز

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
همایش نجوای پاییز و نشریه دانشجویی گفتمان زحمت باارزشی است که به همت خانم اعظم بیدگلی زاده و دوستان ایشان در دانشگاه پیام نور آران و بیدگل صورت گرفته است.
خدمت همه عزیزان خسته نباشید عرض می کنم و امیدوارم این گونه کارها ادامه داشته باشد.
در دعوتنامه این همایش آمده است:
زمین می وزد، آسمان می بارد، دست های درختان، کنایه های حیات دارد، صدای خش خشی از فرش به عرش می رسد، و به یمن میلاد پاییز سجده شکرانه می زنند و خدا می داند که این فصل زرد؛ نجوایش را به زمستان پیش کش خواهد کرد...
حضور با برکت حضرت عالی، در سومین همایش شعر نجوای پاییز، که با همت دوستان عزیزمان در نشریه دانشجویی گفتمان دانشگاه پیام نور مرکز آران و بیدگل برگزار می شود، مایه ی امتنان و خرسندی فراوان است.
ما در این جمع لطیف، لطف تو را می طلبیم
مدیر مسئول نشریه دانشجویی گفتمان
اعظم بیدگلی زاده
رئیس مرکز
دکتر رضا رمضانی

کنفرانس با حضور ولف گانگ

صبح به کنفرانس مگاالکترونیک که در دانشگاه کاشان برگزار شد رفتم. این کنفرانس کار مشترکی از فنی و حرفه ای کاشان و مرکز رشد دانشگاه کاشان بود. و بعد در این ارتباط با آقای علوانی مدیر مرکز و آقای نجفی کارشناس مرکز صحبتی داشتم. در این کنفرانس آقای ولف گانگ المانی از شرکت فستو صحبت می کرد و آقای توحید ترجمه صحبت های ایشان را به عهده داشت. با آقای توحید و دکتر اجتهد مسئول مرکز رشد صحبت کردم. 

تلاش دارم گزارشی برای این شماره بهشت پنهان باشد. 

بعد از ظهر کامل مشغول آماده کردن متن صحبت با محسن مجیدی زاده بودم. تا ساعت ۹ شب که آماده شد و به ایمیل ایشان ارسال کردم. تا اشکال های احتمالی آن گرفته شود.

فرمانداری خبرگزاری نجوای پاییز و بزرگداشت حافظ

روز پرکاری بود. 

صبح با کارشناس انتخابات و شوراهای فرمانداری کاشان آقای قاسمی نیاسر دیدار داشتم. ایشان کمک کردند تا گزارشی در ارتباط با شوراها آماده کنم. 

متاسف می شوم که ساختار به این خوبی برای شوراهای اسلامی شهر و روستا و شوراهای فرادستی تعریف شده است و از آن استفاده ای نمی شود. ویا این که جایگاه آن نهادینه نشده است و یا راههای تعاملی مردم و مسئولین و شورها به نقش واقعی خود نرسیده است. 

در هر حال تلاش دارم گزارش برای این شماره بهشت پنهان آماده شود. 

به خبرگزاری جمهوری اسلامی مراجعه کردم. خیلی وقت است که علاقمندم از نزدیک با آقای جلالی صحبت کنم. برایم سوال است که ایشان در جلسات شورای اطلاع رسانی از بهشت پنهان دعوت نمی کند. در ضمن می توان از نظرات ایشان در ارتباط با گزارش خانه مطبوعات استفاده کرد.  

ایشان در دفتر نبودند و گویا به اصفهان رفته بودند. خانم تسلیمی را دیدم. با ایشان در کلاس های تکمیلی خبرنگاری در اصفهان آشنا شدم.

مشک پولی کماکان حل نشده است. و به دنبال راه حلی برای آن 

بعد از ظهر با آقای صادقی به همایش نجوای پاییز رفتم. خیلی نست به سال قبل پیشرفت کرده بود و خوب برگزار شد.  

در حاشیه همایش با آقای نمکی راجع مطبوعات صحبتی شد.

بعد از آن به جلسه بزرگداشت حافظ در منزل آقای حسین بیدگلی رفتم. الحق و الانصاف خوب و جامع و جالب بود.  

از این همه قابلیت و پتانسیل علمی ادبی و هنری در این جلسه شگفت زده شدم. دوستانی را دیدم که قبلاْ در فضای مجازی وبلاگشان را دیده بودم. و عزیزانی هم که حضوری خدمتشان عرض ادب داشتم. 

امیدوارم بتوانیم گزارش کاملی از این جلسه در ماهنامه بهشت پنهان بیاورم.

گشتی در باغ بهشت

دیشب سیستمی که با آن به اینترنت ارتباط داشتم مشکل پیدا کرد و وقتی از من گرفت تا به حالت اول برگشت. 

دیروز فرصتی شد تا به آقای حاج حسن خاکباز مراجعه کنم. ایشان از سال ۱۳۵۹ که به جبهه اعزام می شوند جبهه و اسارت باعث می شود که سال ۱۳۶۹ به خانه بازگردند. آشنایی من با ایشان در دانشگاه کاشان اتفاق افتاد. آقای خاکباز مسئولیت مرجع و نشریات دانشکده علوم پایه را به عهده داشتند و باهم دوستی داشتیم. 

به منزلشان رفتم و به مسائل مشترک پرداختیم. درضمن بازی طراحی کرده بودند به نام راه بهشت که مورد تایید مراکز علمی هم واقع شده بود و راجع به آن صحبت کردیم و این که آیا از طریق نشریه بهشت پنهان می توانیم ارتباط فرهنگی داشته باشیم صحبت هایی شد. 

به نظرم در صورتی که خواسته باشیم در ارتباط با جانبازان و آزادگان در نشریه کارکنیم ایشان می توانند برای ما کمک خوبی باشند. 

بعد از آن به مرکز فنی و حرفه ای مراجعه کردم. آقای مهندس علوانی مدیر مرکز را ملاقات کردم. سعی دارم با رایزنی فضای همکاری ایجاد شود. 

عقیده دارم می توانیم با هر سازمانی به یک اتحاد مثلثی برسیم. بدین صورت که هر اداره ای حرف ها برای گفتن دارد و مخاطبی برای شنیدن و پلی که این ارتباط را برقرار کند. نشریه بهشت پنهان می تواند در کنار دو راس دیگر واقع شود و به استفاده از روابط متقابل و منافع مشترک به یک رابطه پایدار بیندیشد. 

با آقای علوانی صحبت هایی شد و ایشان استقبال کرد. امیدوارم به یک قرارداد عملیاتی و مکتوب بینجامد. 

بعد از ظهر با دکتر امینی مدیر مسئول آرمان قرار ملاقات داشتم. صحبت  هایی راجع به مسائل مطبوعاتی مطرح شد. خصوصاْ در ارتباط با خانه مطبوعات حرف های زدیم. فکر می کنم بچه های مطبوعاتی در این ارتباط ضعیف عمل کرده اند و این موضوع را برای دکتر مطرح کردم. و ایشان صحبت های خوبی مطرح کردند و در ضمن اعلام آمادگی کردند که هرگونه کمکی را حاضرند در این ارتباط داشته باشند. 

و اما امروز 

صبح تا شب در خانه بودم. و پشت کامپیوتر مشغول تنظیم گزارش مربوط به آقای مجیدی زاده بودم. کار فکری به مراتب سخت تر از کار یدی است و به شدت انرژی می طلبد. گاهی پشت سرم درد می گیرد. ولی در عین حال سعی دارم که مطالب طبق زمان بندی تعریف شده آماده شود.  

البته دعوتی از آقای مرادی کردم. ایشان در زمینه شعر و خط تحریری فعالیت دارند. علاقمندم بازه همکاری با هم داشته باشیم. به منزل آمدند و مطلبی را برای این شماره بهشت پنهان آوردند که روی آن و همکاری صحبت کردیم.

و شب  

ارتباطی با آقای منعمی ایجاد شد و صحبتی راجع با همکاری در بهشت پنهان داشتیم. امیدوارم بتوانم از کمکشان استفاده کنم.

یک ساعتی به باغ بهشت رفتم. از زمانی که در بهشت پنهان مشغولم دائم موضوعات بهشتی برایم مطرح می شود. این باغ برای پذیرایی از مراسم آماده شده است و البته یکی دو هفته است که به این شکل درآمده باغ زیبایی است که بعد از میدان جهاد قرار دارد. 

و اما فردا 

رایزنی هایی که باید با فرمانداری انجام بدهم. ساعت چهاربعدازظهر همایش نجوای پاییز و ساعت هفت هم جلسه بزرگداشت حافظ در منزل آقای حسین بیدگلی و فکر می کنم روز پرکاری باشد.

تور ادبی تهران

امروز به همراه دوستان مسافرتی به تهران داشتیم. و از چند مکان دیدن کردیم. 

آقای حیدرعلی عنایتی بیدگلی آقای علی مصلحی آقای سبزواری آقای مسعود فرزانگان و آقای فریدون کدخدایی و آقای ابوالفضل جهان مهین و آقای مقداد راحتی و آقای عباس غمخوار و آقای محمد علوی و آقای سید احسان مرکبی و آقای عباس رسول زاده و آقای علیرضا توحیدی و آقای ایمانیان و آقای شایان به همراه راننده افراد این گروه را تشکیل می دادند. 

صبحانه را در عوارض قم خوردیم و اولین مکان مورد بازدی مسجد فیروز آبادی بود که آرامگاه جلال آل احمد در آنجا قرار داشت.  

در تابلو ورودی این مکان آمده است:

«مسجد فیروزآبادی از سال 1329 به دست مرحوم آیت الله فیروزآبادی در شهرری بنا شد و برحسب وصیت مرحوم سید رضا فیروزآبادی وقف گردید. 

مساحت بنا 1369 متر و 73 دسیمتر مربع می باشد. ... این مسجد تنها مسجدی است که دارای یک گلدسته «مناره» است که در شهر ری یا حتی تهران بسیار کم نظیر است..» 

بعد از آن به ابن بابویه رفتیم در این مکان آرامگاه افراد شناخته شده از شاهان قاجاریه تا جهان پهلوان تختی واقع شده است. آرامگاه شیخ صدوق «ابوجعفر محمد بن حسین بن موسی بن بابویه قمی» و مهدیقلی قاجار سپانلو فرزند علیقلی و شیخ رجبعلی خیاط و آرامگاه خانوادگی دهخدا و میرزاده عشقی و حاج رحیم موذن زاده اردبیلی و خانواده بهارمست و بسیار دیگر از افراد شناخته شده 

به نظر می رسد آرامگاه مهوش نیز در این مکان قرار دارد البته در سنگ قبر با نام رسمی ایشان آمده است. 

بعد از آن به برج طغرل که روبروی ابن بابویه بود رفتیم. در تابلو ورودی آمده است: 

نام اثر: برج طغرل 

قدمت: نیمه دوم قرن ششم هجری 

این بنا منسوب به طغرل اول سلجوقی و طغرل بیک است. ارتفاع برج 20 متر و قطر داخلی و خارجی آن 11و 15 متر و طرح آن مدور و دارای 24 ترک می باشد. 

تزئینات و کتیبه موجود در آن، در زمان قاجار از بین رفت ولی در سال 1301 ه ق به فرمان ناصرالدین شاه مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است. 

بعد از مکان باروی ری با قدمت 4000 سال قبل از میلاد (درج در تابلو این مکان) و نقشه برجسته چشمه علی دیدن کردیم. 

زیارت شاه عبدالعظیم و نماز برنامه بعدی بود و ناهار و دیدن از موزه ملی برنامه پایانی گروه بود. این برنامه با تلاش دوست عزیز آقای عباس غمخوار و بقیه دوستان به بهترین نحو اجرا شد.

سخته ولی لازمه

گفتم تو چگونه ای

کمی تامل کرد و با مقدمه ای که به وجود آمده بود، گفت:

می دونی؛ من عاشق پیشه ام

خیلی ازش خوشم اومد که راحت حرف دلش را می زنه

مهرش به دلم نشسته

قول همکاری هم داد

و اگه می پرسید من چگونه ام

چه جوابی می دادم  

شاید می گفتم

می خواهم برای یه مدت تو لاک خودم برم. یه جورایی یه خواب زمستانی را شروع کنم و احساساتم را مانند تکه ای از تنم، یا قلبم بکنم و بذارم توی صندوق کنار میزم

شاید یه مدت خودم را تو خودم زندانی کنم

نمی دونم تا کی ولی می دونم باید این کار را بکنم

سخته ولی لازمه

رایزنی ها و جلسه هفتگی نشریه

امروز صبح برای تهیه گزارش در ارتباط با شورا به فرمانداری مراجعه کردم. بیش از یکماه است که تلاش کرده ام تا با آقای قاسمی نیاسر کارشناس شوراهای فرمانداری ارتباط برقرار کنم تا این که امروز ایشان قول همکاری داد. و قرار شده شنبه برای دریافت و صحبت در این ارتباط به ایشان مراجعه کنم. 

در ارتباط با نان در حال تهیه گزارشی هستم که به آقای اصغر شقایقی معاون فرماندار مراجعه کردم که حضور نداشتند. 

برای تکمیل و ادامه گزارش خانه مطبوعات به آقای شیرازی سرپرست ارشاد مراجعه کردم و صحبت هایی مطرح شد که می تواند در این گزارش از آن استفاده شود. 

مراجعه به دفتر آقای حنطه ای مدیر آموزش و پرورش از دیگر کارهای امروز صبح من بود که موفق نشدم ایشان را ببینم. 

تلاش می کنم به یک تعاملی سازنده بین بهشت ماهنامه بهشت پنهان و آموزش و پرورش دست یابم. 

بعد از ظهر به برزک رفتم. هنوز مقدار از وسایل در برزک بود که جمع و جور کرده و آن را به کاشان انتقال دادم. در این بین فرصتی شد تا در جلسه هفتگی نشریه در مجموعه فرهنگی عماد واقع در حسینیه محله کارگاه شرکت کنم. 

بچه های نشریه و من و صادقی گزارش کاری از فعالیت ها دادیم و آقای صادقی از تقسیم وظایف که جدیداً به تصویب رسیده برای دوستان بیان کرد. 

ایشان گفت برای ماهنامه از تهیه مطالب تا توزیع زمان بندی و مسئول تعریف شد. مقرر شد تا حداکثر 22 ماه مطالب را رفیعی تهیه و تحویل گروه صفحه آرایی با مدیریت آقای نعیمی بدهد و ایشان 5 روز فرصت صفحه آرایی و ویرایش را دارد و آن را برای ارسال به آقای جانجانی تحویل دهد و آقای جانجانی هم برای چاپ سیاه سفید دو روز و برای چاپ رنگی 5 روز وقت در نظر گرفت. و مقرر شد دریافت نشریه از آقای جانجانی و مراحل تاکردن و توزیع در برزک و شهرستان و ارسال پستی را توسط بنده صورت گیرد. 

در ضمن آقای صادقی به بچه های نشریه گفت که تهیه دفتر در کاشان از وظایف من و جانجانی قرار گرفت که به دنبال آن هستم. 

خانم شفیعی گفت: بیش از یکماه است که قرار است این کار انجام بگیرد و هنوز صحبت پی  گیری است. 

آقای صادقی در جواب خانم شفیعی گفت البته با توجه به صحبت هایی که در جمع دوستان شد آقای رفیعی بررسی کرده بودند که هزینه دفتر در کاشان ماهانه صد هزارتومان است و برای صرفه جویی قرار شد از طریق اماکان اوقاف در صورت امکان استفاده کنیم که در حال رایزنی با مسئولین آن مجموعه هستیم و قسمتی از تاخیر به خاطر آقای جانجانی است. 

اما فردا 

اگر خدا بخواهد قرار است یک مسافرت ادبی با دوستان بیدگل به تهران داشته باشیم.

آقا ماشاءالله خاکسار سرپرست روزنامه کار و کارگر در کاشان

گزارشی که در ارتباط با خانه مطبوعات کاشان در شماره ۱۶ ماهنامه بهشت پنهان کار کرده بودم باعث بازخورد هایی از سوی دوستان شد. 

ابوالفضل نوحی در وبلاگ خبرنگار مطالبی را در ادامه و تکمیل موضوع آورد و همچنین آقای ماشاءالله خاکسار در صحبتی که چند روز پیش عنوان کرد نشان از ناگفته های بیشتر از گزارش فوق الذکر داشت. 

از این رو امروز به سراغ ایشان در دفتر سرپرستی روزنامه کار و کارگر رفتم و فرصتی شد تا نزدیک به سه ساعت در این ارتباط و موضوعات دیگر به گفتگو بنشینیم. 

ایشان هم خبرنگار و هم سرپرست روزنامه کار و کارگر در کاشان هستند. و صحبت و تجارب باارزشی دارند. 

این گفتگو ضبط شد و می توان در چندین موضوع از آن استفاده کرد. تلاش دارم با کمک از صحبت های ایشان در  شماره ۱۷ بهشت پنهان مطلبی راجع به خانه مطبوعات و  مسائل و مشکلات کارگران کاشانی بیاورم.

تمام بعدازظهر تا همین الان صرف بررسی مطالب اینترنتی شد و خصوصاً که تمام سعی خودم را کردم تا دیروز و امروز پی دی اف نشریه را برای دوستان در گروههای مختلف ارسال دارم آن هم با تاخیر دو هفته ای

به خاطر نقل و انتقالی که به کاشان داشتم زمانی طول کشید تا به شبکه جهانی وصل شوم ولی حالا الحمدالله 24 ساعته با یه سرعت خوب وصلم 

لازم به ذکر است که تا حالا 200 دوست اینترنتی دارم که در گروههای مختلف تقسیم بندی شده و پی دی اف نشریه برایشان ارسال و از نظرات خوبشان استفاده می شود. 

یکی از برنامه هایم این است که دوستان مجازی را افزایش دهم و از کمکشان استفاده کنم.

البته مشکلات پولی هم هست و به من فشار می آورد و بدهی های ناشی از بعضی از کارها فعلاً به دنبالم هستند ولی سعی می کنم با آرامش خاطر به برنامه های از پیش تعیین شده خودم رسیدگی کنم.

در ضمن منتظر چند تا از دوستان هم هستم. 

روز دوشنبه برزک با چندتا از دوستان ملاقات داشتم آقای صادقی مدیرمسئول عزیز و آقای نعیمی و سلمان هوشیار که تلاش دارند اینترنت دفتر نشریه را دریافت داشته و در مکان دیگر برای استفاده عموم فعال سازند و آقای اشرفی شهردار برزک و آقای عسلی رئیس شورای برزک که دو تای آخر در ارتباط با یک گزارشی صحبت کردیم که با آقای محسن مجیدی زاده تنظیم شده است و قرار است در شماره بعدی کار شود. 

فردا اگر خدا بخواهد رایزنی با افراد زیر در برنامه هایم قرار دارد 

صبح: 

فرمانداری کارشناس شوراها و 

آقای اصغر شقایقی در ارتباط با گزارشی که برای نان کار می کنم. 

آقای شیرازی سرپرست ارشاد در ارتباط با گزارش خانه مطبوعات 

آقای حنطه ای مدیر آموزش و پرورش در ارتباط با بررسی نحوه تعامل بهشت پنهان و آموزش و پرورش 

و بعد ازظهر 

جلسه نشریه  

و جلسه مسئولین نشریه در صورت امکان 

و جمعه هم که قرار است به همراه دوستان بیدگلی یک سفر ادبی به شهر ری و تهران داشته باشیم.

احساسی برگرفته از عشق

و باز شروع به فکر می کنم 

نمی دانم لازم به برائت جستن است و یا افتخار کردن بر این حجم از حرف، کار، ارتباط، دوستی، زجر و زندگی و تلاش 

وایت بردی را در نظر بگیرید که روی آن شکل های مختلف گاهی زیبا و گاه زشت کشیده شده است. نوشته ها و خطوط درهم و برهم هم قسمتی از این دست پخت پنج ساله و دوماهه است. 

در جای جایش احساس جاری است و احساسی برگرفته از عشق و عشق به نوع. گاهی کم و گاه زیاد، آنچنان که فاصله ای می شود برای مرگ و زندگی، آنهم به اندازه ای باریک تر از مو 

خنده دار است. نه؟ گاهی شوق برانگیز و گاه تهوع آور و من گیج و مبهوت مابین تضادها روزها را شب می کنم و شب را به صبح می رسانم

قدمی بردارم هرچند کوچک

یک تاخیر طولانی داشته ام که یکی از علت های آن نقل مکان از برزک به کاشان بود. وقت زیادی از من اواخر شهریور و اوایل مهرماه به اسباب کشی اختصاص پیدا کرد. 

سکونت من بدون یک کار مشخص در برزک پنج سال و دو ماه به طول کشید. و فواید بسیاری برای خودم داشت. قصد دارم به مرور نتایج آن را روی وبلاگ منتشر کنم. 

از این زاویه به خودم می بالم که مانند خارجی ها کارهایم را می توان در دسترس همگان قرار دهم و به معنی واقعی کلمه برای جوابگویی به افکار عمومی ارزش قائلم هرچند افکار عمومی در کشورهای عقب افتاده یک حالت بی تفاوتی دارد. 

اما در ارتباط با کارهایی که در طول این دو سه هفته انجام دادم حرف بسیار است. 

از رایزنی هایی که صورت گرفته تا اقدامات عملی که در این فرصت یک نمونه آن را عرض می کنم. 

اینترنتی که با هزار زحمت برای برزک فراهم شد هرچند کار مجموعه ای که خودم در آن فعال بودم بسیار آسان ساخت اما با اقبال و توجهی از طرف مسئولین مواجه نشد. 

از کم لطفی بعضی از دوستان نیز گله ای ندارم . 

هزینه های زیاد و وقت بسیار صرف کردم تا اطلاعاتی راجع به اینترنت در شرایط برزک به دست آورم و حاضر شدم برای مجموعه هایی که نیاز داشتند به صورت رایگان در اختیارشان بگذارم از غرور و لجاجت توجهی نکردند. 

اما در کاشان وضع به گونه ای دیگر است. 

در عرض یک هفته بهترین اینترنت با سرعت مناسب و قیمت پایین به صورت دائم در منزل فراهم شد و مرا قادر می سازد دائم با دوستان خوبم در ارتباط باشم. 

قدم اول شهرنشینی و خوش نشینی شروع شد. به برزک سر می زنم دوستان مسئول مرا می بینند و می گویند «واقعاْ رفتی» و در ظاهر ناراحتی خود را نشان می دهند و صدای خنده ای که در دل می کنند شنیده می شود. 

احساس رضایت از اینکه یک کارگر که می توانست در روستای خودش کارگری کند و با تمام توان وجودش تحمل نشد برایم تعجب برانگیز است. 

برای من هدف مکان خاص نیست و فراتر از آن است و علی رغم ناجوانمردی های زمانه که با من شده است باز احساسی در وجودم می گوید چرا اینگونه است و باز می گوید تلاش کنم تا علت را بفهمم و برای حل آن قدمی بردارم هرچند کوچک

تا زمانی که توانایی کسب درآمد را داشته باشید...

این چند روز با توصیه دوستان سعی کرده ام مطالعاتم را بیشتر کنم. بسته به نیاز و حال و هوای خودم برای شروع، پی دی اف کتاب قورباغه را قورت بده از اینترنت پیدا کردم و مطالعه کرده و خلاصه ای از آن را نیز در وبلاگ برزک همیشه آباد آوردم. 

در قسمتی از این کتاب می خوانیم: 

...ممکن است همه دار و ندارتان را از دست بدهید: خانه، اتومبیل، شغل و موجودی حساب های بانکی تان. اما تا زمانی که توانایی کسب درآمد را داشته باشید می توانید همه ی آنچه را که از دست داده اید به علاوه ی بسیاری چیزهای دیگر را دوباره به دست بیاورید.

گذر زمان و خوشه چینی من

تابستان ۵ سال پیش محل سکونت را از کاشان به برزک انتقال دادم 

تمام فکرم را یک نظریه به خود اختصاص داده بود 

در کنار هم قرار گرفتن توانایی های گوناگون بر اساس منفعت های جمعی می تواند به معجزه بیانجامد. 

تمام وقت خود را به عملی شدن آن اختصاص دادم.  

تاسیس یک شرکت تعاونی تلاش برای بروز و ظهور این فکر شد. 

و حال 

خوشه ای از تجربه حاصل این اقدام است. 

امیدوارم از ابتدای مهر و با حضور در شهر کاشان و کار مطبوعاتی از آن استفاده کنم.

مطبوعات مغرورانه نگاه می کند

جشنواره مطبوعات، صنعت رنگ،  جامعه
«چرخ پنجم»(1) یا «رکن چهارم» دو اصطلاح متفاوتی که برای مطبوعات به کار می رود.
رکن چهارم مطبوعات را در ردیف سه قوه دیگر اداره کشور می داند و «چرخ پنجم» حکایت از زاپاس بودن و خارج از بازی بودن دارد.
با توجه به اهمیت موضوع همراه با همکاران در چهارمین جشنواره استانی مطبوعات که در تاریخ 15 تا 17 مرداد هشتادوهشت در محل نمایشگاههای بین المللی استان اصفهان برگزار  شد شرکت کردیم و یک غرفه شش متری پاتوق بچه های بهشت پنهان شد.
همزمان با مطبوعات در یکی دیگر از سالن های نمایشگاه صنعت رنگ بر پا شد.
از همین ابتدا چشمان جستجوگرم به دنبال تفاوت ها و علت و عدم تاثیر گذاری مطبوعات بود.
لباس های اتوکشیده، کراوات رنگارنگ،‌ غرفه های آنچنانی، اتیکت های آویز به گردن و ارائه تکنولوژی های پیشرفته نقاط برجسته تفاوت دو نمایشگاه دیدم. یکی کاغذهای ساده و نوشته شده را به صورت فله ای به مخاطب عرضه می کرد و دیگری با آراستگی هرچه تمام تر رنگ را به معرض نمایش می گذاشت.
گویا فروشندگان و خریداران رنگ موفق تر عمل کرده اند.
برگزاری کلاس تکمیلی خبرنگاری یکی از حاشیه های جشنواره بود. شاید متولیان تلاش دارند تا به علاج این بیماری بپردازند.
محمود مختاریان از مدیران روزنامه ایران یکی از اساتید دوره بود. ایشان در بخشی از آموزش به بیان مشکلات مطبوعات پرداخت و گفت: «نبود تعریف شفاف از آزادی» و «هزینه های بالای نشریه» و «متخصص نبودن افراد در این بخش» مهم ترین ریشه های این بیماری است.
«آزادی» کلمه ای مناقشه برانگیز و گویا قرار نیست بر سر آن به توافقی واحد برسیم و این را در ترافیک سنگین بزرگمهر، پل فلزی دریافتم. 
شب جمعه مصادف با شب نیمه شعبان بود و جوانان به صورت گروهی از موتورسیکلت خود پیاده شده و به رقص و پایکوبی می پرداختند. دختر کوچکی از ماشین پدر و زنی عقب موتور شوهرش با نوای موزیکال بوق تعریف جدیدی از دیسکو را به نمایش گذاشتند.
رانند تاکسی گفت:
«به آنانی بگویید که می گویند در ایران آزادی نیست.»
با خود گفتم آیا آنان مطبوعاتی ها هستند؟ کدام مطبوعات؟
وقتی غرفه خانه مطبوعات یک بروشور به ابعاد A4 در فضایی چهار برابر غرفه بهشت پنهان به مخاطبان ارائه می کند.
عملکرد خانه مطبوعات، آنهم اولین خانه مطبوعات کشور و در استان اصفهان مدعی نصف جهان یک برگه کوچک است.
اصفهان با دانشمندان و هنرمندان ومعماران که شهرت جهانی دارند. و علم و هنرشان وجب به وجب شهر دیده می شود.
کافی است برای یادآوری عظمت اصفهان دیروز به پل خواجو برویم.
شیر سنگی که در دوطرف پل قرار دارد و در شب از محل یک شیر نورچشمان شیر روبرویی دیده می شود و بالعکس
خاصیت انتقال نجوا از گوشه یک ستون و شنیده شدن آن در گوشه دیگر و تشکیل تصویر شمع با کمک معماری و با استفاده از نورخورشید در چند دهانه پل از عجایب است.
و امروز چه اثری از هنرمندان و دانشمندان اصفهانی دیده می شود که چشم ها را خیره کند جز خیره شدن عابران و رهگذران در شب به چراغ های رنگی بر فراز خیابان ها که در بازار عوام گرایی و چشم و هم چشمی روز به روز بر تعداد و ابعاد آن افزوده می شود.
خیابان ها جمعه شب نیز چراغانی است. نورانیت جلوی مساجد و حسینیه ها با ابتکاراتی همراه است. انواع تصویر گل ها در ابعاد بزرگ به عرض خیابان و ارتفاع چندین برابر عرض و با روشن و خاموش شدن لامپ های رنگی نظر همه رهگذران را به طرف خود می کشد. در آسمان خیابانی دیگر ماکت بزرگی از کعبه خودنمایی می کند. کعبه می چرخد و دقایقی بعد متوقف می شود. و بعد درب کعبه باز می شود. حضرت مهدی بیرون می آید و برای مردم دست تکان می دهد. دوباره به کعبه بازمی گردد و درب بسته شده و کعبه در آسمان خیابان و با ابعادی نزدیک به واقعیت شروع به چرخیدن می کند. مردم عکس و فیلم می گیرند.
و مطبوعات فقط نگاه می کند و می رود تا مغرورانه خود را در حصار کلمات بی روح زندانی کند و دل خوش دارد بر لوح های کاغذی و مدال های فلزی
(1) برگرفته از متن علیرضا توحیدی در ارتباط با مطبوعات