گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

پرواز روح در آسمان تن

بررسی نظریه های دانشمندان و فلاسفه ی اسلامی درباره ی «قوای نفس»


روح قبل از وجود بدن، هست یا نیست؛ موضوعی است که تاریخ علم به قدمت خود ، راجع به آن کلنجار  رفته و ره به جایی نبرده است.  ارسطو می گوید روح صورت بدن است و روح قبل از بدن وجود نداشته و پیش از حلول در جسم معرفتی نیندوخته است ولی افلاطون نظر دیگری دارد. او می گوید روح زمانی داخل جسد می شود که از معارف «عالم مُثُل» پر شده است.


می خواهیم راجع به «روح» نظر بدهیم. یا بررسی کنیم. آن هم از ظرف بسته و محدود به نام «عقل بشری». مثل این است که جنین در شکم مادر برای دنیای خارج بیندیشد. مانع اصلی این است. بررسی چیزی که فراتر از درک و فهم ما است. ولی می توانیم گمان و خیال خود را به کار گرفته و رنگ و آب فلسفی و منطقی به آن بدهیم.


طبق نظر افلاطون روح در عالم مٌثٌل در حال کسب معرفت است. به قولی در آسمان ها می چرخد تا جنینی تشکیل گردد و در بدن آن حلول پیدا نماید. اگر چنین چیزی باشد یعنی روح در حال کامل شدن است. یک جریان پیوسته است و بدن بازیچه آن می شود.


در این میان  پای ابزار دیگری به میان می آید. قلب. غزالی درباره ی وحدت تمام قوای نفسانی و ارتباط آنها با یکدیگر، از کانونی به نام «قلب» یاد می کند؛ قلبی که در سطح تشبیه او، در وسط و مرکز مملکت وجود انسان قرار گرفته است و مانند پادشاه در کشور خود است.


نمی دانم این قلب با آن قلب که وسط سینه ما خون را پمپاژ می کند یکی است یا آن چیز دیگری است. یا آن چیزی که حس عشق را به ما می دهد ، کاجی شکلی که تیری از وسط آن گذشته است. می دانیم قوای مختلف داریم. بعضی احساس است و بعضی از نتایج احساس ، ذهنیاتی درست می کنند و تصوراتی حاصل می شود. کندی قوای نفس را به ترتیب قوای حاسّه ، قوی متوسطه و قوای عاقله طبقه بندی کرده است.


قوای حاسّه که آلت های این قوّه، همان اعضای حواس پنجگانه (باصره، سامعه، لامسه ، ذائقه و شامّه ) است. قوه متوسطه که یکی از انواع آن ، قوّه ی مصوّره است. قوّه حافظه از دیگر قوای متوسطه به شمار می رود. قوه غضبیه و شهویه نیز از جمله قوایی است که کندی از آنها نام برده و بر روی هم هر دو قوّه ی «غلبیه» نامیده می شود. قوّه ی غلبیه نقش برانگیختگی در آدمی را ایفا می کند. و قوای عاقله؛ قوّه ای است صور اشیاء را مجرّد از هیأت آنها درک می کند.


پای عقل که وسط می آید ، صدای قلب کوتاه تر می شود. بشر مستمسک چیزی شده است که به آن عقل می گوید. ولی تا چه حد حرف های این عقل در ظرف دنیایی ما صادق است این هم چیزی است که فرای ذهن زمینی ماست.


فارابی عقل ارسطویی را به چهار مرحله تقسیم کرده ؛ مرحله عقل هیولایی یا عقل بالقوه ، عقل بالفعل یا عقل بالملکه، عقل مستفاد و عقل فعّال.  طبق دیدگاه فارابی عقل هیولایی عبارت از نیرویی در نفس است، که از آن در امر انتزاع ماهیّت امور استمداد می شود.


فارابی می گوید عقل فعّال صورتی است مفارق و مجرّد از مادّه ، که اساساً نه در مادّه بوده است و نه در مادّه خواهد بود. فارابی از این عقل به «روح الامین» تعبیر می کند.


عقل فعال که به جهتی عبارت از همان عقل بالفعل است با عقل مستفاد همگون است، ولیکن عقل فعال حقیقتی است خارج از نفس و در فلک قمر جای دارد و شبیه آفتابی است که الوان و رنگ های مختلف را از حالت «بالقوّه» به مرحله ی «فعلیّت» می رساند.


ابن سینا از معدود حکیمانی است که در خصوص عقل، آرای مبسوطی دارد. این حکیم عقل گرای در یک تقسیم بندی کلّی عقل را به دو گونه تقسیم کرده است:  عقل نظری یا قوّه ی عالمه و عقل عملی یا قوّه ی عامله


حکیم برای عقل مراتبی را قایل شده است که عبارتند از 1- عقل هیولایی، 2- عقل بالملکه ، 3- عقل بالفعل ، 4- عقل مستفاد ، 5-   عقل فعال و 6- عقل قدسی


عقل نظری در مرتبه ی ابتدایی خود که هنوز هیچ نقشی را نپذیرفته است ولی استعداد قبولی هر نقش معنوی یا معقولی را دارد «عقل هیولایی» نامیده می شود. این مرتبه از عقل را از آن جهت «هیولایی» می گویند، که به هیولای نخستین که به ذات خود به هیچ یک از صور مصور نیست و برای هر نوع شکل پذیری استعداد و قابلیت دارد تشبیه شده است.


روح قبل از بدن هست یا نیست. نفس چیست. نقش قوای نفسانی در روح چه می باشد. روح بسیط است یا مرکب. روح مسیر تکامل را در طول زمان طی می کند یا فرد بعد از وجود با روحی قرین می شود و اوست که صعود و نزول روح خود را به تماشا می نشیند. خوب و بد انسان از چه نشأت می گیرد و نقش اختیار در این در چه حد است. پرسش هایی که برای پاسخ دادن به آن نیاز به مطالعه ، بررسی و تحقیق بیشتر است. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد