و باز شروع به فکر می کنم
نمی دانم لازم به برائت جستن است و یا افتخار کردن بر این حجم از حرف، کار، ارتباط، دوستی، زجر و زندگی و تلاش
وایت بردی را در نظر بگیرید که روی آن شکل های مختلف گاهی زیبا و گاه زشت کشیده شده است. نوشته ها و خطوط درهم و برهم هم قسمتی از این دست پخت پنج ساله و دوماهه است.
در جای جایش احساس جاری است و احساسی برگرفته از عشق و عشق به نوع. گاهی کم و گاه زیاد، آنچنان که فاصله ای می شود برای مرگ و زندگی، آنهم به اندازه ای باریک تر از مو
خنده دار است. نه؟ گاهی شوق برانگیز و گاه تهوع آور و من گیج و مبهوت مابین تضادها روزها را شب می کنم و شب را به صبح می رسانم
عشق به محل تولدو وطن اصلی هر فرد نمی توانداحساسی باشد مگر بچه برزک باشد