دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران
چه کنم با دل مجروح که مرهم با اوست
زندگی عادی و معمولی روزمره آن قدر جذابیت برایم ایجاد نمی کند که از آن لذت ببرم لذت که هیچ گاهی احساس خوبی هم ندارم. از این که باید شب ها بخوابیم و صبح بیدار شویم و صبحانه بخوریم و به دنبال کار برویم و تایپ بکنیم و... همینطور تا شب و تکراری دیگر
آنچه به این مردگی زندگی می بخشد احساس عشقی است که در روابط دوستانه با دوستان است و گاهی کم و گاه زیاد
عشق ودوست داشتن بزرگ ترین سمفونی جهان است
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
---------
لحظه ها به کام
چطوری با معرفت؟
خدمت دوستان ارادت دارم
خصوص شما که
وبلاگتان وسیله می شود تا آقا را هم زیارت کنیم
سلام
راجع به مطالب انتقادی مانند بیست وسی چند تا از سایتهایی که جزو منابع من بودند متاسفانه فیلتر شدند انشاالله در پست های بعدی سعی میکنم مطلب اماده کنم.