به دنیا میآییم. نوزادی آغاز میشود. قنج زدنهای کودکی، دوست و آشنا را به دورمان جمع میکند. از آنجاست که مرکز دنیا بودن در فکر کوچکمان شکل میگیرد. کمکم بزرگ میشویم. کودکی و نوجوانی و خواه ناخواه دو چیز ما را همراهی میکند: خودمان و دنیا.
دشت و کوه و آدمها و کلاس و مدرسه و... بر اساس تفکراتمان چیده میشوند. کوه بهتر از کویر است، چون من میگویم. حسن بهتر از نقی است، چون من از حسن خوشم میآید و از نقی نه. و همهی چیزهای دیگر.
دنیا با تمام چیزهایش به وجود آمده است و «من». شاید حرف نادرستی نباشد. ولی هرچه هست وقتی در اثر اتفاقی انسانها کمی به هم نزدیکتر میشوند، متوجه میشوند «من و دنیای دیگر»ی نیز وجود دارد. هر انسان یک دنیاست با تمام جزئیات. آنوقت است که شرمندگی طول تاریخ بر اندیشه درست و نادرست من سایه میافکند. در بیداری به سکوت وامیدارد و در خواب به گفتگو. خدای «من» !