گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

دودی که از خرابی شخصیت به هوا می رود

دودی که از خرابی شخصیت به هوا می رود


نقش شخصیت و نقش سازه های آن در سوء مصرف مواد


اگر استثناها را کنار بگذاریم و عمومی تر نگاه کنیم؛ اعتیاد با شخصیت موجه اجتماعی جور در نمی آید. البته ممکن است در کنار ما آدم های درست و حسابی باشند که مثلاً سیگار هم می کشند ولی اگر لای انگشت رئیس اداره، روحانی محل، استاد دانشگاه ، معلم آموزش و پرورش ، مهندس و معمار و کارمند یک اداره سیگار ببینیم برایمان عجیب و غریب است. نگاه دیگری داریم. حس خوبی نداریم. خودش هم می فهمد. این است که ترجیح می دهد اگر می خواهد سیگاری دود کند در خفا باشد. پشت و پخه ای را برای این کار بیابد.


این موضوع در خانواده ها هم جور دیگری دیده می شود. مثلاً برادر پیش برادر یا فرزند خانواده پیش مادر و پدر حاضر نیستند سیگاری آتش کنند و گوشه لب بگذارند. تصور این کار هم چندش آور است. در صورتی که بخواهی نخواهی روزانه میلیون ها نخ سیگار دود شده و به هوا می رود ولی هیچوقت قبح و زشتی آن شکسته نشده و زمین نریخته است. برای این است کلیت جامعه این موضوع را نپذیرفته و مقبولیت عمومی پیدا نکرده است.


من فکر می کنم هرچه شخصیت آدم ها از بچگی قرص و محکم شکل بگیرد توجه به مواد مخدر کم تر و کم تر خودش را نشان می دهد. در تعریف شخصیت باید گفت؛  از دو قسمت مهم تشکیل شده است. مزاج و منش. مزاج همان سطح عمومی پاسخگویی فیزیولوژیکی به محیط است. بعضی افراد نسبت به محرک های محیطی حساس ترند، بعضی دیگر به این محرک ها کمتر واکنش نشان می دهند. منش چگونگی یادگیری ما درباره ی کارهایی که باید انجام دهیم و نحوه ی انجام آن ها را یاد می گیریم. منش ممکن است در خانواده و با محیط اجتماعی شکل گیرد. مزاج و منش عناصر اولیه تمام اختلالات شخصیت هستند.


شخصیت را با افکار، احساس و عمل پایدار فرد نشان می دهند. شخصیت با ثبات است، به خوبی فراگرفته می شود و در برابر تغییر مقاوم است. شخصیت هر فرد است که تمامیت او را می سازد. شخصیت الگوی رفتاری است که ما به عنوان شیوه ی زندگی خود آن ها را می پرورانیم. در واقع شخصیت نحوه تطابق پذیری و سازگاری با محیط است.


نقطه مقابل «شخصیت» ، «حالت» است. حالت عبارت است از شرایط کنونی فرد. حالت گذرا و انعطاف پذیر است و به آسانی تحت تأثیر محرک های محیطی قرار می گیرد و صفت ؛ تمایلات با دوام و مانای واکنش مجموعه ای از شرایط است که به شیوه ای خاص نمایان می شود. صفت ثابت است و در برابر هر تغییر مقاومت نشان می دهد.


اختلالات شخصیت الگوهای صفات انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه هستند که باعث به وجود آمدن نقص های عمده در عملکرد هنجار فرد می شوند. اگر عزیزان سیگاری دلخور نشوند به نظر می رسد این دودی که به هوا می رود ریشه در چالش های شخصیتی دارد که ناهنجاری های رفتاری ، خانوادگی و اجتماعی به آن دامن زده است.


دیدگاه شناختی در روان شناسی، انسان را موجودی خلاق و فعال می داند که توسط اشیاء و محرک های بیرونی برانگیخته نمی شود بلکه تعیین کننده اصلی، رفتار فرد را نگرش فرد نسبت به موقعیت های بیرونی می داند. افراد معتاد نیز در مواجهه با محیط پیرامونی خود از نگرش های خاصی سود می جویند که آنان را نسبت به مصرف مواد افیونی آسیب پذیر می سازد. در عین حال هرچه فرد مصرف مواد طولانی تری داشته باشد بتدریج بر روی نگرش فرد تأثیر بیشتری می گذارد و نگرش های ناکارآمد بیشتری را مورد استفاده قرار می دهد.


زمانی که افراد نگرش های ناکارآمدی دارند حوادث بیرونی را نیز استرس زا درک کرده و فشار روانی بیشتری را تجربه می کنند. در عین حال این گونه نگرش های ناکارآمد می تواند زمینه ساز افسردگی، اختلالات روانی و رفتاری مختلف باشد. لذا اگر فرد معتاد به این باور دست پیدا کند که مواد مخدر راه حل مناسبی برای حل مشکل یا فرار از مشکل نمی باشد، آگاهی خود را نسبت به مشکل افزایش داده، مهارت های اجتماعی و شناختی لازم را کسب کرده و با آگاهی و بینش لازم رفتارهای جایگزین را فرا گرفته و در نتیجه مجدداً گرفتار اعتیاد نخواهد شد.


نگرش های ناکارآمد را به وضوح می توان در افراد معتاد مشاهده کرد، در واقع فرد معتاد در گرداب نگرش های ناکارآمد خود گرفتار شده و تلاش های دیگران نیز خیلی موفق نیست. وقتی فرض های ناکارآمد فعال شدند، افکار خودآیند منفی را بر می انگیزد. از این نظر به این افکار منفی می گوییم که با هیجانات ناخوشایند مربوط هستند و از این نظر به آن ها خودآیند می گوییم چون خود به خود به ذهن افراد متبادر می شوند. این افکار ناکارآمد برخاسته از هیچ گونه فرآیند استدلال آگاهانه نیستند. آن ها ممکن است تفسیرهایی از تجارب جاری باشند، پیش بینی هایی درباره ی رویدادهای آینده و یا یادآوری چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده اند و این مسأله به نوبه خود سایر نشانه ها را در پی دارد و با افزایش مصرف، افکار خودآیند منفی هرچه شدیدتر می گردند و افکار منطقی نیز هرچه بیشتر ناپدید می شوند و خود این فرآیند نیز موجب گسترش تسهیل مصرف فرد می گردد. این نگرش ها در طی دوران کودکی رشد می یابند و به جای ارزیابی خاص محتوای یک موقعیت ویژه، بیشتر نمایانگر خصوصیات با ثبات فرد می باشند.


تفکرات غیرانطباقی علت بسیاری از رفتارهای غیرمنطقی مانند اعتیاد هستند. برنز به بررسی و ارائه 10 نوع تفکر غیرمنطقی که موجب شناخت غلط افکار، حالت و رفتار نادرست می گردد، می پردازد. این نوع تفکرات یا خطاهای شناختی شامل (اعتقاد به بایدها و نبایدها، شخصی سازی، بزرگ بینی و کوچک بینی، برچسب زدن، بی توجهی به امور مثبت، استدلال احساسی، تفکر همه یا هیچ، تعمیم افراطی ، فیلتر ذهنی و نتیجه گیری شتاب زده) می شده و تصویر ذهنی مخدوش فرد را روز به روز تقویت می کند.


آنچه اکنون شکل گرفته و سیگاری را به هوا دود می کند در طول زمان های گذشته بوده است و نباید انتظار داشت که با آموزش هایی کوتاه و گذرا و بعضاً غیرکارشناسی اصلاح گردد. برخی مذهب ، توجه به مسائل اعتقادی را در این راستا با اهمیت دانسته اند ولی گرایش های مذهبی هنگامی نتایج مثبتی را از نظر بهداشت روانی برجای خواهند گذارد که خودانگیخته و خود مختارانه باشد. به اعتقاد آلپورت گرایش درونی مذهبی نیرویی وحدت بخش و موجد یکپارچگی معنوی است. زیرا فرد را در مسیری رو به یکسو و هدایت می کند.


روان شناسان اصالت وجودی این موضوع را به بهترین وجه ممکن دریافته اند. از این دیدگاه انسان تنها موجود خودآگاه این کره خاکی است. آگاهی از تنهایی و فانی بودن بهای این خودآگاهی است و اضطراب طبیعی وجودی است. بنابراین هم این اضطراب ناشی از درک این تنهایی و فناپذیری نیز یک اضطراب طبیعی وجودی است و بنابراین هم این اضطراب و هم آن آگاهی، از وجود خود انسان سرچشمه می گیرد و مربوط به طبیعت و وجود خودآگاه اوست.


اثر مذهب و ایمان مذهبی در زندگی ما تا حدودی نیز وابسته به محتوای مذهبی و در واقع تصویری است که مبلغین مذهبی از مذهب و خدا به ما می دهند مذهبی می تواند به رشد معنوی آدمی کمک کند که به هفت نیاز انسان پاسخ دهد، این نیازها از  نیاز به «فلسفه»،  «نیاز به ارزش های خلاق» ،  «نیاز به رابطه با قدرتی برتر»، «دوست داشتن و عشق ورزیدن» تا «نیاز به رشد دادن خویشتن» ، «نیاز به حس تعلق خوشبینانه به دنیا» ، «نیاز به اجتماعی حمایت کننده که رشد معنوی را تقویت کند» و «نیاز به حرکت های متعالی» را شامل می شود.


در پایان باید یادآور شد که به کار گیری اصول بهداشت عمومی در این خصوص حائز اهمیت است. الگوی بهداشت عمومی سه درس کلیدی در خصوص سیاست مواد مخدر را به ما می آموزد. نخست جوانان باید درباره ظواهر فریبنده مواد مخدر آموزش ببینند. مصرف مواد مخدر یک چیز را نوید می دهد اما چیز دیگری را تحویل می دهد، چیزی حزن انگیز و مخرب برای مصرف کنندگان، خانواده های آنان و جوامع آنها. سرخوردگی ناشی از آن برای مدتی پنهان می شود و در همین دوران است که عادت مصرف توسط مصرف کنندگان به سایر جوانان آسیب پذیر انتقال داده می شود.


همه موارد یاد شده در صورتی قابل بحث و بررسی بیشتر است که درد اعتیاد در جامعه را به خوبی شناخته و آن را همان گونه که هست درک نماییم. رفع «خلأ انکار» نیازمند آن است که یک ملت، فضایی ایجاد کند که در آن شهروندان صادقانه و مستقیم با پدیده ی اعتیاد برخورد کنند و بدین نحو افراد نیازمند درمان را به طی دوره ی درمان تشویق کنیم. این شکل از اجبار که با عواطف همراه است با همکاری خانواده ها، دوستان، همکاران و اجتماع آغاز می شود.



تنهایی معتاد و آشفتگی جامعه

تنهایی معتاد و آشفتگی جامعه


بررسی زمینه های کاربرد اجتماعی درمانی جامعه محور در درمان معتادان


دست و پای معتاد را به تخت می بندند که ترک کند. بیچاره را یکی دو هفته زجرکش می کنند که این کوفت و زهرماری را کنار بگذارد. معتاد نمی کشد و خانواده درد می کشد ؛ از این که عزیزشان را در بند کرده اند. نزدیکان چشم پر آب دارند و او از درد آب می شود و دست آخر بعد از یک مشقت چند ماهه قصه ی پرغصه از سر گرفته می شود.


متهم را تریاک گفته و قربانی را معتاد کشیده ایم در حالی که جای این دو را به اشتباه دیده ایم. متهم معتاد است نه آن شکل و شمایل. آن شخصیتی که در خانواده برایش رقم زده و در جامعه ساخته و پرداخته ایم. پایین و بالای شهر ندارد. آن که ندار و بی بضاعت بوده است ، کمبودها برایش عقده شده و سر در دامن اعتیاد نهاده است و آن که دارا و توانا بوده است در مواجهه با کوچک ترین شکست و ناکامی بی ظرفیتی کرده و خود را واداده است. 


هموار، مشکلات و موقعیت های نارحت کننده، تبدیل به نشانه های منظمی می شوند که با ظهور هر باره این نشانه ها، فرد به مصرف مواد روی می آورد. برای بعضی از معتادین ، عوامل فیزیولوژیک ممکن است در نقش این نشانه ها ظاهر شوند اما برای بسیاری، این عوامل ارتباط اندکی با نقایص رفتاری دارند. نقایصی که به موازات تداوم سوء مصرف مواد بر هم انباشته می شوند. وابستگی فیزیکی یا اعتیاد جسمانی را باید درچارچوب کلان تری که همانا وضعیت روانی و سبک زندگی فرد است نگریست. بنابراین، مشکل ، خود فرد است نه مواد، اعتیاد یک علامت است و نه ریشه اصلی اختلال


الگوهای رفتاری منفی ، نگرش های منفی و نقش های ناکارآمد در تنهایی ایجاد نشده اند که در تنهایی نیز بتوان آن را تغییر داد. بنابراین ، بهبودی نه تنها بستگی به این دارد که فرد چه چیزی آموخته است بلکه مهم است بدانیم که این آموزش، چگونه، کجا و با چه کسی صورت پذیرفته است، این فرض، در واقع مبنای این تفکر است که اجتماع، در آن مشارکت کرده و عمل کند و نقش مسئولیت پذیرانه اجتماعی هنگامی اکتساب می شود که این نقش در عمل اجرا شود. بنابراین ، تغییرات در سبک زندگی فرد و هویت او بتدریج با مشارکت در نقش های مختلف حیات اجتماعی، آموخته می شود، و به کمک افراد و روابط شان با دیگران در فرآیند یادگیری، حمایت می شود. بدون این روابط، راه های نوین سازگاری در نتیجه تنهایی فرد، در معرض تهدید قرار می گیرد و احتمال عود را افزایش می دهد. از اینرو باید به کمک شبکه ای از افراد همسان، نگرشی جدید در فرد نسبت به خودش، جامعه اش و فلسفه زندگی اش تثبیت شود تا بهبودی پایدار را تداوم بخشد.


اجتماعی درمانی یا اجتماع درمان مدار نوع خاصی از درمان است که در آن تغییر بر اساس زندگی اجتماعی در محیط بسته و ساخت یافته صورت می گیرد. در این اجتماع مسائل روزانه ی زندگی یعنی کار، احساس، رفتار، تفکر و فراغت از دیدگان درمانی مورد توجه جدی قرار می گیرد و افراد آسیب دیده اجتماعی به ویژه معتادان الگوهای صحیح زندگی را فرا گرفته و آن ها را تمرین می کنند. اجتماعی درمان مدار یاTCیک برنامه ساختار یافته و نظارتی قوی است که برای درمان مسائل رفتاری، هیجانی و خانوادگی مصرف کنندگان مواد طراحی شده است. در این اجتماعی بر خودیاری، رشد فردی و حمایت همسالان تأکید می شود.


پیش از آنکه تفاوت معتادین با یکدیگر، ناشی از الگوی مصرف شان باشد، تفاوت  آن ها مربوط به اختلال عملکرد روان شناختی و کمبودهای آموزشی، تحصیلی و شغلی، چشمگیر است. برای آن ها، ارزش های عمده و اساسی زندگی، در حال نابودی است یا این که اساساً از دنبال کردن آن طرف نظر کرده اند، اغلب این معتادین کسانی هستند که از بخش آسیب دیده و ناکام جامعه، برخاسته اند، یعنی جایی که سوء مصرف مواد، بیشتر پاسخی اجتماعی است، تا آشفتگی روانی. برای چنین افرادی، تجربه یTC، نوعی «توانش یا آماده سازی» تلقی می شود.


به این معنا که آن ها برای نخستین بار در زندگی شان، سبک زندگی متعارف و مولد اجتماعی را فرا می گیرند. اما معتادینی که از بخش برخوردار جامعه برخاسته باشند، سوء مصرف توسط آن ها بیشتر نمایشگر آسیب روان شناختی، آشفتگی شخصیتی یا بیقراری و خستگی هستی شناختی است. در مورد اینگونه معتادین اصطلاح «بازتوانی» مناسب تر است زیرا به این معناست که فرد به سبکی که قبلاً می زیسته ، می شناخته و شاید آن را پس زده است باز می گردد.


در  TCعملاً اهداف درمانی روان شناختی و اجتماعی به صورت همزمان تعقیب می شود و به منظور دستیابی به اهداف، معتاد مجبور است که مدتی حدود ( 3 ماه تا 3 سال) در اجتماعات درمان مدار زندگی کند و با برنامه های هدفمندی که برای وی در نظر گرفته شده است، سطح عملکرد وی نه تنها به سطح عملکرد قبل از بیماری برسد (بازپروری) بلکه انواع جدیدی از رفتار که قبل از اعتیاد نیز در وی وجود نداشته است ایجاد گردد. پرورش، البته این یک یادگیری ساده رفتار نیست و در واقع درمان به مفهوم یک فرآیند پیچیده یادگیری است که در نهایت به کسب مهارت های زندگی معرفی می گردد


TC سوء مصرف مواد را بیماری یا اختلال می داند که تمامی و یا بخشی از زمینه های عملکرد فردی ( شناختی ، رفتاری ، هیجانی، طبی ، اجتماعی یا معنوی ) را در بر می گیرد. بدین جهت وابستگی فیزیولوژیک نسبت به کل شرایط مؤثر بر شخص، ثانویه تلقی می گردد. در TCمشکل یا مسئله اصلی خود شخص است نه مواد، اعتیاد یک علامت است نه ریشه ی اصلی اختلال و سم زدایی شیمیایی شرط وارد شدن به اجتماعی درمان مدار است نه هدف آن. هدف بازتوانی ایجاد شرایط زندگی بدون مواد است. هم چنین درTCافراد جدا از الگوهای مصرف مواد، از ابعاد عملکرد روانی و نقایص اجتماعی، تمایز داده می شوند.


به طور کلی، هشیاری پیش شرطی برای یادگیری درست زندگی کردن است، اما زندگی درست، لازمه حفظ این هشیاری است. تغییر رفتاری، بدون بصیرت ناپایدار است و بصیرت نیز بدون تجربه، ناکافی است، بنابراین طرز سلوک عواطف، مهارت ها، نگرش ها و ارزش ها ، با یکدیگر جمع شوند تا تداوم تغییرات سبک زندگی و هویت مثبت شخصی و اجتماعی فرد، تضمین گردد. بهبودی یک فرآیند تکاملی است. تغییر در   TCباید به صورت عبور از مراحل پیشرونده یادگیری درک شود. یادگیری که در هر مرحله رخ می دهد، ایجاد تغییر در مرحله بعد را تسهیل می کند و هر تغییر نمایانگر، حرکت به سوی اهداف بهبودی است.


انگیزه مندی؛ بهبودی، نیازمند فشار –چه منفی و چه مثبت – برای ایجاد تغییر است. هرچند میزان تأثیر درمان به میزان انگیزه مندی و آمادگی فرد بستگی دارد، اما واقعیت این است که تغییر در خلأ اتفاق نمی افتد، در طی بازتوانی، نوعی تعامل میان فرد و محیط درمانی اش به وجود می آید. بهبودی خودیارانه به این معنی است که فرد، مشارکت عمده و اساسی را در فرآیند تغییر دارد.


اجتماع به عنوان یک شیوه (وسیله) تغییر جوهره اصلی و اساسی TC، است، آنچه که TC را از سایر رویکردهای درمانی (و نیز اجتماعات دیگر) متمایز می کند، کاربرد هدفمندانه اجتماع به عنوان شیوه ای اصلی برای تسهیل تغییرات روان شناختی و اجتماعی ، در افراد است. تجارب یادگیری و درمانی که برای بهبودی و رشد شخصی ضروری هستند، درون متنی اجتماعی و از رهگذار مراوده و آمیزش اجتماعی، آشکار می شوند.


دوستی با افراد خاص، همتایان و کارکنان امری ضروری در تشویق افراد برای مشارکت و باقی ماندن در فرآیندتغییر است. روابط شکل گرفته در طی درمان، مبنایی برای شبکه ی اجتماعی مورد نیاز در حفظ بهبودی و درمان است. رویکرد اصلی برای تسهیل تغییر عبارت است از استفاده از اجتماع به عنوان یک شیوه، که این خود به معنای استفاده از مداخلات متعدد است. بهبودی را نیز باید بر اساس یادگیری پیشرونده یا تکاملی و بر حسب ویژگی های مراحل تغییر بیان کرد.


در TC درون سازی، اهمیت خاص و برجسته ای دارد، زیرا نیروی اجتماعی به عنوان یک شیوه می تواند به راحتی نگرش ها و رفتارهای عینی و قابل مشاهده را تعدیل کند. اما این تغییرات ممکن است پس از جدایی فرد از تأثیرات حضور قدرتمند اجتماعی همتایان، تداوم نیابد.کاملاً مشخص است که یادگیری درونی شده ، قابل تعمیم به موقعیت های جدید – چه داخل و چه خارج از برنامه – نیز هست.



با هماهنگی بیشتر و پرهیز از موازی کاری هزینه ها را مدیریت کنیم

سرپرست فرمانداری ویژه کاشان در دیدار شهردار مطرح کرد:


با هماهنگی بیشتر و پرهیز از موازی کاری هزینه ها را مدیریت  کنیم


جلسه صمیمی  شهردار و سرپرست فرمانداری ویژه کاشان به منظور افزایش هماهنگی و هم افزایی مدیریت شهری در دفتر فرماندار برگزار شد.


سرپرست فرمانداری ویژه کاشان در این دیدار گفت: شرایط ایجاب می کند برای بررسی وضعیت پروژه های شهرستان ، ایجاد تعامل بین دستگاهها و جلوگیری از موازی کاری جلساتی از این دست برگزار گردد و الحمدالله شرایط مهیا است تا با ظرفیتی که در شهرستان و منطقه و دستگاههای اجرایی وجود دارد اجرای پروژه ها و خدمات رسانی به همشهریان را  سرعت بخشیم.


دکتر حمیدرضا مومنیان تصریح کرد: نقش کلیدی در مدیریت اجرا با شهرداری ها است و می توانیم با افزایش هماهنگی و تعامل های بین دستگاهی، هزینه ها را مدیریت نموده و بسیاری از هزینه هایی که در اثر عدم هماهنگی و موازی کاری بر مدیریت شهری و مردم تحمیل می گردد با تعامل و هماهنگی کاهش داده و نتایج مطلوب تری به دست آوریم.


وی تأکید کرد: تعامل و هماهنگی باعث می شود تا موانع ناشی از چالش های بودجه ای را با مدیریت هزینه برطرف نماییم.


شهردار کاشان نیز در این دیدار گفت: هرچه تعامل و هماهنگی بین دستگاههای شهرستان با هم و با مرکز استان و همچنین نهادهای متمرکز ملی بیشتر شود روند اجرایی پروژه ها به لحاظ کمیت و کیفیت بیشتر می گردد.


مهندس محمد ناظم رضوی افزود:  با توجه به جایگاه فرمانداری ویژه شهرستان که فرماندار بعنوان معاون استاندار محسوب می گردد ، ضروری است از این ظرفیت در جهت تسریع و تسهیل خدمت رسانی به مردم استفاده شود.


وی اظهار داشت: نیازهای انباشته شده شهرستان و منطقه در طول سال های گذشته و ایجاد نیازهای جدید توسعه ای باعث می شود تا برای رسیدن به نقطه مطلوب، بیشتر تلاش کنیم و از اینرو نقش محوری فرمانداری ویژه کاشان در راستای افزایش تعاملات و هماهنگی های بیشتر حائز اهمیت است.


مهندس رضوی افزود: می توانیم با همدلی و همزبانی که مورد تأکید مقام معظم رهبری نیز می باشد با کمک هم مشکلات را مرتفع نموده و رضایت خداوند و به تبع آن همشهریان را حاصل نماییم.


جان به لب رسید ولی ترک میسر نمی شود

جان به لب رسید ولی ترک میسر نمی شود
مروری بر پیشگیری از بازگشت در افراد وابسته به مواد مخدر
کار نشد ندارد. هر کاری اراده کنیم می شود. فقط غیرممکن ، غیرممکن است. این روزها به این فکر می کنم کارگاه آموزشی برای ترک نفس برگزار کنم. نفس نکشیدن. کاری ندارد. ابتدا کمی سخت است ولی به مرور می شود. باید از چند ثانیه شروع کنیم و تا چند ساعت و چند شبانه روز ادامه بدهیم. و حُسن این کار آن است اگر در جایی گرفتار شویم که هوا نباشد بتوانیم چند روزی زنده بمانیم تا جان خود را کف گرفته و به سلامت ببریم. فرض کنید گرفتار طوفان حوادث در اقیانوس بلا شده ایم و در قعر آب فروافتاده ایم. اگر نتوانیم چند روزی بی نفس را تحمل کنیم که خدای ناکرده خفه شده و روی آب می آییم روی آب غلتیده و به ساحل می رسیم ولی دور از جان شما با جسد بی جان
دهان و بینی اتان را بگیرد. نفس نکشید. فرقی نمی کند. با دست بگیرید یا ارادی نفس کشیدن را متوقف کنید و به ساعت نگاه کنید. همه ی انرژی را یک جا خرج نکنید. با ده ثانیه توقف امتحان کنید و بعد به مرور آن را افزایش بدهید. و این کار را ظرف چند روز و به آهستگی ادامه بدهید. شما می توانید ظرف یک هفته تا پنج هفته و با تمرین و ممارست نفس کشیدن را به کلی تعطیل کنید. آن وقت خیالتان راحت می شود. آدم بی نفس می شوید. حتی اگر خواستید می توانید شُش و تشکیلات تنفسی را به کسی که لازم دارد هدیه بدهید.
شاید بپرسید نفس نکشیدن به چه درد می خورد. چرا باید این کار را تمرین کنیم. شاید سالی به ماهی یک بار هم گذارمان به دریا نیفتد. خیلی از آدم ها در طول عمرشان دریا نمی بینند که تازه در آن بیفتند. حرف درستی است. من هم نگفتم همه آدم ها این مهارت را بیاموزند. این کار به درد افرادی می خورد که همواره سر و کارشان با نفس نکشیدن است. حتی این هایی که دور از جان شما محکومیتی نظیر خدای ناکرده گرفتار دار و اعدام و از این چیزها شده اند به کارشان می آید. البته نباید کسی بفهمد که می توانند بی نفس زندگی کنند که در این صورت کارشان بیخ پیدا می کند.
البته پیداست مزایای نفس به مراتب بیش از بی نفسی است. اصلاً بدون هم نفس زندگی بی معنی می شود. اگرچه به قول سعدی علیه رحمه هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب با این وجود چه بسیار گفته اند این نعمت خداوند در هم نفسی کامل گشته است. ولی وقتی قرار شد نکشیم ، اراده کرده و نمی کشیم.
با همه ی وصفیات فوق کار جایی مشکل پیدا می کند که نفس به دود و دمی آلوده شود. هیچ کاری نمی توان کرد. به قول قدیمی ها مثل هم نشینی چایی و صابون است. اگر غفلت کنی و بهترین چایی دنیا را برای لحظه ای و کمتر از لحظه ای در کنار یک قالب صابون بگذاری ، کار تمام شده است. چایی بوی صابون می گیرد. به هیچ دردی نمی خورد. گرفتاری دود و دم هم از این قصه جدا نیست. خدا قسمت هیچ جنبنده ای نکند.
نمی توانیم سرمان را زیر برف کرده و بگوییم نکرده است. دور و بر ما آدم هایی هستند که گرفتار شده اند. نفس گرم شان به دود سرد همراه گردیده و زندگی اشان را زیر و رو کرده است. واقعیت است. از آن فرار نکنیم. نمی دانم سبب و علت آن چیست. نمی دانم گیر کار کجاست ولی می دانم وقتی پا در این مسیر گذاشتی؛ راه برگشت وجود ندارد. راه اصلاح نیست. دیگر غیرممکن واقع دنیا است که بر خرابه واژه غیرممکن جا خوش کرده است و زندگی را سیاه نموده است.
می گویند « در بررسی 500 گزارش تحقیقی در مورد نتایج و اثربخشی برنامه های ترک اعتیاد به این نتیجه رسیده اند که 75 درصد درمان افرادی که دوره درمان را کامل نموده بودند در فاصله یکسال پس از تکمیل درمان، عود داشته اند.» ولی من کسی را سراغ ندارم که به این راه رفته باشد و به سلامت برگردد.
آدم بد بینی نیستم. بسیار از دوستان و همراهانی را دیده ام که به این راه رفته و بازنگشته اند. با کشیدن هر نخ سیگار وجود مرا آتش زده اند. سوخته ام و ره به جایی نبرده ام. همیشه در خیال خود به دنبال راهی گشته ام تا عزیزان خود را متقاعد کنم که از این راه به تعبیر من دود و آتش بر حذر دارم ولی ممکن نگشته است. به یقین رسیده ام جان به لب می رسد از این بار گران ولی ترک میسر نمی شود.

درد شیرین و خماری غم انگیز

درد شیرین و خماری غم انگیز
بررسی نقش طبی مواد مخدر
دکترها گفتند چاره ای ندارد. همه ی راهها را رفته و کم تر نتیجه گرفته اند. سلول های سرطانی که از زیر گلو مادر بر نفس ما بند زده بود پیشرفت کرد و به ناحیه سر رسید تا سیه روزمان کند. این یعنی درد برای مادر و سنگینی غم روی سینه ما که خوراک شب و روزمان شود.
سلول های درد وجود مادر را در هم پیچید. درد امان مادر را بریده بود. درد بود که عزیزترین کس مان را پیش چشم ما آب می کرد. روز به روز ضعیف تر و نحیف تر می شد. گرفتار بستر شد ولی همچنان برای نماز و دعای خود نشست و برخاست می نمود . همه ی اینها بیش از یک سال نشد ولی اندوه را در همه زندگی ما سایه کرد.
درد از گلوی مادر شروع شد و کم کم به صورت قلمبه ای زیر گلو نشانمان داد. درمان با عمل جراحی و برداشتن سلول های سرطانی پی گرفته شد و با پرتو درمانی ادامه پیدا کرد. اشعه ها روی حنجره و تارهای صوتی اثر گذاشت و صدای مهربان مادر را کوتاه و کوتاه تر کرد و آتش را در وجود ما بیشتر و بیشتر نمود. تجویز دارو بعد از همه ی اینها آخرین راه بود ولی مادر ابروان را گره کرده  بود و خود را به سختی برای زندگی در کنار فرزندان پیوند می زد. مادر مصمم به خام خواری شد تا با اراده ای فولادین به مبارزه این بیماری لعنتی برود.
آخرین تجویز؛ مصرف ذره ای تریاک برای کاهش درد بود. به سختی از جایی تهیه شد. شب هنگام که درد، خواب از چشمان وجود نازنین برده بود در کنار بسترش زانو زدم. از من خواست پوست سرش را به سختی خارش دهم تا کمی تسکین یابد. درد در همه سرش پخش شده بود. دست در موهایش بردم و همراه با نوازش گفتم؛ مادر می خواهی با ذره ای تریاک تحمل درد را آسان کنی و مادرانه گفت؛ می خواهی معتادم کنی؟ می خواهی وقتی خوب شدم گرفتار تریاک شوم؟ و من از درخواستم شرمنده شدم و ساعتی بعد پاکِ پاک پر زد و از بین ما رفت.
در جایی خواندم که برای بعضی از بیماری ها مواد مخدر تجویز می شود. از کاربرد طبی آنها خواندم که خاصیت آنتی بیوتیک ، ضد درد و ... در بعضی از تومورهای سرطانی می تواند باعث عدم رشد شود و درد را کاهش دهد ولی آیا این انسان های نازنین که مثل کوه در مقابل درد جانفشانی می کنند حاضر می شوند تا ذره ای از این مواد افیونی مصرف کنند؟

اعتیاد و تاغ ها رنجور

اعتیاد و تاغ ها رنجور
بررسی شیوه های مختلف مصرف مواد و علائم تشخیص
تعجب می کنم هنوز توی کتاب ها به دنبال نشانه های اعتیاد می گردیم یا در لابلای خرت و پرت انباری ابزار و الات مصرف مواد مخدر را می جوییم. در مردمک چشم پردرد فرزند ، دوست ، همکار خیره می شویم تا با دیدن حالتی غیرطبیعی بر مصرف مواد آگاه کردیم. مواد مصرف می کند؟ مسکن ها را به درد خود می زند؟ یا محرک ها را برای شور و نشاط بیشتر می جوید. مواد  افیونی مصرف می کند یا با داروهای توهم زا  به دنبال خوشی هایی می گردد که در عالم واقع نیافته است.
شروع اعتیاد پایان راه است. خط کشیدن بر یک نقشه راهی که قرار بود به آینده ای روشن منتهی شود. راه رفتن در جاده ای است که به کویر خشک و سوزان منتهی می شود. کویر با درختچه های تاق. هرچه جلوتر می روید نیش سرنگ های رها شده بیشتر به تن و روانت فرو می رود. پشت همین راه آهن. قرار نیست بگردی تا نشانه را بیابی . هر قدم نشانه ای از جوانان ناکامی است که پا در جاده ی بی بازگشت گذاشته است.
مگر می شود آخرین لحظه یک معتاد تزریقی را درک و تصور کرد. وقتی قرار است تریاک را در آب حل کرده و در یک قاشق بریزد. آن را کمی حرارت داده و روی یک تکه پنبه یا اسفنج بریزد. با سرنگ بکشد و مرگ را داخل ورید خود تزریق کند. وجود سرنگ های کهنه و چندبار مصرف شده ، قاشق سیاه شده و تکه های پنبه یا اسفنج زیر درختچه های تاغ نشانه نیست، فاجعه است که وحشتناکی آن پیش چشم ما به سختی گریخته است.
طاقت تاغ ها طاق شده است. رنجورتر از همیشه شاهد درد بی درمان انسان امروزی است که سرگردان پا در بیابان بلاتکلیفی نهاده است و نمی داند به کجا می رود.

همه چیز مهیا برای آتش اعتیاد

همه چیز مهیا برای آتش اعتیاد
بررسی عوامل گرایش جامعه به مواد مخدر
پدرش بسوزد رفیق ناب. اولین سیگار را دستم داد. اعتماد به نفسِ پایین مانع مقاومت شد. نوجوانی بود دیگر. خطرناک ترین دوران زندگی. بین کودکی و جوانی گیر کرده بودم. به دنبال هویت می گشتم. در کوچه پس کوچه های کنجکاوی و تحرک حیران بودم. از نق و نوق خانواده خسته شدم. دلم می خواست با هرچه می گویند مخالفت کنم. باید خودم را ثابت می کردم. دست خودم نبود. مثل خروس جنگی شده بودم. پرخاش نعنای روش آش رفتارم شد. می گفتند چقدر ضد اجتماعی شده ای. وقتی سیگار بین دو انگشت دستانم نشست تشخص در وجودم پر زد و اوج گرفت. گویی روی ابرها راه می رفتم و همه ی آدم ها زیرپایم بودند.
گویی قرار است همه کاسه و کوزه های اعتیاد بر سر رفیق شکسته شود. اعتیادی که یک بیماری زیست شناختی، روان شناختی و اجتماعی است. در علل و عوامل آن حرف های بسیار زده شده است. می گویند عوامل مخاطره آمیز فردی و محیطی و اجتماعی دارد. استعداد ارثی ، دوره نوجوانی ، صفات شخصیتی و اختلال های روانی را از عوامل فردی دانسته و نگرش نسبت به مواد و موقعیت های مخاطره آمیز مثل ترک تحصیل ، بی سرپرستی و تأثیر مثبت مواد بر فرد را اضافه کرده اند.
نگرش مثبت به مواد عامل تعیین کننده ای است. می گویند خوب است ، کیف مان کوک می شود ، روانمان حال می آید با کشیدن نخی سیگار که سراغش می رویم. افرادی که نگرش ها و باورهای مثبت و یا خنثی به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتیادشان بیش از کسانی است که نگرش های منفی دارند. این نگرش های مثبت معمولاً عبارتند از: کسب بزرگی و تشخُص ، رفع دردهای جسمی و خستگی، کسب آرامش روانی، توانایی مصرف مواد بدون احتمال بروز به اعتیاد
شاید همه اینها توجیه بعد از عمل است. حال که در گرداب بی حاصل گرفتار آمده ایم چاره ای جز این نداریم. خیلی از سیگاری ها را دیده ام که از کشیدن آن در جلوی جمع پرهیز دارند. نوعی شرم و خجالت باعث می شود سیگار را  بین انگشت سبابه و شست نگاه داشته و به طرف داخل دست پنهان دارند. چشم ها اطراف را پاییده و در خفا کامی – به تعبیر خودشان – از آن برگیرند.
نمی دانم اگر شخصیت کودک در خانواده ای مهربان و صمیمی قرص و محکم گردد آنگاه حوادثی مانند از دست دادن نزدیکان یا بلایای طبیعی ناگهانی می تواند منجر به واکنش های حاد روانی شود. تا در این حالت فرد برای کاهش درد و رنج و تطبیق با آنان خود را متقاعد کند که بی خانمانی خود در سایه پناه بردن به مواد بجوید؟
خانواده اولین مکان رشد شخصیت ، با الگوهای رفتاری فرد است. خانواده علاوه بر این که، محل حفظ و رشد افراد و کمک به حل استرس و آسیب شناسی است، منبعی برای شکل گیری تنش و اختلال می باشد. ناآگاهی والدین و ارتباط ضعیف والدین و کودک فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج یا آشفته و از هم گسیخته احتمال ارتکاب به انواع بزهکاری ها مانند سوء مصرف مواد هستند باعث می شوند فرزندان با الگو برداری از رفتار آنان مصرف مواد را یک رفتار بهنجار تلقی و رفتار مشابهی پیشه کنند.
اجتماع از حلقه های متعدد و گسترده ای هویت می گیرد که رفتار فرد بر اساس آن متجلی می گردد. خانواده، اقتصاد ، کار ، تفریح ، اصول اخلاقی و خیلی چیزهای دیگر حلقه های پیوسته ای این ارتباط اجتماعی می باشند. به طور قطع و یقین ناهنجاری را نمی تواند به صورت مشخص در یکی از این حلقه ها نشاند اگرچه هرکدام از اینها ، از خانواده گرفته و دوست و رفیق بر شکل گیری رفتار به خودی خود بی تأثیر نیست.
بعضی از دوستی ها، صرفاً حول محور مصرف مواد شکل می گیرد. نوجوانان به تعلق به یک گروه نیازمندند و اغلب پیوستن به گروه هایی که مواد مصرف می کنند، بسیار آسان است. هرچند پیوند فرد با خانواده، مدرسه و اجتماعات سالم کمتر باشد، احتمال پیوند او با این قبیل گروه ها بیشتر است.
چیزی که بیش از هرچیز در این خصوص خودنمایی می کند هوش هیجانی در افراد دارای سوء مصرف مواد است. بر اساس تعریف گلمن هوش هیجانی عبارت است از توانایی هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه ی خود را حفظ کرده درمقابل ناملایمات پایداری کند. تکانش های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعریق بیندازد، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار سازد، با دیگران همدلی نماید و کامیابی را به تعویق بیندازد، همه ی این ها آن چیزی است که تحت عنوان هوش هیجانی مورد بررسی قرار می گیرد.
شواهد بسیاری ثابت می کنند، افرادی که مهارت های هیجانی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند و آن را هدایت می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرز اثربخشی با آن برخورد می کنند. در هر حیطه ای از زندگی ممتازند، خواه در روابط صمیمی و عاطفی باشد و خواه درفهم قواعد ناگفته ای که در خط مشی سازمانی، به پیشرفت می انجامند. افرادی که مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته در زندگی خویش نیز خرسند و کارآمد هستند و عاداتی فکر در اختیار دارند که موجب می گردد آن ها افرادی مولد و کارآمد باشند.
یافته های اصلی از مطالعات مربوط به افراد با هوش هیجانی بالا نشان می دهد که این افراد احساسات خود را به طور مستقیم بیان می کنند، از ابراز احساسات خود نمی ترسند ، روابط غیرکلامی را درک می کنند، احساس های خود را به صورت عقلانی بیان می کنند . کاری که در نظر دارند انجام می دهند، وابسته به دیگران نیستند ، انتظار موفقیت دارند، به احساس های دیگران احترام می گذارند و از روی ترس و نگرانی اقدام به انجام دادن کاری نمی کنند. ویژگی های این افراد ، ابتکار ، درستی، تمرکز ذهن، آرام ، مهربان ، استقلال ، قدردانی، توانایی برقراری ارتباط و همدلی است.
فرض بر آن گذاشته شده است که هرچه سطح هوش هیجانی بالاتر باشد، میزان اختلالات رفتاری کاهش خواهد یافت.  افراد دارای سوء مصرف مواد با عدم شناخت صحیح از عواطف و احساسات خویش توانایی اتخاذ رفتارهای صحیح ، منطقی و مبتنی بر واقعیت را از دست می دهند، از سوی دیگر این افراد در به کار بردن درست هیجان ها نیز مشکل دارند. قدرت کنترل احساسات خود است که بر حس خودآگاهی متکی است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیف اند. دائماً با احساس نا امیدی و افسردگی دست به گریبان هستند . مشاهدات بالینی نشان داده است، افراد دارای اعتیاد، هیجان های خود را در موقعیت های نادرست و به شیوه ای غیرمنطقی بروز می دهند.
خویشتن داری عاطفی یعنی به تأخیر انداختن کامرواسازی و فرو نشاندن تکانش ها که زیربنای تحقق هر پیشرفتی است. واضح است که افراد دارای اعتیاد، به خاطر فقدان توانایی خویشتن داری عاطفی به هنگام وسوسه مواد به راحتی تسلیم آن شده و اقدام به مصرف می کنند. به همین دلیل است که در این افراد تلاش های بسیار اما ناموفق برای ترک مواد مشاهده می شود.
مؤلفه های دیگر هوش هیجانی نیز که عبارتند از شناخت عواطف دیگران و حفظ ارتباط های خود با دیگران در افراد دارای سوء مصرف مواد، دارای نقص است، همدلی، احساس «مهارت انسانی» است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته های دیگران است، توجه بیشتری نشان می دهند. توانایی های از این دست سبب می شوند محبوبیت، رهبری و اثربخشی بین فردی افزایش یافته و افراد در کنش های متقابل اجتماعی به خوبی عمل کنند و تبدیل به «ستاره های اجتماعی» شوند. در مقابل افراد دارای اعتیاد همیشه نقشی منفعل بر عهده دارند. آن ها درمیان جامعه محبوبیتی ندارند و در تعامل های اجتماعی با سایرین توانایی برقراری رابطه همدلانه و ایجاد رابطه ی عمیق را ندارند.
* مطالب و تعاریف این مقاله را از  کتاب اعتیاد – سبب شناسی و درمان ثریا اسلام دوست به امانت گرفتم.

خانه ای بر خرابه ی دیگران

خانه ای بر خرابه ی دیگران
مروری بر انگیزه های تولید و توزیع تریاک در جهان
بیش از نصف تریاک دنیا زیرگوش ما تولید شده و بخش قابل توجهی از آن در کشور ما دود می شود. حتماً پول خوبی در قاچاق تریاک است که برادران افغانی نمی توانند دست از آن بردارند. نمی دانم دولت افغانستان کاری به کارشان ندارد یا خودش هم سهمش را می ستاند. اگر به همین خلاصه می شد خوب بود. بین دود و دم ، منقل و وافور ؛ جنگ و خونریزی؛ توی سرو کله همدیگر زدن و بریدن هم اضافه شده است. بی ثباتی و نداشتن منبع درآمد و کشت و کشتار باعث شده تا در این وضعیت نابسامان خشخاش سر بر آورد.
بر اساس آمار سال 1998 میلادی 237 هزار هکتار از اراضی کشاورزی جهان زیر کشت خشخاش بوده و حدود 4 هزار تن تریاک تولید شده است، این در حالی است که 27 درصد زمین های زیرکشت خشخاش در جهان در افغانستان است و 58 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان تولید می شود.
گفته می شود تریاک از صدها سال قبل از میلاد مسیح شناسایی شده است. «هومر» شاعر نابینا و حماسه سرای یونانی از گل خشخاش یاد می کند که در باغ های رم کشت می شده است. در زمان سقراط یعنی چهارصد سال قبل از میلاد مسیح نیز از تأثیرات طبی تریاک سخن گفته اند. در ایران خودمان اگرچه خوردن تریاک در زمان صفویه مرسوم بوده است ولی کشیدن آن از زمان ناصرالدین شاه قاجار باب شده است.
تریاک خانمان برانداز است. به همان نسبت برای خیلی ها خانه ها ساخته و اموالی بی حساب و کتاب فراهم کرده است. خانه هایی که بر خرابه های زندگی دیگران بنا گشته است. انگیزه های مالی تولید مواد مخدر است که برخی از کشورهای در حال توسعه نمی توانند از آن چشم بپوشند. با این وجود به نظر می رسد منافع این تجارت سیاه بیش از آن که خانه ای شود  صرف خرید تجهیزات جنگی شده تا آتش اختلاف قومیتی، مذهبی و نژادپرستانه را در کشورها را دامن زده و خانه های مردم بی پناه را بر سرشان آوار کند. و دود آن را بر چشم آنان بنشاند.
* مطالب و تعاریف این مقاله را از  کتاب اعتیاد – سبب شناسی و درمان ثریا اسلام دوست به امانت گرفتم.

قانون اساسی میثاق نامه ملی آحاد مردم و گروههای سیاسی است


سرپرست فرمانداری کاشان:


قانون اساسی میثاق نامه ملی آحاد مردم و گروههای سیاسی است


سرپرست فرمانداری کاشان ضمن گرامیداشت 12 آذر سالروز تصویب قانون اساسی گفت: نگاه دولت به قانون اساسی نگاه به یک میثاق ملی است و ضرورت دارد توجه به قانون در کلیه امور مورد توجه مجریان و مسئولین قرار گیرد.


دکتر حمیدرضا مومنیان افزود: پس از پیروزی انقلاب اسلامی بحث راجع به قانون اساسی نظام درمحافل مختلف مورد توجه قرار گرفت که با تیزبینی و هدایت گری حضرت امام خمینی (ره) قانون اساسی بر اساس آموزه های دینی و ارزش های حیات بخش اسلامی به ویژه عدالت اجتماعی و جامعه توحیدی توسط نمایندگان مردم در مجلس خبرگان قانون اساسی تهیه و در همه پرسی 12 آذرماه سال 1358 به تأیید آحاد مردم رسید.


وی قانون اساسی را جامع و کامل برای اداره کشور و تعالی جامعه دانست و تأکید کرد: حقوق و آزادی های اساسی مردم یکی از بخش های مهم قانون اساسی کشور است که رابطه مردم و دولت را به خوبی تبیین می نماید. بر این مبنا حقوق ملت، از مباحث محوری نظام‌های سیاسی است که در قانون‌ اساسی نظام‌های سیاسی بر آن تأکید شده است و باید گفت قانون اساسی جمهوری اسلامی تبلور و تحقق آرمان های مردم در زمینه اداره حکومت است و ضرورت دارد نخبگان و فرهیختگان دانشگاهی به تبیین و تشریح آن در کلیه زمینه ها پرداخته و برای تحقق کامل و همه جانبه آن تلاش نمایند.


دکتر مومنیان تصریح کرد: از آن جائی که آزادی از محورهای اساسی و از آرمان‏ها و اهداف اصلی انقلاب اسلامی ایران بوده است. .به همین دلیل، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، نیز اصول متعدّدی را به حقوق وآزادی های فردی ، اجتماعی، قضایی و امنیتی مردم اختصاص داده است .


سرپرست فرمانداری کاشان افزود: توجه به حقوق فردی، زنان ، احزاب و جمعیت ها ، اقوام و اقلیت ها ، مطبوعات و رسانه ها در اصول 175 گانه قانون اساسی به خوبی مورد توجه قرار گرفته است. که ضرورت دارد عمل ، گفتار و رفتار خود را منطق بر آن تنظیم نماییم.


مومنیان برگزاری انتخابات متعدد در طول انقلاب شکوهمند اسلامی را نمونه بارز توجه به حقوق مردم در آزادی های اجتماعی و حق انتخاب ذکر کرد و با اشاره به دو انتخابات پیش رو تأکید کرد: شایسته است همه گروهها ، احزاب و سلایق مختلف سیاسی در چارچوب قانون اساسی زمینه مشارکت حداکثری مردم را فراهم نمایند.


رئیس ستاد انتخابات شهرستان کاشان یادآور شد: شهرستان کاشان با برنامه ریزی های انجام گرفته آمادگی دارد انتخابات را بر اساس قانون اساسی و ضمن حفظ بی طرفی در امنیت کامل برگزار نماید.



از دل خوانش، گل نگارش جوانه می زند

از دل خوانش، گل نگارش جوانه می زند
مروری بر «کلیدر» دولت آبادی
جلد نخست کلیدر محمود دولت آبادی تمام شد. ده جلد است. یک ماه پیش شروع کردم. 391 صفحه است. روزی ده صفحه خوانده ام. نثر زیبا و لذت بخشی دارد. ضمن این که داستان جذابی را پی گرفته است. نویسنده در هر بخش و بند شخصیت ها متفاوتی می آفریند و خواننده را برای کشف سرگذشت وی به دنبال خود می کشاند.
مو به مو به حرکت و رفتار شخصیت ها و فرهنگ و رسوم داستان پرداخته می شود. از مارال شروع می کند. حتی راه رفتن مارال در راه زندان و ملاقاتی که در هاله ای از غم بین پدر و دختر اتفاق می افتد بیان می کند؛ «مارال سر پایین انداخت. چرا که نمی توانست به چشم های تیره، غم آموخته و اندیشناک پدرش نگاه کند. نگاه عبدوس واگوی غریبیِ دوری بودند که آشنای مارال بود. مارال این را می دانست که بابایش کُرد است و مادرش بلوچ بوده است. مهتاو.  از بلوچ های پراکنده ی پشت کوهسرخ و چاهسوخته.»
کلیدر برای یک بار خواندن نیست. برای دهها بار خواندن است. کنار دستت باشد و هر روز بخوانی. دولت آبادی همه چیز را توصیف کرده است. به کوه و دشت و صحرا و عشق و آدم و رابطه ها و کینه ها و نفرت ها پرداخته است. گاهی غرق زیبایی می شوی و رد داستان را گم می کنی. باید حوصله ات برسد. کلیدر به درد کسی می خورد که به دنبال زیبایی های ادبی باشد. ضمن این که با فرهنگ و تاریخ آشنا می شود ، داستان و رمان می خواند ؛ برای خوب گفتن و خوب نوشتن نیز تمرین می کند.
« هوای بیرون خاکستری بود. پاک و زلال. انگار هوا در آبی روان تن شسته بود. غسل کرده بود. مارال و شیرو، کنار هم خفته بودند. معصومیت دخترها در خواب، مهربانی را در بلقیس برانگیخت. زیور را صدا کرد. بار دیگر. این بار جوابی از زیور آمد...»
دولت آبادی از زندگی مارال می گوید که بی کس و تنها شده و به خانواده پدری پناه برده است. خانواده ای که روزی پدر را به خاطر ازدواج با مهتاو از خود رانده است. از شیرو می گوید که دل در گروه ماه درویش نهاده و شب هنگام بر ترک اسب عشق خود خانه را ترک کرده است و از صوقی می گوید که تن به ازدواج با پسر عم خود نمی دهد و خاطرخواه پسری از ایل و تبار کلمیشی می شود ولی قصه عشق و عاشقی را در دل انبوهی از رنج و مرارت خانواده ها سخت بیابان گرد و کشاورز و گله دار خراسانی نهاده است که در غم فقر و فلاکت و نداری زندگی می کند و بلقیس که مثل کوه  مردانه سختی ها ، آمد و رفت ها ، مرگ و میرها و مریض گوسفندان را طاقت آورده و صبوری می کند؛
«سنگی از قعر آسمان برکنده شد – خنجری – خطی بر سینه ی سیاه شب کشید و به جایی، شاید بر یک گورستان قدیمی فرو افتاد. پوست شب از خنجر شکسته ی ستاره خراشی برداشت. بلقیس روی از آسمان گرداند و سر در گریبان فرو برد. گویی می خواست ندای دل خود بشنود. اما دلش به او چه می گفت؟ هیچ! خاموش بود این دل. اجاقی که شعله هایش جای خود به انبوهی خاکستر داده باشد. قلبش خاکستری بود. تیره و گنگ. جرقه ای هم اگر بود، درون خوریژ خاکستر پنهان بود. گم از چشم. گدازشی بود. این خود گواه کُپه خوریژی در ژرفاهای جان مادر. چشمه ای جوشان از عطش آتش که به انبوه خاکستر کور شده بود و حال، شاید راه و روزنی دیگر می جست تا از آن فواره بزند.
کی؟ این را نمی دانم. اما تب و تابی درون بلقیس را می تکاند. دیرک های چادر داشتند در نظر بلقیس سست می شدند. پایداری خود را از دست می دادند. یک جوز از هم گسیختگی در همه ی پیوندهای خانواده رسوخ کرده بود. چیزی داشت از دست می رفت. خرمنی داشت بر باد می شد؛ و روان مادر تیره بود. فردا اگر نه پرتگاهی ژرف، اما سرزمینی آلوده به دود و تیرگی بود. فردا، خود فرداهایی دیگر در پی داشت. زمانه پیش روی بود. برای مردها این – شاید – چندان هراس انگیز نبود. آنها گره در ابرو می انداختند، به خاک تف می کردند و در شب خطر می کردند، به هر سوی در جنبش و پیکار می بودند و در پی نان و آذوقه تا به سمرقند هم می شتافتند. اما از این همه آنچه نصیب زنها می شد، بیم بود و دلهره بود و اندوه بود و دل اندروایی. و میان زن ها بلقیس میدان فاجعه بود. پس همو، پیشاپیش به ماتم نشسته بود. ماتمی خاموش. ماتم در خویش. با خود در شب خلوت کرده بود و به همه می اندیشید. زمینه های پندارش چه بارخیز بودند؟ به کدامش بیندیشد؟ برای دل خود از عبدوس بگوید یا از خشکسالی؟ از خان محمدش بگوید یا از دیم ها؟ از مدیار بگوید یا از آسمان؟ بیم گل محمدش را واگویه کند یا جگرسوزای گله را؟ از روزگار بنالد یا بر این دختری که بیمار، آهویی از تیررس گریخته، به چادر او روی آورده و حال به کنجی خفتیده است؟ از چه بگوید و به کدامش بیندیشد؟ هم اندازه ی یک آسمان ستاره، نقل و حکایت در سینه اش فراهم آمده بود. کدامشان به او نزدیک تر بودند؟
مادر سرش را به تنه ی درخت تکیه داد و کوشید تا از لرزش لب هایش بکاهد. برای همین لب به دندان گزید و بال چارقد را بالا آورد و روی پوشاند. پنداری کسی داشت نگاهش می کرد و او نمی خواست چشمانی، مگر چشم باطن خود، چهره ی رنجورش را ببیند. پوشاندن روی به هنگام برآشفتگی و اشک، خوی زنام ما است. بلقیس خود را قایم کرد. از شب و از بیابان. زیرا، بی گمان کسی از دخترها بیدار نبود. تا از درز چادر دزدانه نگاهش کند. بلقیس می پنداشت همه را خواب برده است. اما این پندار او بود!»
کلیدر از معدود کتاب های ایرانی است که چیزی برای گفتن دارد. مشخص است که روی آن کار شده است. وقت گذاشته شده است و با هنرمندی اثری ماندگار خلق گردیده است. من در حدی نیستم که راجع به آن اظهار نظر کنم ولی در همین حد و حدود باید بگویم از خواندن آن لذت می برم و مطمئن هستم برای ماها که می خواهیم دستی از دور بر آتش نوشتن داشته باشیم نیازمند خواندن کتاب هایی از این دست هستیم.



از ظرفیت مردم و منطقه در راستای توسعه و آبادانی شهر برزک استفاد شود

فرماندار در مراسم تکریم و معارفه شهردار برزک


از ظرفیت مردم و منطقه در راستای توسعه و آبادانی شهر برزک استفاد شود


سرپرست فرمانداری کاشان در مراسم تکریم و معارفه شهردار برزک با حضور مدیرکل دفتر امور شهری و شوراهای استانداری ، مسئولین شهرستان و مردم شهر برزک که در سالن اجتماعات دانشگاه پیام نور این شهر برگزار شد گفت: مردم برزک بسیار بافرهنگ و فهیم هستند و مشارکت مردم در پروژه هایی که در دست اجراست مشهود می باشد.


دکتر حمیدرضا مومنیان افزود: امسال مزین به سال همدلی و همزبانی دولت و مسئولین است و قطعاً با هم فکری و هم افزایی  می شود راه های حل مسائل و مشکلات شهر را کوتاه تر کرد . برزک با ظرفیت نیروی انسانی تحصیل کرده و توانمندی که دارد می تواند از این ظرفیت ها به نحو مطلوب در راستای توسعه و آبادانی منطقه استفاده نماید.


وی اظهار داشت: مسئولیت ها فرصت و تهدید است ؛ فرصت از این جهت که با مسئولیت که از ناحیه خدمتگزاری فراهم می گردد می تواند از باب تحمل و پیگیری مشکلات مردم موجبات ارتقا و کمال اخلاقی و انسانی را برای فرد مسئول رقم بزند که قطعاً دعای خیر مردم را به همراه دارد و تهدید وآسیب است اگر خدای نکرده دچار عجب و غرور و خودپسندی و خودبزرگ بینی و نخوت بشویم که ضایعه اصلی اینجاست. امیدواریم از این فرصت ها برای خدمت به مردم استفاده کنیم.


سرپرست فرمانداری کاشان افزود: از ازلی که آفریده شده ایم تا آن ابدی که در پیش خواهیم داشت برجسته ترین و طلایی ترین دوران زندگی ما در این دنیا است که به اختیار خودمان هستیم و می توانیم خیر و شر را برای خودمان رقم بزنیم. قبل از این دوره زندگی که اختیاری نداشته ایم و بعد از آن نیز آن گونه که بیان می کنند اختیاری نداریم و تکلیفی بر کسی نیست و آنچه در دنیا کِشته ایم درو خواهیم کرد و این که گفته می شود دنیا مزرعه آخرت است ، لازم است چیزی بکاریم که محصول خوبی در آن دنیا به ما بدهد و این فرصت ها را به نحو احسن در خدمت به مردم به کار گرفته و این آمد و رفت ها و تکریم و معارفه ها در این راستا باشد. هر مسئولی روزی می آید و یک روز می رود. مهم آن است که انسان در دو دادگاه بدون احضار به آرامش برسد. دادگاه وجدان و دادگاه خداوند که امیدواریم همه ما در پیشگاه وجدان و در دادگاه عدل الهی روسفید و سربلند باشیم.


وی افزود: مسائلی که در مورد برزک مطرح شده است مسائل به حقی است و جای تأسف است که در گذشته کمتر به آن پرداخته شده است. از جمله آن می شود به راه برزک اشاره کرد. اتفاقات تلخی در این مسیر افتاده است و البته پی گیری هایی برای رفع مشکلات راه انجام شده است امیدواریم قول هایی که مسئولین داده اند عملی کنیم.


سرپرست فرمانداری کاشان اظهار داشت: از طریق مهندس طرفه معاون محترم استاندار و مدیرکل راه و شهرسازی پیگیری هایی انجام گرفته است و قرار است که هفته آینده در منطقه حضور داشته باشند و مسائل را از نزدیک بررسی کنند و نقاط حادثه خیز مسیر بررسی شده است و امیدواریم عملیات اجرایی اصلاح نقاط حادثه خیز قبل از پایان سال شروع شود و همچنین اصلاح پل سعدآباد و پیچ نابر در دستور کار اداره راه و شهرسازی قرار گیرد ولی همه اینها پاسخگوی این راه طولانی نیست. پیشنهادهای مختلفی برای تعریض و اصلاح راه مطرح شده است که درحال بررسی می باشد و امیدواریم خدا توفیق بدهد تا با همیاری مردم مشکلات مرتفع گردد.


دکتر مومنیان گفت: امسال سال همدلی و همزبانی دولت و مردم است که همه ی آحاد جامعه را در بر می گیرد. مشکلات در همه جا هست. تفاوت سیلقه و دیدگاهها و اختلاف و نظر همه جا هست و آنچه اهمیت دارد آن است که به خرد جمعی و به رأی عمومی احترام بگذاریم و کارها را دنبال بکنیم و به نتیجه مطلوب و مورد نظر برسانیم و از این هم افزایی ها و سرمایه اجتماعی مردم غافل نشویم.


وی افزود: قبل از جلسه بازدیدی از منطقه و پروژه ساماندهی و دیوار چینی رودخانه بیداک انجام شد. مشارکت مردم در پروژه های ضروری شهر به خوبی در پروژه بیداک متبلور گردیده است حضور مردم و مشارکت و خودیاری در این طرح مشهود است. از زمان کلنگ زنی این پروژه تا کنون که مدت کوتاهی می باشد پروژه پیشرفت چشمگیری داشته است که امیدواریم آنچه خواسته مردم و مورد نظر مردم بوده است با شرایط مطلوب به انجام برسد و این پروژه نیز نهایی شود و مشکل سیل که باعث خسارت در منطقه می شود برطرف گردد.


دکتر مومنیان تأکید کرد: این مشارکت در جایی بیشتر مشهود است که مردم با  وجود کم آبی ، آب مورد نیاز پروژه را که مقدار قابل توجهی نیز می باشد تأمین کرده اند و امیداوریم با ظرفیتی که در منطقه است و با وجود سرمایه انسانی پویا و فعال، شاهد کارهای خوب و ارزنده بیشتری در منطقه باشیم.


سرپرست فرمانداری کاشان از زحمات آقای والی زاده و آقای عبدی تشکر نموده و همچنی به آقای فلاح شهردار برزک نیز خیر مقدم گفته و ابراز امیدواری کرد تا از توانایی و تجارب شهردار در راه آبادانی منطقه به صورت مطلوب استفاده گردد.



آتش درون و هیاهوی برون

آتش درون و هیاهوی برون
بررسی فرآیندهای روانی از دیدگاه فلاسفه و دانشمندان اسلامی
عصبانی شد. فریاد زد. سر و صدا کرد. و گلاویز شد. ماندم که چه کنم. آتش از چشم هایش شعله می کشید. چیزی شبیه شیر دلمه شده کنار لب جمع شد. کف نبود. شبیه کف بود. غیر طبیعی بود. نگران شدم. ترسیدم. تا این حد خشم و آشوب را ندیده بودم. عواقب ناگوار این عصبانیت در کسر ثانیه ای جلوی چشمم آمد. سکته، مرگ ، خانه خرابی و ... گیج و مبهوت مانده بودم و نمی دانستم چه کنم.
اختلافی که قرار بود با پا در میانی من حل شود به خشونت کشیده شد. آدم وقتی عصبانی می شود گویا هیچ نمی فهمد. ترس و غضب از نظر غزالی مهمترین «انفعالات» آدمی به شمار می آیند. از جمله آثار انفعالی غضب در روی بدن عبارت است از دگرگونی رنگ بدن و اندام، لرزش شدید پلک های چشم بروز از هم گسیختگی در حرکات و سخنان فرد خشمگین تا آنجا که در کنار لب هایش کف می نشیند و حدقه های چشم سرخ می شود و سوراخ های بینی دگرگونی می یابد و چهره ی آدمی عوض می شود.
غزالی می گوید: «وقتی آتش غضب شعله ور می شود، فرد خشمگین، بصیرت خود را از دست می دهد و نابینا می شود و به علّت شدّت غلیان و جوشش خون، دودی انبوه و متراکم وتیره به طرف مخ آدمی متصاعد می شود و خون واقعی در عروق و رگ ها می پراکند و به قسمت های فوقانی و بالای بدن اوج می گیرد آن گونه که آب در دیگ می جوشد؛ و بدین سان به سوی چهره ی آدمی سرازیر می شود و گونه و چشم انسان سرخ فام می شود.
امّا در حالت حزن و اندوه، می بینیم که به علّت انقباض یافتن خود به طرف جوف قلب، رنگ آدمی زرد می شود و گاهی آثار درونی حالت انفعالی ترس به جایی می رسد که انسان دچار زهره ترک شده و کیسه ی صفرا پاره می شود و مرگ او فرا می رسد. و نیز در حالت خشم شدید، کار به جایی می رسد که آتش و حرارت غضب، رطوبت جلدی بدن را از بین می برد و آن را می خشکاند، رطوبتی که حیات قلب آدمی بدان وابسته است و سرانجام مرگ فرد خشمگین به علّت غیظ او فرا می رسد.»
واژه انفعال برای من ناآشنا نیست. به تعبیر من ، رفتار امروز جامعه مصداق انفعال است. این که هر کدام به فکر خودمان باشیم و به نتایج جمعی کارمان توجه نکنیم. این که مثل زالو به جان سفره های زیرزمینی بیفتیم و میلیون میلیون ذخایر آبی آن را بکشیم و به این فکر نکنیم که داریم زیر پایمان را خالی می کنیم و همه نگاه کنیم و کاری نکنیم معنی انفعال می دهد. ولی نمی دانم چرا غزالی می گوید انفعال را در ترس و غضب می یابد و البته زیر مجموعه ای از محرک ها.
محرّک از نظر غزّالی امری است که موجود زنده را به نشاط و جنبش روانی وا می دارد، اعمّ از این که این نشاط و جنبش، حرکتی یا ذهنی باشد. وی همچنین معتقد است که عواطف از محرّک های مهمّ و اساسی رفتار انسان است. تمایلات عمده و اساسی از دیدگاه غزالی عبارت اند از: «شهوت و غضب» که پایه و اساس تمایلات دیگر و همچنین منشأ رفتارهای بنیادی و عاطفی گوناگون هستند، که غزالی آنها را به سه گروه تمایلات فردی، اجتماعی و عالی تقسیم کرده است.
 غزالی معتقد به سرکوفتگی غرایز و تمایلات نیست؛ بلکه مؤیّد و طرفدار تعدیل و تعالی آن است؛ زیرا وی وجود محرّک های درونی و تمایلات گوناگون را در انسان اساسی می داند و به اهمیّت هر یک معترف است. گروه صوفیان «مجاهدت» را عبارت از ایجاد دگرگونی معنوی در درون انسان می دانستند و می گفتند : «مُت قَبلَ اَن تَموُت» ؛ بمیر قبل از آن که بمیری
انسان با مجموعه از محرک ها دست در  گریبان است. شهوت و غضب. معتقدم بر اساس همین محرک ها و زیرمجموعه های آن نیز می توان دنیا و آخرتی آباد ساخت. ولی مشروط بر آن است که در راه صحیح خود به کار گرفته شود. این که دلمان می خواهد صاحب پست و منصب بشویم. پول داشته باشیم. زندگی خوبی برای خودمان مهیا کنیم همه و همه خوب است و می تواند انگیزه ای برای کار کردن شود. اگر کارهای بزرگ را حساب شده به امیال انسانی گره بزنیم – بر فرض این که انگیزه های انسان دوستانه و خیرخواهانه را نادیده بگیریم – باز هم می توان شاهد کارهای خوبی بود. ولی متأسفانه باید اعتراف کرد عادت های بد در زندگی شخصی و اجتماعی ما را بد جایی کشانده است. هرچند در تعریف علمی عادت نیز شکلی از یادگیری است. زندگی ما پر از عادت های مثبت و منفی است که نوع دوم آن بلای جان می شود.
در تعریف عادت می توان گفت که صورتی از یادگیری ضروری است که سرانجام به صورت خودکار و ابزاری در می آید که اراده و اندیشه به همراه ندارد. اهمیت عادت از نظر غزّالی و نگرش او به اخلاق و عقاید اخلاقی این معلم اخلاق را بر آن داشته است که اخلاق را بر دو پایه استوار بداند: نخست، اخلاق فطری که از طریق موهبت الهی و به طور طبیعی شکل می گیرد. و اخلاق اکتسابی که در اثر عادت های گوناگون برای آدمی فراهم می آید.
غزالی می گوید: وقتی انسان از طریق اعتیاد به امر باطل و ناروا، احساس لذّت می کند و از رهگذر عادت، گرایش و تمایل به باطل و زشتی ها در او پدید می آیدف چگونه از حق، آن گاه که مدتی بر آن تمرین کند و پیوسته و به طور مکرّر ، ملازم آن باشد، لذّت نخواهد برد، بلکه باید گفت، گرایش نفس به امور پست و زشت و باطل، همانند علاقه به خاک خوردن است که برخی از اشخاص از طریق عادت به خوردن خاک و گل معتاد می شوند، که قهراً این عادت با حدود طبع آدمی بیگانگی دارد؛ امّا تمایل و گرایش انسان به حُب و دوستی باری تعالی و علاقه به معرفت او و پرستش وی، همانند تمایل به خوردن و نوشیدنف طبیعی است ، چون طبیعت و سرشت قلب و درون آدمی، چنین تمایلی را اقتضاء می کند.
غزالی معتقد است که باید این تکرار در زمان ها و لحظاتی نزدیک به هم استمرار و ادامه پیدا کند. وی می گوید: وقتی همگام با تقارب زمان تکرار، آدمی به یک امری معتاد شد حالتی راسخ و نافذ در نفس و روان او پدید می آید که پیآمد آن، اعمال و رفتاری است که بدون زحمت و تکلف انجام می شود.
اگرچه اعتیاد به امر ناپسند لذت زودگذر در پی دارد ولی چنانچه آگاهی همراه نگردد لذت آنی را مدام می سازد. نمی توان در یک دنیایی که هیچ چیز بر جای خود نیست انتظار آن داشته باشیم که عقل آدمی بر عمل ، رفتار و ذهن حکومت نماید و اتفاقات خوبی را رقم زند.
طبق گفته ی ارسطو، عقل آدمی دارای دو امتیاز است که عبارت از ادراک و اراده است. فلاسفه ی اسلامی اراده را «تمایل عقلی» نیز نامیده اند. اراده از نظر فارابی از گردهمایی دو قوّه ی «شوقی و عقلی» انسان تکوین می یابد.  اراده از نظر ابن سینا یکی از قوای محرکه ی انسان است که عرفان خود را از قوّه ی نظریّه دریافت می کند.
غزالی با توجه به همین تفاوت های رفتاری موجودات ، دو نوع اراده را مشخص می کند: نخست اراده ای که حیوان و انسان در آن مشترک اند. مانند اراده شهوات و تمایلات و  اراده ای که ویژه ی خود انسان است و ناشی از ادراک او به هدف رفتار و نتیجه ی آن است.
اراده از نظر صوفیان ، عبارت از ترک امری است که انسان بدان خو گرفته باشد و لازمه ی آن استمرار بر تحمّل رنج و مشقّت و ترک راحتی و آسایش است. غزالی در تعریف اراده از مشرب صوفیه نیز متأثر شده و درباره ی اراده به مفهوم صوفی آن می گوید: اراده عبارت است از سلوک و در نوردیدن «طریق الی الله» و مرید نیز عبارت از کسی است که سالک و پیماگر این طریق باشد.
غزّالی به رغم اینکه بر اهمیت و ارزش اراده پافشاری می کند منکر «جبر روانی» در رفتار انسان است. وی بر خلاف روان شناسان دیگر که ، به طور عمده، غرایز، برای مثال غریزه ی جنسی را منبع منحصر به فرد رفتار انسان به شمار می آورند و او را محکوم و مقهور این غریزه می دانند، معتقد است، چون عنصر اختیار و اراده در دسترسی آدمی قرار دارد؛ بنابراین همین عنصر منشأ و موجب مسئولیت و محور شخصیّت وی تلقی می شود و به همین سبب، رفتار و عمل غیر ارادیش اعتبار و ارزشی ندارد؛ زیرا اراده به منزله ی روح و اساس عمل و رفتار انسان است.
بدین ترتیب غزّالی همانند یک روانشناس اخلاقی اراده را در نظر دارد و ثابت می کند که فرآیند اراده عبارت از یک تحرّک و جنبش ذاتی و درونی است که این حرکت و پویایی در واقع نمایانگر حیات انسانی است. بدیهی است اراده با چنین مفهومی تمام وظایف و رفتارهای انسانی، اعمّ از ذهنی ، جسمی و عملی را در بر می گیرد.
مفهوم اراده از نظر غزالی با مفهوم آن در روان شناسی جدید چندان تفاوتی ندارد؛ چون در روان شناسی جدید، اراده عبارت از یک فعالیت روانی است که هدف آن ایجاد انسجام در پاسخ ها و بازتاب هایی است که درگیری موجود میان دو مجموعه از تمایلات، منجر به تعویق و تأخیر آن شود و این انسجام در نهایت با ترجیح یکی از گرایش هایی که در نظر فرد، عالی تر به نظر می رسد، صورت می گیرد.
شهوت ، غضب ، انفعال و اراده و عادت دغدغه های روانی هستند که هر آن شرایط ذهنی و رفتار انسان را با چالش مواجه می نمایند. چالشی که اجتماعی را نیز در می نوردد. انسان بعنوان واحد جامعه مجموعه ای از کشش های درونی و بیرونی است که لازم است در بستری از تعامل شخص و جامعه در مسیر درست خود به کار گرفته شود تا تعالی شخص و اجتماع را باعث گردد.


نگاه حیات بخش استاد در بستر بیماری


استاد که بیمار می شود؛ سرم گیج می رود. قلبم می ایستد. مریض می شوم. افسردگی می گیرم.

شاید زود به زود نمی بینمش ولی با این وجود دلم می خواهد سالم و سرحال باشد. شاید به این امید روزی برسد که دوباره شاگردی را از سر بگیرم. درست مثل 6 سال پیش.


با دوستی به سراغ استاد رفتیم. از او خواهش کردیم که سرپرستی ما را بپذیرد تا نشریه بزنیم. پذیرفت. به همین سادگی. گفت دفتری تهیه کنید و خبر بدهید. 


طبقه سوم یک ساختمان بدون آسانسور را اجاره کردیم. استاد صبح به صبح می آمد و با وجود پادرد و زانو درد سختی پنجاه شصت پله را بر خود می خرید تا  خبر نویسی و روزنامه نگاری صحیح را بر ما عرضه دارد. می خواست یادمان بدهد که مطبوعات چه هست و راه و روش درست آن چگونه می باشد.


آن موقع بود که فهمیدم پس از چهار پنج سال کار مطبوعاتی، تازه چیزی بلد نیستم. کلاس های مقدماتی و پیشرفته مطبوعات را در اصفهان گذرانده ام ولی بلد نیستم یک خبر درست و حسابی بنویسم. این در حالی بود که به اعتقاد  استاد ؛ خبر نویسی زیربنای کار مطبوعاتی است.

فهمیدم بلد نیستم تیتر بزنم و نمی دانم که تیتر خبر با مقاله ، یادداشت و گزارش و مصاحبه متفاوت است.


استاد که آمد تازه فهمیدم چه چیزی خبر است و چه چیز نیست. نمی گویم الان آدم حرفه ای هستم ولی می دانم هرچه هستم به برکت نفس محمد دهقانی آرانی است که خبر کسالت و بیماری اش مرا بر هم می ریزد و داغون می کند.


وقتی شنیدم در بیمارستان بهشتی بستری است به سراغش رفتم. استاد را دیدم و آرام گرفتم. از فرصت استفاده کردم و مشق تیترهایی را که در لاین نوشته بودم با استاد مرور کردم. استاد چون سابق غلط هایم را گرفت و با حس مهربانی اش جان تازه ای به من و نوشته هایم بخشید.

راه اخلاق از کلاس نفس می گذرد

راه اخلاق از کلاس نفس می گذرد
بررسی نظریّه های حکمای یونانی و فلاسفه ی اسلامی پیرامون رابطه نفس با اخلاق
آن موقع که نه من بودم و نه شما. نه کلاس های درس. نه مکتب های قدیمی. چیزی نزدیک به 2500 سال پیش. پیری فرزانه گفت: لازم است کودکان برای ورود به جامعه آموزش ببینند و تربیت شوند. و این وظیفه دولت و حاکمیت است. این فیلسوف اندیشمند که افلاطون نام داشت معتقد بود اگر کسی بتواند کسب دانش و معرفت کند و آنچه را خیر و زیباست بشناسد هرگز شریرانه و رذیلانه رفتار نخواهد کرد.
در یک طبقه بندی کلّی علوم انسانی را می توان به سه دسته تقسیم کرد. به عبارت دیگر، وجود انسان را از سه جنبه می شود بررسی و مطالعه کرد . جنبه اوّل به گونه ای خاص شناخت فرد آدمی ، نیروها و استعدادها و توانمندی های ویژه او را موضوع کار خود قرار می دهد. دانشی که ایفای چنین نقشی بر عهده دارد «علم النفس» یا روان شناسی است. در جنبه دوم روابط انسان با همنوعان خود بررسی می شود و این وظیفه را علوم اجتماعی «جامعه شناسی» بر دوش خود می کشد؛ و سرانجام در جنبه ی سوم ارزش گذاری و تعیین ملاک های خیر و شر برای رفتارهای آدمی و نیز افکار، احساسات و عواطفی که مقدّمه بروز رفتارها بوده اند، هدف اصلی و اساسی موضوع را تشکیل می دهد که این وظیفه به «علم اخلاق» سپرده شده است.
به گفته افلاطون اساس اخلاق با روح زیبا پیوند دارد. بر طبق این نظریّه همه زیبایی ها از روح زیبا سرچشمه می گیرند؛ و به همین ترتیب افعال و رفتارهای نیکو نیز زیبایی خود را از روح کسب می کنند. افلاطون در تشریح این مطلب می گوید که پایه ی اخلاق بر عدالت استوار شده است و به سخن دیگر وی اخلاق را مساوی با عدالت می داند و عدالت را برابر با زیبایی می شناسد.
این نگاه فلسفی به اخلاق توسط کسی بیان می گردد که به گفته بسیاری از دانشمندان این حوزه تمام تاریخ فلسفه تا به امروز چیزی جز حاشیه نویسی به آثار افلاطون نبوده است. با این وجود ارسطو از شاگردان وی است که هنر استاد را به ارث برده و خود نیز صاحب نظر است.
ارسطو در فلسفه ی اخلاقی خود کوشیده است برای مسائل اخلاقی از شیوه علمی یا تجربی بهره بگیرد. و به این نتیجه رسید که مردمان عادی، رفتار و کردار بعضی انسان ها را نمونه ونشانه «زندگی خوب» و رفتار و کردار گروهی دیگر را نمونه «زندگی بد» تلقی و نامگذاری می کنند. پاسخ ارسطو را به این سؤال که «زندگی خوب برای انسان چیست؟» می توان در یک جمله بیان کرد «زندگی سعادتمندانه است». بنابر آنچه از نظریّه اخلاقی می توان استنباط کرد دو نکته ی مهم است؛ ارسطو در مسئله اخلاق قایل به نسبیت است و ارسطو در بحث اخلاق «تجربی مذهب» است.
همان گونه که از نظریه اخلاقی ارسطو می توان استباط کرد، ارسطو یکی از نخستین فلاسفه بزرگی است که در بررسی مسائل اخلاقی هم از ذوق سلیم برخوردار بوده و هم به عرف جامعه توجه داشته است و بر خلاف افلاطون که برای اطاعت مردم بدون در نظر گرفتن تمایلات، خواست ها ، خلق و خوها و شئون زندگی آنها، مقررات سخت وضع می کرد، ارسطو کمتر سختگیری می کرده است. البته نظریّه ی اخلاقی ارسطو نیز به نوبه خود خالی از انتقاد و تعریض نیست که در جای خود باید به نقد آن پرداخت.
به دانشمندان اسلامی که می رسیم ، گروهی از تبیین اصول اخلاقی پا پس کشیده و معتدند هم چیز در شروع مقدس آمده است و نیاز به گفتگویی نیست و برخی دیگر ضمن تحقیق و پژوهش در این خصوص تلاش دارند تا گفته هایشان زاویه ای با شرع مقدس ایجاد ننماید.
ابن مسکویه نخستین کسی است که درباره ی تهذیب نفس و اخلاق انسانی کتاب تهذیب الاخلاق را که در واقع ترجمه و تلخیص رساله اخلاق ارسطو و برخی آثار افلاطون است تألیف کرده است ولیکن اندیشمندی که به مفهوم واقعی، علم اخلاق و فلسفه آن را تدوین کرد غزّالی است که مهم ترین کتاب های اخلاق از جمله کتاب احیاء علوم الدّین و کیمیای سعادت را که به فارسی نوشته و خلاصه کتاب احیاء است به نگارش درآورده است. و کندی مردمان را فرا می خواند تا در امور مادی، زهد پیشه کنند و از شهوات دوری جویند و خود را به فضایل بیاراید.وی درتوضیح مطلب چنین می گوید: فضیلت ها بر چهار نوع اند؛ حکمت، شجاعت ، عفّت و عدل
اگرچه ارسطو حکمت عملی را به سه بخش «اخلاق ، تدبیر منزل و سیاست مدن» تقسیم می کند. ولی فارابی به جای این تقسیم بندی «علم مدنی» را مطرح می کند و آن را به دو بخش «علم مدنی نظری و عملی» تقسیم می کند. فارابی می گوید: اگر رسیدن به ثروت، عزّت و لذّت را هدف زندگی قرار دهیم به سعادت پنداری دست یافته ایم؛ در صورتی که واقعاً این طور نیست ؛ چون محل تحقق سعادت، مدینه فاضله است.
وی در بیان شیوه های اصلاح و تعدیل رفتار گاهی با افلاطون موافقت دارد و زمانی با ارسطو هماهنگ است و در مواردی آرای این دو را کنار زده و به سمت و سوی زهد و تصوف گرایش نشان داده است. با این وجود رأی غالب فارابی چنین است؛ عقل می تواند بر کار اخلاقی (خیر) و غیر اخلاقی (شر) و تمیز آنها از یکدیگر نظارت و فرمانروایی کند؛ زیرا عقل تراوشی است از جهان بالا (عالم علوی) و بدون شک سر سلسله فضیلت هاست. پس چرا قوانین اخلاقی را عقل بر پا نکند. این رأی فارابی مخالف عقیده متکلّمان است؛ چون آنان با این که عقل را ریشه معارف می شناسند اما وضع قوانین اخلاقی را حق عقل نمی دانند.
ابن سینا بیشتر نظریه های اخلاقی خود را ضمن مباحث تربیتی خویش بیان کرده و میان دو عنصر «اخلاق و تربیت» توعی تلفیق برقرار کرده است. وی تربیت اخلاقی را یکی از مهم ترین اهداف پنجگانه آموزشی کودکان به شمار می آورد. ابن سینا می گوید تاسن چهارده سالگی نباید تمام اوقات طفل صرف تحصیل شود، بلکه باید قسمتی نیز صرف ورزش شود. گاهی هم باید او را آزاد گذاشت تا به کاری که به آن دلبستگی دارد بپردازد.
معلم باید کودکان را از رفتارهای زشت و ناپسند باز دارد. گاهی آنها را تشویق و زمانی تهدید کند و چنانچه ترساندن ایشان نتیجه نداد تنبیه کند. به هنگام تعلیم ، رویه معتدل داشته باشد؛ بدین معنی که نه چهره ای خشن و دهشتناک از خود نشان دهد که طفل جرأت پرسش و گفتگو نداشته باشد و نه چندان ملایمت و مسامحت در پیش گیرد که کودک جسور شود و به بیانات و دستورهای او وقعی ننهد و گفته های وی را با منزلت نشمارد. معلم باید کودکان را به درستی بشناسد و طبع و قریحه آنان را بسنجد و هوش ایشان را بیازماید تا بتواند به موقع، هنر و پیشه ای که متناسب با استعداد آنها باشد برای یکایک آنها انتخاب کند.
بدون شک غزالی را باید از شخصیت های برجسته علم اخلاق به شمار آورد. پیش از آنکه غزالی بر پایه درک و فهم عمیق خود از فرآیندهای روان شناختی، مسائل و مباحث اخلاقی را تنظیم و تدوین کند کمتر دانشمندی را می توان یافت که به این کار بزرگ دست زده باشد.
علم اخلاق از دیدگاه غزالی بر پایه روح صوفیانه اسلامی بنیان نهاده شده است؛ هر چند او برای نیل به این هدف در راستای بررسی های گوناگون فلسفی خویش از نوشته های فلاسفه یونان و ترجمه آثار ایشان نیز بهره گرفته است. غزالی در کتاب میزان العمل اخلاق را چنین تعریف می کند: اخلاق عبارت است از اصلاح و پیراستن قوای سه گانه «تفکّر ، شهوت و غضب»
با وجود تأکید دانشمندانی چون افلاطون، ارسطو از یک سو و دانشمندان اسلامی بر اخلاق محققانی نیز در غرب تلاش کرده اند تا پایه های اصول اخلاقی را لرزان تشریح کنند. گروهی مانند نیچه برای اخلاق و آموزش و پرورش اخلاقی انسان نقشی اساسی و تأثیری سرنوشت ساز قایل شده اند، امّا این تأثیر را بسیار زیان بخش و بدفرجام پنداشته اند. آنان در توجیه این مطلب می گویند اصول اخلاقی عنان طبیعت و نفس آدمی را به دست می گیرند و مانع رشد و کمال او می شوند و از این رهگذر ، تمایلات غریزی را از مسیر طبیعی خود منحرف می سازند و احساسات و عواطف انسانی را سرکوب و از بروز آنها جلوگیری می کنند.
از نظر این دانشمندان ، اخلاق و دستورهای اخلاقی همانند دارویی مخدر، نیروی اراده و ابتکار را از فرد می گیرد و به گفته «نیچه» اصول و قوانین اخلاقی در واقع ، ابداع و اختراعی ذهنی است که طبقات پست جامعه به منظور منقاد کردن طبقات عالی از آن بهره می گیرند ؛ و به عبارت دیگر، وسیله ای است که قشر ضعیف جامعه برای مهار قدرت نمایی طبقه زورمند به کار می برند.
 برخی نیز در تفسیر نظریّه «نیچه» گفته اند که مراد او از آن بیانات مبالغه آمیز، در حقیقت نوعی اعتراض علیه پاره ای از دستورهای کهن اخلاقی است که مانع رشد فکری انسان ها شده اند و او از این راه خواسته است ذهن آدمیان را آگاه کند و از قید و بندهای بی پایه و بی مایه رهایی بخشد. در این صورت انتقاد «نیچه» از اخلاق ، متوجّه «اخلاق عامیانه» است، نه اخلاقی که بر پایه اصول علمی و فلسفی بنا نهاده شده است.
با همه تأکیداتی که از 2500 سال پیش تا کنون بر آموزش اصول اخلاقی به وسیله دولت یا خانواده و پدر و مادر بیان شده است با این وجود با سیل ناهنجاری هایی مواجه هستیم که از سرشاخه های به نام کلاس و مدرسه در جامعه سرریز شده و آنچنان بی مهابا می تازاند که سد قوانین و ساختارها و ضوابط اجتماعی نیز یارای مقابله و پیشگیری از آن را ندارد. اخلاق در کلاس و کتاب آموزش داده می شود ولی محصول مرغوب و قابل قبولی به جامعه نمی دهد.

مرام ؛ جامانده در راه

مرام ؛ جامانده در راه
تأملی بر نظریّه ی معرفت در روان شناسی جدید
خیلی بی معرفتی. بارها گفته ایم و شاید شنیده ایم؛ بی معرفت. ولی معرفت چیست. بدیهی است در پیرامون نظریّه ی معرفت و راههای کسب معرفت اختلاف نظر فاحشی میان متقدمان و متأخران وجود داشته است. چنان که بیکن می گوید: روش ارسطویی قادر نیست در همه جا، پاسخ های قانع کننده ای به مسائل علمی بدهد؛ از این رو، وی ضمن مخالفت با روش خردگرایی «روش عقلانی» صرف که مبنای تفکّر ارسطو و پیروان او «فلاسفه ی عقل گرا» است، «روش استقرایی» را برای توجیه مسائل علمی پیشنهاد کرد که بعضی از فلاسفه ی اسلامی مثل غزّالی به این شیوه گرایش داشتند.
بی معرفتی بر کارنامه عمل سنگینی می کند که در تعریف فوق گرفتار «عقل» شدیم. از چاله درآمدن و به چاه در افتادن. فلسفه است. باید کلمه به کلمه و حرف به حرف را معنی کرده و ثابت کنیم. و آن هم در گردابی از واژه، کلمه و تعاریف که در طول تاریخ بر فکر ما سوار شده است. معنی گرفته و فرهنگ مرسوم و اعتقادات معمول ما را شکل داده است.
به عقیده ی بیکن پیش از آنکه روش استقرایی را به کار بریم نخست باید بتهای ذهنی را از پیش پای برداریم. وی بتهای ذهنی را، باورهای نیندیشیده و نا آزموده می داند که ساخته و پرداخته ی دست قرن های گذشته است و تنها بر اثر تقلید و عادت و آمیختگی با عواطف خوشایند و ناخوشایند، در مغز بسیاری از مردمان جای گرفته است. یک دانشمند منطقی وظیفه دارد که این بتهای ذهنی را بشکند و بازگشت به خویشتن خود و رهایی از عواطف مزاحم را هدف خود قرار دهد.
بیکن، در نظریّه ی شناخت «معرفت» و راههای کسب معرفت، به رفتار و کردار بیشتر اهمیت می دهد و می توان گفت معتقد به «رفتار بنیادی» است، او طالب مطالعه ی دقیق علل و نتایج اعمال انسانی است ، و آرزومندی است که کلمه ی «تصادف و اتّفاق» از قاموس علم حذف شود. «بخت و اقبال اسم بی مسمایی است و تصادف در جهان نظیر اراده در انسان است»
بیکن، همچنین در چند کلمه پایه های روان شناسی اجتماعی را پی می افکند، آنجا که می گوید: فلاسفه باید به دقّت تمام قدرت، عادت، تمرین، تربیت ، مثال ، تقلید، رقابت، تعاون، دوستی، مدح و ذم تشویق و غیره را بشناسند و آنها را مورد بحث و محض قرار دهند، زیرا این پدیده ها بر اخلاق افراد، حکومت می کنند و ذهن ایشان تحت تأثیر قدرت این عوامل قرار گرفته است.
آخرین پیام بیکن به صاحبان اندیشه و پویندگان وادی معرفت چنین است: هیچ چیز نباید بالاتر یا پایین تر از دانش قرار بگیرد، جادوگری ها، رؤیاها، پیشگویی ها، قرائت افکار، «پدیده های روحی» همه و همه باید تحت آزمایش علمی درآید، زیرا معلوم نیست که نتایج و آثار منسوب به خرافات تا چه اندازه و در چه اوضاع و احوالی با علل طبیعی پیوستگی دارند.
پاسکال معتقد است عقل ما در عالم فکر و معنی، همان وضعی را دارد که جسم در عالم مادّه و طبیعت دارد. چون ما از هر جهت محدود هستیم این حالتی که حد متوسط بین دو بی نهایت است در تمام ناتوانی های ما وجود دارد. حواس ما هیچ نهایت و افراطی را درک نمی کنند، صدای زیاد ما را کر می کند، روشنایی زیاد چشم ما را خیره می کند، مسافت زیاد دور و زیاد نزدیک مانع رؤیت می شود.
پاسکال سپس نتیجه می گیرد که در زمینه ی مسائل ادراکی و عقلی نیز وضع به همین منوال است. وی می گوید حقیقت مفرط نیز مانع فهم است. کسانی را می شناسیم که نمی توانند بفهمند که اگر از صفر چهار رقم کسر کنیم ، همان صفر باقی خواهد ماند. مبادی علوم نیز در نظر بدیهی می نماید، خلاصه این که چنین به نظر می رسد که نهایت ها برای ما وجود ندارند و ما نیز داخل در شعاع توجّه آنها نیستیم؛ یا آنها از حیطه ی درک ما خارج هستند ، یا این که ما از حیطه ی آنها خارج هستیم و این همان حالتی است که ما را از علم قطعی و از جهل مطلق باز می دارد.
باروخ اسپینوزا  نیز معتقد است که عقل و ادراکات عقلی بشر محدود و نسبی است . وی در این باره چنین نظر می دهد ؛ تمام کوشش هایی که ما از طریق عقل خود انجام می دهیم جز سعی در فهمیدن نیست و ذهن تا آنجا که عاقلانه می اندیشد هیچ چیز را برای خود سودمند نمی داند؛ جز آنچه موجب ادراک شود. ذهن تا آنجا که تعقّل می کند خواستار چیزی جز فهمیدن نیست و هیچ چیز را جز آنچه به ادراک انجامد برای خود مفید نمی داند؛ امّا ذهن دارای یقین و قطعیّت نیست مگر تا آن حد که تصوّرات تمام داشته باشد، یا تا آن اندازه که تعقّل کند.
بنابراین ، ما نمی دانیم که آیا چیزی قطعاً خوب است؟ مگر این که آن چیز به ادراک منتهی شود و از سوی دیگر ما نمی دانیم چیزی بد است مگر آنچه ما را از فهمیدن باز دارد. عالی ترین وجودی که ذهن ما به فهم آن قادر است وجود «خدا» است، یعنی وجود نامتناهی مطلق که بدون او نه چیزی می تواند باشد و نه به تصوّر آید. بنابراین ، آنچه بالاخص برای ذهن، سودمند است یا آنچه که بزرگ ترین خیر ذهن است، علم به وجود باری است.
اسپینوزا ، منشأ و اساس احکام عقلی را چیزی جز منفعت و مصلحت آدمی نمی داند، وی در این باره می گوید: «چون عقل خواستار چیزی که مخالف طبیعت باشد نیست بنابراین اقتضاء می کند که هر کس خود را دوست بدارد و در پی نفع خود، یعنی «نفع حقیقی» خود باشد و میل خود را بر چیزی گمارد که واقعاً انسان را به کمال بیشتری می رساند.
هیوم فیلسوف نامدار انگلیسی نیز ضمن تأکید بر خصیصه ی عقل بشری به مثابه ی یک موهبت، محدودیت و ضعف این قوّه را نیز مطرح می کند و در نقطه ی مقابل خصلت «مدنی الطبع» بودن انسان را ابزاری که کاربردی برابر با عقل در زمینه ی کسب معرفت و آگاهی دارد می داند.
هیوم در این رابطه چنین می گوید: انسان موجودی است عاقل که قوت و غذای روح خود را از دانش می گیرد؛ ولی وسعت دایره ی فهم انسانی چنان محدود است که از این راه انتظار حظّ و نصیب فراوانی، چه از نظر کمیّت و چه از لحاظ ثبات مکتسبات آن، نمی توان داشت. همچنین صفت مدن الطّبع بودن انسان از حیث اهمیّت کمتر از خاصیّت عاقل بودن او نیست.
هیوم در توضیح بیشتر درباره ی صف مدنی الطّبع بودن انسان و نقش تعیین کننده ی این خصلت در تکامل اجتماعی افراد جوامع بشری می گوید: همبستگی مردمان به یکدیگر و کلیه ی جماعات به حدی زیاد است که هیچ یک از اعمال یک فرد انسانی تمام نیست و بدون ربط و تعلّقی با اعمال دیگران انجام نمی گیرد. پست ترین پیشه وران که تنها کار می کنند لااقل به حمایت حاکم بلد احتیاج دارند تا بتوانند به آسودگی از متاع و ثمره ی زحمات خود بهره مند شوند. همچنین آنها انتظار دارند که تا وقتی متاع خود را به بازار می برند و به بهای مناسب عرضه می دارند خریداری پیدا شود تا بتوانند از حاصل فروش آن قسمتی از دسترنج دیگران را که برای معیشت ایشان ضروری است به دست آورند.
در پایان این مبحث عقیده ی فیلسوف معاصر امریکایی سانتایانا را درباره ی آنچه وی زیر عنوان «عقل در علم» گفته است بازگو می کنیم: «زندگی عقل، نام هر اندیشه ی علمی است که با نتایج خود در وجدان انسان با فعل و عمل متحد شود. » وی می گوید: «عقل دشمن غرایز نیست؛ بلکه اتحاد و سازگاری موفقیّت آمیز آنهاست. عقل همان طبیعت است که در ما به صورت «وجدان» و راه هدف آن را روشن می سازد عقل ازدواج سعادتمندانه ی دو عنصر «میل و اندیشه» است که اگر به کلّی از هم جدا شوند، انسان مانند حیوان یا همچون دیوانگان می گردد.»
در دنیای از فکر و اوهام مات و مبهوت مانده ایم. واژگان بی معنی شده اند و معرفت مسخ بت های ذهنی شده و  بر عقل مسلط گشته است.  آن هم «عقل»ی که دراثبات آن درمانده ایم. آیا این فکری که دارم، کاری می کنم، روش که انتخابت کرده ام و زندگی که خود را بدان مشغول داشته ام همان است که باید باشد و یا گرفتار یک روال بی معنی شده ایم که راه به جایی نمی برد. و در یک کلام معرفت وامانده در راهی است که سایه سنگین محدودیت های ذهنی آن را از حرکت بازداشته است.


پرواز روح در پس سقوط زمان

پرواز روح در پس سقوط زمان

فراتر از نظریه های فلاسفه ی اسلامی متأخر درباره ی نفس

قله کوه بهترین مکان برای دیدن روح است. مسیر آن هم از  روز تعطیل می گذرد. همت کنیم. قدم در راه گذاشته و دامنه ی کوه را بر خود همواره کنیم.  زندگی ماشینی و اداری ما را تنبل کرده است. بی حال و کسل مان کرده است. انواع و اقسام کوفت و مرض را نیز به جانمان ریخته است. بدریخت شده ایم از بس نشسته ایم. شکم های چربی آورده ، ستون فقرات کج و ماوج و چشمان لوچ از بس که به مانیتور کامیپوتر دوخته ایم؛ دستاورد نامیمون این زندگی است. ولی اگر خواسته باشیم روح را ببینیم باید همت کنیم. خواب دلچسب صبحگاهی روز تعطیل را بر خود حرام کرده و خار مغیلان بر فراز کوه را به آغوش کشیم.

بزرگان گفته اند رفعت روح در سختی جسم است. باید پا در راه بگذاری. هرچه بالاتر می روی روح دست یافتنی تر می شود. روح در کنار روح در آسمان جولان می دهد. در انتظار نوزادی است تا در او تجلی یابد. «به قول افلاطون می گوید روح جوهری است قدیم که قبل از بدن موجود است و پس از آنکه بدنی آماده شد روح از مرتبه ی خود «تنزّل» می کند و به بدن تعلّق می گیرد. نقطه مقابل این «نظریّه حادث بودن» است. نفس از نظر ارسطو در آغاز قوّه و استعداد محض است و هیچ گونه علم قبلی در وی حاصل نشده است، بلکه همه معلومات و دانسته های خویش را در همین جهان از قوّه به فعل می رساند.

صدرالمتألهین مرد اوّل و «قهرمان» این تحوّل در مسائل وجود است. وی بر پایه اصول نوین و نیرومندی که بنیاد گذاشت. چنین نتیجه گرفت که علاوه بر حرکات ظاهری و عَرَضی و محسوس که بر سطح جهان حاکم است، یک «حرکت جوهری» عمیق و نامحسوس بر جوهره عالم حکمفرماست، و آن حرکت، اصل این حرکت های ظاهری و محسوس است.

اگر ماده و صورتی باید فرض کرد «همان گونه که ارسطو گفت» ، از طریق همین حرکت جوهری باید فرض کرد، نه از طریق دیگر. از نظر صدرالمتألهین ، پیدایش و تکّون انواع جسمانی روی قانون حرکت است، نه «کون و فساد» . نفس (روح) هم به نوبه خود محصول قانون حرکت است. مبدأ پیدایش و تکّون نفس «مادّه جسمانی» است. مادّه این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با ماورای الطبیعه هم افق باشد.

اساساً بین طبیعت و ماورای طبیعت دیوار و حایلی وجود ندارد. هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادّی درمراحل پیشرفت و تکامل خود تبدیل شود به موجودی غیرمادّی با این توضیح، نظریّه افلاطونی درمورد مبدأ «تکّون نفس» و نوع علاقه اش به هیچ وجه صحیح نیست. همچنین ، تفکّر ارسطویی و نوع رابطه ای که مادّه با حیات دارد و رابطه نفس و بدن، طبیعی تر، ژرفاتر و جوهری از آن است که ارسطو می گفت.

به تعبیر ملاّصدرا ، رابطه روح و بدن از نوع رابطه یک بعد با سایر ابعاد است؛ بدین معنا که مادّه در سیر تحوّلی خود، علاوه بر سه بعد جسمانی که از آنها تعبیر به «ابعاد ثلاثه مکانی» می شود و علاوه بر بعد زمانی که مقدار حرکت ذاتی جوهری است در جهت تازه ای بسط و گسترش می یابد این جهت جدید ، مستقل از چهار جهت دیگر است که زمانی و مکانی می باشند. ذکر این نکته نیز ضروری است که «بُعد» نامیدن این جهت جدید نه به این معناست که واقعاً این بُعد از سنخ امتداد است، بلکه ناظر به این معناست که مادّه جهت تازه ای می یابد که به کلّی خواص مادّه بودن را از دست می دهد.»

هرکدام از نظریه ها روح از زوایه ای به موضوع نگاه می کند ولی زمانی که به قله رسیدی روح به پرواز در می آید. گویی از زمان های گذشته آمده است. گویی فراغ بال سر در آینده دارد. آنجاست که زمان از تمام ابعاد ذهنی خارج می شود. زمان سقوط می کند و روح از زندان آن می گریزد. طومار گذشته و حال و آینده در هم پیچیده سرازیر می گردد و روح در پهنای آسمان  اوج می گیرد.

گره ی راه ارتباطی برزک را با تدبیر بگشاییم

گره ی راه ارتباطی برزک را با تدبیر بگشاییم


خاک حاصل خیز، آب روان، آسمان آبی ،  طبیعت بکر ، دشت ها و کوههای بی نظیر و از همه مهمتر آدم ها و سرمایه های اجتماعی شهر و روستا ؛ همه و همه از طلا و با وجود این همه ذخایر ارزشمند خدایی و خدادادی با مشکلات بی شماری دست در گریبانیم که امروز یکی از آنها باعث شد تعدادی از همشهریان خوبم در اعتراض به ناهمواری راه برای ساعاتی در مسیر تجمع کرده و از مسئولین بخواهند رسیدگی نمایند.


مطالبه گری خوب است. باعث می شود مسئولین تلاش کنند. به دنبال حل مسائل و مشکلات بروند و بنده هم به عنوان عضو کوچکی از شورای اسلامی برزک همراه مردم بوده و  از درخواست و پرسشگری استقبال می کنم و برای اثبات این ادعا یادم نمی رود ابتدای کار شورا که هجمه ای از درخواست های ریز و درشت گریبان تعدادی از اعضای شورا را گرفته بود و در مسجد مصلی به نقطه اوج خود رسید در جمع مردم حاضر شدم و ضمن تقدیر از این جوشش و احساس مطالبی را عنوان کردم که تصور می کنم در خصوص مشکل راه کاشان برزک نیز بد نیست مورد تأمل قرار گیرد.


نخست آن که فرصت ها را دریابیم. ابتدای کار دولت احمدی نژاد آنقدر پول در شهر و روستاها توزیع شد که به قول امام جمعه محترم برزک – در خطبه های اخیر نماز جمعه - «دورافتاده ترین روستاهای کشور آسفالت شد». ولی به مرور کیسه دولت خالی شد. کف گیر به ته دیگ خورد. در دو سال آخر دولت قبل بودجه های عمرانی صفر شد. صفر به معنی واقعی کلمه. توجه به فرصت های طلایی؛ اینجا معنی می دهد. مسئولین محترم محلی و شهرستان در آن زمان که پول خروار خروار توزیع می شد لازم بود اقدام می کردند و جاده مصطلح به مرگ –به تعبیر دوستان - را تعریض و آسفالت نموده و به شاهراه حیات و زندگی تبدیل می کردند.


مطلب بعدی آن است که داشته هایمان را قدر نهیم. تأکید می کنم این بدان معنی نیست که از درخواست های به حق مان چشم پوشی کنیم. بلکه با نگاه به داشته ها روحیه امید، شادابی و نشاط را در جامعه جاری کنیم. زمانی که خانواده ی بزرگ جامعه با نشاط باشد امکان زندگی نیز فراهم می گردد و قطعاً در جمع فسرده و نا امید هرگونه تلاش و حرکتی نیز به سردی گراییده و خاموش می شود.

فراموش نمی کنم ابتدای کار شورا که در مسیر برزک – کاشان، رفت و آمد داشتم راننده های تاکسی که به حقیر لطف داشتند این گونه بیان می کردند؛ چنانچه راه پرمشکل تقاطع مرق تا نابر آسفالت شود برای کارنامه چهارساله شورا کفایت می کند. آنچنان ناهمواری این قسمت از مسیر ، امان رانندگان را بریده بود که بسیار دیده و شنیده می شد که به واسطه آن از خیر تردد می گذشتند ولی به لطف خدا و پی گیری همه مسئولین شهر و شهرستان به خصوص امام جمعه محترم برزک و با وجود تنگناهای مالی و حمایت نماینده محترم مردم در مجلس شورای اسلامی و با اعتباری بیش از 300 میلیون تومان آسفالت مسیر انجام شد و راه برای رفت و آمد بهتر هموار گشت و این یکی از داشته های پر امید است که لازم است به آن توجه نموده و قدر نهیم.


در این که جاده کاشان – برزک – ورکان باید دوبانده بشود و آسفالت گردد هیچ کسی هیچ شکی ندارد ولی به خودمان تذکر بدهیم در جاده ای که از حداقل استانداردها بی بهره است آرام تر و با احتیاط تر رانندگی کنیم. وضعیت بسیاری از کشته شدگان این مسیر را که بررسی می کنیم متأسفانه به واسطه اشتباهات انسانی ایجاد گردیده است. هرچند لازم است برای رسیدن به اهداف مطلوب و مورد نظر از هر تلاشی فروگذار ننماییم ولی دقت کنیم که خداوند متعال ناظر اعمال و گفته های ما است و خدای ناکرده به گونه ای نگوییم که حقی ضایع شود.


مطلب بعدی توجه به فرآیندهای کارشناسی و قانونی است. شایسته است مسئولین بخش و شورای اسلامی شهر و روستا بر اساس مستندات مکتوب در خصوص اقدامات کارشناسی و قانونی انجام گرفته کارها را پیگیری نمایند. این بدان معنی است که در هر مراجعه و پیگیری به مسئولین شهرستان ، استان و کشور به صورت مشخص اقدامات انجام گرفته را ارائه نموده و بگوییم اکنون در کجای این مسیر قرار گرفته ایم. سماجت در پیگیری و مداومت در تلاش است که موفقیت را رقم می زند. نامه نگاری های بی هدف، برخوردهای آنی و اقدامات هیجانی شاید به صورت موقت اذهان را به موضوع نزدیک کند ولی نمی تواند برای اقدام اساسی راهگشا باشد.


از قدرت جادویی گفتگو ، دوستی و مهربانی غافل نشویم. به خودمان تذکر بدهیم در شرایطی که بودجه های عمرانی کشور بسیار محدود است و مشکلات روزافزون ؛ تنها با استفاده از دوستی ها و رایزنی هاست که موفقیت ها دستی یافتنی تر می گردد. وضعیت گذشته را مرور کنیم. هرجا با گفتگو و مذاکره برای حل مشکلات اقدام کرده ایم نتایج ارزنده تری به دست آورده ایم.


و مطلب آخر حقیر آن است که لازم است با استفاده از ظرفیت های کم نظیر خودمان پا در میدان گذاشته و آنگاه دولت را به میدان دعوت کنیم. خودمان نیز قدمی برداریم. برزک مفتخر به وجود بزرگ مردانی است که در اقدامات خیر پیش قدم هستند. مگر نه این است که اورژانس جاده ای ، درمانگاه برزک ، بسیاری از مدارس و پروژه های ریز و درشت منطقه و شهر با منابع مالی خیرین برزکی ایجاد شده است. مگر نه این است که بلوار ورودی شهر همسایه با همت سرمایه گذار همان شهر رقم خورده است. من معتقدم این توانایی و بیش از این نیز در بخش و شهر برزک موجود است. البته کشف ذخایر اجتماعی نیاز به پیگیری و تلاش دارد و قطعاً با وجود امام جمعه محترم برزک که برای کارهای اجتماعی و رفع مشکلات مردم دغدغه داشته و پیگیر می باشند این قبیل اقدامات نیز امکان پذیر است ولیکن لازم است مسئولین محترم ساز و کار آن را تعریف و در اختیار بخش خصوصی و خیرین عزیز قرار دهند.


مطالب گفته شده درد و دغدغه اینجانب برای تعالی و پیشرفت شهرم می باشد. قطعاً از خطا و اشتباه مبرا نیست. و به نوعی  اسائه ادب در محضر بزرگان است. از همین جا آمادگی خود را برای شنیدن نظرات دوستان و اصلاح اشتباهات احتمالی و همکاری در رفع مشکلات مردم به عنوان شهروندی کوچک اعلام می دارم.

ارزش ها را با زبان هنر بگوییم

سرپرست فرمانداری کاشان:


  ارزش ها را با زبان هنر  بگوییم


سرپرست فرمانداری کاشان در سمپوزیم مجسه سازی سردیس سرداران شهید کاشان گفت: با این اقدام کاری نو در حوزه گرامیداشت دفاع مقدس ایجاد شده است که امیدواریم نقطه عطفی در حرکت هایی باشد که در آینده برای ایجاد جذابیت های لازم در معرفی شهدا و ایثار گری های این عزیزان مورد استفاده قرار گیرد.


دکتر حمیدرضا مومنیان افزود: ساحت هنر و ساحت شهادت هر دو بسیار والاو مقدس است. تاریخ هنر ایران را که ورق می زنیم نام پرآوازه کاشان را در برگ برگ این تاریخ مشاهده می کنیم آفرینش های بزرگ و ماندگار توسط هنرمندان ، دانشمندان و بزرگان این خطه عالم پرور و تأثیرات شگرفی که هنرمندان این خطه در ابعاد مختلف در طول تاریخ داشته اند در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و همچنین در حوزه ها سیاسی به وفور به چشم می خورد.


وی تصریح کرد: آنچه هنرمند را از سایر افراد جامعه متمایز می کند آفرینش متفاوت با ابزار و سایل ساده است . هنرمند با آفرینش یک اثر در حقیقت یک کار خدایی انجام می دهد . وقتی خداوند متعال آدم را خلق می کند خودش احسن می گوید؛  فتبارک الله احسن الخالقین را برای آفرینش خود به کار می برد و این نقطه اساسی توجه به هنر و هنرمند است. شاید ابزاری که در اختیار هنرمند است به ظاهر ساده به نظر برسد ولی نفوذ این ابزار در بیشترین درجات و احساس جامعه جاری و اثرگذار است.


دکتر مومنیان یادآور شد: عرصه های هنری مثل موسیقی ، نقاشی ، پیکر تراشی ، معماری ، تئاتر ، سینما عرصه های تأثیر گذار و دارای ظرفیت های بالا برای انتقال مفاهیم ارزشی است که امیدواریم از این ظرفیت که با اقدام شایسته شهردار و شهرداری کاشان انجام گرفته است نقطه ی شروعی برای بیان مفاهیم فاخر به خصوص در تاریخ انقلاب و تاریخ جنگ باشد.


سرپرست فرمانداری کاشان تأکید کرد: گاهی قضاوت های ما بر مبنای ظاهر است و ظاهر جامعه را به کل جامعه و اعتقادات جامعه تعمیم می دهیم . ولی وقتی در رهنمودهای مقام معظم رهبری دقت می کنیم ایشان – نقل به مضمون – اشاره دارند که هنرمند را باید بر اساس برآیند زندگی اش مورد توجه قرار دهیم. افت و خیزها در همه زندگی هاست ولی توجه به این نکته مهم است که ابزاری که اندیشه ای خلق می کند و آفرینش را رقم می زند در اختیار هنرمند است که بسیار تأثیر گذار است و نباید با قضاوت های سطحی این سرمایه ارزشمند را نادیده گرفته یا سخیف بشماریم.


وی تصریح کرد: به هر صورت ارتباط با هنرمند ظرافت می خواهد دقت می خواهد قضاوت عجولانه سم کشنده حوزه هنر و هنرمندی است و امیدواریم با این اتفاقی که در کاشان رقم خورد شاهد بلوغ بیش از پیش حوزه هنر باشیم .


مومنیان افزود: کاشان سراسر ارزش هنری و اجتماعی است و برجستگی های حوزه معماری را در این سال های اخیر شاهد هستیم که پرداختن به خانه های تاریخی و باززنده سازی بافت سنتی نمونه ای از آن است و خیری که از این طریق برای شهرستان رقم خورده است شایان توجه است .


سرپرست فرمانداری کاشان اظهار داشت: امیدواریم این آغاز  مبارک که به میمنت یاد و نام شهدای گرانقدار و انفاس پاک این شهیدان است مقدمه بروز و ظهور جلوه های دیگری از هنر کاشان باشد و لازم است به همه عزیزان که این زحمت کشیدند و این فرم جدید و جذابیت جدید را برای توجه به مفاهیم ارزشی ایجاد کردند خسته نباشید و دست مریزا بگوییم و باید مراقبت کنیم این اقدامات به صورت محض و خالص ارائه شده و از هر گونه شائبه ای به دور باشد و انشاءالله همینطور خواهد بود به برکت وجودی که از شهدا در این آثار متجلی است.