گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

نفس، نفس را آزار می داد

هنوز بوی عطری که زده بود فراموش نکرده ام و وقتی از کنار یک احساس در جاده زمان می گذرم و آن را می بینم حالت تهوع وجودم را فرا می گیرد. 

بدنم به شدت می لرزید، گویا تمام سرمای زمستان را در وجودم ریخته اند. جدال بین عقل و احساس راه به جایی نبرده بود و نفس بود و بس  

در گرمای طاقت فرسای تابستان صاعقه ای در آسمان در یک «آن» زمین را به آسمان در طبقه دوم یک ساختمان به هم دوخت و رها کرد. 

انتخاب بین مرگ و زندگی یک انسان و مرگ و زندگی یک عاطفه فضایی گردآلود ایجاد کرد که چشم، چشم را نمی دید و نفس، نفس را آزار می داد. 

از عرش تا فرش و از فرش تا عرش تنها یک تلاطم بی معنا در ورای هر فکر و اندیشه در کشاکش یک جدال بی معنی دست و پنجه نرم می کرد. 

و امروز پنجهزار سال خوش و ناخوش با یک سیاهی و یک تجربه

لبم سفید بود و رنگم پریده

لبم سفید شده بود و رنگم زرد و به سختی می تونستم نفس بکشم. در یک حس عجیب و غریبی به سر می بردم. حسی که احساس هیچی و نه پوچی بر من غلبه کرده بود. سی و پنج سال از عمرم می گذشت و با نگاه به خودم حرفی برای گفتن نداشتم. 

با خودم می گفتم یک کارمند حداقل  

دل خوش دارد  

که پانزده سال سابقه کار دارد  

هر روز صبح زود بیدار شده و به اداره اش رفته .

هر روز سرساعت از اداره به خانه برگشته . 

هر روز کار ارباب رجوع را انجام داده است.

هرماه دو روز مرخصی رفته .

هر آخر ماه حقوق گرفته و به خانه آورده. 

هر سال طی چند مرحله مرخصی گرفته و به مسافرت رفته است. 

هر سال آموزش های ضمن خدمت را دیده است. 

هر آخر سال عیدی گرفته است. 

کمتر از پانزده سال دیگر بازنشست می شه 

از طرف کمک های اداره و وام یک خونه خریده است. 

به خیلی از چیزها مقید و منظم بوده است. 

اما من چی 

یک سی و پنج سال درهم و برهم زندگی کردن! 

و حالا هم یک تجربه دیگه

آموزش در مهد کودک

دیروز یکی از پدرهای مرتبط با مهد کودک جلوی من را گرفت و گفت بگو و مگو هست که شما در مهد چیزی یاد بچه نمی دهید و من خواستم زودتر بگویم تا جلوی اشکال گرفته شود. وقتی یک بچه به منزل می آید انتظار می رود شعری بخواند و سوره ای از قرآن را حفظ باشد و بعد از گذشت دو هفته این گونه نیست. 

رئیس سازمان ملل متحد

شرکت تعاونی عماد توانسته است در محورهای زیر در برزک قدمی بردارد: 

۱- راه اندازی اینترنت در دو نقطه شهر برزک 

۲- توزیع مصالح ساختمانی 

۳- راه اندازی مهد کودک خصوصی 

۴- همکاری با نشریه رسمی استانی بهشت پنهان 

۵- فعال کردن کارگروه جی‌ آی اس و انجام پروژه شهری برزک با پنج کارشناس بومی 

۶- فعالیت های آموزشی 

همانطور که ملاحظه می فرمایید کلیت کار اقتصادی نیست و توجه به نیازها ما را در این محورها وارد کرده است. 

در حال حاضر و با تجربه پشت سر تلاش می کنم نقاط ضعفی که مرا تحت فشار دارد رفع کنم که عبارتند از: 

الف - نهادینه نشدن کار گروهی  

ب- مشکل مالی 

ج- عدم حمایت های دولتی به عنوان بخش حاکمیتی که می تواند حمایت گر چنین مجموعه هایی باشد. 

یاد داستانی افتادم 

شخصی در برنامه ریزی هایش تصمیم داشت دبیر کل سازمان ملل متحد باشد و شروع به کار کرد بعد از مدتی برنامه خود را تغییر داد و تصمیم گرفت رئیس جمهور کشورش بشود و بعد از چندی باز تصمیم را تغییر داد و به استانداری رضایت داد و بعد به فرمانداری و بعد به شهرداری و بعد... 

حال حکایت ماست  

این قدر کار مهم در یک مهد وجود دارد که فکر می کنم تمام خلا های شخصیتی یک فردی که به دنبال خدمت است را پر کند.

ادامه زندگی

یادم می آید چند ماه پیش که مسئولین استان اصفهان به برزک آمده بودند تا کلنگ سد را استاندار به زمین بزند، در حاشیه مراسم به سراغ رئیس میراث رفتیم و ایشون داشت برای چند نفر صحبت می کرد و یکی از حرفهایی که ایشان زد این بود: 

«ساختن سرویس بهداشتی کاری ندارد. آنچه مهم است نگهداری آن که موردهای زیادی بوده است که به مشکل خورده ایم.»  

بلاتشبیه این که یک سرویس بهداشتی است حالا برو سراغ پروژه هایی که با انسان سروکار دارد. بی خود نیست که ما ها با ساختن یک مکان راحتتر کنار می آییم تا یک مجموعه با کادر نیروی انسانی  

به عنوان مثال وقتی صحبت بیمارستان می شود به فکر ساختمان آن می افتیم و به دنبال خیر یا حسینیه و مسجد و ساخت مدرسه ولی کار به توش نداریم که چی از آن بیرون می آید.

آنچه کار را خیلی مشکل می کنم کار با نیروی انسانی است که به قول دکتر ناصح که یک روز برای مداوای مادرخانم خدمتشان رفته بودیم می گفت فرآورده های جمهوری اسلامی هستند. 

به زبان دیگر شخصیتی که در این مدارس و این دانشگاهها شکل می گیرد و وارد بازار کار می شود موجود عجیب و غریبی است که بیا و ببین 

بگذریم 

دنبال راهی می گردم که در مواجهه با انسانها با فکرهای متفاوت و بستری از قوانین ضعیف، راهی برای ادامه زندگی بیابم

دکتر می دونه!

وقتی تنها می شم هزارتا فکر جورواجور می کنم و با فکرهای قشنگی که می کنم لحظه از دنیای واقعی جدا شده و گویا دارم انرژی می گیرم. 

مثل معتاد ها که وقتی کنار منقل می نشیند به هیچی فکر نمی کنند و لحظه ای شاد و شنگوی می شوند و حال می کنند و حالا من برعکس با فکر های خوشگل لحظه ای شاد می شوم. 

یادم می آید پارسال زمستان که دفتری در محله کارگاه گرفته بودیم و اول کار عملیاتی بود (کار مطالعاتی از آمدن به برزک شروع شد) تنها چیزی که در برف و سرما مرا به آنجا می کشید زندگی در فکرهای قشنگ بود. 

ولی وقتی پروژه ای عملی می شه نمی دونم چرا بعضی از فکرهایم رنگ می بازد و فکر های جدیدتری به سراغم می آید ولی فقط این را می دانم که فکر است که مرا در شرایط سخت زنده نگه می دارد آن هم از نوع خوب خوبش دکتر می دونه!

چند روزی است که دستانم به سوی خداست

چند روزی است دل دائم در حال شستشو چشم است و چشم نگاه به هرچه می کند احساس خدا در آن جاری است. 

چند روزی است که گلو گیر کرده و حرف به سختی راه به بیرون می یابد. 

چند روزی است که گوش صدای کائنات را با وضوح بیشتری می شنود. 

چند روزی است که انسان ها به گونه دیگر و متفاوت رفتار می کنند. 

چند روزی است که خواب به چشمانم نمی آید. 

چند روزی است که باد مرا با خود به دور دست ها می برد و نفس بر سینه ام سنگینی می کند. 

چند روزی است که در معنی زندگی گم شده ام و خاضعانه در تلاش برای رهایی از آن 

چند روزی است که آسمان کوتاه تر شده و ابرها فضای اطرافم را احاطه کرده است. 

چند روزی است که می خواهم گریه کنم. 

چند روزی است که از پل مرگ گذشته ام و در فضای آن طرف گیج و مبهوت اطرافم هستم. 

چند روزی است که فردا را نمی بینم. 

چند روزی است که دستانم به سوی خداست.

اگر مشاوران ناآگاه باشند

جمعه راس ساعت ۹ در شهرداری حضور شدم و بقیه اعضا مدعو یکی یکی آمدند و باهم احوالپرسی کردیم. 

آقای محمود اشرفی شهردار و آقای مسعود صباغیان و آقای محمد مهران فر و آقای حاج عباس آقا طاهری و آقای محمد عسلی رئیس شورا و آقای طاهری روابط عمومی شهرداری و آقای هیئتی و آقای حسن صلاحی و آقای مهدی راستی حاضرین در جلسه بودند که با جلسه با صحبت های آقای عسلی شروع شد. 

ایشان گفت: این جلسه مقدمه ای است برای همایشی که از برزکی های مقیم خارج از برزک دعوت شود تا پتانسیل ها شناسایی شده و از طریق این همایش بتوانیم قدمی در راستای آبادانی شهر برزک برداریم. 

بعد از محمد عسلی آقای مهدی راستی صحبت کرد و گفت: اگر تمام تلاش خود را معطوف به هدف تعریف شده بکنیم و برایمان مهم نباشد چه کسی کننده آن است و هر کس وارد میدان شده  او را حمایت کنیم مطمئناْ بسیاری از مشکلات حل می شود. 

حقیر بعد از ایشان گفتم: بعضی ها می گویند برزک آخرش هم چیزی نمی شود و لی من با این حرف مخالفم و فکر می کنم همین الان هم داری پیشرفت خوبی بوده است که به عنوان مثال اگر از طریق گوگل ارث وارد منطقه برزک بشویم به خوبی صنایع که در این منطقه شکل گرفته دیده می شود و این در حالی است که افرادی بدون این که کوچک ترین حمایتی از مجموعه های اداری و شورا برزک حمایت بشوند رفته اند و سختی را با جان و دل خریده و در پیشرفت این منطقه سهم برزگی ایفا کرده اند. 

اما چرا بیشتر نوک پیکان به طرف شهرداری و شورا است. 

من یک مثال می زنم: اداره گاز هزینه المک های گاز در حدود ۵ تا ۱۰ میلیارد تومان در برزک تخمین زده شده است در حالی که وقتی شهرداری می آید و یک پروژه ۵۰ تا ۶۰ میلیونی جداول را انجام می دهد با هزار نقد روبرو می شود چرا: 

به نظر من در شهرهای تازه تاسیس مثل برزک هم نیازها متفاوت با یک شهر جا افتاده هست و هم دست شورا و شهرداری برای انواع مختلف کار باز است. 

به عنوان مثال در رابطه با مهد خصوصی که شرکت تعاونی عماد تا مرحله اجرا پی گیری کرد. این کار اولش از شورا شروع شد در حد معرفی افراد به بهزیستی برای دریافت مجوز ولی بعد که شرکت تعاونی در کنار برای عملی کردن آن در کنار شورا قرار گرفت، خود این افراد شورا این حرکت را تایید که نکردند، هر کدام به نوعی زیر سوال بردند در هر حالی که انتظار می رفت با اختیاراتی که در شهرداری و شورا دارند به نوعی کمک کنند و نگویند کار شهرداری فقط مربوط به تمیز کردن و مبلمان شهر است. 

در ادامه آقای مسعود صباغیان گفت: 

چند سوال است که در برزک بدون جواب مانده اگر گاز دارد به برزک می آید این آخرین جایی در شهرستان است چرا؟ و چرا در نقشه اولیه به گونه ای طراحی شده است که صنایع تعریف نشده و  باید توجه کنیم اگر افرادی که در راس کار هستند به منافع شخصی بیش از منافع عموم توجه کنند این باعث مشکل می شود. آیا اگر برزک بخش شد یکی از فاکتورهای آن مجموعه های صنعتی موجود در برزک نبود پس چرا به آن توجه نمی شود. 

در ادامه آقای هیئتی گفت: 

به نظر من مهم ترین مسئله داشتن یک برنامه و چشم انداز است که جامع و کامل باشد و هر مدیری که می آید خود را موظف به اجرای آن بداند و بعد از آن در نظر گرفتن اولویت ها به عنوان مثال بعضی از کارها است که اگر فردا هم انجام شود مشکلی ایجاد نمی کند ولی بعضی از امور اگر امروز انجام نشود مشکل ساز است. و مسئله مهم دیگر  آن که اول به نیروهای موجود در شهر که سرمایه گذاری کرده اند توجه شود حال این سرمایه گذاری یا مادی است یا فرهنگی و بعد سراغ دیگران برویم. 

بعد از ایشان حاج عباس آقای طاهری صحبت کرد و گفت: 

زمان آقای موسوی کارها تقسیم می شود و بعد بازخواست صورت می گرفت و تذکر داده می شود و اگر کسی کاری را انجام نمی داند کار به فرد دیگری سپرده می شد. 

و بحث دیگر این که ۱۶ سالی که من در شورا بودم همیشه از افراد مرتبط دعوت صورت می گرفت و از نظرات آنان استفاده می شود خصوصاْ از روحانیون 

بعد از ایشان آقای طاهری روابط عمومی شهرداری صحبت کرد و گفت: 

دو همایش تا حال برگزار شده است برویم و نتایج آن را بررسی کنیم و معایب را گرفته و محاسن را تقویت کنیم که فیلم های آن موجود است. در یکی از همایش ها افرادی به عنوان اعضای پی گیر مصوبات انتخاب شدند که یکی از آنان آقای محسن مجیدی بود و چند روز از ایشان پرسیدم پی گیری ها در چه مرحله است که ایشان گفت: من خودم که آمده ام در برزک کاری انجام داده ام این قدر بوروکراسی اداری اشکال ایجاد می کند که نفس گیر است چه گونه یک سرمایه دار که در جای دیگر به راحتی می تواند کار کند به برزک بیاوریم. 

در ادامه آقای شهردار گفت: در رابطه با برنامه من وقتی آمدم چشم اندازی که برای شهرداری تعریف شده بود نگاه کردم و دیدم سرعت من می تواند از آن بیشتر باشد و من ضمن احترام به آن برنامه ها را با سرعت بیشتری اجرایی کردم. 

اما در رابطه با همایش من فکر می کنم  برای این کار کمیته ده نفره مناسب است که مسائل آن را پی گیری و اجرایی کند. 

در ادامه آقای حسن صلاحی گفت: 

معمولاْ سیاست های کلان یک جامعه را افراد محدودی که ممکن چهار یا پنج نفر باشند طراحی و اجرایی می کنند و این افراد که معمولاْ با اقبال عمومی روبرو هستند از تخصص لازم و کافی کم بهره اند. البته لازم نیست که این افراد متخصص همه کاری هم باشند ولی چیزی که مهم است آن است که از مشاوران متخصص و خوب و آگاهی بهره مند باشند. 

اگر مشاورانی خوبی داشته باشند که مساوی با پیشرفت است و اگر مشاوران ناآگاه در آن صورت

دعوت نامه شورا

دعوت نامه ای روز پنج شنبه تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۸۷ از شورای اسلامی شهر برزک به دستم رسید که برایم جالب بود: 

جناب آقای مجید رفیعی 

با سلام و تحیات 

احتراماْ با توجه به اینکه شورای اسلامی شهر برزک در نظر دارد به منظور شناخت راهکارهای سرعت بخشی در عمران و آبادانی شهر برزک همایشی با عنوان فرصت ها و ظرفیت های موثر در اعتلای برزک برگزار نماید لذا از جنابعالی دعوت می شود در جلسه ای که به منظور برنامه ریزی جهت برگزاری این همایش برگزار می گردد شرکت فرمائید. 

زمان: جمعه ۱۱/۱۱/۱۳۸۷ از ساعت ۹ الی ۱۱ صبح 

مکان: شهرداری برزک 

رئیس شورای اسلامی شهر برزک 

محمد عسلی

شماره 9 نشریه

مشغول شماره 9 نشریه شدیم و فکر می کنم با تجربه های قبلی که داریم و دفتر اینترنتی، بتوانیم روان تر کار کنیم. 

کمی فشار روی خود احساس می کنم که انشاءالله با جمع شدن شماره 9 نشریه کمتر شود. 

کمک پولی مسئولین و کمک خیرین

سه شنبه ۸/۱۱/۱۳۸۷ جلسه ای که نامه آن در پست قبلی آورده ام برگزار شد. در این جلسه که آقای اشرفی شهردار آقای رضوی از بخشداری و خانم خدیجه کاردان مدیر مهد و خانم کاردان و خانم جانجانی کارشناس های مهد شرکت داشتند گزارشی از روند کار داده شد و از راهنمایی مهمانان عزیز استفاده کردیم.

جالب توجه است که در جواب نامه بخشداری به بهزیستی نامه ای فکس به این مضمون   فکس شد که اداره بهزیستی کاشان خانم خدیجه کاردان را به عنوان مدیر و صاحب موافقت اصولی می شناسد و وظیفه نظارتی خود را اعمال می کند.

از بخشداری تماس گرفتند که جواب نامه با این مضمون آمده است و این معنی را می دهد که علی رغم موافقت تلفنی در جلسه شرکت نمی کنند.

خانم کاردان با کارشناس مهد تماس گرفت که حضور شما می تواند در شروع کار مهد تاثیر گذار و کمک باشد که ایشان در جواب گفتند: الزامی برای حضور ما نیست.

هیچ یک از دوستان شورا هم در جلسه شرکت نکردند که علت آن آنچنان برای من روشن نیست.

بگذریم.

فکر می کنم یک جایی از کارمان اشکال دارد که بعضی از دوستان در این جلسه شرکت نکردند یا اینکه دوستان وقت برای چنین جلساتی ندارند. یا اشکال جای دیگری است.

باید فکر کنیم چگونه می توانیم همکاری بیشتری با دوستان داشته باشیم تا مورد کم لطفی و بی مهری قرار نگیریم. 

تفکر حقیر می گوید جمع شدن قابلیت های متفاوت در کنار هم دیگر می تواند باعث رفع مشکلات موجود برزک شود. 

 خوب کجای راه هستیم: 

خانم کاردان به عنوان صاحب موافقت اصولی یک قابلیت است. و دو کارشناس برزکی به عنوان مربی خود قابلیت بزرگی است که در کنار مجموعه قرار می گیرد. کمک های خانواده شائمی در قرار دادن مکان برای مهد قابلیت دیگری و پنجاه کودک سه تا شش سال از محله های بالای برزک که هر کدام به تنهایی می توانند منشا خیر و برکت بسیاری باشند قابلیت دیگری است و شرکت تعاونی عماد به عنوان مجری این پروژه و حامی قابلیت دیگری است و همکاری خوب بخشداری و خصوصاً بخشدار محترم قابلیت بزرگ دیگر و حضور شهردار درمجموعه هم همینطور  

فکر می کنم قابلیتی که هنوز از آن استفاده نکرده ایم کمک مسئولین سازمان هایی مثل شورا و شهرداری و بهزیستی و بخشداری در بحث پولی و جذب کمک از خیرین که امیدوارم با حفظ اصول بتوانیم این دو ضعف را نیز از طریق راههای معقول عملی کنیم.

جلسه مهد

امروز نامه بخشداری به دستم رسید 

به: ریاست محترم اداره بهزیستی کاشان 

از: بخشداری برزک 

موضوع: دعوت نامه 

سلام علیکم 

پس از حمد خدا و درود و صلوات بر محمد و آل محمد‌(ص) 

احتراماْ پیرو تماس تلفنی در خصوص اتخاذ تدابیر جهت رفع مشکلات شرکت تعاونی عماد برزک جهت راه اندازی مهد کودک، از حضرتعالی دعوت می شود در جلسه ای که روز سه شنبه مورخ ۸/۱۱/ ۱۳۸۷ راس ساعت ۱۰ صبح در ساختمان مهد کودک واقع در محله باغستان این شهر برگزار می گردد شرکت فرمایید. 

علی محمد قاضی  

بخشدار برزک 

رونوشت: 

شهردار محترم برزک، جهت استحضار و شرکت در جلسه 

شورای محترم اسلامی شهر برزک، جهت استحضار و شرکت در جلسه 

مدیر عامل شرکت تعاونی عماد، جهت اطلاع و اقدام لازم

از خود بی خود می شوم

پنج شنبه و جمعه برف همه جا را سفید پوش کرد. آمد و آمد و آمد و چندین بار اهالی را به روی پشت بام فرستاد تا آن را از پشت بام های کاه گلی روستا شهر برزک به پایین پارو کنند. 

کوچه ها پر از برف شد به گونه ای که برای بیرون آمدن از خانه به مشکل بر می خوردم و فرصتی که دست می یافت با بیل راهی برای خودم باز می کردم و هرچند در لابلای برف گم می شدم در عین حال از داخل راه باریکی که درست کرده بودم مسیر خود را به طرف جلو پیدا می کردم. 

با همه این اوصاف آنچنان درگیر کار در رابطه با کافی نت و دفتر فرهنگی عماد در حسینیه و مهد بودم که گاهی فراموش می کردم که برف می آید و سرد است و لباسهایم خیس و پوشیده از برف است. پیرش بسوزد عشق و علاقه  

با توجه به این که مدرسه ها تعطیل بود کافی نت هم شلوغ و بچه ها مشغول کار بودند. وقتی این شلوغی و علاقه بچه ها را می بینم تاسف می خورم که چرا امکانات بیشتری فراهم نیست تا همه از آن استفاده کنند. و مجموعه های مسئول به جای این که به فکر فیزیک برزک مثل حسینیه و جدول و پل باشند اگر به فکر این نیروی انسانی باشند اثرات بزرگی می تواند داشته باشد.

و اضافه بر آن فرصتی دست داد تا جلسه ساعت ده جمعه فضایی شود برای نظافت مجموعه که در اثر تاسوعا و عاشورا محلی برای سرد کردن شله زرد شده بود و حسابی به هم ریخته و بخاری که برای طبقه پایین برده بودند هنوز بازنگشته است.  

در این دو روز دو جلسه در رابطه با مهد برگزار شد یکی با مدیر مجموعه و صحبت هایی صورت گرفت و دیگری با مربی های پیشنهادی از سوی مدیر که آن هم به توافقاتی رسیدیم که انشاءالله منشا خیر شود. 

جلسه با مدیر مسئول و سردبیر نشریه برگزار شد که منشا خیر و برکت بسیاری شد.  

وقتی می بینم این همه می شود کار کرد و به نحو شایسته کاری صورت نمی گیرد بسیار ناراحت می شوم و وقتی صحبت و برنامه و جلسه برگزار می شود و روزنه های امید از کار بیشتر دیده می شود، آنگاه در پوست خودم نمی گنجم و از خود بی خود می شوم 

به امید روزهای بهتر و بهتر

آه تاسف

مسائل و مشکلاتی که در رابطه با مهد وجود داشت و دارد در صلاحدید با بخشدار تصمیم گرفته شد که جلسه ای مشترک با مسئولین محلی و بهزیستی کاشان گرفته و با صحبت و همفکری قدم در جهت حل آن برداشته شود.  بعد از امروز و فردا کردن های بخشداری بالاخره در نامه ای تنظیم شده صحبت های شفاهی، رسمی شد. 

سر بخشدار حسابی شلوغ و خصوصاً ماه بهمن که شلوغ تر هم می شود. این هفته که حداقل روزی یک بار مراجعه به بخشداری داشتم ولی موفق به دیدن بخشدار نشدم تا این که امروز ساعت 14 بخشدار آمد و به خدمتشان رسیدیم. 

معلوم بود که وقتشان محدود و کارشان بسیار است. قول هفته آینده را دادند که جلسه ای به اتفاق مسئولین هماهنگ کنند تا در رابطه با مهد صحبت شود. 

در حاشیه این صحبت ها فاکتور 800هزار ریالی که یه دوماهی است از بخشداری می خواهم عنوان شد که ایشان از نبود بودجه گله داشتند و جالب بود در این ارتباط مثالی زدند که بودجه جاری فرمانداری کاشان پانصد هزارتومان است و این مبلغ به کجا می رسد؟ اما خاطرنشان کردند طلب ما محفوظ است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.  

آه تاسفی کشیدم و از بخشداری بیرون آمدم. این همه نیرو در بخشداری و بخشدار از نبود وقت برای کارهایش گله می کند. این همه پول در این مملکت ریخت و پاش می شود و بخشداری یک فاکتور هشتاد هزارتومانی را بعد از چندین ماه نمی تواند بپردازد. 

اگر بنشینی و برای این سیستم بوروکراسی، مثل زن گریه کنی بر آن عیب نیست.

سیمان آمد

بالاخره بعد از یک تاخیر بونکر ۲۳ تنی سیمان وارد شد.

سیمان

از 21 آذر تا امروز یعنی یکم بهمن ماه چهل روز می گذرد و  در واحد مصالح فروشی سیمان اقدام به آوردن سیمان به چند علت نکردم: 

1- سردی هوا و کم شدن تقاضا 

2- حجم کاری که در راه اندازی اینترنت دفتر نشریه و کافی نت عماد مشترکاً داشتم. 

3- حجم کاری که را رابطه با مسائل مرتبط با مهد کودک با آن دست و پنجه نرم می کردم 

و شاید مهم تر 

کمبود نقدینگی 

در عین حال امروز از طریق یک راههایی قرار است که یک بونکر سیمان برای واحد مصالح فروشی بیاید و منتظرم

مهد و اجازه ثبت نام

بعد از گله گزاری های فراوانی که با بخشداری و مسئولین بهزیستی و مدیر مهد داشتم بالاخره سرکارخانم کارشناس اداره کارشناسی بهزیستی کاشان اجازه ثبت نام را به مجموعه دادند اما تاکید کرده اند آموزش را شروع نکنید تا من بیایم و باز ببینم و اگر کوچک ترین نقصی داشته باشد دستور خود را لغو و ادامه کار را به سال آینده واگذار می کنم. 

خیلی وقت ها شده در مواجهه با سیستم های اداری و دیدن فکر های باز و شخصیت های موجه و کارشناس هایی که علم و عمل از سرتاپایشان در حال فوران است احساس نشاطی خلسه مانند به من دست می دهد که به نوعی احتیاج به بعضی از قرص های تسکینی و ضد خلسه دارم تا بتوانم روی پایم کمی بایستم و گردش درونی دل که گاهی اشتباهاْ به آن قلب می گویند و سرگیجه ای که ناشی از این نشاط است باعث نشود نقش بر زمین گردم.