یک مطلب جالب

به نام خدا

حالات مختلف نماز را اگر در تصویر دنبال همدیگر مشاهده نمایید مثل کلمه احمد می شود.

تسلیت

به نام خدا

متأسفانه والده بزگوار امام جمعه دوست داشتنی برزک حجت الإسلام حلاجی مفرد در گذشت.

این مصیبت رو به ایشان و خانواده محترمشان تسلیت عرض میکنم.

مجلس بزرگداشتی هم از طرف ستاد برگزاری نماز جمعه و اهالی خوب برزک روز یکشنبه  1392/11/20 ساعت 14 تا 16 در مسجد جامع برزک برگزار میشه.

دربار به روایت در بار (حقارت شاه)

به بهانه دهه فجر

shah سرگذشت فرار شاه معدوم +کاریکاتور

مادرِ محمد رضا پهلوي در خاطرات خود مي نويسد:

یک روز محمد رضا که خیلی ناراحت بود به من گفت : « مادر جان مرده شوره این سلطنت را ببرد که من ، شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را برده اند ویتنام »

آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکایی هاکه از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانت ایران با صلاحدید خود استفاده میکردند . حتی اگر احتیاج داشتند هواپیماها و یدکی های مارا برای  پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام بکار میبردند . حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلا  کل بنزین هواپیماها و سوخت کشتی هایشان را از ایران میبردند ...

آقای ارتشبد نعمت الله نصیری می آمد خدمت محمدرضا ، گاهی من هم در این ملاقات ها بودم . میگفت آمریکایی ها فلان پرونده و فلان اطلاعات را خواسته اند ! محمدرضا میگفت بدهید .[كتاب ملكه پهلوي صفحه 378]

حال در مقابل آمريكايي ها جواب اينهمه خوش خدمتي شاه را اينگونه دادند :

سالیوان (سفير آمريكا) به من گفت، "اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون." من خیلی ناراحت شدم. من فورا به آن گارد و پیشخدمته گفتم من می‌خواهم بروم پهلوی شاه...

[رفتم پيش شاه]  گفتم که تکلیف کردند به شما بروید؟ برای چه تکلیف کردند؟ یعنی چه؟ همین شکلی با او حرف زدم. گفتم نمی‌توانند این‌ها تکلیف بکنند، نمی‌توانند. گفتم اگر اعلیحضرت می‌خواهید بروید من باید با شما بیایم، من نمی‌مانم.

... اعلیحضرت گفت، "ببین، بمان این جا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا این‌ها این کار را با من کردند؟"  [خاطرات ارتشبد حسن طوفانيان صفحه 83]

اين حقارت تا بدانجا ادامه داشت كه حتي اجازه ورود شاه به آمريكا داده نشد .اردشير زاهدي در خاطرات خود مي نويسد:

آقاي هنري كيسينجر وزير امور خارجه سابق آمريكا از افراد وفاداري بود كه تقريباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن مي‌كرد.
يك روز كه من در كنار اعليحضرت بودم و كيسينجر تلفن كرد شاه به او گفت : اكنون متوجه شده‌ام كه آمريكايي‌ها مردمي ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ايالات متحده آمريكا گذراندم و اكنون آمريكا حتي اجازه نمي‌دهد در يكي از بيمارستان‌هاي آن كشور بستري شوم...[25 سال در كنار پادشاه ؛ خاطرات اردشير زاهدي صفحه 364]

عمل به معروف یا امر به معروف

به نام خدا

اگر از هر کس بپرسی که چطور میشه بهتر امر به معروف کرد، حتماً یکی از جوابها اینه که با «عمل کردن» میشه بهترین امر به معروف رو کرد. که متأسفانه در دنیای امروزی همه اهل حرفند و کمترکسی اهل عمله.

حرف دینداری رو خوب میزنند و کمتر به دین عمل می کنند.

گاهی اوقات بعضی از کارها از طرف مسئولین آنقدر زیبا و به یاد ماندنی می شود که بعضی از ما تعجّب می کنیم مثلاً در ابتدای بهمن ماه 1392 وقتی بارش برف چهره شهر گلپایگان را سفید پوش کرد، امام جمعه و رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی و بعضی از اعضای دفتر امام جمعه گلپایگان جهت تسهیل در رفت و آمد مردم مشغول برف روبی از برخی معابر شهر شدند که انعکاس جالبی در خبرگزاریها داشت.

 عکسهای-برف-روبی-امام-جمعه-و-رئیس-فرهنگ-وارشاداسلامی-گلپایگان-از-معابر-شهر-1

این آخوندی که مشاهده می کنید امام جمعه گلپایگانه و اهل سادیان (مرق) خودمونه. خدا خیرش بده خیلی متواضع و اهل کاره و دلش برای مردم می سوزه.

به امید روزی که همه ی کسانی که امر به معروف می کنند خودشون اهل عمل به معروف باشند.

از خدا کَم نخواهیم، خدا خیلی بزرگه

اکثر ما خدا رو دست کم می گیریم، به همین خاطر نمی تونیم چیزهایی رو که می خوایم، ازش بگیریم. حاجتهامون کوچک اند و گاهی نمی دونیم خدا چقدر قدرت داره. می تونه همه کاری برامون بکنه.

توی حکایتی اومده که پیرمردی بود که بسیار بیمار و از جهت مالی در تنگنا، روزی شخصی به این پیر مرد گفت: تو که اینقدر گرفتاری به حضرت خضر نبی متوسل شدی؟

پیر مرد گفت: نه! چطوری باید بهش متوسل بشم؟

مرد گفت: اگه چهل صبح بعد از نماز صبح جلو درب منزلت رو جارو بکشی، حتماً روز چهلم خضر نبی رو می بینی و یک آرزوی تو برآورده میشه.

پیر مرد توی دلش گفت: این که کاری نداره و هزینه ای هم نداره، لذا مصمّم شد تا چهل صبح جلوی درب منزلش رو جارو بزنه تا روز چهلم وقتی خضر رو دید آرزو کنه که همه گرفتاریهاش رفع بشن.

پیرمرد این کار رو شروع کرد تا صبح روز چهلم که روز موعود بود. پیرمرد در حال جارو زدن بود که یک پیر ژنده پوش و ژولیده ای اومد جلوی پیر مرد ایستاد.

پیرمرد اشاره کرد از اینجا برو من منتظر کسی هستم. پیر ژنده پوش گفت: منتظر کی هستی؟ پیرمرد گفت: منتظر خضر نبی هستم.

پیر ژنده پوش گفت: من خضر نبی هستم! پیر مرد با عصبانیت گفت: برو پدرجان بگذار به کاسبیمون برسیم. ولی پیر ژنده پوش اصرار داشت که خودِ خضر نبیه!

پیرمرد گفت: اگه تو خضر هستی جاروی منو تبدیل به پارو کن.

در همین حال پیرمرد دید یک پارو تو دستشه. خوشحال شد که دستش به خضر نبی رسیده و میتونه حاجتش رو ازش بگیره ولی خضر نبی گفت حاجت تو بر آورده شد.

پیرمرد گفت من که هنوز عرض حاجتی نداشتم. خضر نبی گفت: تو از من خواستی که جارو رو تبدیل به پارو کنم. من هم کردم.

بله دوستان عزیز گاهی حاجتهامون رو از خدا و انسانهای بزرگ خیلی تنزّل میدیم. جای شما خالی وقتی عمره مشرّف بودم از یه بچه 5 یا 6 ساله پرسیدم وقتی چشمت به کعبه افتاد چه آرزوئی کردی؟ ( آخه میگن برای اولین باری که چشم انسان به کعبه میفته هر آزروئی بکنه، برآورده میشه ) این بچه خردسال گفت: آرزو کردم هر چی از خدا بخوام بهم بده!!!

دیدم چقدر یه بچه میتونه خوش فکر و بلند نظر باشه.

مقداری به خدا ایمان بیاوریم!!!

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ     آیه 136  سوره نساء

خداوند در این آیه می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید ایمانتان را قوی تر کنید.

همه ی ما به خدا ایمان داریم ولی به خدا اطمینان کافی نداریم، دلیل این مطلب هم اینه که همیشه غصه ی رزق و روزی می خوریم وقتی گرفتار می شیم بی طاقت می شیم و ... ولی کارائی رو که خدا گفته بکنید انجام نمی دیم و گاهی هم مورد نقد قرار می دیم.

مثلاً چرا باید نماز بخونیم، چرا نماز صبح دو رکعته، چرا دیه زن نصف دیه مَرده، چرا باید پولی رو که براش زحمت کشیدیم خمس یا زکاتش رو بدیم.

بیایم حداقل به اندازه یک پزشک به خدا اطمینان کنیم.

وقتی خدائی ناکرده بیمار می شی و به پزشک مراجعه می کنی، و پزشک می گه باید فلان داروی تلخ رو هر 6 ساعت یک بار بخوری و یا مثلاً باید شکمت رو عمل ( پاره ) کنند. چقدر راحت بدون اینکه سؤال کنی : چرا باید این دارو رو بخورم یا چرا باید 6 ساعت یکبار بخورم و یا چرا می خوای شکم منو پاره کنی و خیلی راحت بدون اینکه از خانم منشی بپرسی چرا باید پولی رو که براش زحمت کشیدم بدم به شما. و...  هرچی دکتر تجویز می کنه رو خیلی راحت قبول می کنی با اینکه احتمال داره اشتباه کرده باشه و راحت پول ویزیت و دارو رو هم می پردازی.

پس به خدا اطمینان کافی نداریم!!!

واجبات رو بچسب عزیزم

الامام الحسن عليه السلام  : إذا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا

امام حسن  عليه السلام: هر گاه مستحب به واجب زيان برساند، آن را ترك كن.

منبع:الحياة با ترجمه احمد آرام،جلد  1،صفحه : 553

مانند برخی که        

*         صدقه مستحبی می دهند , خمس و زکات نمی دهند

*         کربلا و سوریه می روند , حج واجب را ترک می کنند

*         شب ها تا سحر سینه می زند, نماز صبح نمی خواند

*         سالها نماز صبح قضا دارد و نمی خواند , قضاي نماز غفيله مي خواند

امام در اين روايت مي فرمايند به اصل بپردازيد نه به فرع ؛ در اينجا بد نيست نگاهى به وضع جهان در اين روزها بيفكنيم تا ببينيم اين كشورهاي غربي به ظاهر متمدن ، چگونه با پرداخت به فرعيات به سمت سقوط مي روند و آيا راه نجاتى جز پناه بردن به اصل يعني راه خدا و رسول داريم؟

*         امروزه بازيها جدّى گرفته شده و جدّيها بازى.

*         ابزار تأمين پيشرفت كرده ولى امنيت عقب رفته است.

*         تجمّلات اصل و معنويات فرع

*         درآمدها بالاتر رفته، اخلاقيات پايين.

*         آسايش بيشتر، لبخند كمتر.

*         علم رشد كرده ولى عاطفه تنزل.

*         تحصيلات بالاتر، احساسات كمتر

*         خانه‏ ها بزرگتر، خانواده ‏ها كوچك‏تر.

*         در راهِ رفتن به كره ماه هستيم،اما از رفتن به خانه همسايه غافليم.

*         بر كميت افزوده ‏ايم، از كيفيت كاسته شده.

اوّل عیب خودت رو ببین

گاهی اوقات بعضی از ما دنبال عیبجوئی از دیگران هستیم و معایب بزرگ و کوچکی روی آنها می گذاریم. بی توجه به اینکه ممکنه این عیوب یا بدترش توی خود ما هم باشه!!!

مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است.

 

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این دلیل، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.

دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد.

این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو: ابتدا در فاصله 4 متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله 3 متری تکرار کن. بعد در 2 متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد.

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود.

مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود 4 متر است. بگذار امتحان کنم، و سوالش را مطرح کرد...

جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید.

بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و باز هم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و گفت: شام چی داریم؟

و این بار همسرش گفت:

مگه کری؟! برای چهارمین بار میگم؛ خوراک مرغ!

هر چه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند!!!

اگه میخوای کلات رو بر ندارن کلاه کسی رو برندار

مرد فقیرى بود که همسرش کره میساخت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت. آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.

روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:

ما که ترازویی نداریم. ما یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار میدادیم. یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!

مسلمانی به عمل کردن است نه به گفتن

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند . سکوت در مسجد حکمفرما شد .

 بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :آری من مسلمانم
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند. پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد برود و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد برگشت و دوباره پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند.

 

پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :چرا به من نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم، با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

 

 سيد جمال الدين اسد آبادي : به اروپا رفتم اسلام بود مسلمان نبود ، به ايران آمدم همه مسلمان بودند ولي اسلام نبود!!!

تخریب قبور ائمه بقیع در روز 8 شوال

به نام خدا

تخریب قبور ائمه بقیع در روز 8 شوال توسط فرقه ضاله وهابیت را محضر امام عصر علیه السلام و همه دوستداران اهلبیت پیامبر صلوات الله علیه تسلیت می گویم.
ادامه نوشته

آغاز

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیِمِ

اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ

في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ

وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً

حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً

وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً