معمول است وبلاگ نویس حداقل چند روزی یک پست بگذارد. ولی من بعضی وقتیها چیزی شبیه به عادت ماهانه زنان میگیرم. سفت میرم تو لاک خودم. حال و حوصله کاری و یا نوشتن مطلبی و یا مطالعه ندارم. زورکی خودمو میکشونم. سعی میکنم یه کارهایی سر خودم بکنم که مجبور به انجامش باشم. مثل قول دادن به دوستی که من را به شدت موظف به انجام میکند.
در هر صورت روزهای میگذرد. هم سخت است و هم شیرین. یه وقتی با خودم فکر میکنم اگر قرار باشد به یک زندگی ایدهال فکر کنم آن چگونه است. آنوقت هرچی با خودم کلنجار میروم چیزی غیر از آنچه هست در تصور ذهنیام نمیآید.
بازی با عرفان برایم خیلی جذاب است. لذتی میبرم که نگو و نپرس. من شاید همه حالهای دنیا را تجربه کرده باشم ولی هیچکدام به این حال کردن نمیرسد. با خودم میگم اگه بزرگ بشه و نتونم باهاش حال کنم چکار کنم. بعد میگم اونم راه حل داره. خدا بزرگه
سلام
برای یک روزنامه نگار خوب نیست نوشته هایش ایراد نگارشی داشته باشد.
سطر اول بند دوم سکته دارد.
تصور هم معمولا مال ذهن است نه جای دیگر ادم. تصور ذهنی یعنی چه ؟
توحالا باید با سبحان بازی کنی.بچه های شیر خوره مثل عرفان بهانه ای هستند برای نزدیک شدن به مادرشان. خلط مبحث نکن ! من تورا می شناسم مجید! کلاه سر من یکی نمی توانی بگذاری.
حال های تجربه شده ی شمارا هم مخلصیم.
سلام و احترام
از نظرتون متشکرم
متن هایی که مینویسم مشکل نگارشی دارد. تلاش دارم آن را رفع کنم. اگر راههای رفع آن را بفرمایید که چه بهتر
سبحان با این که هنوز ۵ سالش نشده ولی خیلی مرد شده بعضی وقت ها فکر میکنم اون بابای من است تا من بابای سبحان. برعکس من از حالا به فکر خانه خریدن و ماشین خریدن و از این حرفهاست.
ولی عرفان وضعیت فرق میکند. پنج ماهش بیشتر نیست. خیلی حالیش نمیشه به اصول فکری باباش اشکال بگیره و میشه باهاش خوش بود.
مثل گربهها خیلی وقتها باهم قلنج قوقو میریم. و خوش میگذره.
ارادتمند
با سلام
در حالی که نظرات بلاگفا مسدود است گذاشتن نظر در وبلاگ یکی از دوستان با عث دلگرمی است.
حیف که اینجا مثل بلاگفا گل ندارد. وگرنه چندتا تقدیم می کردم.
پاینده باشید
سلام
با"اسیر حجله" به روزم.
مانا باشید.
سلام.زنده باد
سلام
خدا قوت...
تو دیگه چرا...؟!
(گل)