گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

نگاهی دوباره / فرهنگ گفتگو

مقاله

فرهنگ گفتگو در اسلام

«فبشّر عبادالذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه»(1)

دکتر سعید خیرخواه

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان

* استاد ارجمند دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه ی کتاب تازیانه های سلوک (4) می نویسد: «در ایران باستان و فرهنگ «فره ی ایزدی» یک تن به جای همگان تصمیم می گیرد و بعدها نیز متأسفانه در تمدن اسلامی به صورت پیر و مرشد و دیگر موارد، تجلیات متنوع همان استبداد را ملاحظه می کنیم، در حالی که این ویژگی با روح آیین الهی سازگاری ندارد.


*هدف نگارنده از اشارات یاد شده این است که به این حقیقت باور داشته باشیم که روح تعالیم اسلامی و نوع برخورد‌های بزرگان دین از پیامبر (ص) تا ائمة اطهار (ع) و تا امروز با ویژگی‌های واقعی و صوری بوجود آمده در تاریخ اسلام نوعی تعارض آشکار دارد.

آغاز هستی بشر در جهان، بر اساس شواهد و بینات علمی هنوز پوشیده است و شاید هم همیشه در حجاب اسرار الهی پوشیده بماند امّا آنچه روشن و مسلم است این که نقطه شروع خلقت زمانی بوده است که در کلام و فلسفه اسلامی به آن حدوث می گوییم و در این جا به آن مطالب بحث انگیز کاری نداریم. به هر حال صاحبِ هستیِ مطلق انسان را بر خلاف سایر موجودات با کلام و سخن همراه می کند و به تعبیری دیگر آغاز هستی انسان همان آغاز کلام است چنان که شواهد موجود در تمام آثار و کتابهای همه ادیان، حاکی از این واقعیت است که اولین آفریده ی خداوند کلام است (2) و یا وسیله ارتباط حق و عبد کلام و سخن بوده است. (3) پس نخستین بار خداوند باب گفتگو را با انسان می گشاید و چنان چه پی گیر بحث شویم خواهیم دید همواره فرهنگ گفتگو و مباحثه چه در محافل علمی و چه در تمام آیینهای مذهبی میدان دار اصلی است. پیش از شکل گیری تمدن اسلامی در یونان باستان پایه ی اصلی بحث های علمی و ویژگی های سیاسی و اخلاقی و اجتماعی بر اساس گفتگو متقابل است نه امر و نهی و فرمان مستقیم و بدون پاسخ. استاد ارجمند دکتر شفیعی کدکنی در مقدمه ی کتاب تازیانه های سلوک (4) می نویسد: «در ایران باستان و فرهنگ «فره ی ایزدی» یک تن به جای همگان تصمیم می گیرد و بعدها نیز متأسفانه در تمدن اسلامی به صورت پیر و مرشد و دیگر موارد، تجلیات متنوع همان استبداد را ملاحظه می کنیم، در حالی که این ویژگی با روح آیین الهی سازگاری ندارد. وقتی می توان ارتباط این گونه اوامر و نواهی را با ساختار استبدادی جامعه فهمید که بتوان به مقایسه انواع اندرزهای ساسانی و بعداً نصایح و پندهای دوره ی اسلامی که پی گیر همان اندرزنامه ها ست توجه نمود و آن را با آموزش های اخلاقی و فلسفی یونان مقایسه نمود.»
با یک نگاه به دیالوگ (5) های فلسفی افلاطون که از رهگذر فلسفه و استدلال به بررسی مسایل اخلاقی و اجتماعی و دیگر ویژگی های انسانی می پردازد به ما نشان خواهد داد که چگونه فرهنگ تبادل اندیشه ها و گفتگوی متقابل از همان زمان ها در آن جوامع وجود داشته است در حالی که در اندرزنامه های ساسانی و بعداً در نصایح تمدن اسلامی یک نفر به جای همگان ایستاده و تشخیص داده و تصمیم گرفته و حقیقت را خلاصه کرده و به شکل «امر» و «نهی» ویژه ای کار را تمام می کند اما در آموزش های اخلاقی یونانی تقابل دموکراتیک اندیشه ها است که با کمک تجربه ها و شناخت ها، شکل نهایی را در یک نمایشنامه یا دیالوگ عرضه می کنند و این خواننده یا بیننده است که تصمیم آزادانه خویش را بر اساس درک مستقیم و مستقل از مجموع قضایا می گیرد و در کمال آزادی عمل می کند. از عوارض همین نظام استبدادی و تصمیم گیری از بالادست که در تمدن اسلامی – که خیلی زیاد تحت تأثیر نظام استبدادی ساسانی قرار گرفته است- وقتی مولفان و حکیمان ما می خواهند به ذهنیت جامعه ی یونانی خود را نزدیک کنند از ویژگی اصلی و بنیادی این آموزش ها چشم می پوشند یعنی خود را بی نیاز از آن می دانند و فقط ظاهر امر و نهی های موجود را در خلال نمایشنامه ها و دیالوگ ها برای خود می گزینند و کاری به این ندارند که این موضوع محصول چه فضایی است و در چه بافت نمایشی یا مناظره‌ای به وجود آمده است؟ به همین جهت است که در این گونه کتاب‌ها پیوسته می‌خوانیم، افلاطون می‌گوید: چنین کن و چنین مکن! چنین باش و چنین مباش! در حالی که در اصل یونانی این گونه نوشته‌ها و گفته‌ها، هرگز سقراط و افلاطون و ارسطو به خود جرأت این گونه امر و نهی‌های از بالا را نمی‌دهند و وقتی به اصل مطلب یا نوشته توجه شود خواهیم دانست که هر کدام از این عبارات فشردة امر و نهی‌وار حاصل چندین صفحه بحث و جدال آزادانه در دو سوی گفتگو است و یا این که نتیجة چندین صحنه از یک نمایش هنری است. به همین جهت است که در کتاب‌های دیگری مثل اخلاق ناصری از خواجه نصیرالدین طوسی و غیره می‌بینیم آن چه محصول سیستم استبداد شرقی است در اصل گونه همین امر و نهی‌های از بالاست و تمام معارف و اندیشه‌های آزاد یونانی و غیریونانی را به صورتی استبدادی و تک فردی جلوه داده‌اند و بدین لحاظ است که «چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا»(6) و شاید یکی از عوامل بسیار مهم در عدم به بار نشستن علوم و تمدن اسلامی و شکست‌های پی در پی همین ویژگی بوده است. همچنین ذکر این نکته ضروری است که یکی از عوامل بیگانگی مسلمانان با هنر نمایش –که در یونان باستان رایج بود- همین روحیة یک سونگرانه بوده است. در تأتر یونانی شکل‌گیری اندیشه‌ها بر اساس تقابل دموکراتیک آرا و دیالوگ‌های سنجیده در گفتگوهای طولانی است، در حالی که در جامعه یک سو نگر شرقی این گونه برخورد با حقایق نمی‌توانست جایی داشته باشد.
هدف نگارنده از اشارات یاد شده این است که به این حقیقت باور داشته باشیم که روح تعالیم اسلامی و نوع برخورد‌های بزرگان دین از پیامبر (ص) تا ائمة اطهار (ع) و تا امروز با ویژگی‌های واقعی و صوری بوجود آمده در تاریخ اسلام نوعی تعارض آشکار دارد. با توجه به این که همواره در محدود‌ه‌های وسیع، صاحبان اقتدار در تمدن اسلامی، (امویان، عباسیان و حکومت‌های اسلامی مثل سامانیان و غزنویان و سلاجقه و مغولان، هیچ گاه هم‌گام و هم‌مرام و هم‌فکر با آیین حقیقی اسلام نبوده‌اند و نباید گمان برد که اگر مطلبی در نکوهش گذشته و عملکرد تمدن اسلامی مطرح می‌شود متوجه اصل و ریشه این آیین الهی است هرگز، در حالی که بحث ما در این است که استوانه و پایة آیین اسلام همچون دیگر آیین‌های نجات بخش بر پایه تفاهم و تعامل و گفتگو و مصالحه است چنان که در آغازین آیات و گفته‌هایی که بین خداوند و محمد (ص) رد و بدل می‌شود به وضوح این ویژگی را در می‌یابیم. حاقّ مطلب و نکته اساسی در این است که ما می‌خواهیم با اشاره به ضعف‌های حکومت‌های اسلامی نمای تاریخ -‌که غالباً هم این گونه بوده‌اند- بگوییم که آیین نجات بخش اسلام همواره بر اساس گفته‌های بزرگان دینی و کتاب وحی با گفتگوهای آزاد و ابراز عقاید موافق است و نباید خواسته‌های قومی، نژادی، فردی و بیگانه را که با لعاب اسلامی عرضه شده است به حساب این آیین ارجمند گذاشت.
در آیینی که همواره قرآن و سنتش بر علم و ارزش علما تأکید کرده است هرگز نمی‌توان این گمان را داشت. قرآن مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کاینات و تأمل در اسرار آیات دعوت کرده(7) و پیوسته به برتری اهل علم و درجات آنان اشاره کرده است.(8) هم چنین گاهی شهادت صاحبان علم را تالی شهادت خدا و ملایکه خوانده است.(9)
گفتنی است آن چه در باب ضعف فرهنگ ایران باستان و تحکم فرة ایزدی بیان کردیم نباید گمان بریم که در آیین‌های ایران باستان هرگز مشاورت و گفتگو و تفاهم عمومی وجود نداشته است زیرا در متون کهن و اسطوره‌های ایرانی هم مانند نمایشنامه‌های یونانی دیالوگ و گفتگو به شکل کامل رواج داشته است مثلاً اگر مناظرات رستم و سهراب یا رستم و اسفندیار را ملاحظه کنیم و یا به بحث‌های مطرح شده در کارنامة اردشیر بابکان یا درخت آسوریک(10) بنگریم ملاحظه خواهیم کرد که فرهنگ گفتگو در آن زمان‌ها هم وجود داشته است اما بحثی که در آغاز گفتار مطرح ساختیم این است که همواره در طول تاریخ دو جریان وجود داشته است یک جریان از آن قدرتمندان و جریان دیگر مربوط به مردم و آن چه آثار مردمی نشان می‌دهد این است که گفتگو و مباحثه و تعامل مدار اصلی بحث‌های گذشته است. شاهنامة فردوسی از آثاری است متعلق به جریان مردمی است و ما ویژگی گفتگو را در تمام داستان‌های آن مشاهده می‌کنیم به هر حال سوء استفاده از هر پدیده‌ای نیکو همیشه اتفاق افتاده است.
اگر نظری گذرا به کارنامة تمدن اسلامی داشته باشیم خواهیم دید بیشتر در زمان‌هایی که گفتگوی آزاد بین صاحبان عقاید و اندیشه‌ها و ادیان رواج داشته برگ‌های این کارنامه درخشان است و در نهایت که این پدیدة مهم کم رنگ و یا بی‌رنگ شده است برگ‌های آن کارنامه هم سیاه است. بعد از صدر اسلام و بعد از آن همه فتوحات که در سایه همزیستی مسالمت‌آمیز پیامبر (ص) و اصحاب او حاصل شده حکومت بنی‌امیه بر سرزمین اسلامی سیطره می‌یابد و در این دورة سیاه استبدادی هیچ بارقه‌ای از پیشرفت و بهروزی در جامعه نمی‌بینیم پس از آن عباسیان تا حدی معتدل‌تر و آزادتر از بنی‌امیه بودند و در مواقعی خاص –آن هم نه به جهت توجه آنان به علم و آزادی- می‌بینیم فضایی ایجاد می‌شود که تعامل و مصالحه بین اقشار مختلف و دانشمندان و فرقه‌های اسلامی آزادتر می‌شود و مثلاً شکوفایی سنت نبوی در محضر امام باقر (ع) و یا امام صادق (ع) حاصل همین گفتگوها و آزادمنشی‌هاست.
و یا به جهاتی در زمان مأمون و برخی دیگر از خلفای عباسی «بیت الحکمه» در بغداد تأسیس می‌شود که به تدریج حاصل آن شکوفایی تمدن اسلامی و به بار نشستن در قرن چهارم هجری است که دانشمندانی مانند زکریای رازی و ابن‌سینا و فارابی و دیگران را به تمدن اسلامی عرضه می‌کند به هر حال این نکته بدیهی است که هرگاه آزادی و تعامل مباحثه و فرهنگ گفتگو بر هر جامعه‌ای حاکم شده است محصولی شیرین به بار آورده که قابل انکار نیست و هرگاه در طول تاریخ خشونت و خفقان و یک ‌سو نگری حاکم شده است حاصلی جز فلاکت و بدبختی نداشته است.
قرن پنجم و ششم در تاریخ تمدن اسلامی هرچند برگ‌های زرینی به خود اختصاص داده است اما از آن جهت که در این دوران تعصب و یک سو نگری حکومت وجود داشت به تدریج پایه‌های تفکر آزاد و فلسفه و حکمت متزلزل گشت و ریشه‌های درخت تنومند فکر و اندیشه پوسید. با ضِرس قاطع می‌توان گفت یکی از عوامل مهم چیرگی وحشیان مغول و تاتار بر سرزمین‌های اسلامی و به ویژه ایران، همین تعصب‌ها و یک سو نگری‌ها و کوبیدن رقیبان بود وگرنه خواجه نظام الملک طوسی و امام محمد غزالی و امام الحرمین جوینی و تعداد زیادی از دانشمندان برجستة این زمان نباید جامعه‌ای می‌ساختند که به راحتی و به جهت خلاصی از تعصبان مذهبی به دامان مغولان بیفتد. هرچند اجماع تاریخ نگاران بر این مطلب نیست اما نگارنده بر این باور است که در هر جامعه‌ای که روحیه گفتگو و مصالحه بین اقشار مختلف از بین برود دیر یا زود آن جامعه فرو خواهد پاشید هرچند بزرگترین شخصیت‌های علمی و فرهنگی را داشته باشد. در این دوران هرچند دانشگاههای به نام نظامیه تأسیس می‌شود که گفته‌اند اساس دانشگاههایی مانند کمبریج انگلستان با این نظامیه‌ها یکی بوده است ولی از آنجا که هدف تأسیس این مراکز علمی فشار و تعصب و یک سو نگری و به دَر کردن حریف از میدان بوده است آن نتیجه مورد انتظار حاصل حاصل نمی‌شود چنان که تاریخ نویس بزرگ غرب «ویل دورانت»(11) در جایی این دوران را دوران انحطاط درخشان می‌نامد. همچنین اگر نگاهی گذرا به تاریخ غرب و پیشرفت‌های تکنولوژی در آن سامان داشته باشیم خواهیم دید که با وجود سابقة تمدن دیرینة یونان و روم قدیم زمانی که تعصبات دینی و یک سو نگری‌های مذهبی بر آن جامعه سایه می‌افکند چراغ علم و دانش خاموش می‌گردد و تا جایی که اینان بسیاری از ریشه‌های علمی و آثار خود را دوباره پس از فروپاشی اقتدار کلیسا پس از «رنسانس»(12) با واسطه مسلمین به دست می‌آورند و پیشرفت‌های آنان به خاطر آزادی عقیده و گفتگویی است که برایشان حاصل شده است.
نگارنده بر آن نیست که در این مقالة کوتاه به اثبات یا رد چنین ویژگی‌هایی بپردازد که در این باب کتاب‌ها و مثنوی‌های هفتادمن کاغذ نگاشته‌اند بلکه هدف این است که بگوییم. هرگاه فرهنگ گفتگو و مصالحه و تعامل بر جامعه حاکم شود می‌توان در سایة آن به پیشرفت‌های خیره کننده‌ای رسید و از آن جا که بحث ما مربوط به آیین اسلام و قرآن است، در آینده، پایه‌ها و ریشه‌های گفتگو را در قرآن و نهج‌البلاغه، روایات و گفته‌های بزرگان دین پی‌گیری خواهیم کرد تا نشان دهیم که آیین نجات بخش اسلام همواره بر گفتگو و تبادل افکار و اندیشه صحّه گذاشته و اگر از این ویژگی‌ فاصله گرفته‌ایم تقصیر از آن ماست.
جفا نه شیوة دین پروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی

1- آیه 17 و 18 سوره زمر (39)
2- تورات
3- سوره علق
4- تازیانه‌های سلوک انتشارات آگاه پاییز 72
5- گفتگو در نمایش‌ها
6- مصراعی از بیت معروف سنایی غزنوی (چو علم آموختی از حرص آن گه ترس کاندر شب – چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا)
7- مثلاً: اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض – ان فی خلق السموات والارض واختلف اللیل و النهار لآیات لاولی الباب
8- هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولوالاباب
9- شهد الله انه لا اله الا هو والملائکه و الوالعلم قائما بالقسط
10- از آثار زبان پهلوی
11- بخش، مشرق زمین گاهوارة تمدن
12- نهضت علمی و فرهنگی که از سال 1450 میلادی آغاز می‌گردد.


منبع: شماره 20 ماهنامه بهشت پنهان بهمن‌ماه 1388


نظرات 1 + ارسال نظر
سه نقطه سه‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:42 ب.ظ http://IT-AranBidgol.Blogsky.Com/

سلام

بروزم

با
بیدگل و درصد خلوص زیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد