گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

چند روزی است که دستانم به سوی خداست

چند روزی است دل دائم در حال شستشو چشم است و چشم نگاه به هرچه می کند احساس خدا در آن جاری است. 

چند روزی است که گلو گیر کرده و حرف به سختی راه به بیرون می یابد. 

چند روزی است که گوش صدای کائنات را با وضوح بیشتری می شنود. 

چند روزی است که انسان ها به گونه دیگر و متفاوت رفتار می کنند. 

چند روزی است که خواب به چشمانم نمی آید. 

چند روزی است که باد مرا با خود به دور دست ها می برد و نفس بر سینه ام سنگینی می کند. 

چند روزی است که در معنی زندگی گم شده ام و خاضعانه در تلاش برای رهایی از آن 

چند روزی است که آسمان کوتاه تر شده و ابرها فضای اطرافم را احاطه کرده است. 

چند روزی است که می خواهم گریه کنم. 

چند روزی است که از پل مرگ گذشته ام و در فضای آن طرف گیج و مبهوت اطرافم هستم. 

چند روزی است که فردا را نمی بینم. 

چند روزی است که دستانم به سوی خداست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد