گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

آقای مهدی گرگ پور

تعریف آقای مهدی گرگ پور را زیاد شنیده ام. ولی ایشان را هنوز از نزدیک ندیده ام. از طریق وبلاگشان ارتباطی گرفتم و امیدوارم دیدار حضوری نیز حاصل شود. سوال و جوابی که در وبلاگشان با ایشان داشته ام در این پست تقدیم می کنم. 

 

نظر من

سلام
فکر  می کنم در متن شما خیلی کلی گویی شده است.
خصوصاَ در ارتباط با انتخاب یکی از مدیران
 

جواب آقای گرگ پور 

جناب آقای رفیعی
با سلام .
تا حدودی با شما موافقم . در متن نوشته شده به استاندار محترم اصفهان  توصیه شده در انتخاب مدیران در شرایط مساوی به مدیران بومی هر منطقه نگاه ویژه ای داشته باشد .
اما ایکاش کمی واضح تر درباره متن به نکاتی که لازم است اشاره می فرمودید . پس جنابعالی هم خیلی کلی نظرتان داده اید. باید قبول کنیم که مطالب ریزتری هم در اینگونه مطالب می توان مطرح کرد که بدلیل طولانی شدن از درج آن خودداری شده است .
در هر صورت همانگونه که درباره خودم نوشته ام قصدم عناد و دشمنی و سیاسی بازی نیست و همفکری و تبادل نظر است و ضرورت دارد امثال جنابعالی و بنده خیلی دلسوزانه نظرات خود را بصورت واضح مطرح نماییم  . ضمنا بنده بصورت مطلق  مدیریت افراد غیر بومی در شهرستان را منوط به تخصص و تعهد آنان و مشروط به نبودن مدیر بومی با همین شرایط می دانم  . در تعهد و تخصص مسائل ریزی  از جمله تقوا و انصاف و عدل و ... وجود دارد که این  عده از مدیران را از سایرین متمایز می کند .
در انتظار نظرات دیگر جنابعالی هستم .گل  

 

نظر مجدد من 

حقیر چند روزی است که وارد دنیای مطبوعات در کاشان شده ام.
و اگر صحبتی هم می کنم از سر درس پس دادن است و نه نظر دادن
اما
در عین حال موضوعی برایم روشن شده است.
دوستان مطبوعاتی وقت کافی روی عملکرد مدیران نمی گذارند و از این رو جمع بندی مناسبی نمی توان داشته باشند.
با یکی دو عملکرد و آنهم از دور نمی شود برای یک مدیر قضاوت کرد.
و وقتی هم قضاوتی با پشتوانه کافی صورت نگیرد کل موضوع را مخدوش کرده و باعث دو مشکل بزرگ می گردد
1- باعث جهت دهی نادرست افکار عمومی می شود.
2- باعث تصمیم گیری نادرست مدیران بالادستی در ارتباط با آن مدیر می شود
که هردو خطرناک است.
در ارتباط با شما
دورادور شنیده ام از مطبوعات فاصله گرفته اید. و به آن به صورت جدی نگاه نمی کنید.
نمی دانم این موضوع تا چه حد درست است
اگر درست باشد بنابراین با نگاههای یک شهروند عادی به موضوع نگاه می کنید و بنابراین نتیجه گیری شما با توجه به این که متفاوت با شهروند عادی دست به قلم دارید بیشتر مخرب است تا تاثیرگذار
ارادتمند
رفیعی  

 

جواب آقای گرگ پور 

ورود جنابعالی را به دنیای مطبوعات خیرمقدم عرض می نمایم.
بهتر است برای گپ و گفتگوی حضوری قراری با هم بگذاریم.حتماَ نشانی مرا دارید . تلفن دفتر بنده را نیز می توانید از دوستان  مطبوعاتی بپرسید .
صراحتاَ  عرض نمایم که بنده قلم به مزد نیستم . مطبوعات محلی کاشان را برای نوشتن مطالبم خالی از جسارت می بینم . البته بعضاَ دوستان در نشریات محلی لطف می کنند و بعضی از مطالب بی نیش و کنایه بنده در  همین وبلاگ را در نشریات محلی کار می کنند . بعد از حدود 20سال فعالیت در مطبوعات چند سالی است از مطبوعات فاصله گرفته ام چون مطبوعات نان و آبی ندارد و لذا به شغل دیگری که هم نان و آب دارد و هم نمک مشغولم  . به وبلاگ نویسی رو آورده ام چون علاقمند به نوشتم هستم  . نوشتن درباره دغدغه ها و مسائل و مشکلات و ....
حرف زیاد است ....
به امید دیدار

گاه کم و گاه زیاد

دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
زندگی عادی و معمولی روزمره آن قدر جذابیت برایم ایجاد نمی کند که از آن لذت ببرم لذت که هیچ گاهی احساس خوبی هم ندارم. از این که باید شب ها بخوابیم و صبح بیدار شویم و صبحانه بخوریم و به دنبال کار برویم و تایپ بکنیم و... همینطور تا شب و تکراری دیگر
آنچه به این مردگی زندگی می بخشد احساس عشقی است که در روابط دوستانه با دوستان است و گاهی کم و گاه زیاد

درد عشق

دردم از یار است و درمان نیز هم 

دل فدای او شد و جان نیز هم 

درد و درمان و زجر و راحت به میزان پی در پی شدن کلمات و به همین نسبت زمانی در زندگی ام جریان داشته است. 

دیرزمانی است که اینگونه بودن با من همراه بوده و به نوعی از آن لذت برده ام می دانسته ام توام با درد و زجر است ولی باز به سوی آن رفته ام و با جان و دل  

من از ادب و هنر چیزی نمی دانم بیشتر با لمسیات سر و کار داشته و آن چیزی که در شعرها در جلسه نقد حافظ بررسی می شد من نخوانده ام ولی شاید بتوان گفت لمس کرده ام. 

همان چیزی که فریدون کدخدایی می گفت که جمع نقیضین است ولی او با قاطعیت می گفت در تصویر هنری بوده است ولی من آن را در زندگی واقعی به بررسی نشسته ام. 

عاشق شدن جزء لاینفک زندگی ام بوده است و بدون آن احساس مردن داشته ام.  

امروز هم عاشقانه با استاد عنایتی و آقای علوی و غمخوار به یزدل رفتیم. زجر می کشیدم که دوستان در زحمتند و لذت می بردم از این که با آنان هستم. 

بیش از ۵۰ روستا و شهر فقط در شهرستان کاشان قرار دارد که هرکدام از آنها می تواند بهانه ای شود تا  تلاطم پر احساس عشق را در کنار دوستان و به بهانه صفحه آخر بهشت پنهان با عنوان معرفی نقاط مختلف شهرستان کاشان و آران و بیدگل در کوه و دشت کمی آرام ساخته و مجوز کمی بودن و نفس کشیدن را برای جسم خاکی صادر کنم. 

و امروز بعد از ظهر اینگونه گذشت و صبح گزارش تکمیل نشده نان را با اجازه گرفتن از آقای اصفر شقایقی و در حضور آقای میرززاده دبیر کمیسون آرد و نان شهرستان به یک سرانجامی رساندم 

شقایق گله مند بود از بهشت پنهان و مقصر را آقای میرزاجانی می دانست که اطلاعات بی ربطی را در اختیار این نشریه قرار داده است. 

و این در حالی است که بارها و بارها اعلام کردم این کادر کار من است و نه از ره کین که اگر اینگونه بود امروز به حضورش نمی رفتم. 

کسی که در یک جایگاه حقوقی قرار می گیرد طبیعی است که باید تحمل خود را نیز بالا ببرد تا با تضارب آراء که گاهی ممکن است کمی نیش دار هم باشد فضایی برای پیشرفت جامعه ایجاد شود.

ساعتی با برادر

امروز بچه های صفحه آرایی شروع به کار کردند. مطالبی که آماده بود تحویل دادم و باز هم مانند دیروز حرف و ناراحتی هایشان را شنیدم و چاره ای جز سکوت ندیدم 

فرصتی فراهم آمد تا با داداش دز مسیر برگشت از برزک به کاشان صحبت کنیم. نظر ایشان را از مسائل روز پرسیدم و جوابشون را شنیدم. 

به نظر من با توجه به حضوری دائمی علیرضا در مسائل اجتماعی سیاسی از قبل انقلاب تا کنون تحلیل های عمقی ارائه می دهند. هرچند در بعضی از مسائل باهم اختلاف نظر داریم ولی از تفسیر هاشون استفاده می کنم. 

«هر اتفاقی را می باید در اوضاع و شرایط خودش مورد بحث بررسی قرار دهیم» در جواب سوال من در ارتباط با یکی از مسائل گذشته گفت و ادامه داد «بعنوان مثال مجوز تعداد زیادی از حفر چاهها در منطقه کاشان به دست من صورت گرفته ولی آیا روی آن کار کارشناسی صورت گرفت؟ نه به نظر من شرایط اول انقلاب و حضور جوانان در جهاد این مسائل را به دنبال داشت.» و صحبت های دیگری که مطرح شد. 

و جلسه نقد کتاب که در منزل آقای فریدون کدخدایی با تاخیر حضور یافتم. 

اولین حضور من در جلسات نقد کتاب دوستان بیدگل و نوش آباد بود و برایم جالب بود. امیدوارم ادامه داشته باشد و بتوانم از آن بهرمند شوم.

فالگوش در فرهنگ و ارشاد

پنج شنبه فرصتی شد به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران واقع در میدان بسیج بروم. هرچند محل دوری برای این مجموعه در نظر گرفته شده است ولی ارزش رفتنش را داشت خصوص که فرصتی فراهم شد تا با آقای جلالی به صحبت بنشینیم. 

چند موضوع صحبت شد خانه مطبوعات و شورای اطلاع رسانی و همچنین بهشت پنهان و البته قرار شد در آینده ای نزدیک بیشتر در این ارتباط صحبت کنیم. 

در ارتباط با نان مشغول تهیه گزارشی هستم که برای تکمیل اطلاعات به فرمانداری رفتم. می خواستم با آقای شقایقی صحبت کنم که ایشان جلسه داشت و به شنبه موکول شد. 

و اما

فرهنگ و ارشاد و شیرازی که هنوز با حکم سرپرست مشغول به کار است. سومین رایزنی من در پنج شنبه بود. آقای نوحی و دوستشان مشغول صحبت با آقای شیرازی بودند صدایشان بلند بود و تا دفتر ریاست می آمد و مشخص شد که بحث حول و حوش خانه مطبوعات کاشان است. 

 

و بعد از ظهر حرکت به برزک 

طبق معمول جلسه پنج شنبه برگزار شد. دوستانی حضور داشتند و صحبت هایی شد. گروه صفحه آرایی فشار زیادی به من آوردند. دائم و بی قفه می گفتند چرا به برنامه زمان بندی عمل نکرده ام. 

طبق برنامه زمان بندی باید مطالب را در ۲۲ هر ماه تحویل گروه صفحه آرایی بدهم و پنج شنبه ۲۳ بود و مطالب هم کامل نشده است. 

هرچه توضیح دادم راضی نشدند و پاشون تو یک کفش کرده بودند که این حرف ها را نمی فهمیم. 

به دوستان گفتم همانطور که کارها را تقسیم کرده ایم گرفتن دفتر در کاشان به عهده آقای جانجانی و آقای صادقی بوده و این دوستان این کار را انجام نداده اند و به همین جهت محلی برای کمک گرفتن از دوستان در کاشان فراهم نشده است. بنابراین فشار کار روی دوش من بوده  

ولی همه صحبت ها فایده نکرد که نکرد 

نجوای پاییز

حضور خلوت انس است و دوستان جمع اند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
همایش نجوای پاییز و نشریه دانشجویی گفتمان زحمت باارزشی است که به همت خانم اعظم بیدگلی زاده و دوستان ایشان در دانشگاه پیام نور آران و بیدگل صورت گرفته است.
خدمت همه عزیزان خسته نباشید عرض می کنم و امیدوارم این گونه کارها ادامه داشته باشد.
در دعوتنامه این همایش آمده است:
زمین می وزد، آسمان می بارد، دست های درختان، کنایه های حیات دارد، صدای خش خشی از فرش به عرش می رسد، و به یمن میلاد پاییز سجده شکرانه می زنند و خدا می داند که این فصل زرد؛ نجوایش را به زمستان پیش کش خواهد کرد...
حضور با برکت حضرت عالی، در سومین همایش شعر نجوای پاییز، که با همت دوستان عزیزمان در نشریه دانشجویی گفتمان دانشگاه پیام نور مرکز آران و بیدگل برگزار می شود، مایه ی امتنان و خرسندی فراوان است.
ما در این جمع لطیف، لطف تو را می طلبیم
مدیر مسئول نشریه دانشجویی گفتمان
اعظم بیدگلی زاده
رئیس مرکز
دکتر رضا رمضانی

کنفرانس با حضور ولف گانگ

صبح به کنفرانس مگاالکترونیک که در دانشگاه کاشان برگزار شد رفتم. این کنفرانس کار مشترکی از فنی و حرفه ای کاشان و مرکز رشد دانشگاه کاشان بود. و بعد در این ارتباط با آقای علوانی مدیر مرکز و آقای نجفی کارشناس مرکز صحبتی داشتم. در این کنفرانس آقای ولف گانگ المانی از شرکت فستو صحبت می کرد و آقای توحید ترجمه صحبت های ایشان را به عهده داشت. با آقای توحید و دکتر اجتهد مسئول مرکز رشد صحبت کردم. 

تلاش دارم گزارشی برای این شماره بهشت پنهان باشد. 

بعد از ظهر کامل مشغول آماده کردن متن صحبت با محسن مجیدی زاده بودم. تا ساعت ۹ شب که آماده شد و به ایمیل ایشان ارسال کردم. تا اشکال های احتمالی آن گرفته شود.

فرمانداری خبرگزاری نجوای پاییز و بزرگداشت حافظ

روز پرکاری بود. 

صبح با کارشناس انتخابات و شوراهای فرمانداری کاشان آقای قاسمی نیاسر دیدار داشتم. ایشان کمک کردند تا گزارشی در ارتباط با شوراها آماده کنم. 

متاسف می شوم که ساختار به این خوبی برای شوراهای اسلامی شهر و روستا و شوراهای فرادستی تعریف شده است و از آن استفاده ای نمی شود. ویا این که جایگاه آن نهادینه نشده است و یا راههای تعاملی مردم و مسئولین و شورها به نقش واقعی خود نرسیده است. 

در هر حال تلاش دارم گزارش برای این شماره بهشت پنهان آماده شود. 

به خبرگزاری جمهوری اسلامی مراجعه کردم. خیلی وقت است که علاقمندم از نزدیک با آقای جلالی صحبت کنم. برایم سوال است که ایشان در جلسات شورای اطلاع رسانی از بهشت پنهان دعوت نمی کند. در ضمن می توان از نظرات ایشان در ارتباط با گزارش خانه مطبوعات استفاده کرد.  

ایشان در دفتر نبودند و گویا به اصفهان رفته بودند. خانم تسلیمی را دیدم. با ایشان در کلاس های تکمیلی خبرنگاری در اصفهان آشنا شدم.

مشک پولی کماکان حل نشده است. و به دنبال راه حلی برای آن 

بعد از ظهر با آقای صادقی به همایش نجوای پاییز رفتم. خیلی نست به سال قبل پیشرفت کرده بود و خوب برگزار شد.  

در حاشیه همایش با آقای نمکی راجع مطبوعات صحبتی شد.

بعد از آن به جلسه بزرگداشت حافظ در منزل آقای حسین بیدگلی رفتم. الحق و الانصاف خوب و جامع و جالب بود.  

از این همه قابلیت و پتانسیل علمی ادبی و هنری در این جلسه شگفت زده شدم. دوستانی را دیدم که قبلاْ در فضای مجازی وبلاگشان را دیده بودم. و عزیزانی هم که حضوری خدمتشان عرض ادب داشتم. 

امیدوارم بتوانیم گزارش کاملی از این جلسه در ماهنامه بهشت پنهان بیاورم.

گشتی در باغ بهشت

دیشب سیستمی که با آن به اینترنت ارتباط داشتم مشکل پیدا کرد و وقتی از من گرفت تا به حالت اول برگشت. 

دیروز فرصتی شد تا به آقای حاج حسن خاکباز مراجعه کنم. ایشان از سال ۱۳۵۹ که به جبهه اعزام می شوند جبهه و اسارت باعث می شود که سال ۱۳۶۹ به خانه بازگردند. آشنایی من با ایشان در دانشگاه کاشان اتفاق افتاد. آقای خاکباز مسئولیت مرجع و نشریات دانشکده علوم پایه را به عهده داشتند و باهم دوستی داشتیم. 

به منزلشان رفتم و به مسائل مشترک پرداختیم. درضمن بازی طراحی کرده بودند به نام راه بهشت که مورد تایید مراکز علمی هم واقع شده بود و راجع به آن صحبت کردیم و این که آیا از طریق نشریه بهشت پنهان می توانیم ارتباط فرهنگی داشته باشیم صحبت هایی شد. 

به نظرم در صورتی که خواسته باشیم در ارتباط با جانبازان و آزادگان در نشریه کارکنیم ایشان می توانند برای ما کمک خوبی باشند. 

بعد از آن به مرکز فنی و حرفه ای مراجعه کردم. آقای مهندس علوانی مدیر مرکز را ملاقات کردم. سعی دارم با رایزنی فضای همکاری ایجاد شود. 

عقیده دارم می توانیم با هر سازمانی به یک اتحاد مثلثی برسیم. بدین صورت که هر اداره ای حرف ها برای گفتن دارد و مخاطبی برای شنیدن و پلی که این ارتباط را برقرار کند. نشریه بهشت پنهان می تواند در کنار دو راس دیگر واقع شود و به استفاده از روابط متقابل و منافع مشترک به یک رابطه پایدار بیندیشد. 

با آقای علوانی صحبت هایی شد و ایشان استقبال کرد. امیدوارم به یک قرارداد عملیاتی و مکتوب بینجامد. 

بعد از ظهر با دکتر امینی مدیر مسئول آرمان قرار ملاقات داشتم. صحبت  هایی راجع به مسائل مطبوعاتی مطرح شد. خصوصاْ در ارتباط با خانه مطبوعات حرف های زدیم. فکر می کنم بچه های مطبوعاتی در این ارتباط ضعیف عمل کرده اند و این موضوع را برای دکتر مطرح کردم. و ایشان صحبت های خوبی مطرح کردند و در ضمن اعلام آمادگی کردند که هرگونه کمکی را حاضرند در این ارتباط داشته باشند. 

و اما امروز 

صبح تا شب در خانه بودم. و پشت کامپیوتر مشغول تنظیم گزارش مربوط به آقای مجیدی زاده بودم. کار فکری به مراتب سخت تر از کار یدی است و به شدت انرژی می طلبد. گاهی پشت سرم درد می گیرد. ولی در عین حال سعی دارم که مطالب طبق زمان بندی تعریف شده آماده شود.  

البته دعوتی از آقای مرادی کردم. ایشان در زمینه شعر و خط تحریری فعالیت دارند. علاقمندم بازه همکاری با هم داشته باشیم. به منزل آمدند و مطلبی را برای این شماره بهشت پنهان آوردند که روی آن و همکاری صحبت کردیم.

و شب  

ارتباطی با آقای منعمی ایجاد شد و صحبتی راجع با همکاری در بهشت پنهان داشتیم. امیدوارم بتوانم از کمکشان استفاده کنم.

یک ساعتی به باغ بهشت رفتم. از زمانی که در بهشت پنهان مشغولم دائم موضوعات بهشتی برایم مطرح می شود. این باغ برای پذیرایی از مراسم آماده شده است و البته یکی دو هفته است که به این شکل درآمده باغ زیبایی است که بعد از میدان جهاد قرار دارد. 

و اما فردا 

رایزنی هایی که باید با فرمانداری انجام بدهم. ساعت چهاربعدازظهر همایش نجوای پاییز و ساعت هفت هم جلسه بزرگداشت حافظ در منزل آقای حسین بیدگلی و فکر می کنم روز پرکاری باشد.

تور ادبی تهران

امروز به همراه دوستان مسافرتی به تهران داشتیم. و از چند مکان دیدن کردیم. 

آقای حیدرعلی عنایتی بیدگلی آقای علی مصلحی آقای سبزواری آقای مسعود فرزانگان و آقای فریدون کدخدایی و آقای ابوالفضل جهان مهین و آقای مقداد راحتی و آقای عباس غمخوار و آقای محمد علوی و آقای سید احسان مرکبی و آقای عباس رسول زاده و آقای علیرضا توحیدی و آقای ایمانیان و آقای شایان به همراه راننده افراد این گروه را تشکیل می دادند. 

صبحانه را در عوارض قم خوردیم و اولین مکان مورد بازدی مسجد فیروز آبادی بود که آرامگاه جلال آل احمد در آنجا قرار داشت.  

در تابلو ورودی این مکان آمده است:

«مسجد فیروزآبادی از سال 1329 به دست مرحوم آیت الله فیروزآبادی در شهرری بنا شد و برحسب وصیت مرحوم سید رضا فیروزآبادی وقف گردید. 

مساحت بنا 1369 متر و 73 دسیمتر مربع می باشد. ... این مسجد تنها مسجدی است که دارای یک گلدسته «مناره» است که در شهر ری یا حتی تهران بسیار کم نظیر است..» 

بعد از آن به ابن بابویه رفتیم در این مکان آرامگاه افراد شناخته شده از شاهان قاجاریه تا جهان پهلوان تختی واقع شده است. آرامگاه شیخ صدوق «ابوجعفر محمد بن حسین بن موسی بن بابویه قمی» و مهدیقلی قاجار سپانلو فرزند علیقلی و شیخ رجبعلی خیاط و آرامگاه خانوادگی دهخدا و میرزاده عشقی و حاج رحیم موذن زاده اردبیلی و خانواده بهارمست و بسیار دیگر از افراد شناخته شده 

به نظر می رسد آرامگاه مهوش نیز در این مکان قرار دارد البته در سنگ قبر با نام رسمی ایشان آمده است. 

بعد از آن به برج طغرل که روبروی ابن بابویه بود رفتیم. در تابلو ورودی آمده است: 

نام اثر: برج طغرل 

قدمت: نیمه دوم قرن ششم هجری 

این بنا منسوب به طغرل اول سلجوقی و طغرل بیک است. ارتفاع برج 20 متر و قطر داخلی و خارجی آن 11و 15 متر و طرح آن مدور و دارای 24 ترک می باشد. 

تزئینات و کتیبه موجود در آن، در زمان قاجار از بین رفت ولی در سال 1301 ه ق به فرمان ناصرالدین شاه مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است. 

بعد از مکان باروی ری با قدمت 4000 سال قبل از میلاد (درج در تابلو این مکان) و نقشه برجسته چشمه علی دیدن کردیم. 

زیارت شاه عبدالعظیم و نماز برنامه بعدی بود و ناهار و دیدن از موزه ملی برنامه پایانی گروه بود. این برنامه با تلاش دوست عزیز آقای عباس غمخوار و بقیه دوستان به بهترین نحو اجرا شد.

سخته ولی لازمه

گفتم تو چگونه ای

کمی تامل کرد و با مقدمه ای که به وجود آمده بود، گفت:

می دونی؛ من عاشق پیشه ام

خیلی ازش خوشم اومد که راحت حرف دلش را می زنه

مهرش به دلم نشسته

قول همکاری هم داد

و اگه می پرسید من چگونه ام

چه جوابی می دادم  

شاید می گفتم

می خواهم برای یه مدت تو لاک خودم برم. یه جورایی یه خواب زمستانی را شروع کنم و احساساتم را مانند تکه ای از تنم، یا قلبم بکنم و بذارم توی صندوق کنار میزم

شاید یه مدت خودم را تو خودم زندانی کنم

نمی دونم تا کی ولی می دونم باید این کار را بکنم

سخته ولی لازمه

رایزنی ها و جلسه هفتگی نشریه

امروز صبح برای تهیه گزارش در ارتباط با شورا به فرمانداری مراجعه کردم. بیش از یکماه است که تلاش کرده ام تا با آقای قاسمی نیاسر کارشناس شوراهای فرمانداری ارتباط برقرار کنم تا این که امروز ایشان قول همکاری داد. و قرار شده شنبه برای دریافت و صحبت در این ارتباط به ایشان مراجعه کنم. 

در ارتباط با نان در حال تهیه گزارشی هستم که به آقای اصغر شقایقی معاون فرماندار مراجعه کردم که حضور نداشتند. 

برای تکمیل و ادامه گزارش خانه مطبوعات به آقای شیرازی سرپرست ارشاد مراجعه کردم و صحبت هایی مطرح شد که می تواند در این گزارش از آن استفاده شود. 

مراجعه به دفتر آقای حنطه ای مدیر آموزش و پرورش از دیگر کارهای امروز صبح من بود که موفق نشدم ایشان را ببینم. 

تلاش می کنم به یک تعاملی سازنده بین بهشت ماهنامه بهشت پنهان و آموزش و پرورش دست یابم. 

بعد از ظهر به برزک رفتم. هنوز مقدار از وسایل در برزک بود که جمع و جور کرده و آن را به کاشان انتقال دادم. در این بین فرصتی شد تا در جلسه هفتگی نشریه در مجموعه فرهنگی عماد واقع در حسینیه محله کارگاه شرکت کنم. 

بچه های نشریه و من و صادقی گزارش کاری از فعالیت ها دادیم و آقای صادقی از تقسیم وظایف که جدیداً به تصویب رسیده برای دوستان بیان کرد. 

ایشان گفت برای ماهنامه از تهیه مطالب تا توزیع زمان بندی و مسئول تعریف شد. مقرر شد تا حداکثر 22 ماه مطالب را رفیعی تهیه و تحویل گروه صفحه آرایی با مدیریت آقای نعیمی بدهد و ایشان 5 روز فرصت صفحه آرایی و ویرایش را دارد و آن را برای ارسال به آقای جانجانی تحویل دهد و آقای جانجانی هم برای چاپ سیاه سفید دو روز و برای چاپ رنگی 5 روز وقت در نظر گرفت. و مقرر شد دریافت نشریه از آقای جانجانی و مراحل تاکردن و توزیع در برزک و شهرستان و ارسال پستی را توسط بنده صورت گیرد. 

در ضمن آقای صادقی به بچه های نشریه گفت که تهیه دفتر در کاشان از وظایف من و جانجانی قرار گرفت که به دنبال آن هستم. 

خانم شفیعی گفت: بیش از یکماه است که قرار است این کار انجام بگیرد و هنوز صحبت پی  گیری است. 

آقای صادقی در جواب خانم شفیعی گفت البته با توجه به صحبت هایی که در جمع دوستان شد آقای رفیعی بررسی کرده بودند که هزینه دفتر در کاشان ماهانه صد هزارتومان است و برای صرفه جویی قرار شد از طریق اماکان اوقاف در صورت امکان استفاده کنیم که در حال رایزنی با مسئولین آن مجموعه هستیم و قسمتی از تاخیر به خاطر آقای جانجانی است. 

اما فردا 

اگر خدا بخواهد قرار است یک مسافرت ادبی با دوستان بیدگل به تهران داشته باشیم.

آقا ماشاءالله خاکسار سرپرست روزنامه کار و کارگر در کاشان

گزارشی که در ارتباط با خانه مطبوعات کاشان در شماره ۱۶ ماهنامه بهشت پنهان کار کرده بودم باعث بازخورد هایی از سوی دوستان شد. 

ابوالفضل نوحی در وبلاگ خبرنگار مطالبی را در ادامه و تکمیل موضوع آورد و همچنین آقای ماشاءالله خاکسار در صحبتی که چند روز پیش عنوان کرد نشان از ناگفته های بیشتر از گزارش فوق الذکر داشت. 

از این رو امروز به سراغ ایشان در دفتر سرپرستی روزنامه کار و کارگر رفتم و فرصتی شد تا نزدیک به سه ساعت در این ارتباط و موضوعات دیگر به گفتگو بنشینیم. 

ایشان هم خبرنگار و هم سرپرست روزنامه کار و کارگر در کاشان هستند. و صحبت و تجارب باارزشی دارند. 

این گفتگو ضبط شد و می توان در چندین موضوع از آن استفاده کرد. تلاش دارم با کمک از صحبت های ایشان در  شماره ۱۷ بهشت پنهان مطلبی راجع به خانه مطبوعات و  مسائل و مشکلات کارگران کاشانی بیاورم.

تمام بعدازظهر تا همین الان صرف بررسی مطالب اینترنتی شد و خصوصاً که تمام سعی خودم را کردم تا دیروز و امروز پی دی اف نشریه را برای دوستان در گروههای مختلف ارسال دارم آن هم با تاخیر دو هفته ای

به خاطر نقل و انتقالی که به کاشان داشتم زمانی طول کشید تا به شبکه جهانی وصل شوم ولی حالا الحمدالله 24 ساعته با یه سرعت خوب وصلم 

لازم به ذکر است که تا حالا 200 دوست اینترنتی دارم که در گروههای مختلف تقسیم بندی شده و پی دی اف نشریه برایشان ارسال و از نظرات خوبشان استفاده می شود. 

یکی از برنامه هایم این است که دوستان مجازی را افزایش دهم و از کمکشان استفاده کنم.

البته مشکلات پولی هم هست و به من فشار می آورد و بدهی های ناشی از بعضی از کارها فعلاً به دنبالم هستند ولی سعی می کنم با آرامش خاطر به برنامه های از پیش تعیین شده خودم رسیدگی کنم.

در ضمن منتظر چند تا از دوستان هم هستم. 

روز دوشنبه برزک با چندتا از دوستان ملاقات داشتم آقای صادقی مدیرمسئول عزیز و آقای نعیمی و سلمان هوشیار که تلاش دارند اینترنت دفتر نشریه را دریافت داشته و در مکان دیگر برای استفاده عموم فعال سازند و آقای اشرفی شهردار برزک و آقای عسلی رئیس شورای برزک که دو تای آخر در ارتباط با یک گزارشی صحبت کردیم که با آقای محسن مجیدی زاده تنظیم شده است و قرار است در شماره بعدی کار شود. 

فردا اگر خدا بخواهد رایزنی با افراد زیر در برنامه هایم قرار دارد 

صبح: 

فرمانداری کارشناس شوراها و 

آقای اصغر شقایقی در ارتباط با گزارشی که برای نان کار می کنم. 

آقای شیرازی سرپرست ارشاد در ارتباط با گزارش خانه مطبوعات 

آقای حنطه ای مدیر آموزش و پرورش در ارتباط با بررسی نحوه تعامل بهشت پنهان و آموزش و پرورش 

و بعد ازظهر 

جلسه نشریه  

و جلسه مسئولین نشریه در صورت امکان 

و جمعه هم که قرار است به همراه دوستان بیدگلی یک سفر ادبی به شهر ری و تهران داشته باشیم.

احساسی برگرفته از عشق

و باز شروع به فکر می کنم 

نمی دانم لازم به برائت جستن است و یا افتخار کردن بر این حجم از حرف، کار، ارتباط، دوستی، زجر و زندگی و تلاش 

وایت بردی را در نظر بگیرید که روی آن شکل های مختلف گاهی زیبا و گاه زشت کشیده شده است. نوشته ها و خطوط درهم و برهم هم قسمتی از این دست پخت پنج ساله و دوماهه است. 

در جای جایش احساس جاری است و احساسی برگرفته از عشق و عشق به نوع. گاهی کم و گاه زیاد، آنچنان که فاصله ای می شود برای مرگ و زندگی، آنهم به اندازه ای باریک تر از مو 

خنده دار است. نه؟ گاهی شوق برانگیز و گاه تهوع آور و من گیج و مبهوت مابین تضادها روزها را شب می کنم و شب را به صبح می رسانم

قدمی بردارم هرچند کوچک

یک تاخیر طولانی داشته ام که یکی از علت های آن نقل مکان از برزک به کاشان بود. وقت زیادی از من اواخر شهریور و اوایل مهرماه به اسباب کشی اختصاص پیدا کرد. 

سکونت من بدون یک کار مشخص در برزک پنج سال و دو ماه به طول کشید. و فواید بسیاری برای خودم داشت. قصد دارم به مرور نتایج آن را روی وبلاگ منتشر کنم. 

از این زاویه به خودم می بالم که مانند خارجی ها کارهایم را می توان در دسترس همگان قرار دهم و به معنی واقعی کلمه برای جوابگویی به افکار عمومی ارزش قائلم هرچند افکار عمومی در کشورهای عقب افتاده یک حالت بی تفاوتی دارد. 

اما در ارتباط با کارهایی که در طول این دو سه هفته انجام دادم حرف بسیار است. 

از رایزنی هایی که صورت گرفته تا اقدامات عملی که در این فرصت یک نمونه آن را عرض می کنم. 

اینترنتی که با هزار زحمت برای برزک فراهم شد هرچند کار مجموعه ای که خودم در آن فعال بودم بسیار آسان ساخت اما با اقبال و توجهی از طرف مسئولین مواجه نشد. 

از کم لطفی بعضی از دوستان نیز گله ای ندارم . 

هزینه های زیاد و وقت بسیار صرف کردم تا اطلاعاتی راجع به اینترنت در شرایط برزک به دست آورم و حاضر شدم برای مجموعه هایی که نیاز داشتند به صورت رایگان در اختیارشان بگذارم از غرور و لجاجت توجهی نکردند. 

اما در کاشان وضع به گونه ای دیگر است. 

در عرض یک هفته بهترین اینترنت با سرعت مناسب و قیمت پایین به صورت دائم در منزل فراهم شد و مرا قادر می سازد دائم با دوستان خوبم در ارتباط باشم. 

قدم اول شهرنشینی و خوش نشینی شروع شد. به برزک سر می زنم دوستان مسئول مرا می بینند و می گویند «واقعاْ رفتی» و در ظاهر ناراحتی خود را نشان می دهند و صدای خنده ای که در دل می کنند شنیده می شود. 

احساس رضایت از اینکه یک کارگر که می توانست در روستای خودش کارگری کند و با تمام توان وجودش تحمل نشد برایم تعجب برانگیز است. 

برای من هدف مکان خاص نیست و فراتر از آن است و علی رغم ناجوانمردی های زمانه که با من شده است باز احساسی در وجودم می گوید چرا اینگونه است و باز می گوید تلاش کنم تا علت را بفهمم و برای حل آن قدمی بردارم هرچند کوچک