گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

سید محمد علوی

امشب کلبه درویشی من  روشن شد به وجود دوست عزیز آقای محمد علوی. آرامشی که در وجود این دوست دیده می شود برایم بسیار جالب است. و دوست دارم من هم همینگونه باشم.  

به اتفاق ایشان به منزل آقای عنایتی رفتیم و ساعتی راجع به  مطالب این شماره ماهنامه صحبت کردیم.

محمد علوی

شاهد و ساقی

جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی 

که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم

یک دوره اینگونه به اتمام رسد با جنجال و ناراحتی و آشوب

«محمود اشرفی شهردار برزک اهل باج دادن نیست.» این حرف را زمانی زد که برای تعامل مطبوعاتی نزد ایشان رفتم.  و عبارت فوق را با مثالی تکمیل کرد.  

«بهشت پنهانی را در جلسه مطبوعاتی ها دعوت نکردم چون نگران بودم تا حرف هایم را به  گونه ای دیگر انعکاس بدهند» 

این حرف را زمانی زد که جلسه مطبوعاتی گرفت و خبرنگار بهشت پنهان را به آن دعوت نکرد. 

«باید سابقه مثبت از بهشت پنهان ببینم تا به همکاری برسم» 

این حرف را زمانی زد که علاقمند بودیم تا فعالیت هایش را انعکاس بدهیم.  

و بسیار حرف هایی از این دست

«....» 

این روزها حرف و حدیث راجع به محمود اشرفی و محمد عسلی در برزک زیاد شده است. عده ای طومار دست گرفته اند و طرفداریشان را از اشرفی با جمع کردن امضا از عامه نشان می دهند و تعدادی از اعضای شورا در حال دفاع کردن از عملکرد خود در ارتباط با ایشان هستند.  

عملکرد اشرفی چگونه بوده است؟ 

عملکرد شورا چگونه بوده است؟ 

عسلی مزیت اطلاع رسانی را یک بار تجربه کرده است. و اشرفی نیز، ولی از نقطه مقابل  

هرچند بهشت پنهان ۱۷ ماهگی خود را پشت سرگذاشته است و در حال گذار از دوران نوزادی خود می باشد ولی اشرفی مواضع ماههای قبل را تکرار می کند 

یاد ماههای آخر دوران محمدی شهردار برزک افتادم. یکی از کارمندان شهرداری طوماری را دست گرفته بود و در طرفداری محمدی امضا جمع می کرد. به من رسید و گفت عملکرد ایشان را تایید می کنی و من که تازه ساکن برزک شده بودم گفتم بله و امضا کردم. طومار پر شده بود از امضا حتی امضایی بیش از تعداد مردم ساکن در برزک 

فردای آن روز محمدی استعفا داد و رفت. 

هیچ علاقمند نیستم چنین وضعیتی در ارتباط با اشرفی تکرار شود. ولی وای به روزی که شوراییان خواسته باشند تمام کار نکرده در دوران مسئولیت خود را یک شبه انجام بدهند و شهردار دل خوش دارد به به به و چه چه اطرافیان و طومارهای امضا شده و به هوش و فراست خود بنازد. 

هر چند شهرداری برزک برای محمود اشرفی آش دهن سوزی نیست و همانطور که محمدی بعد رفتن از برزک پست بهتری در شهرداری تهران به خود اختصاص داد ولی امر خوشایندی برای مردم و شهردار نیست که یک دوره اینگونه به اتمام رسد با جنجال و ناراحتی و آشوب

حسن عاقبت

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است 

آن به که کار خود به عنایت رها کنند

میدان «الفحشا» در آران و بیدگل

هروقت از کنار این میدا عبور می کنم سوالاتی در ذهنم رژه می رود: 

 چرا تندیس بلال را از این میدان برداشتند؟ 

چرا اسم میدان را عوض کردند؟  

آیا در این نوشته که روی قسمتی از پایه دیده می شود کلمه  واضح تر شده «الفحشا» است؟

و در صورتی که اینگونه است چرا الفحشا بزرگ تر از بقیه کلمات است؟ 

و...

 

میدانی در آران و بیدگل

ادامه مطلب ...

امروز

صبح به اتفاق آقای محمد نعیمی خدمت آقای محمد ملک آبادی رسیدیم. آقای ملک آبادی قبول زحمت کردند که قسمت ورزشی نشریه بهشت پنهان را به عهده بگیرند.  

بعد از ظهر افتخار شاگردی خدمت دوستان عزیزی داشتم. 

آقایان عباس غیرتی،حاج تقی رستگار،فریدون کدخدایی، حیدر عنایتی ، مسلم مکارم نژاد ،علی خوشه چرخ در دشت علاقه مند آران و بیدگل

 

محمد ملک آبادی   

 

ادامه مطلب ...

مختصر بنویس و برایم بیاور

«آبروی نظام مهمتر از آبروی افراد است. هرکس تخلف کرد حتی اگر شکایت کتبی هم نداشته باشد، رسیدگی کنید. به پلمب کردن مغازه اکتفا نکنید. پرده بالای مغازه اش بزنید که ایشان تخلف کرده است تا آبرویش هم برود. آنها این موضوع برایشان بیشتر از پلمب کردن اهمیت دارد.» 

این حرف را فرماندار در جلسه اطلاع رسانی شهرستان که در این ماه برگزار شده با اصحاب رسانه و مسئولین روابط عمومی ها گفت و از دبیر کمیسیون آرد و نان شهرستان خواست که با این موضوع جدی برخورد کند. و از ایشان خواست تا در همه جلسات شرکت کند و جوابگویی داشته باشد. چون نان مسئله مهمی است. 

ولی 

ماهنامه بهشت پنهان گزارش کاملی در ارتباط با نان در شماره ۱۷ خود آورده بود. پیام این گزارش هرچه بود برخورد شدید با نانوایان را از مسئولین نمی خواست. 

در پایان جلسه خودم را به فرماندار رساندم 

وقتی ماهنامه را دستم دید گویا خیلی خوشش نیامد.  

گفتم در ارتباط با نان گزارش کار کرده ایم 

گفت این شماره را دیده ام 

گفتم گزارش را خوانده اید 

گفت نه 

گفتم پیام گزارش ما چیزی متفاوت با برخورد بود 

گفت مختصر بنویس و برایم بیاور

ستاد نماز جمعه کاشان

 علیرضا کاشانی نژاد

 

 

گفتگویی کوتاه با علیرضا کاشانی نژاد رئیس ستاد برگزاری نماز جمعه  به همراه آقای محمد ملک آبادی در حاشیه نماز جمعه امروز کاشان

علی اصغر شاطری

علی اصغر شاطری

 

در اولین برخورد آنچنان راحت و خودمونی می شود گویا سالها سابقه رفاقت و آشنایی وجود داشته است. از جنس متفاوت با آدم های است که اکثریت جامعه ی ما را شکل می دهند. دغدغه هایی دارد که برای من دوست داشتنی است. ولی آب و نانی در آن دیده نمی شود. 

هرچند باجناق آقای محمد عسلی و داماد آقای مطهریان امام جمعه برزک است ولی موضع گیری های متعادلی نسبت جامعه دارد. 

علی اصغر شاطری از جمله نویسندگان پرکار و محققان فعال کاشان متولد سال ۱۳۴۷ می باشد. ایشان با بیش از ۱۸ سال سابقه فعالیت و تحقیق و پژوهش در زمینه کاشان و کاشان شناسی توانسته آثار خوبی به جای بگذارد و هم اکنون نیز تعدادی کتاب دیگر را در دست آماده سازی دارد. 

شاطری دارای مدرک دیپلم فرهنگ و ادب است و هم اکنون در شرکت ریسندگی و بافندگی کاشان مشغول فعالیت می باشد. 

از دیگر فعالیت های فرهنگی ایشان می توان مسوول صندوق امداد حضرت علی اصغر (ع) مسجد صادقیه و مسئول نشریه فرهنگی ادبی شفاعت از واحد فرهنگی هیئت شاهزاده علی اصغر کاشان نام برد. پی گیری همایش شیرخوارگان علی اصغر را نیز می توان یکی دیگر از فعالیت های ایشان نام برد.

دیشب بعد از نماز مغرب و عشا با هماهنگی قبلی در مسجد صادقیه خدمت ایشان رسیدم. در عین حالی که سرش شلوغ بود و تازه از مشهد مقدس رسیده بود من را به حضور پذیرفت و ساعتی باهم به صحبت نشستیم. 

امیدوارم شروعی برای یک تعامل خوب با ایشان باشد و از تجارب و اطلاعات و راهنمایی های ایشان در جهت تعالی فرهنگی استفاده بنمایم.

اذان و اقامه در گوش عرفان

 

آقا عزیز امامت در حال خواندن اذان و اقامه در گوش عرفان رفیعی

یکی از آداب پس از تولد گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد است. چند روز است که مادرخانم می گوید برویم عرفان را مسلمانش کنیم. البته تاکید دارند این کار توسط یک شخص روحانی صورت بگیرد. روحانی مورد نظرشان آقای عزیز امامت است.  

علامه( عبدالله ناصح علوان) به نقل از علامه (ابن القیم الجوزیه) می فرماید:

فواید وحکمت اذان در گوش نوزاد این است که اولین کلماتی که باید به گوش او برسد، کلماتی باشند که مشتمل بر کبریایی وعظمت پروردگار متعال باشند؛ در اذان کلمه شهادت نیز وجود دارد که با آن انسان در اسلام داخل می آغاز ورود به جهان و هنگام مفارقت از دنیا، کلمه شهادت تلقین می شود؛ مسلماً اثر اذان به قلب بچه نفوذ می کند و آن را تحت تأثیر قرار می دهد؛ هرچند او به ظاهر چیزی احساس نمی کند.

فواید دیگر اذان این است که شیطان فرار می کند و اثرات شیطان از نوزاد دور می گردد.

فایده ی دیگری که بیان می شود این است که کودک، قبل از اینکه دعوت شیطان را دریابد به سوی خدا ودین اسلام دعوت می شود. خلاصه این که کودک همیشه پا به عرصه حیات گذاشت و نسیم زندگی به مشام او رسید، باید تربیت عقیدتی وایمانی وی آغاز گردد.

دیروز و امروز در برزک

شیخ جواد عنایتی

 

دیروز و امروز فرصتی فراهم شد تا به برزک بروم. آقای مجتی صادقی مدیر مسئول خواست تا گزارشی راجع به «صورتجلسه توزیع شده» کار شود. 

موضوع از این قرار است که مصوبه ای از شورا با سهل انگاری یکی از کارمندان شهرداری و توسط یک ارباب رجوع کپی  و بین مردم توزیع می شود. 

در این صورتجلسه چند موضوع جنجالی آمده است: 

۱- انتقاد از دو کارمند شهرداری 

۲- درخواست به کار گیری محمد مهران فر به معاونت شهردار 

۳- استیضاح شهردار در صورت عملی نشدن خواسته های شورا 

برای تهیه گزارش ابتدا به سراغ آقای عسلی رفتم و مصاحبه ای با ایشان تنظیم شد که انشاءالله در این شماره بهشت پنهان ارائه می شود. 

و به سراغ چند نفر از شهروندان رفتم و همچنین صحبتی با آقای رمضانعلی شیری شد. 

اما  

مدتی بود از آقای فرقانی خواهش می کردم که وقتی به من بدهند تا در ارتباط بامسئولیت های عمومی ایشان در شهر برزک صحبت کنیم. 

که این فرصت امروز فراهم شد و در حوزه علمیه موسی کاظم یک ساعتی باهم صحبت کردیم ولی به جهت اتمام وقت ایشان صحبت ناتمام و موکول به هفته آینده شد. 

ان شاءالله این مصاحبه در شماره ۱۹ بهشت پنهان ارائه خواهد شد. 

همچنین خدمت آقای اشرفی رسیدم. با توجه به این که در صحبت های آقای عسلی در ارتباط با ایشان هم مطالبی مطرح شده بود علاقمند بودم با ایشان هم قرار مصاحبه بگذارم تا صحبت ها یک طرفه نباشد که با توجه به محدودیت وقت ایشان میسر نشد 

و اما چند عکس از رایزنی های امروز 

ادامه مطلب ...

سبحان و عرفان

امروز برای گرفتن شناسنامه عرفان به اداره ثبت آران و بیدگل رفتم. 

نام «عرفان» به پیشنهاد استاد عزیزم آقای عنایتی انتخاب شد. و نام «سبحان» را برادرم علیرضا پیشنهاد دادند.

 

سبحان و عرفان

جلسه شورای اطلاع رسانی

امروز در جلسه شورای اطلاع رسانی شرکت کردم. به نظر می رسد این جلسه به ابتکار فرماندار و آقای جلالی سرپرست خبرگزاری شکل گرفته و ماهی یکبار برگزار می شود. 

شرکت کنندگان در جلسه خبرنگاران نشریات محلی و سراسری و مسئولان روابط عمومی ادارات سطح شهرستان کاشان می باشند. 

دستور جلسه با بیان دغدغه های مردم از زبان خبرنگاران شروع می شود و بعد فرماندار برای آن تصمیم گیری و صورت جلسه می شود.  

کمیته هایی نیز شکل گرفته است که گزارش کار می دهند و هرچند مسئول روابط عمومی ها که آقای کریمی هستند صحبت کردند و گزارش دادند ولی علت حضور مسئولین همه روابط عمومی ها را در جلسه متوجه نشدم. 

یکی از درخواست های جلالی از حضار ارائه پیشنهاد برای بهتر برگزار شدن شورای اطلاع رسانی بود. 

آنچه به نظر من می رسد. 

نفس کار جالب است ولی فکر نمی کنم عملکردی فعلی موثر باشد. در عین حال همین که دوستان روابط عمومی و خبرنگاران در یک جا جمع می شوند و همدیگر را می بینند کار جالبی است. 

امیدوارم این کار خوب با پیشنهادهای سازنده بتواند در جایگاه واقعی خود قرار بگیرد.

دائم در حال نگرانی از خطا کردن و نکردن

از قدیم گفته اند کسی که املاء ننوشته است غلط هم ندارد و من بارها و بارها املاء نوشته ام و غلط های زیادی هم داشته ام. ولی باز از نوشتن دست برنداشته ام. 

غلط داشتن هرچند دو کلمه بیش نیست ولی تبعات آن به مراتب بیش از این دو کلمه است. برای من زجر کشیدنی بیش از این وجود ندارد که در امور خود خطا ببینم و یا احتمال خطا بدهم. 

از این رو بسیار با دوستان معذبم و دائم در این رنج و عذاب هستم که آیا این حرکت و این کار من درست است و یا نه؟ آیا دوستی را رنجانده ام و آیا حرفی را باید بگویم و یانباید بگویم. 

و این موارد در کارهای جمعی بیشتر پیش می آید. من به سرعت با افراد دوست می شوم و اصلاْ از دوستی هیچ واهمه ای ندارم و علاقمند به کار جمعی هستم. ولی همه این ها فضاهای بیشتر را برای تعاملات باز می کند و من را بیش از گذشته در دسترس استرس خطا نکردن قرار می دهد. 

از هیچ کس کینه به دل نگیرید.

از همه سرحال تر و خوشحال تر به نظر می رسید. جراحات و ورم های روی دستش نشان از آن داشت که مدتی طولانی است به اینجا می آید.  

-  چه پیامی داری؟

از هیچ کس کینه به دل نگیرید. 

- از کسی هم زخم زبان شنیده ای؟ 

اگر یکی شنیده باشم ده تا گفته ام 

 و امروز

همراه با استاد حیدر عنایتی  از بخش دیالیز بیمارستان اخوان بازدید داشتیم.

دیالیز  

 

ادامه مطلب ...

بازدید بخشی از کویر شهرستان آران و بیدگل

امروز جمعه به اتفاق آقایان عنایتی و سبزواری و علوی و غمخوار جهت تهیه گزارش به بخشی از کویر شهرستان آران و بیدگل رفتیم. 

دشت های فخرآباد و شمس آباد و کدیش و فیض آباد و مناطقی دیگر مورد بازدید قرار گرفت.  

پیرزن تقی آبادی 

 

ادامه مطلب ...

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی 

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی 

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق 

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی 

دست از من وجود چو مردان ره بشوی 

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی 

خواب و خورت زمرتبه ی خویش دور کرد 

آنگه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی 

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد 

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی 

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر 

کز آب، هفت بحر به یک مو تر شوی 

از پای تا سرت همه نور خدا شود 

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی 

وجه خدا اگر شودت منظر نظر 

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی 

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود 

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی 

گر در سرت هوای وصال است حافظا 

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

صحبت های دوستان در ارتباط با ماهنامه بهشت پنهان

 دوری زمان انتشار و کهنگی خبر در ماهنامه

نوع کاغذ مورد استفاده در نشریه (کاغذ سفید چشم را در هنگام مطالعه اذیت می کند) 

توجه به شم روزنامه نگاری  

عدم توجه به آگهی به جهت دوری زمان انتشار و مسائل دیگر 

اسم نشریه و لوگو  

و موارد دیگر صحبت های دکتر مدرس زاده بود که با مهربانی مرا در محل کارشان به حضور پذیرفتند و در ارتباط با ماهنامه بهشت پنهان بیان کردند.  

 

در این هفته تلاش کردم  از دوستان وقت بگیرم و در ارتباط با نشریه بهشت پنهان صحبت کنیم و نظر آنان را بشنوم.

و خوشبختانه باید عرض کنم تمامی عزیزان به من حقیر وقت دادند و با حوصله صحبت های من را شنیدند و نظرات خود را گفتند.  

 

امروز برای گرفتن دوربین خدمت آقای صادقی رسیدم و در فرصت کوتاهی که خدمت ایشان بودم بازخوردهای این شماره را از ایشان شنیدم:

مطالب شماره 17 خیلی به طرف ادبیات رفته است.

مطالب بیشتر از آران و بیدگل انتخاب شده است.

کمتر به اخبار برزک توجه شده است.

خانم جوادزاده از صحبتی که در وبلاگ کردید ناراحت شده است.(متوجه نشدم چه صحبتی)

خانم شائمی از گزارشی که در ارتباط با نان کار شده و از ایشان اسم برده شده است ناراحت است. و عقیده دارد بعضی از مطالب نباید بیان می شد.

(به تو صیه مدیر مسئول) 

**********************************************************  

 

و اشکال های بسیار دیگر که دوستان از روی لطف به حقیر گوشزد کرده اند که از جمله:

اشکالی که به 

 داستان کوتاه به دو زبان انگلیسی و فارسی در صفحه   

 و اسم نشریه (از زاویه دو کلمه بودن)

از طرف آقای عنایتی عزیز  

 

اشکال مربوط به عکس ببر در صفحه 7   

از طرف آقای حسین بیدگلی عزیز  

 

مواردی که آقای محمد ملک آبادی عزیز مطرح کردند:

مطالب در موضوعات مختلف کار شود که یکی از تقسیم بندی ها عبارت است از فرهنگی - اجتماعی - سیاسی - ورزشی که در این شماره اینگونه نیست.

مطلب مصاحبه باید در چند شماره کار می شد و طولانی است.

به مطالب ادب و هنز زیاد پرداخته شده است.

با مطالب شهرستان به صورت متعادل پرداخته نشده است خصوص که در این شماره باید بهشت پنهان بیدگل نامگذاری شود. 

در این شماره اصلاً به مسائل ورزشی پرداخته نشده است که باید پرداخت. 

به مسائل سیاسی پرداخته نشده است. 

به صحبت های امام جمعه کاشان پرداخته نشده است. 

و موارد دیگر   

 

و توجه به سرمقاله که چشم و چراغ نشریه سرمقاله است. 

تهیه مطالب شماره های بعد از قبل متناسب با مکان و زمان 

توجه به بحث اقتصادی نشریه 

توجه به مسائل روز جامعه 

از طرف آقای باقرپور شیرازی سرپرست فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان 

 

تلاش داریم خدمت دوستان برویم و اشکال های کار را پیدا کرده و باهم برای رفع آن فکر و راه حل پیدا کنیم و کاری در شان مطبوعات کاشان ارائه دهیم. 

انشاءالله

وظایف حقیر در مقابل ایشان

نوزاد - رفیعی 

  

و ایشان دوشنبه ۱۱/۸/۸۸ ساعت ۹ صبح در زایشگاه شهید رجایی شهرستان آران و بیدگل قدم رنجه کرده و پا به دنیای خاکی گذاشتند. 

البته در حال حاضر بیشتر وقت خودشان را به خواب و تغذیه اختصاص داده اند ولی به نظر نمی رسد که همیشه اینگونه باشد. 

شاید کارکردن و مطالعه کردن و سفر کردن و ایستادن و افتادن و راه رفتن و شکست خوردن و پیروز شدن و خوشحال بودن و ناراحت شدن و غصه خوردن و نخوردن و هرچه که فکرش را بکنید و نکنید نیز جزء قسمتی از برنامه های روزمره اشان قرار بگیرد و شاید نگیرد. البته ممکن است با عاشق شدن و یا نشدن هم مانوس شوند. 

و بدون شک قرار است تا حقیر که واسطه ای در به وجود آوردن ایشان در مسیر شعاع اراده خداوندی بوده ام کارهایی برایشان انجام دهم 

که از هم مهمتر آن است آزادشان بگذارم تا اختیار کنند: 

درس خواندن یا نخواندن 

کار کردن یا کار نکردن 

مهربان بودن و یا نبودن 

عاشق شدن و یا نشدن 

خوب بودن و یا خوب نبودن

و بسیار دیگر از امور کوچک تا بزرگ 

راز گل سرخ

در طول سالیان دراز چیزی به دست نیاورده ام که قابل عرضه باشد اما به نکته ای پی برده ام  

 

کار ما نیست  

شناسایی راز گل سرخ  

کار ما شاید این است 

که در افسون گل سرخ شناور باشیم

جمع شدن قابلیت های برای رفع نیازها

این هفته به من خیلی سخت گذشت. تصمیم ندارم جزئیات و علل آن را بگویم. از خوبی ها بگوییم و بنویسیم به مراتب بهتر است تا از اشکال ها و ایراد ها

دائم در حال تاسف خوردن بودم.

یکی از مشکل های نهادینه شده در وجود تک تک ماها کمبود های شخصیتی است. شاید به همین خاطر بود که رشته های دانشگاهی را زیاد کردند و با خود گفتند به هر ایرانی یک لیسانس یا مهندسی یا دکترا می دهیم تا این خلاء رفع شود چیزهای دیگه ندادیم مهم  نیست ولی کمبودها درونی بد دردی است.

ولی فکر می کنم حل نشد که نشد بدتر هم شد. این هم جزء آن چیزهایی است که علت آن را نمی دانم. 

بگذریم

می خواهم سری به برزک بزنم چرا که آقای محمود اشرفی گفت گه گاه سری به فریاد می زنم. البته با توجه به این که یکی از راه های آمدن به مطلب تایپ « محمود اشرفی » در گوگل ذکر کردند از این رو چند بار در این متن نام ایشان را نوشتم تا مطلبم زودتر به چشم ایشان بیاد.

در آخرین ملاقاتی که با ایشان داشتم به دو موضوع اشاره ای کردم. نخست آن که به ایشان گفتم من کار ندارم که عملکرد ایشان از دید من درست است یا خیر ولی همین که یک انسان از صبح تا شب در سازمانی مانند شهرداری کار می کند و عرق می ریزد برای من با ارزش و قابل احترام است

و دوم آن که من ایشان را محمود اشرفی نمی دانم یک شخص حقیقی نمی بینم (هرچند شخص ایشان نیز برای من قابل احترام هستند) بلکه من ایشان را شهردار برزک می دانم.

اما حرف این متن چیست؟

هر شخصیت حقوقی در هر منطقه ای که کار می کند وظیفه دارد تا از تمام نیروهای آن شهر و پتانسیل های منطقه جهت پیشرفت آن منطقه استفاده کند

در هر شهری مردم در گروه های مختلفی تقسیم می شوند

1- مردم عامه

2- مسئولین

3- امام جمعه (خصوص ایشان را ازمسئولین جدا کردم به جهت عمق تاثیر گذاری ایشان در امور جامعه)

4- تحصیل کردگان

5- سرمایه داران

6- سرمایه گذاران

7- مردم عوارض بده

8- مردم عوارش نده (بی بضاعت)

9- مزیت ها نسبی منطقه (این بدان معنی است که هر منطقه ای متناسب با شرایط دارای خصوصیات ویژه می باشد که با دست گذاشتن روی آن می توان منافعی بیشتری را کسب کرد.)

10- سرمایه گذاران خارجی

11- ...

یک شخصیت حقوقی در هر جایگاهی وظیفه دارد تا این ها را در جهت رفع نیازها و حل مشکلات باهم متحد کند. برای همه این بندها احترام قائل شود و به گونه ای با این افراد رفتار کند که احساس تحقیر شدن نکنند.

سوال من از مسئولین محلی بخشدار و رئیس شورا و امام جمعه و خصوص شهردار (به جهت این که که دستشان بازتر از مسئولین دیگر است) این است که آیا این گونه بوده اند؟ 

اما 

موضوعی که برای من دیده می شود آن است که شهردار تلاش می کند که بگوید «من» فرد فعالی هستم و «من» پول بیشتری را جذب کردم و «من» پروژه های زیادی را انجام دادم و در نهایت هم خواهد گفت برای «من» برزک کوچک است و می توانم درجاهای بزرگ تر موثر باشم. 

و البته  

ایشان را تحسین می کنم و انتظار ندارم چیزی از ایشان بخواهم که فراتر از فرهنگ اداری موجود است ولی سوال خود را تکرار میکنم 

چه میزان در جهت جمع کردن همه قابلیت های در کنار همدیگر جهت رفع مشکلات قدم برداشتید؟

نسیم بهشت

کنون که می دمد از بوستان نسیم بهشت 

من و شراب فرح بخش و یار حور سرشت 

گدا چرا نزند لاف سلطنت امروز 

که خیمه سایه ابر است و بزمگه لب کشت 

چمن حکایت اردیبهشت می گوید 

نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت 

به می عمارت دل کن که این جهان خراب 

بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت 

وفا مجوی زدشمن که پرتوی ندهد 

چو شمع صومعه افروزی از چراغ کنشت 

مکن به نامه سیاهی ملامت من مست 

که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت 

قدم دریغ مدار از جنازه حافظ 

که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت 

 

یکی از علل مشکلات موجود در جامعه عدم فرهنگ کار گروهی است. علت آن را نمی دانم ولی شک ندارم که این چنین است. 

امروز برای پی گیری جذب آگهی در نشریه بهشت پنهان به یکی از کانون های تبلیغی رفتم. ایشان یکی از دوستان قدیمی بود بعد از این که اندکی از شرح حال نشریه را شنید اولین حرفی که زد این بود: 

«چرا امتیاز به نام خودت نمی گیری» 

معنی این حرف آن است کاری را پی گیری کنیم که به اسم ما چسبیده باشد. 

در جایی گفتم علت این که به مطبوعات روی آوردم این بود که ما بلد نیستیم با هم فکر کنیم بلد نیستیم با هم حرف بزنیم بلد نیستیم با هم کار کنیم و فکر می کنم می توانم از طریق مطبوعات قدمی در جهت رفع آن بردارم. 

حالا خوب فکر کنید. من که قرار است قدمی در جهت یاد گرفتن باهم کار کردن بردارم اول اینگونه به فکرم می رسد که باید امیتاز این نشریه به نام خودم باشد. 

اما باهم کار کردن هم شرایطی دارد 

افرادی که هدف مشترک دارند در کنار هم دیگر جمع می شوند کارها تقسیم می شود و هرکس در قبال جمع مسئولیت به عهده می گیرد و در صورتی که کوتاهی کرد مورد بازخواست قرار می گیرد. 

آیا جمع های ما اینگونه است؟ 

هر وقت در مورد مسائل و مشکلات نشریه به صحبت نشستیم اولین حرفی که زده شد راحت ترین بود. 

یک شنبه بعد یک فشار سنگین از یک کار گروهی پی دی اف نشریه برای آقای جانجانی فرستاده شد و قرار بر این است که ایشان نشریه را چاپ کرده تا آقای صادقی کار توزیع را انجام دهند. 

کار توزیع به صورت زیر شکل می گیرد:  

پی دی اف نشریه برای ۳۰۰ ایمیل از طریق من ارسال می شود که این کار صورت گرفت. 

نشریه برای ۳۰۰ نفر که شامل ارگانها و سازمان ها و افراد هست به صورت پستی توزیع می شود  

و مابقی نشریه در اختیار نمایندگی های جهت فروش قرار می گیرد.

به بهانه «تنها قلب مطبوعاتی و تپنده شهر کاشان»

جوان کویر تمام هم و غم خود را پی گیری یک نماینده مستقل برای آران و بیدگل گذاشته است و چنان احساسی مطلب می نویسد و می گوید که گویا تمام وظیفه مطبوعاتی است و تنها مشکل انسان هایش در شهرستان آران و بیدگل همین 

سرپرستی همشهری هم یک سایت مجلل درست کرده و تبلیغنامه هایش را در آن قرار داده است و نام ویژه نامه هایش را مزین کرده است به «تنها هفته نامه کاشان» هرچند اثر از مطالب آن دیده نمی شود ولی «شیک پلاست کاشان» به راحتی قابل دستابی است. 

ابوالفضل نوحی در مطلبی در دو هفته نامه آرمان در بخشی از نقد شورای شهر کاشان می گوید. «حتی آرمان تنها قلب مطبوعاتی و تپنده کاشان...» و او هم اینگونه اعلام می کند که دیگر مطبوعاتی را مطبوعه نمی داند و در وبلاگ شخصی اشت بهشت پنهان را مفتخر به عنوان «کاغذ» می کند. 

و در مقابل حسین صدری عزیز نیز در گفتگویی که با او دارم خیلی از آدم هایی که خود را مطبوعاتی می دانند رد می کند و می گوید اینها در سختی ها کجا هستند و وقتی که قرار است آشی را تقسیم می کنند سرو کله اشان پیدا می شود. 

و این در حالی است که شیرازی که هنوز سرپرست اداره ارشاد است دل پردرد خودش را از تعدادی از سرپرستی ها و قانون شکنی اشان پنهان نمی کند و در حاشیه جلسه اطلاع رسانی به یکی از این دوستان می گوید: 

قانون را رعایت کنید نگذارید ما که از یک خانواده هستیم رودروی هم بایستیم. 

و این جماعت که قرار است با گزارش های خوبشان گره ای از مشکلات جامعه بردارند دعواهای خود را پیش فرماندار می برند که ای داد و بیداد که در تعاونی مطبوعاتی اشان هم بردند و هم دزدند 

و جالب تر این که طی بررسی ها که از طریق نظارت اداره تعاون صورت می گیرد مشخص می شود تمامی اعضای هیئت مدیره تعاونی مطبوعاتی های عزیز کاشان فعلاْ حضوری در مطبوعات ندارند و حسین صدری با خط و نشان کشیدن اعلام می کند تخلفات همه را بیان خواهد کرد. 

اما صحبت از گزارش شد و دوستان آرمان عزیز نه از زبان خود بلکه گاهی از زبان کیوسک دار سرکوچه و گاه نوحی عزیز علاقمندند خود را تنها نشریه محلی شهر منتظر استان شدن کاشان معرفی کنند نشریه را مزین به گزارش هایی می کنند که در غالب آنها در بالایش داخل یک ستاره یا یک مستطیل نصف کاره نقش بسته شده است: گزارش آگهی 

با همه این اوصاف بهشت پنهان هنوز در منظر دوستان اهل نظر در حد و قواره یک روزنامه دیواری بچه های راهنمایی است و از این درد بر خود می پیچد. 

«بشارت» هم که نوزاد ناخلفی که گویا زاده شده و نشده از دامان متولیان دلارهای نفتی رها شد و خبری ازش نیست تا کجا باز صدقه سری بیاید و تعریف و تمجیدی از سر گیرد. 

و ما قرار است همانطور که مهدی گرگ پور می گوید تلاش کنیم که مسئولین مان محلی باشند از استاندارمان تا فرماندار و بقیه چرا که همه اشکال ها از آنان است 

حرف بسیار است و توبه کرده بودم که زبانم تیز نشود که شد

عشق ۱۷ ماهه

تا یادم می آید به تعداد موهای سرم عاشق شده ام و به تعداد چندین برابر آن زجر کشیده ام و تا جان کندن و مردن پیش رفته ام ولی از معشوق دست نکشیده ام. 

بعضی وقتها از دست خودم ناراحت می شوم و با خودم می گویم این هم، موجود است که خدا آفریده و باز خودم را با موضوعاتی غیر از خودم مشغول می کنم تا خودم را فراموش کنم. 

امروز جلسه سختی با آقای صادقی و جانجانی و نعیمی داشتم. جلسه ای که موضوعش یکی از معشوقه های من بود. 

مهم نیست چه اسمی دارد ولی آنچه برایم اهمیت داشت ۱۷ماه عشق بازی با اوست که در ثانیه ثانیه لحظه هایم جریان داشته و بزرگ شده است و به اینجا رسیده است. 

از روز اول ماه با او بودم. با او صبحانه خوردم و با او بیرون رفتم و با او به منزل آمدم و با او خوابیدم و با او فکر کردم و با او حرف زدم و با او و با او و با او و روز وصال که روی دکه های مطبوعاتی می دیدم یک لحظه ازش بدم می آمد و دیگر نمی خواستم نگاهش کنم. عشقم را تمام شده می پنداشتم و دست از پا دراز تر راه خانه را در پیش می گرفتم. 

یک قرص نوروتریپتیلین می خوردم و می خوابیدم. اگر داخل اطاق جایی می دیدمش سعی می کردم پشت دیگر وسایلم پنهانش کنم تا چشمم بهش نخورد. 

از روز وصال چند روزی می گذشت و دوباره دلم شروع به بهانه گیری می کرد. هرچه نهیبش می زدم که ای بیچاره به یاد بیاور جان کندن هایت را، اثر نمی کرد. مثل بچه ها پایش را تو یه کفش می کرد که یه سر  بهش بزنم 

و دوباره شروع می شد. 

ولی امروز جدای از این ها روز گوریده ای بود. وقتی نگاه به محمد می کردم به وضوح گرفتگی را در چشمانش می دیدم 

به محمد گفتم چیه؟ مشکل چیه؟  

و می گفت  

- هیچی فقط خسته شده ام 

- از نشریه 

- نه از زندگی 

یه جورایی حس می کردم مثل این که من پا گذاشته ام روی شاهرگ های حیاتی این بشر. نمی دونم مشکلش چیه ولی ناراحته