گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

دعوت نامه شورا

دعوت نامه ای روز پنج شنبه تاریخ ۱۰/۱۱/۱۳۸۷ از شورای اسلامی شهر برزک به دستم رسید که برایم جالب بود: 

جناب آقای مجید رفیعی 

با سلام و تحیات 

احتراماْ با توجه به اینکه شورای اسلامی شهر برزک در نظر دارد به منظور شناخت راهکارهای سرعت بخشی در عمران و آبادانی شهر برزک همایشی با عنوان فرصت ها و ظرفیت های موثر در اعتلای برزک برگزار نماید لذا از جنابعالی دعوت می شود در جلسه ای که به منظور برنامه ریزی جهت برگزاری این همایش برگزار می گردد شرکت فرمائید. 

زمان: جمعه ۱۱/۱۱/۱۳۸۷ از ساعت ۹ الی ۱۱ صبح 

مکان: شهرداری برزک 

رئیس شورای اسلامی شهر برزک 

محمد عسلی

شماره 9 نشریه

مشغول شماره 9 نشریه شدیم و فکر می کنم با تجربه های قبلی که داریم و دفتر اینترنتی، بتوانیم روان تر کار کنیم. 

کمی فشار روی خود احساس می کنم که انشاءالله با جمع شدن شماره 9 نشریه کمتر شود. 

کمک پولی مسئولین و کمک خیرین

سه شنبه ۸/۱۱/۱۳۸۷ جلسه ای که نامه آن در پست قبلی آورده ام برگزار شد. در این جلسه که آقای اشرفی شهردار آقای رضوی از بخشداری و خانم خدیجه کاردان مدیر مهد و خانم کاردان و خانم جانجانی کارشناس های مهد شرکت داشتند گزارشی از روند کار داده شد و از راهنمایی مهمانان عزیز استفاده کردیم.

جالب توجه است که در جواب نامه بخشداری به بهزیستی نامه ای فکس به این مضمون   فکس شد که اداره بهزیستی کاشان خانم خدیجه کاردان را به عنوان مدیر و صاحب موافقت اصولی می شناسد و وظیفه نظارتی خود را اعمال می کند.

از بخشداری تماس گرفتند که جواب نامه با این مضمون آمده است و این معنی را می دهد که علی رغم موافقت تلفنی در جلسه شرکت نمی کنند.

خانم کاردان با کارشناس مهد تماس گرفت که حضور شما می تواند در شروع کار مهد تاثیر گذار و کمک باشد که ایشان در جواب گفتند: الزامی برای حضور ما نیست.

هیچ یک از دوستان شورا هم در جلسه شرکت نکردند که علت آن آنچنان برای من روشن نیست.

بگذریم.

فکر می کنم یک جایی از کارمان اشکال دارد که بعضی از دوستان در این جلسه شرکت نکردند یا اینکه دوستان وقت برای چنین جلساتی ندارند. یا اشکال جای دیگری است.

باید فکر کنیم چگونه می توانیم همکاری بیشتری با دوستان داشته باشیم تا مورد کم لطفی و بی مهری قرار نگیریم. 

تفکر حقیر می گوید جمع شدن قابلیت های متفاوت در کنار هم دیگر می تواند باعث رفع مشکلات موجود برزک شود. 

 خوب کجای راه هستیم: 

خانم کاردان به عنوان صاحب موافقت اصولی یک قابلیت است. و دو کارشناس برزکی به عنوان مربی خود قابلیت بزرگی است که در کنار مجموعه قرار می گیرد. کمک های خانواده شائمی در قرار دادن مکان برای مهد قابلیت دیگری و پنجاه کودک سه تا شش سال از محله های بالای برزک که هر کدام به تنهایی می توانند منشا خیر و برکت بسیاری باشند قابلیت دیگری است و شرکت تعاونی عماد به عنوان مجری این پروژه و حامی قابلیت دیگری است و همکاری خوب بخشداری و خصوصاً بخشدار محترم قابلیت بزرگ دیگر و حضور شهردار درمجموعه هم همینطور  

فکر می کنم قابلیتی که هنوز از آن استفاده نکرده ایم کمک مسئولین سازمان هایی مثل شورا و شهرداری و بهزیستی و بخشداری در بحث پولی و جذب کمک از خیرین که امیدوارم با حفظ اصول بتوانیم این دو ضعف را نیز از طریق راههای معقول عملی کنیم.

جلسه مهد

امروز نامه بخشداری به دستم رسید 

به: ریاست محترم اداره بهزیستی کاشان 

از: بخشداری برزک 

موضوع: دعوت نامه 

سلام علیکم 

پس از حمد خدا و درود و صلوات بر محمد و آل محمد‌(ص) 

احتراماْ پیرو تماس تلفنی در خصوص اتخاذ تدابیر جهت رفع مشکلات شرکت تعاونی عماد برزک جهت راه اندازی مهد کودک، از حضرتعالی دعوت می شود در جلسه ای که روز سه شنبه مورخ ۸/۱۱/ ۱۳۸۷ راس ساعت ۱۰ صبح در ساختمان مهد کودک واقع در محله باغستان این شهر برگزار می گردد شرکت فرمایید. 

علی محمد قاضی  

بخشدار برزک 

رونوشت: 

شهردار محترم برزک، جهت استحضار و شرکت در جلسه 

شورای محترم اسلامی شهر برزک، جهت استحضار و شرکت در جلسه 

مدیر عامل شرکت تعاونی عماد، جهت اطلاع و اقدام لازم

از خود بی خود می شوم

پنج شنبه و جمعه برف همه جا را سفید پوش کرد. آمد و آمد و آمد و چندین بار اهالی را به روی پشت بام فرستاد تا آن را از پشت بام های کاه گلی روستا شهر برزک به پایین پارو کنند. 

کوچه ها پر از برف شد به گونه ای که برای بیرون آمدن از خانه به مشکل بر می خوردم و فرصتی که دست می یافت با بیل راهی برای خودم باز می کردم و هرچند در لابلای برف گم می شدم در عین حال از داخل راه باریکی که درست کرده بودم مسیر خود را به طرف جلو پیدا می کردم. 

با همه این اوصاف آنچنان درگیر کار در رابطه با کافی نت و دفتر فرهنگی عماد در حسینیه و مهد بودم که گاهی فراموش می کردم که برف می آید و سرد است و لباسهایم خیس و پوشیده از برف است. پیرش بسوزد عشق و علاقه  

با توجه به این که مدرسه ها تعطیل بود کافی نت هم شلوغ و بچه ها مشغول کار بودند. وقتی این شلوغی و علاقه بچه ها را می بینم تاسف می خورم که چرا امکانات بیشتری فراهم نیست تا همه از آن استفاده کنند. و مجموعه های مسئول به جای این که به فکر فیزیک برزک مثل حسینیه و جدول و پل باشند اگر به فکر این نیروی انسانی باشند اثرات بزرگی می تواند داشته باشد.

و اضافه بر آن فرصتی دست داد تا جلسه ساعت ده جمعه فضایی شود برای نظافت مجموعه که در اثر تاسوعا و عاشورا محلی برای سرد کردن شله زرد شده بود و حسابی به هم ریخته و بخاری که برای طبقه پایین برده بودند هنوز بازنگشته است.  

در این دو روز دو جلسه در رابطه با مهد برگزار شد یکی با مدیر مجموعه و صحبت هایی صورت گرفت و دیگری با مربی های پیشنهادی از سوی مدیر که آن هم به توافقاتی رسیدیم که انشاءالله منشا خیر شود. 

جلسه با مدیر مسئول و سردبیر نشریه برگزار شد که منشا خیر و برکت بسیاری شد.  

وقتی می بینم این همه می شود کار کرد و به نحو شایسته کاری صورت نمی گیرد بسیار ناراحت می شوم و وقتی صحبت و برنامه و جلسه برگزار می شود و روزنه های امید از کار بیشتر دیده می شود، آنگاه در پوست خودم نمی گنجم و از خود بی خود می شوم 

به امید روزهای بهتر و بهتر

آه تاسف

مسائل و مشکلاتی که در رابطه با مهد وجود داشت و دارد در صلاحدید با بخشدار تصمیم گرفته شد که جلسه ای مشترک با مسئولین محلی و بهزیستی کاشان گرفته و با صحبت و همفکری قدم در جهت حل آن برداشته شود.  بعد از امروز و فردا کردن های بخشداری بالاخره در نامه ای تنظیم شده صحبت های شفاهی، رسمی شد. 

سر بخشدار حسابی شلوغ و خصوصاً ماه بهمن که شلوغ تر هم می شود. این هفته که حداقل روزی یک بار مراجعه به بخشداری داشتم ولی موفق به دیدن بخشدار نشدم تا این که امروز ساعت 14 بخشدار آمد و به خدمتشان رسیدیم. 

معلوم بود که وقتشان محدود و کارشان بسیار است. قول هفته آینده را دادند که جلسه ای به اتفاق مسئولین هماهنگ کنند تا در رابطه با مهد صحبت شود. 

در حاشیه این صحبت ها فاکتور 800هزار ریالی که یه دوماهی است از بخشداری می خواهم عنوان شد که ایشان از نبود بودجه گله داشتند و جالب بود در این ارتباط مثالی زدند که بودجه جاری فرمانداری کاشان پانصد هزارتومان است و این مبلغ به کجا می رسد؟ اما خاطرنشان کردند طلب ما محفوظ است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد.  

آه تاسفی کشیدم و از بخشداری بیرون آمدم. این همه نیرو در بخشداری و بخشدار از نبود وقت برای کارهایش گله می کند. این همه پول در این مملکت ریخت و پاش می شود و بخشداری یک فاکتور هشتاد هزارتومانی را بعد از چندین ماه نمی تواند بپردازد. 

اگر بنشینی و برای این سیستم بوروکراسی، مثل زن گریه کنی بر آن عیب نیست.

سیمان آمد

بالاخره بعد از یک تاخیر بونکر ۲۳ تنی سیمان وارد شد.

سیمان

از 21 آذر تا امروز یعنی یکم بهمن ماه چهل روز می گذرد و  در واحد مصالح فروشی سیمان اقدام به آوردن سیمان به چند علت نکردم: 

1- سردی هوا و کم شدن تقاضا 

2- حجم کاری که در راه اندازی اینترنت دفتر نشریه و کافی نت عماد مشترکاً داشتم. 

3- حجم کاری که را رابطه با مسائل مرتبط با مهد کودک با آن دست و پنجه نرم می کردم 

و شاید مهم تر 

کمبود نقدینگی 

در عین حال امروز از طریق یک راههایی قرار است که یک بونکر سیمان برای واحد مصالح فروشی بیاید و منتظرم

مهد و اجازه ثبت نام

بعد از گله گزاری های فراوانی که با بخشداری و مسئولین بهزیستی و مدیر مهد داشتم بالاخره سرکارخانم کارشناس اداره کارشناسی بهزیستی کاشان اجازه ثبت نام را به مجموعه دادند اما تاکید کرده اند آموزش را شروع نکنید تا من بیایم و باز ببینم و اگر کوچک ترین نقصی داشته باشد دستور خود را لغو و ادامه کار را به سال آینده واگذار می کنم. 

خیلی وقت ها شده در مواجهه با سیستم های اداری و دیدن فکر های باز و شخصیت های موجه و کارشناس هایی که علم و عمل از سرتاپایشان در حال فوران است احساس نشاطی خلسه مانند به من دست می دهد که به نوعی احتیاج به بعضی از قرص های تسکینی و ضد خلسه دارم تا بتوانم روی پایم کمی بایستم و گردش درونی دل که گاهی اشتباهاْ به آن قلب می گویند و سرگیجه ای که ناشی از این نشاط است باعث نشود نقش بر زمین گردم. 

جلسه ارشاد

امروز با توجه به هماهنگی قبلی جلسه ای با آقای باقرپور شیرازی سرپرست فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان در رابطه با مسائل نشریه بهشت پنهان به اتفاق مدیر مسئول نشریه مجتبی صادقی راس ساعت ۹ داشتیم که هرچند طبق معمول دیر از خواب بیدار شدم ولی به سرعت خودم را به ارشاد کاشان رساندم. 

 در فرصت ۲ ساعتی که با باقرپور بودیم صحبت های زیادی مطرح شد که هر چند خوب بود ولی طبق معمول کافی نبود و هر چه بیشتر صحبت شد ضعف های سیستم اداری بیشتر روشن می شد. وقتی فرهنگ و ارشاد یک بانک اطلاعاتی از خبرنگارهای خودش ندارد و از طرف دیگر می گویند کارمندمان این قدر کارشان زیاد است که نمی توانند سرهای خودشان را بخارانند، من می مانم که چه کار می کنند و خروجی این اداره چیست؟ بگذریم پیشنهادهایی  مکتوب به ایشان دادیم و راجع به آن صحبت شد.

دستنوشته ها

وبلاگ برزک همیشه آباد در رابطه با موضوعات مختلف کار شده است و دستنوشته های حقیر بین مطالب فراوان دیگر به چشم نمی آید. از این رو تصمیم گرفتم مطالبی که مربوط به خودم هست در یک وبلاگ جداگانه خدمت دوستان تقدیم دارم. 

امیدوارم مقبول واقع شود.