گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

رفتارهای برگرفته از ذهنیت

فرهنگ گفتگو 

بخش نخست 

ما وقتی بلد نیستیم با هم گفتگو کنیم چگونه می تونیم در فکر و ذهنمان رویاهای دور و دراز بپرورانیم و برای عملی کردن آن قدم از قدم برداریم. گفتار ما برگرفته از ذهنیاتی است که ممکن است بسیاری از آنها پیش داوری، نادرست و یک جانبه باشد.
در جوامع توسعه یافته فرض را بر درستی و راستی دیگران می گذارند مگر خلاف آن ثابت شود و در کشورهای جهان سوم عکس این قضیه صادق است. دروغگو، تبهکار، کلاهبردار، سارق، جنایتکار، دزد و .... هستیم مگر خلاف آن ثابت شود. حتی بسیاری از به ظاهر روشنفکرانی که فیگورهای انسان های متمدن می گیرند وقتی پای عمل می شود؛ ذات جهان سومی خود را رو می کنند.
دوستی می گفت در کلاس های آموزشی کارمندان بانک گفته می شود وقتی شخصی پا به بانک می گذارد یک کلاهبردار بالقوه است. بنابراین می بایست تمام هوش و حواستان را جمع کنید تا سرتان کلاه نگذارد.
حال این نگاه را بگذارید کنار این یکی؛ وقتی کسی به بانک می آید یک سرمایه گذار بالقوه است و هنر شما این است که آن را  به فعل در آورید.
آیا به نظر شما از این دو ذهنیت یک عمل صادر می شود؟ آیا شما با یک کلاهبردار بالقوه همان رفتاری را می کنید که با یک سرمایه گذار بالقوه؟ آیا شما با یک دزد بالقوه به احترام رفتار می کنید؟ آیا شما به یک سرمایه گذار بالقوه با بی احترامی رفتار می کنید و یا تمام قد جلو وی قیام می کنید، به نوشیدنی دعوتش می کنید، تلفن همراه خود راخاموش می کنید و با تمام وجود به حرف ها و خواسته هایش توجه می کنید و تمام سعی خود را به کار می گیرید که چگونه هنرمندانه از او که یک فرصت است به نفع سازمان خود بهره برداری نمایید.
این مثال نه تنها در رابطه با بانک بلکه در مورد تمام سازمان هایی که ارباب رجوع دارند صادق است. وقتی کسی پا به شهرداری می گذارد کارمندان این سازمان می توانند ذهنیت متفاوتی را در خیال خود پرورانده و بر اساس آن رفتار کنند. نخست آنکه بگویند؛ آمده است تا سر شهرداری کلاه بگذارد، قانون را دور زده و در نهایت به ریش ما بخندد...
 یا آن که می توانیم این گونه تصور کنیم؛ شهروند محترمی تمام مشغله های خود را کنار گذاشته است و به شهرداری مراجعه کرده تا به قانون احترام بگذارد. از اصول و ضوابط آگاه شود و بر اساس آن عمل کند. درآمدی ندارد ولی حضورش نشان از آن دارد که نسبت به جامعه خود بی تفاوت نیست. شاید مشروعیت این سازمان را در ناخودآگاه خود نپذیرفته است ولی حضورش نشان از آن می دهد که سوسوی امیدی در تاریکی بلبشوی ناهنجارهای اجتماعی او را بر آن داشته تا بیاید. تلاش خواهم کرد تا اندک امیدش را ناامید نکنم. تلاش خواهم کرد از ظرفیت های قانون برای تسریع و تسهیل مشکل او استفاده کنم. تلاش خواهم کرد ضوابط را به او یادآور شوم و محترمانه برای عملی کردن آن راهنمایی اش کنم. تلاش خواهم کرد زمختی بورکراسی اداری و سنگینی هزینه ها را با تواضع و نرمخویی شخصی جبران کنم.
آیا رفتار کارمندان شهرداری بر اساس نگاههای متفاوت با ارباب رجوع یکسان خواهد بود؟ کسی که ارباب رجوع را یک کلاهبردار بالقوه می داند با آن که؛ یک شهروند طالب اجرای ضوابط و قانون یکسان رفتار خواهد کرد؟
هر چند رفتار برگرفته از ذهنیات متفاوت بخشی از واقعیت است و هزاران دلیل دیگر را نیز می توان در رفتار خود دخیل کنیم.  بسیاری از ما تنها باعث و دلیل شرایط بد اقتصادی ، فاصله طبقاتی و ناهنجاری های اجتماعی را کسی می دانیم که اکنون از بد روزگار پا به اتاق کار ما گذاشته و خواسته ای دارد. او تنها دلیل آنومی اجتماعی است.
بگذریم از این که فکر می کنیم اگر خانه نداریم، رفاه اجتماعی نداریم، اوقات فراغت مناسب نداریم، دیشب عیال کم محلی کرده است، نتوانسته ای خواسته های فرزندمان را برآورده کنیم، راهمان دور است و هزار مشکلی که در زندگی شخصی وجود دارد مقصر کسی نیست جز آن  که اکنون به ما مراجعه کرده است و به اشتباه «ارباب رجوع» نام گرفته است.
بگذریم از این که هزار دلیل و استدلال می آوریم برای این که ثابت کنیم پولی که اکنون به عنوان حقوق می گیریم تنها حق قدم ماست که به محل کار بیاییم و «سوک سوک» کنیم و بازگردیم.
از همه اینها بگذریم. فرض کنیم ثابت کردیم آن کسی که آن طرف میز ایستاده است یک کلاهبردار است، چه چیزی گیرمان می آید. جز آن که نشان داده ایم در جامعه ما سراسر دزدند و به قول معروف یا دزدی یا دزدیده می شوی. یا درنده ای یا دریده می شوی. خوب؛ ثابت کردیم . الان باید از سازمان های بین المللی بیایند به این کشف ما جایزه بدهند. فرض کنید به ما توهین کرد. خوب ، پس ما هم به او توهین کنیم ، تا دلمان خالی شود. خوب ، هنر کرده ایم؛ حرف به خانه نبرده ایم. خوب؛ آن وقت فرق ما با این شخص کلاهبرداری که توهین کرده است چه خواهد بود؟
همه اینها را بگذاریم و بگذریم. حرف بر سر این بود که رفتارهای ما ناشی از ذهنیات ماست. ذهنیاتی که ممکن است نادرست باشد و بر گفتمان ما تأثیر سوء بگذارد. پس چه خوب است ذهنمان را از نسیم همیشه بهاری دامنه های سرسبز برزک پر کنیم. پس چه خوب است ذهنمان را از خوبی ، مهربانی، سعه صدر، گذشت، تحمل، «خوبی جواب بدی» پر کنیم. انشاءالله