واکنش به:
کاشان در حیات و ممات آیتالله
محمدرضا عمرانی
در دوران آقا رشد چشمگیر نوش آباد از هر زمان دیگری بیشتر است.
ما نوش آبادی ها بیش از هرکس خلأ وجودی آیتالله را حس می کنیم.
روزی که خبر فوت آقا در شهر پخش شد، موتور سواری با لحن بدی از آقا یاد کرد و بلافاصله تصادف کرده و مُرد.
در مورد ماجرای مجسمه اینقدر شاهد عادل و آگاه هست که همگی میدانند این تدبیر موجب تاثیر عمیقی در پیروزی کم هزینه و عاقلانه انقلاب در کاشان شد.
متن کامل یادداشت در ادامه
بنده از مریدان آقا و نوش آبادی هستم و این مطلب را مهمل می دانم. بنده از مریدان آقا و نوش آبادی هستم و این مطلب را مهمل می دانم. قصه دزدیدن کفشها و بعد مردن دزد کفش بر اثر تصادف و کشف کفشها پس از مرگش در کمد منزلش آنقدر در اینجا معروف هست که تا سال ها ی سال و شاید تا این خاطره زنده است همه این را به خاطر دارند که در افتادن با سید مظلومی که در اوج قدرت با پای برهنه از مراسمی که برای ادای احترام در آن حضور یافته بود خارج شد از دید بارگاه عدل الهی پنهان نیست....
قصه برخورد محبت آمیز آقا با کسانی که با او مخالفت میکردند که حتی پرمهرتر به آنها و منطقه شان رفتار میکرد زبانزد خاص و عام است و تنها یک ذهن بی انصاف میتواند اینگونه اظهار نظر کند..
رشد چشمگیر نوش آباد در دوران آقا از هر زمان دیگری بیشتر بوده ..حضور مکرر آقا به بهانه های مختلف در نوش آباد و تعزیه ها و مراسم های مختلف و فعالیت های عظیم عمرانی در این شهر خلاف بیان شماست و رشد اینجا مدیون عزم ایشان است..
خلا وجودی ایشان را بیش از هرکس ما نوش آبادی ها حس می کنیم......
در مورد ماجرای کفش ها اولا آن را ناقص نقل کردید و بعد هم از این دست ماجرا ها زیادست اگر بخواهیم راوی عادلی باشیم..
اما اینکه داستانی هم به شهادت شاهدان عینی از روزی که خبر فوت آقا در شهر پخش شد از چهارراه پنجه شاه دارم( نام موتور سوار و شاهدان در نزد بنده محفوظ است)که موتور سواری با لحن بدی از آقا یاد می کند و بلافاصله در وقتی که شروع به حرکت میکند تصادف کرده و جادر جا می میرد!..
در مورد ماجرای مجسمه اینقدر شاهد عادل و آگاه هست که همگی میدانند این تدبیر موجب تاثیر عمیقی در پیروزی کم هزینه و عاقلانه انقلاب در کاشان شد و اگر به یادنامه ایشان رجوع کنید می بینید آنها که یک وقت بدلایل مختلف و تندروی جور دیگری میگفتند اکنون چه نیک از آنروز و نفهمیدن خود در آنزمان و درک آقا نسبت به این مسائل وتحسین مشی اعتدال ایشان زبان گشوده اند...
امیدوارم شما که جوان هستید در همه نوشته هایتان جانب انصاف را رعایت کنید و از کینه ورزی به هر شکل یا نگاه تقطیع گونه خودداری کنید.....
آقای عمرانی نمی دانم ساکن نوش آباد هستند یا نه؟
رفتار برخی در نوش آباد نیز قابل درک نبود. آن کسی که گفته می شود کفش ها را برداشت حدود ده سال سن داشت. بچه بود. امانوش آباد چوب تفکر مستقل خود از جریان اکثریت کاشان را خورد. نوشابادی ها به حمایت از نخست وزیر مورد تایید امام در کاشان راهپیمایی به راه انداختند. بارها در مقابل کاندیدای مورد نظر آقا موضع گرفتند.
گرچه اقداماتی برای دلجویی از ایشان از همان سالهای دور توسط نوشابادی ها انجام شد اما نگاه مسولین وقت به نوشاباد نگاه صمیمانه ای نبود. الان هم همینطور است. طیف سنتی نوشاباد را به چشم یک جریان غیر خودی نگاه می کنند. البته این مشکل با شخص آقای یثربی نبود بلکه با جریانی بود که هنوز هم این دیدگاه را دارند و حتی آقای یثربی را نیر در سالهای آخر اوت کردند.
در جبهه نیز گفته می شد شهید خرازی بچه های نوش آباد را به خاطر خط مشی شان دوست داشت.
اینکه مرگ کسی را پادافره عملی ناثواب یا ثوابی بکنی دور از انسانیت و دیانت است. اگر اینطور بود که همه دشمنان اسلام در زمان پیامبر بدون درگیری و جهاد و شهادت می مردند. وجدان چیز خوبی است.
آقای یثربی در حالی که نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر بود در تمام انتخابات از شخص خاصی حمایت می کرد. حتی در آن جلسه ای که به نوش آباد آمده بود قصد تبلیغ برای کاندیدایی را داشت و برای همین جلسه متشنج شد.
حتی در جریان انتخاباتی که کاندیدای رقیب امام جمعه آقای ابن الرسول سردار سپاه بود ابن الرسول با رای ناچیزی حذف شد. گفته می شد یک صندوق رای شکن رقیب در چنته داشته. آنروز به جد بحث تقلب مطرح بود. پشت همه این جریانات سایه امام جمعه و نماینده وقت که اکنون خود را در جمع منتقدان می یابد وجود داشت. حکومت باندی این گروه بر کاشان مستدام بود و نماینده شهر کسی بود که امام جمعه دست روی آن می گذاشت. این در حالی است که امام همیشه توصیه می کرد که این گونه افراد باید بی طرف باشند.
از طرفی بچه های رزمنده نوشاباد این رفتار را با رفتار دیگر همصنفانش مقایسه می کردند و بر می آشوبیدند. در نوشاباد کسانی که در طیف ایشان بودند عموما نه سابقه انقلابی داشتند و نه اهل جبهه بودند.