با ناراحتی به رئیس بنیاد مسکن گفتم «کاری میکنید که برم جلوی فرماندار، به خودم بپرم» و اون هم که سعی میکرد نشون بده برایش اهمیتی نداره و از طرفی نمیخواست کار به اونجا بکشه گفت: «اگر فکر میکنی با این کار مشکل حل میشه این کارو بکن»
چندین ماه پیگیری یک پرونده وام، من را کلافه کرده بود. عصبانی بودم. هیچ جوری ارتباط منطقی مسائل پیش آمده را متوجه نمیشدم.
پرونده از طریق بنیاد مسکن شروع شد. از شهرداری عبور کرد. استعلامها گرفته شد. به بانک مسکن معرفی شد. آنجا هم به محضر معرفی کرد و محضر دوباره درخواست نظر از بنیاد مسکن کرد.
حالا بنیاد مسکن میگوید نمیدانم چه جوابی باید به این استعلام بدهم. به رئیس میگویم من را به کارمند ارجاع میدهد و کارمند به رئیس و وقتی ریاست با تحکم از کارمند میخواهد که جوابی به این نامه داده شود، زیر لبی میگوید برو ده، پانزده روز دیگه بیا.
...
روزانه در همین شهر هزارها نفر در پیچ و خم سیستم اداری به خاطر پیش پا افتادهترین مسائل اداری به رنج میافتند و خون دل میخورند و راه به جایی ندارند.
مسائلی که با زندگی شخصی تک تک ما ارتباط تنگاتنگ دارد و طرف روبروی ما کارمندانی هستند از خودمان. یکی فامیلمان است و یکی همسایه.
همیشه با خودم این سوال را میپرسم بر فرض حکومت تغییر کند آیا تمام کارمندان سیستم اداری را داخل کشتی سوار میکنند و به آب میریزند و یا یک وردی به آدمها میخوانند و همه تغییر میکنند.