گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

پرواز روح در پس سقوط زمان

پرواز روح در پس سقوط زمان

فراتر از نظریه های فلاسفه ی اسلامی متأخر درباره ی نفس

قله کوه بهترین مکان برای دیدن روح است. مسیر آن هم از  روز تعطیل می گذرد. همت کنیم. قدم در راه گذاشته و دامنه ی کوه را بر خود همواره کنیم.  زندگی ماشینی و اداری ما را تنبل کرده است. بی حال و کسل مان کرده است. انواع و اقسام کوفت و مرض را نیز به جانمان ریخته است. بدریخت شده ایم از بس نشسته ایم. شکم های چربی آورده ، ستون فقرات کج و ماوج و چشمان لوچ از بس که به مانیتور کامیپوتر دوخته ایم؛ دستاورد نامیمون این زندگی است. ولی اگر خواسته باشیم روح را ببینیم باید همت کنیم. خواب دلچسب صبحگاهی روز تعطیل را بر خود حرام کرده و خار مغیلان بر فراز کوه را به آغوش کشیم.

بزرگان گفته اند رفعت روح در سختی جسم است. باید پا در راه بگذاری. هرچه بالاتر می روی روح دست یافتنی تر می شود. روح در کنار روح در آسمان جولان می دهد. در انتظار نوزادی است تا در او تجلی یابد. «به قول افلاطون می گوید روح جوهری است قدیم که قبل از بدن موجود است و پس از آنکه بدنی آماده شد روح از مرتبه ی خود «تنزّل» می کند و به بدن تعلّق می گیرد. نقطه مقابل این «نظریّه حادث بودن» است. نفس از نظر ارسطو در آغاز قوّه و استعداد محض است و هیچ گونه علم قبلی در وی حاصل نشده است، بلکه همه معلومات و دانسته های خویش را در همین جهان از قوّه به فعل می رساند.

صدرالمتألهین مرد اوّل و «قهرمان» این تحوّل در مسائل وجود است. وی بر پایه اصول نوین و نیرومندی که بنیاد گذاشت. چنین نتیجه گرفت که علاوه بر حرکات ظاهری و عَرَضی و محسوس که بر سطح جهان حاکم است، یک «حرکت جوهری» عمیق و نامحسوس بر جوهره عالم حکمفرماست، و آن حرکت، اصل این حرکت های ظاهری و محسوس است.

اگر ماده و صورتی باید فرض کرد «همان گونه که ارسطو گفت» ، از طریق همین حرکت جوهری باید فرض کرد، نه از طریق دیگر. از نظر صدرالمتألهین ، پیدایش و تکّون انواع جسمانی روی قانون حرکت است، نه «کون و فساد» . نفس (روح) هم به نوبه خود محصول قانون حرکت است. مبدأ پیدایش و تکّون نفس «مادّه جسمانی» است. مادّه این استعداد را دارد که در دامن خود موجودی بپروراند که با ماورای الطبیعه هم افق باشد.

اساساً بین طبیعت و ماورای طبیعت دیوار و حایلی وجود ندارد. هیچ مانعی ندارد که یک موجود مادّی درمراحل پیشرفت و تکامل خود تبدیل شود به موجودی غیرمادّی با این توضیح، نظریّه افلاطونی درمورد مبدأ «تکّون نفس» و نوع علاقه اش به هیچ وجه صحیح نیست. همچنین ، تفکّر ارسطویی و نوع رابطه ای که مادّه با حیات دارد و رابطه نفس و بدن، طبیعی تر، ژرفاتر و جوهری از آن است که ارسطو می گفت.

به تعبیر ملاّصدرا ، رابطه روح و بدن از نوع رابطه یک بعد با سایر ابعاد است؛ بدین معنا که مادّه در سیر تحوّلی خود، علاوه بر سه بعد جسمانی که از آنها تعبیر به «ابعاد ثلاثه مکانی» می شود و علاوه بر بعد زمانی که مقدار حرکت ذاتی جوهری است در جهت تازه ای بسط و گسترش می یابد این جهت جدید ، مستقل از چهار جهت دیگر است که زمانی و مکانی می باشند. ذکر این نکته نیز ضروری است که «بُعد» نامیدن این جهت جدید نه به این معناست که واقعاً این بُعد از سنخ امتداد است، بلکه ناظر به این معناست که مادّه جهت تازه ای می یابد که به کلّی خواص مادّه بودن را از دست می دهد.»

هرکدام از نظریه ها روح از زوایه ای به موضوع نگاه می کند ولی زمانی که به قله رسیدی روح به پرواز در می آید. گویی از زمان های گذشته آمده است. گویی فراغ بال سر در آینده دارد. آنجاست که زمان از تمام ابعاد ذهنی خارج می شود. زمان سقوط می کند و روح از زندان آن می گریزد. طومار گذشته و حال و آینده در هم پیچیده سرازیر می گردد و روح در پهنای آسمان  اوج می گیرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد