گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

خودِ خودت باش

جامعه‌شناسی صعود

خودِ خودت باش

گزارش صعود نوروزی بر بام کاشان

«گوجار» ، «جزه» یا «گزه» تا کنون به گوش‌تان خورده است؟ خیلی ظلم است که آدم در کاشان و آران و بیدگل و همین دور و اطراف زندگی کند ولی با این اسامی آشنا نباشد! اگر هر کدام از ما بنای سخنرانی و قلم‌فرسایی داشته باشیم -خودم یا دقیقاً شخص شما را عرض می‌کنم- جوری حرف می‌زنیم و ادعا می‌کنیم که گویی دنیا را گشته‌ و به آخر دنیا رسیده‌ایم. حتی حق‌مان را بیش از این این چیزها دانسته و معتقدیم به ما ظلم شده است و اگر آن سر دنیا بودیم الان جایگاه ریاست جمهوری بورکینافاسو بر ما تعلق داشت ولی حقیقت چیز دیگری است و ما این قدر در ناآگاهی و بی‌خبری غرق شده‌ایم که گستره نگاه‌مان در حد نوک بینی است و حتی از زیرگوش‌مان بی‌خبریم.

کاشان در بالادست اون طرف اتوبان از همان مسیری که به طرف خُنب و دُره کشیده شده است دیواری از سلسله کوه‌های مرتفع سر به آسمان ساییده است که در نگاه اول به نظر می‌رسد مرز حائل بین کویر و کوهستان است و به نوعی آخر کاشان محسوب می‌شود ولی وقتی پا در راه گذاشته و از سمت چپِ دو راهی خنُب و دره بگذریم، به روستایی کوچک و کوهستانی می‌رسیم که «خُنب» نام گرفته است. به همین جا اکتفا نکرده و مسیر را ادامه داده تا به روستای «جَزه» یا «گزه» برسیم. باز آن جا هم آخر دنیا نیست! راه را ادامه بدهید! باورتان نمی‌شود! شاید بیست سی کیلومتر راه خاکی که نسبتاً مناسب است داخل کوه‌ها و دامنه‌های بالادست کشیده شده که آدم می‌ماند؛ این همه وسعت از کجا آمده است؟ طبیعت زیبا و بکر که روح آدم را جلا می‌دهد.

داخل شهر اوضاع به گونه‌ای دیگر است. این قدر محو خودمان شده‌ایم که امر بر ما مشتبه شده است! فکر می‌کنیم دنیا همین است! خدا نکند چهارنفر دور از جان شما- دوستِ نادان و ناآگاه هم دور و برمان وَر رفته و بادمجان دور قاب ما بچینند. خدا آن روز را نیاورد. آن وقت دیگر نعوذباالله- خدا را هم بنده نیستیم.

حضرت‌عباسی برای یک بار هم که شده از زندان‌های انفرادی «محل کار» و «زندگی» بیرون آمده و قصد«گوجار» کنید. نیاز نیست ورزشکار و کوهنورد باشید. با ماشین بروید؛ راه خوب است. سخت نگیرید، با پراید هم می‌شود؛ حتی اگر پا از ماشین پایین نگذاشته و دنیا را از داخل آن تماشا کنید، باور دارم همین نگاه ساده به طبیعتِ خدا و دشتِ وسیع، فکر و نگرش و زندگی‌تان را تغییر می‌دهد؛ در این صورت دستِ کم متوجه می‌شویم؛

اول این که کاری به دنیا ندارم کاشان هم خیلی بزرگ‌تر از این چیزهاست که در فکر و ذهن ما مانده و ماسیده و پوسیده است. دوم این که همین دامنه و دشت کوچک که در لابلای کوه‌ها پنهان شده است این قدر وسیع است که برای همۀ کاشانی‌ها جا هست. نه تنها برای کاشانی‌ها بلکه اگر قرار شود روزی از قم و اصفهان هم بیایند جا می‌شود. مهم نیست نگران جای خودمان شویم، جا برای همه است. مهم این است که جای خودمان را پیدا کنیم. سوم این که حتی وقتی در ذهن و خیال تصور می‌کنیم کار به آخر دنیا رسیده و راهی نیست کافی است اراده کرده و حرکت کنیم، باور بفرمایید نه تنها راه خوبی پیدا می‌شود بلکه دامنه‌ای پیش پای شما گسترده می‌شود که دائم به خودتان بگویید، ای وای! این همه جای خوب در این نزدیکی بود و ما چشم بر آن فرو بسته‌ایم!

صعود به «سیاه‌کوه» میعاد عاشقان کوهنوردی است که هرساله روز سوم عید تکرار می‌شود. نیاز به اطلاعیه و فراخوانی و یادآوری ندارد. هرکس در کاشان عاشق کوه و کوهنوردی است می‌داند روز سوم عید باید به بام کاشان بیاید تا دیدارها تازه شود. منحصر به یک راه هم نیست. راهِ «معدن و آب‌اسبی» یکی از راه‌هاست که بیشتر از بقیه از آن استقبال می‌شود. کمی سخت و دور درازتر است ولی به نظر می‌رسد این مسیر بیشتر در دل کوهنوردان جا باز کرده است. مسیر «گوجار» کمی آسان‌تر و نزدیک‌تر است ولی سنتِ حاج‌ آقا محسن والی‌زاده مدیر محترم گروه «دومیر» است که هرساله از همین جا خودش را به «سیاه‌کوه» و همنوردان رسانده تا دیدارهای نوروزی تازه شود.

آقای والی‌زاده مدیر شایسته و قابلی است. راه‌ را به خوبی می‌شناسد. با وجودی که قله را می‌داند ولی هدفش صرفاً صعود و رسیدن به قله نیست. بارها گفته است هر «سنگ» در مسیر یک «قله» است. هدف این است که در کنار هم یک روز خوب و یک کوهنوردی خوب تجربه کنیم. هوای هم‌دیگر را داشته باشیم. به هم کمک کنیم. به همین خاطر خودش را نسبت به تک‌تک اعضای گروه مسئول می‌داند و از اعضا هم می‌خواهد مواظب همدیگر باشند. گاهی آواز می‌خواند. گاه می‌خندد و شوخی می‌کند و گاه جدی شده و مقررات و توصیه‌های کوهنوردی را به اعضا یادآوری می‌کند.

آقای والی‌زاده واقعاً مدیر است. متفاوت با خیلی از مدیران کشورهای جهان سوم که شوربختانه سرنوشت مردم و جامعه در اختیارشان قرار گرفته است. مدیرانی که هویت‌شان در گروِ همین جایگاه و میز و صندلی است که به اشتباه آن را تصرف کرده‌ و مثل «کَنه» بر آن چسبیده‌اند. اگر همین‌ها را ازشان بگیریم، زندگی‌شان را گرفته‌ایم، هویت عاریتی‌شان را گرفته‌ایم و باور بفرمایید راه خانه‌شان را هم گُم می‌کنند و باید عکس‌شان را در جراید و رسانه‌ها تکثیر و توزیع کرد و برای یافتن ایشان از مردم کمک گرفت.

بگذریم! مهم نیست! جامعه ایرانی به این چیزها عادت کرده است! از موضوع اصلی دور نشویم. گروه «دومیر» در یک ستون منظم در حرکت است. مدیر دستور شمارش می‌دهد. اعضا با صدای بلند شمارش می‌کنند. «یک»، «دو»، «سه» .... «شانزده و تمام». گروه، واقعاً گروه است. این طور نیست که هرکسی ساز خودش را بزند. همه اعضا موفقیت گروه را در موفقیت تک‌تک اعضا می‌دانند. این طور نیست که در مسیر یکی بیفتد یا مشکلی برای کسی پیش آید و افراد همین‌طور بی‌تفاوت به راه خود ادامه دهند. مثلاً یکی به عقب نگاه کرده و بگویند؛ اِه! افتاد! بد شد! خوب شد! مرد؟ خُب به راه‌مان ادامه بدهیم!

انسجام گروه علاوه بر توجه به مقررات کوهنوردی متکی به اصول ذاتی و ماهیتی است. یعنی باید راه رفتن بلد باشی، قوت و قدرت نسبی داشته باشی، مسلط به اعمال و رفتار خودت بوده و بیش و پیش از هرچیز مهارت‌ها و آمادگی‌های شخصی کوهنوردی را کسب کرده باشید. این طور نیست که با صد دوز و کلک خودت را به گروه چسبانده و انتظار صعود و رسیدن به قله داشته باشید. اینجا متفاوت با همه جا؛ دنیای واقعیت‌هاست. با دنیای رنگ و ریا، زر و زور فرسنگ‌ها فاصله دارد. اینجا تنها زمانی می‌توانید گام از گام بردارید که خودِ خودتان باشید. همین!

گروه با احساس و آرامش بسیار خوب و لذت‌بخش به قله رسیده است. این موفقیت نتیجه تلاش وعشق و انگیزۀ واقعی اعضا و راهبری مدیر توانمند و شایستۀ گروه است. شیرینی این موفقیت واقعی بر فراز بام کاشان در کنار دیگر همنوردان کام همه را شیرین کرده است. پایان راه ابتدای موفقیت است.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد