گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

همچنان به توسعه و پیشرفت برزک امیدوارم

برزک از قافله پیشرفت عقب مانده است. با نگاهی اجمالی به 10 سال گذشته برزک متوجه می شویم که رشد و توسعه برزک می توانست بیش از این باشد که اکنون می بینیم. من کاری به مشکلات ریشه ای و عمومی ندارم. مشکلات که در سطح کشور عمومیت دارد. صحبت من از شرایط موجود است.    


نخبگان پا به دایره تصمیم سازی ، سیاستگذاری و مدیریت شهری برزک بگذارند. 


همواره برزک به منابع انسانی توانمند خود افتخار کرده است. به گواهی اسناد موجود تعداد متوسط تحصیل کردگان، فرهیختگان و روحانیون و شخصیت های مذهبی برزک بیش از متوسط دیگر مناطق است. افرادی که در سطح کشور و حتی جهان منشأ خدمات ارزنده بوده اند و هر برزکی به وجود آنان افتخار می کند. ولی وقتی با اکثر آنها که به گفتگو می نشینیم دل از برزک بریده اند. علت چیست؟ نه آن است اگر کسی پا به گود خدمت گذاشت با هجمه ای از توهین ها مواجه گشت؟ آنهم نه از طرف افرادی که فکرشان بر منطق استوار است بلکه از سوی افرادی که از حداقل دانش بی بهره و از طرفی مدعی مدیریت شهری اند.
برزک از برزکی است. در هرکجای دنیا. اینگونه نیست که برزک از آدم خاصی باشد. یا یک نفر صاحب برزک باشد یا خدای نکرده کسی ادعای کدخدایی برزک را داشته باشد. برزک از برزکی است در هرکجای دنیا و باید نسبت به آن احساس مسئولیت وظیفه و حق بکند. 


منیت ها را کنار بگذاریم تا مردم دوستمان بدارند 


هیچ شکی نیست اگر برزک به اینجا رسیده است ، صاحب ساختمانی به نام بخشداری، شهرداری، بانک ، اداره های مختلف شده است به واسطه پیگیری و زحمت افرادی است که در میدان خدمت زندگی بر خود سخت نموده و برزک را این کرده اند که اکنون است ولی مردم از منیت ها روی گردانند. نمی دانم علت چیست. من اینگونه نیستم. اگر کسی به من خدمتی هم نکند ولی عار ندارم که منتش را بکشم ولی تجربه انتخابات گوناگون نشان داده است مردم ترجیح می دهند نماینده ای داشته باشند که خدمت نکند بی منت تا اینکه خدمت بکند با منت و این نیز می تواند درس بزرگی باشد برای کسانی که علاقمند به درس آموزی اند. 


 با دور کردن ریاست طلبی می توان به مردم خدمت کرد 


نمی دانم چرا بعضی ها عشق رئیس شدن دارند. سر در نمی آورم چرا بعضی ها دوست دارند بالای جلسه بنشینند. چرا دوست دارند در عکس باشند. اصلاً نمی فهمم. اصلاً به صراحت می گویند دوست دارم رئیس باشم. البته فکر نمی کنم  چنین افرادی در برزک باشند ولی قطعاً با چنین تفکری نمی توان به مردم خدمت کرد.
چند وقت پیش به مراسمی در شهر کامو دعوت بودم. شاید باور نکنید. غالب سرمایه دارها و متنفذین کامو در جلسه به مردم خدمات ارائه می دادند. در مواردی به چشم دیدم که برخی از میهمانان این افراد را نمی شناختند و دستور و سفارش میوه و غذا می دادند که من از این امر خجالت می کشیدم. ولی می دانم اگر کسی دلش برای شهرش بسوزد مثل خدمتکار برای مجموعه شهر و مردم و میهمانان خدمت می کند. نمی رود بالا بالا بنشیند و دیسیپلین اداری را رعایت کند. 


ثبات فکری مهم ترین لازمه مدیریت است 


بی ثباتی در فکر و اندیشه و اظهار نظر بدتر از همه چیز است. امروز یه حرفی بزنی. فردا یه حرف دیگر. خوب یکی از خصوصیات مرد را بر استواری حرفش دانسته و شناخته اند. اگر قرار باشد امروز به یک خادم مردم به یک مسئول کشوری  ناسزا بگوییم و وی را زالو خطاب کنی و فردا بگویی من نگفتم و حرف بر شما مشتبه شده است. امروز بگویی فلانی به فلانی ناسزا گفته است و فردا بگویی نه این حرف ها به اشتباه به گوش شما رسیده است. به این می گونید بی ثباتی. به نظر من این یک مریضی است. من فکر نمی کنم چنین فردی در مدیریت شهری برزک باشد ولی اگر خدای ناکرده مواظب نکنیم و این چنین شود چه امیدی می توان به پیشرفت و توسعه شهر داشت؟  

دیروز باهم به این نتیجه رسیده ایم که اگر اینگونه باشیم بهتر است. امروز یکی دیگر در گوشمان پچ پچ کرده است. حرف دیروز یادمان رفته و امروز پیرهن عثمان را سرنیزه کرده و فریاد حق خواهی سرمی دهیم.


 با آدم های بزرگ می توان کارهای بزرگ کرد 


وقتی فکر کوچک باشد نمی توان بحث های بزرگ را مطرح کرد. الحمدالله فکر مدیریت شهری در برزک بزرگ و توسعه یافته است. مدیریت شهری به بالابردن بهره وری در کشاورزی برزک فکر می کند. به توسعه شهر فکر می کند. به پروژه های بزرگ فکر می کند. به احداث هتل و مهمانسرا و رونق گردشگری برزک فکر می کند. به آبرسانی به مناطق حومه فکر می کند. به گاز رسانی به حومه فکر می کند. به ساماندهی رودخانه های برزک و پروژه های آبخیزداری فکر می کند.
اصلاً اینگونه نیست که خود را گرفتار یک جوی آب کرده باشد که از کنار خانه مش حسن می گذرد. البته آن هم در جای خود مهم است. اصلاً اینگونه نیست که درگیر  این باشد که چندتا صندلی زیرآفتاب سوخته از بین می رود. البته آن هم در جای خود مهم است. اصلاً درگیری این نیست که در فلان منصب از موقعیت اجتماعی بهتر برخوردار است اگر رئیس یا معاون نباشد مردم خواهند گفت موقعیت اجتماعی ندارد. به این فکر نمی کند خود را درگیر کوچه و گل بازی و از این حرف ها بکند. خوشبختانه در برزک فکرهای بزرگ جولان می دهد. 


اگر گذشت کنیم به نتیجه می رسیم 


به اعتقاد من هرکس بگوید مرغ یک پا دارد اشتباه کرده است. وقتی فکر کنیم فقط خودمان عین حق هستیم این شروع یک خودخواهی است. شاید خودمان هم نفهمیم. ایران کشور افراط و تفریط هاست. در یک دوره طولانی از زندگی منفعل می شویم و یک باره می خواهیم همه چیز را تغییر بدهیم. این که نمی شود. دولت هم دولت اعتدال و تدبیر است. دولت انعطاف است. چوب خشک هرچه هم مقاوم باشد بعد از اندکی فشار می شکند. انعطاف پذیری و تعامل است که باب پیروزی را می گشاید مگر این که فکر کنیم هم بد هستند و ما خوبیم.
من جایی به نان قرض دادن اشاره کردم. شاید از زاویه دیگر و منصفانه تر بخواهم مطرح کنم به واژه تعامل می رسیم. بالاخره هرکدام از ما نقاط ضعف و قوتی داریم. زمانی می توانیم باهم کار کنیم که بدی های همدیگر را ببخشیم و خوبی ها و نقاط قوتمان را پررنگ کنیم. وقتی شیشه را بشکنی اول دست خودت را می برد.  


مدیریت یعنی هماهنگی بین فکرها و نظرات مختلف 


مدیریت به معنی استفاده از قوه قهریه نیست. مدیریت این نیست که با ضرب و زور قانون حرفی را به کرسی بنشینیم. در مدارس ابتدایی هم مبصر نمی تواند نظم برقرار کند. ما با انسان سرو کار داریم. انسانی که مهربانی را می فهمد. انسانی که به دنبال تعامل است. انسانی که احترام می خواهد. انسانی که موجود زنده است. به قول قدیمی ها 5 انگشت دست هم باهم متفاوتند. هنر ما این است که این پنج انگشت را در کنار هم قرار داده و کاری بکنیم.
ما وقتی نتوانیم نظر دوستان نزدیک خود را نیز حاصل کنیم این به معنی چیست؟ شاید فکر می کنیم همه بدند و فقط ما خوبیم. بالاخره وقتی میانگین نظرات مطرح می شود گاهی هم ممکن است به ذائقه ما خوش نیاید و گاهی به نظر دیگران ناخوش باشد.  


وقتی خودمان احترام هم را بگیریم دیگران هم چنین می کنند 


ما وقتی خودمان احترام همدیگر را داشته باشیم یکی هم که از بیرون مهمان ما شده باشد اینگونه می کند. ولی وقتی ما برای هم بی احترامی کنیم می آید پیش ما یک جرف می زند و می روید پیش دیگری یک چیزی دیگری می گوید. با خودش هم می گوید خوب اینها که به جان هم افتاده اند. من  هم فقط به گونه ای از جوی این بی سامانی بپریم که لباسم خیس نشود.
البته چنین افرادی در برزک نیامده و نیستند ولی اگر چنین شود امر طبیعی است. خوب هرکسی با وجودی که به فکر خدمت و پیشرفت به نوع انسانی است. به فکر تعهد و مسئولیت است، دغدغه هایی نیز برای خود دارد. ما نباید انتظار داشته باشیم دیگران خود را قربانی ما کنند که خودمان نیز برای هم اهمیت قائل نیستیم. 


من یک منتقدم تا سیاستمدار 


حرفه اصلی من روزنامه نگاری است. آدم با احساسی هستم. از هیچ کس کینه ای به دل ندارم. در تمام زندگی ناچیزی که کرده ام مشکلات و ناهمراهی های بسیاری دیده ام. ولی همه آدم هایی که در زندگی من آمده و رفته اند دوست می دارم. چند روزی است پا به عرصه شورای اسلامی شهر گذاشته ام. خیلی با روحیه و احساس من سازگار نیست. خیلی چیزها هست که اگر به حرفه روزنامه نگاری خود رجوع کنم باید بنویسم و ملاحظات مسئولیت مرا منع می کند. نمی خواهم به این نتیجه برسم که اخلاق از جامعه مدیریت شهری رخت بربسته است. نمی خواهم به این نتیجه برسم که اثری از گذشت دیده نمی شود. نمی خواهم بپذیریم که برخی از مدیران شهری درگیر فکرهای کودکانه و ناچیز هستند. نمی خواهم بپذیریم برخی افراد منافع عامه مردم را قربانی حب ریاست کرده اند. نمی خواهم بپذیریم کارهای بزرگ را رها کرده و درگیر فکرهای کوچک شده ایم.
همچنان به توسعه و پیشرفت برزک امیدوارم.

نظرات 1 + ارسال نظر
غلامرضا رفیعی سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:39 ب.ظ

برادر عزیز آقا مجید مطلب را خواندم و بسیار عاشقانه و حرفه ایی یافتم از خداوند برای شما آزوی توفیق و وصول به جایگاه مناسب تر را دارم . به شما افتخار میکنم. به لطف و تایید خداوند امیدوار باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد