یادداشت
حکایت محیط زیست در برزک
دکتر سعید خیرخواه
دکتر سعید خیرخواه - ن و القلم و ما یسطرون و انَّ لَکَ لَاَجراً غیر ممنون. فَسَتُبصرو یُبْصرون ودّوالوْ تُدْهنُ فَیُدْهِنون. (آیات 1 – 3 – 5 – 9 سورة قلم)
(سوگند به قلم و آنچه مینویسد و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است و به زودی تو میبینی و آنان هم میبینند، آنها دوست دارند نرمش نشان بدهی و چاپلوسی کنی تا آنان نیز نرمش نشان دهند)
گاهی انسان با خود میاندیشد، رسالت وجودی او به چیست؟ آیا همین رفتار و کردار روزمرّه و همگانی برای او کفایت میکند؟ آیا خور و خواب و خشم و شهوت، آدمیزاده را بس است؟ هرچند بسیاری از مردم امروز جهان با چنین اندیشهها و آمالی روزگاران را به سر میبرند و از آنچه در اطرافشان میگذرد، خم به ابرو نمیآورند، امّا معدود کسانی هم هستند که سوای این نیازهای همگانی، دغدغههای دیگری دارند، نه آنکه برای دلخوشی خویش و اطرافیان، چنین باشند، بلکه از آنجا که انسانی موجودی چند بُعدی است و تا زمانی که همه ابعاد وجودی او سیراب و سرشار نشوند، آرام نخواهند گرفت هرچند بسیاری از این آدمیزادگان، ابعادی از وجود خویش را رها کردهاند و کاری هم به کار دیگران ندارند. اما حقیقت آن است که خوشبختی و آرامش آدمیان به آرامش درون آنان باز میگردد.
خواندهایم و شنیدهایم که کسانی بدون داشتن آلاف و الؤف مادی و جهانی، احساس ثروت و اقتدار و بزرگی داشتهاند و حقیقتاً خوشبخت بودهاند و هستند و در مقابل هم کسانی با داشتن همة سرمایههای مادی و جهانی، همواره آن حرصِ افسارگسیخته شیطانی، آرامشان نگذاشته و انگار در فقر مطلق به سر میبرند.
به قول حافظ بزرگ:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین مُلکِ تو از ماه بود تا ماهی
و چنین است و قولی است که جملگی برآنند، که آرامش و خوشبختی حقیقی در گرو آرامشِ درونی است. و آرامش درونی انسان در گرو آرامش درونی جامعه و کل بشریت است. هرگز نمیتوان داشت و کاشت و بُرد و خورد و به جامعه و اطرافیان آن بیتوجه بود.
حتی اگر هیچ مانعی و رادعی نباشد و ضربهای از جهان اطراف نخوریم و نبینیم، آن حقیقتِ درونی و فطری آدمی، او را لحظهای آرام نخواهد گذاشت. و به قول معروف، شیرینی این حیاتِ ظاهری برای او زهر مهلک خواهد شد.
به سخن سعدی بزرگ:
بنیآدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش زیک گوهوند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
و این مفهوم میتواند به کل خلایق و آفریدگان جهان و خداوند تسری یابد.
تا جایی که اگر ذرهای آسیب و لغزش به طبیعت و جهان اطراف وارد آید مسلّماً درد پنهان آن به آدمیان هم خواهد رسید. کوه و دشت و سنگ و گیاه و آب و دریا و جنگل و هوا و غیره، هرچند روحِ انسانی و دردمند ندارند، امّا روح درونی آنان با روح آدمیان یکی است، که همه، مخلوقاتِ خداوندِ رحیم هستند و در رسالتِ آفرینش، هر ذرهای و هرگیاه خشکی و هر سنگ ریزهای دارای جایگاهی ویژه در شطرنج آفرینش الهی است که اگر یک مهره از آن نا به جا، جا به جا شود، آسیب آن حتماً به مهرههای اصلی یعنی آدمیان هم خواهد رسید.
ما به سادگی، هوای زمین را گرم و آلوده میکنیم و آبها را کثیف و ناکارآمد میسازیم و طبیعت را از روال اصلی خویش منحرف مینماییم و به جانوران و گیاهان به عنوان عناصری محکوم و ذلیل و زیردست نگاه میکنیم. بیخبر از آن که هر ذرّه انحراف و ضربهای که به این موجودات بیزبان و بیپناه وارد میآوریم، چند ضربه از جای دیگر بر خود زدهایم.
انواع بیماریهای روحی و روانی و سرطانهای ناشناخته و صدها بیماری پنهان و پیدای جدید، بدون آن که بدانیم، ناخودآگاه محصول عملکرد ما آدمیان است، وگرنه هم طبیعت و هم گیاهان و جانوران و سایر عوامل طبیعی به صورت خیلی عادی، بر اساس رسالت و وظیفة فطری و الهی خویش، مشغول چرخش و گردش و حیات هستند و فقط آدمیزاده است که با آن ویژگی خاص و برجستة الهی – شیطانی یعنی عقل حقِ دخل و تصرّف در جهانِ کائنات را به خود میدهد و این اختیار الهیِ انسان، افسار گسیخته به پیش میتازد که البته از نظر مؤمنان و باورمدارانِ دینی، روز جزا پاسخگوی این تُرکتازیها و ناهنجاریهای عقلِ سرکش و این شمشیر دو دم، خواهند بود.
امّا نقداً و بر فرض محال که چنان بازخواستی هم نباشد، در همین جهان، لااقل برای خود و فرزندانمان، جهنّمی خواهیم ساخت که از لهیب آتشِ آن هیچ کدام و هیچکس رهایی نخواهد داشت. باری، این مقدّمه به طول کشید و منظور نگارنده، دو مطلب اساسی بود، اوّل رسالت قلم که با چند آیة نورانی از سورة قلم بیان شد و در آنجا متذکّر شده است که صاحبِ قلم، رسالتی برعهده دارد که حقیقت را بگوید و هرگز آن را به پای مصالحِ فردی یا اجتماعی یا گروهی، قربانی نکند. هرچند برای بسیاری از خوانندگان و عزیزان و دوستان، ناخوشایند باشد، امّا حقیقت، یک ویژگی خاصی دارد که مثلِ آفتاب از پس ابرها سرانجام خواهد درخشید، پس صاحبقلم وظیفه دارد، آنچه را که درک و دریافت کرده است، بدون حبّ و بغض و صادقانه بگوید و بنویسد، که این ویژگی از نظر خداوند و قرآن هم پسندیده و هم ارزشمند است. ماجرای دیگر بحث محیط زیست یا محیط زندگی آدمی است که در اکثر آیات و روایات و گفتارهای بزرگان ما برآن تأکید شده است. در آیین زرتشت و باورهای کهن ایرانیان آب و خاک و آتش و باد، عناصری مقدّس و پاک هستند، که هرکدام برای خود الههای ویژه دارند و باورمداران به این آیین، حق ندارند، هرگز این عناصر، به ویژه آب و خاک را آلوده سازند. همچنین در آیینهای دیگر مثل آیین هندو و بودایی و یا حتّی آیینهای بتپرستانه، برای زمین و آب و محیط اطراف، حُرمت و خط قرمزی ویژه، قائل شدهاند. در آیین اسلام و به ویژه گفتارهای شیعیان، فراوان به احادیث و گفتههایی برخورد میکنیم که باید احترامِ جهان و طبیعت را نگاه داشت. برای نمونه، داستانِ پناه جستن آهویی به دامان حضرت امام رضا(ع) و پناه یافتن کبوتران به حرمهای مذهبی و تقدّس درختانِ معابد و زیارتگاهها و دهها و صدها مورد دیگر، گویای اهمیتِ خاص ادیان به ویژه دین اسلام به محیط زیست و جهان اطراف است. سهراب سپهری شاعر بزرگ معاصر میگوید: «و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد» همة این موارد گویای پیامی هشداردهنده به ما، آدمیان است، که اگر حقِّ طبیعت و محیط زیست را حفظ نکنیم به سختی در این جهان و آن جهان مؤاخذه خواهیم شد.
اکنون این نگارندة حقیر، خدا را شاهد میگیرد که بحثِ محیط زیست و آبادی یا ویرانی آن، هیچ ارتباطِ شخصی با بنده یا امثال بنده ندارد و شاید سالها هم بگذرد و هیچ سود و زیانی هم متوجه ما نگردد. امّا به استناد مقدمهای که یاد شد، ما آدمیان مسئول و موظّف به حفظ زندگی نسلهای آینده هم هستیم و باید برای آنان هم حقِ حیات قائل شویم. شاید امروزه هرگز به ذهنِ کسی نرسد که رفت و آمدِ زیاد گوسفندان در کوه و درههای بالادست و چرای بیرویة دامها در مراتع، چه ارتباطی به زندگی شهری ما دارد؟ و چه زیانی برای جامعه؟ که بعضی از متخصصان و متولیّان امر با این شدّت و حدّت، آن را منع میکنند و بودن یا نبودن چند جانورِ وحشی مثل گرگ و گراز و آهو و خرگوش و عقاب و باز و ویوزپلنگ و خرس و شیر و غیره، چه دردی از مردم دوا میکند؟ که دولت حاضر است، قیمت بعضی از این جانوران را بیش از خونبهای آدمیان تعیین کند و برای آنان حقّ حیات ویژه در نظر بگیرد. به بخشی از این پرسش در مقدّمه پاسخ دادیم. امّا فقط به یک مورد اشاره کنیم که: «العاقل یکفیه بالاشاره» (عاقل را اشارتی کافی است)
همین بوتههای خار در دل کوهها و درّهها، گاهی پای انسان را میخراشد و شاید هم چندان زیبا به نظر نیایند. امّا بر اساس یافتههای کارشناسان محترمِ آب و خاک، هر بوتة تیغ یا خار در کوهستان و درّههای پرباران عاملی بسیار مهم در ذخیرة آبهای زیرزمینی هستند. که شاید هرکدام بتوانند جان یک انسان یا یک حیوان را از مرگ حتمی نجات دهند. ضمنِ آن که مقدار اکسیژنِ تولید شده، توسط هر گیاه یا بوتة خار میتواند حکمِ یک کپسول هوای بیمارستانی را برای آدمیان داشته باشد.
اگر فقط هزینة همین دو مورد را در هزینه های بهداشتی و درمانی کشور بسنجیم، به لحاظ اقتصادی کاملاًعاقلانه خواهد بود که حتّی یک برگ از این بوتهها را برای چرای گوسفندان قرار ندهیم. در کنارِ آن اگر بازهم به نظر کارشناسانِ متخصص نگاه کنیم، خواهیم دید که همین بوتههای ناچیز از بروز سیل، چنان جلوگیری میکنند، که صدها سدّ و مانع بتنی نمیتوانند جلوی آن را بگیرند و بازهم اگر هزینههای سیل و خسارات آن را برآورد کنیم که هرچند سال یکبار اتفاق میافتد، مسلّماً هر انسان عاقلی به این نتیجه خواهد رسید که حتّی تخریب یک بوتة ناچیز و چرای یک گوسفند در این مراتع بالادست، برای جامعه و طبیعت و کشاورزی و مشاغلِ مردم سمّ مهلک است. هرچند این برآوردها و پیشنهادها، شاید به مذاق بعضی از دوستان یا مسئولین خوش نیاید و موجب کدورت یا نگرانی شود، امّا چنانکه گفتیم، رسالتِ قلم آن است که حقیقت را بیان کند که سرانجام هم همان نتیجه حقیقی را در بر خواهد داشت. امّا سخن اصلی ما بر سر ماجرای محیط زیستِ برزک است که در آغاز سال، جنجالهایی به پا کرد و بعضی از مسئولین و بهرهوران کشاورزی و دامداری، با کندن تابلوهای محیط زیستِ منطقه و برخوردهای ناروا، مُعضلی را ایجاد کردند که لااقل کارشناسانه و عاقلانه نبود. هرچند نگارنده، مدافعِ مسئولین محیط زیست هم نیست، که امکان دارد در کار و برخورد آنان، اشکالات فنّی و کارشناسی وجود داشته باشد و در جای خود با حضورِ متخصصانِ امر باید بررسی شود. امّا به طور کلّی نفسِ کار و صورت ظاهری آن امر ناروا به نظر میآید. زیرا روی این تابلوها عباراتی نظیر: «چرای بیرویة دام ممنوع» یا «بوتهکنی در این منطقه ممنوع» یا «رفت و آمد ماشین و موتور ممنوع» و عباراتی نظیر اینها که هر کدام برای حفظ حیات گیاهان یا وحوش منطقه کاملاً ضروری است، زیرا چنانکه پیشتر گفتیم، بر هم خوردن نظم و تعادل طبیعت به وسیلة انسان، عواقب جبرانناپذیری خواهد داشت. به عنوان مثال کمشدن یا نابود شدنِ هر شغال یا گرگ، منجر به ازدیاد جانورانی مثل خرگوش یا گراز میشود که مسلّماً ضرر و زیانِ آن برای کشاورزان بسیار زیادتر است. یا حتّی چرای چند دهبرابری ظرفیتِ مراتع، آنچنان به آنجا آسیب میرساند که چند سال دیگر به جای این مراتع، درههای خشک و بلااستفاده خواهیم داشت. هرچند در یکی دو سالِحاضر، سودی هم برای بهرهورانِ مراتع داشته باشد. در سالهای گذشته و پیش از انقلاب، با آن که کارشناس علمی و فنّی و متخصصانِ مراتع و محیطِ زیست حضور نداشتند، امّا مردم به جهت اعتقاد و باور به زندگی نسلها و زندگی خودشان، اولاً اجازه نمیدادند، دامها بیرویه راهی کوهها و صحراها شوند و هرکس، تعدادی مشخص گوسفند داشت و ثانیاً، ماههای مشخص از سال، مراتع قُرق میشدند که با این کار تمام اهدافِ علمی مرتعداری رعایت میشد و مردم هم در همین منطقة برزک، دهها تُن علوفه بدون خرج در انبارها ذخیره میکردند و دانه گیاهان هم در فصل پاییز به راحتی بر زمین میریخت. ضمن آن که گوسفندان هم در فصلِ مشخص، نصیب خود را داشتند. امّا امروزه با وجود آگاهیهای بیشتر و کارهای کارشناسی، برعکس شده است و همه، حریصانه در پی تخریب مراتع و محیط زیست میباشند.
یکی بر سر شاخ و بُن میبرید
خداوند بستان نگه کرد و دید
بگفتا که این مرد بد میکند
نه بر من که بر نفسِ خود میکند!!
(بوستان سعدی)
بگذریم، این ماجرا و حفظ محیط زیست، موضوعی است که همة مردم میدانند و میفهمند و اگر کسانی بنای لجبازی با آن را گذاشتهاند و آگاهانه و ناآگاهانه بر طبل لجاجت میکوبند، باید پاسخگوی اعمالِ خویش باشند. موضوع مهم دیگر، سوءاستفاده بعضی عناصر و عواملِمعلومالحال میباشد که در سایة منافعِ کشاورزان و دامدارانِ محترم میخواهند محیطی امن برای بعضی کارهای خلاف داشته باشند که هم مسئولین محلّی و هم کارشاسان محترم محیط زیست و پاسگاههای حفاظتی، باید با دقت تمام این افراد را زیرنظر بگیرند تا از شکار بیرویه و بدون جوازِ بعضی افراد بیتوجه به مصالح ملّی جلوگیری کنند. که این امر هم مستلزمِ همکاری و دلسوزی، مسئولینِ امر است.
نگارنده بر اساس اشرافی که به این امر دارد، صادقانه و دلسوزانه به کشاورزان و دامدارانِ محترم و عزیز خاطرنشان میکند که تصمیمات علمی و کارشناسانة مسئولین امر هم به نفع آنان میباشد و هم در درازمدت به نفع جامعة برزک و بخش گردشگری آن خواهد بود. چنانچه با همکاری این عزیزان، هم به اجر معنوی و هم مادی خویش خواهند رسید.
به امید آن که در دنیای علم و دانشِ امروز با آگاهیهای درست، از قافلة پیشروِ دانایی و پیشرفت جهانی باز نمانیم و برای به دست آوردن یک دستارِناچیز قیصریهای را به آتش نکشیم.
با آرزوی بهروزی برای همگان- شهریور 91
قُرق: اصطلاحی محلی و ترکیمغولی است که به معنای ممنوعیت چرای دام به کار میرود.