معمول است وبلاگ نویس حداقل چند روزی یک پست بگذارد. ولی من بعضی وقتیها چیزی شبیه به عادت ماهانه زنان میگیرم. سفت میرم تو لاک خودم. حال و حوصله کاری و یا نوشتن مطلبی و یا مطالعه ندارم. زورکی خودمو میکشونم. سعی میکنم یه کارهایی سر خودم بکنم که مجبور به انجامش باشم. مثل قول دادن به دوستی که من را به شدت موظف به انجام میکند.
در هر صورت روزهای میگذرد. هم سخت است و هم شیرین. یه وقتی با خودم فکر میکنم اگر قرار باشد به یک زندگی ایدهال فکر کنم آن چگونه است. آنوقت هرچی با خودم کلنجار میروم چیزی غیر از آنچه هست در تصور ذهنیام نمیآید.
بازی با عرفان برایم خیلی جذاب است. لذتی میبرم که نگو و نپرس. من شاید همه حالهای دنیا را تجربه کرده باشم ولی هیچکدام به این حال کردن نمیرسد. با خودم میگم اگه بزرگ بشه و نتونم باهاش حال کنم چکار کنم. بعد میگم اونم راه حل داره. خدا بزرگه
تواضع او برای من مثال زدنی است. برای همین بود وقتی اولین مشورت را از او گرفتم. پیشنهاد تیتری به من داد که صحبت های فراوانی در خود داشت. «لازمه کار مطبوعات تواضع و فروتنی است.» یک سال با او دوستی دارم و هیچ وقت چیزی مغایر با آن ندیدم.
از طریق اینترنت با هم آشنا شدیم البته با یک واسطه اینترنتی. حسین بیدگلی این ارتباط را تقویت بخشید. دعوت کردم به برزک بیایند و از نزدیک همدیگر را ببینیم. و پذیرفت. پذیرفتن دعوت از سر تواضع بود تا چیزی دیگر.
به برزک آمدند. آقای محمد علوی و اکبر ستاری و حسین بیدگلی و دوستان دیگری نیز با این دوست عزیز بودند. برای من روز خوبی بود. در برزک گردشی کردیم و بعد از ظهر، جلسه ماهنامه بهشت پنهان تشکیل شد. دوستان همه صحبت کردند و او نیز همینطور.
صحبتهایش برای من اثرگذار است. در تمام وجودم نفوذ میکند. شاید علتش یک عمر کار نویسندگی و مطبوعاتی ایشان است. با نشریات مختلف همکاری داشته است.
نشریهای بنام طنین به همت ایشان و پشتیبانی ریاست آموزش و پرورش آران و بیدگل، ۷۵ شماره منتشر شد. این ماهنامه به بصورت داخلی به بررسی مسائل و مشکلات آموزش و پرورش پرداخت. به اعتقاد صاحب نظران نشریه موفقی بود ولی با جابجایی مدیریتی در آموزش و پرورش آران و بیدگل جلوی انتشار آن گرفته شد.
قلم این انسان بسیار متواضع متفاوت است. مخاطب وقتی مطلب را شروع میکند دوست دارد تا آخر بخواند. دوستی میگوید این موضوع به خاطر استعداد و خواندن کتابهای زیاد است.
بعد از شروع دوستی، بسیار به خانهاشان رفتم. در طول ماه چندین بار مراجعه داشتم. از مشورت ایشان استفاده کردم. هر بار مراجعه را به گرمی پاسخ داد. همیشه پذیرایی مفصلی صورت گرفت. و هیچوقت از این همه مزاحمت، کاری یا حرکتی یا حرفی و گوشه و کنایهای نشنیدم که معذبم کند.
این انسان دوست داشتنی، دوستانی دوستداشتنیتر دارد. دوستی با ایشان باعث شد که با آنها نیز رابطهای پیدا کنم. و از وجودشان بهرهمند گردم.
نکته جالب بیتفاوتیاش به مادیات است. به قول خودش هیچ وقت پولی در جیب ندارد. اگر قرار باشد یک نفر را معرفی کنم که پول دوست ندارد بدون شک ایشان همان شخص است. من فکر میکنم شباهت زندگی ایشان با دکتر شریعتی باعث شده است تا مشکلی در خرج و برج زندگی پیدا نکند.
میتوان گفت به شدت ایشان را دوست دارم. البته هرچند این دوستی عمومیت دارد ولی شدت آن کم و زیاد است. علاقه زیاد حقیر به ایشان باعث شد نام نوزاد دوم را از ایشان مشورت گرفته و انتخاب کنم. «عرفان» حاصل این عشق و علاقه شد.
البته موضوعی هم ناراحتم میکند. کسالتهای ایشان برای من سخت است. مجموعهای از تمامی کسالتهای بشری را میتوان در ایشان یافت و وقتی یک روز با ایشان هستم قرصهای متنوعی خوراک هرلحظه و ساعتش است. با این وجود وقتی لبخند به صورت دارد شادی من است و وقتی ناراحت، ناراحتی من است.
گزارشهای صفحه آخر نشریه بهشت پنهان با محوریت ایشان شکل میگیرد. یک روز در ماه به اتفاق آقای محمد علوی و حقیر و ایشان به نقطهای از شهرستان رفته هم حالی میکنیم و هم گزارشی با قلم متفاوتی شکل میگیرد. این روز برای من بسیار لذت بخش است.
و اما بعد
خودم را قابل نمیدانم که راجع به ایشان مطلی داشته باشم. سعی کردم خودمانی، ذهنیاتم را ارائه دهم. امیدوارم نواقص را به بزرگی ببخشید.
شماره ۲۵ ماهنامه بهشت پنهان برای چاپ به قم ارسال شد. در این شماره که با تاخیر روبرو شد تلاش شده است قدمی هرچند کوچک در ارتقا آن برداشته شود.
نگاه حقیر به مطبوعه کاملا یک نگاه حرفه ای است. هیچ بغض و کینه ای در خود احساس نمی کنم و یا هیچ تمایل به مقام و پستی ندارم و یا از هیچ رانتی تغذیه نمی شوم که این کار بهانهای برای آن باشد بلکه فقط و فقط به عنوان یک حرفه به آن نگاه می کنم. و صد البته اصولی نیز بر آن حاکم است.
تفکر ارزشی می گوید یک نفر مساوی است با یک ملت و یا به تعبیری دیگر اگر نشریه بتواند روی یک نفر اثر بگذارد کافی است. و تفکر دیگری در مقابل آن قد علم می کند و آن این که تیراژ نشان دهنده مقبولیت کار است.
حقیر به هر دو اعتقاد دارم. هم تفکر ارزشی که بر اساس آن تلاش داریم تا صفحاتی اثرگذار تقدیم جامعه محلی کنیم و هم این که تیراژ نشان از نمره کار مطبوعاتی ما دارد. به نظر می رسد که در طول این ۲۵ شماره اینگونه بودهایم.
آنچه من را بیشتر در این فضا نگاه داشته است اثر گذاری یک نشریه است. اثرگذاری استفاده از تفکر جمعی برای پیشبرد یک هدف معین. و این زمانی اتفاق میافتد که مخاطب روزافزون باشد. و تفکر ارزشی و نگاه به تیراژ در یک ارتباط تنگاتنگ قرار دارد.
این موضوع وقتی قابل درک است که آن را با تمام وجود لمس کرده باشیم. اولین لمس من از استفاده از اهرم افکار جمعی به زمان دانشگاه بر میگردد. یعنی سال ۷۶ که توانستیم با یک کار گروهی و سازماندهی شده مقابل یک تصمیم غلط(به نظر دانشجویان) ایستادگی کنیم. این ایستادگی باعث شد که یک قانون ابلاغی از وزارتخانه به حالت تعلیق درآید.
من فکر می کنم در جزء جزء ارکان هر حکومتی نیز اشکالهایی وجود دارد. مطبوعات میتواند با یک کار تخصصی و حرفه ای و با استفاده از ابزار فشار افکار عمومی کارها را به طرف درستی سوق دهد.
البته بسیاری از کارها و حرف ها گفتنی نیست. باید در بطن کار قرار گرفت تا آن را درک کرد. دانش و تجربه که بر بستری از صداقت قرار گرفته باشد میتواند راهگشا باشد.
نقدپذیری موضوع مهمی است که اگر فراتر از شعار به آن توجه شود فاکتور مهمی در پیشرفت یک مجموعه است.
و از همه این ها مهمتر آن است که نشریه بداند چه میخواهد و در کجا ایستاده است. به عبارتی دیگر اول خود را شناخته باشد و خواسته های خود را بداند و بعد به شناسایی دیگران بپردازد.
در پایان وظیفه خود میدانم از تکتک عزیزان که با نشریه خود همکاری داشتند تشکر و قدردانی نمایم.