گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

تملق و چاپلوسی

نگاهی دوباره / یادداشت

تملق و چاپلوسی

قسمت اول

حاج غلامحسین سربلوکی

ستایش بیش از سزیدن تملق وچاپلوسی است. حضرت علی(ع)
تملق وچاپلوسی از دیر باز در ایران رواج داشته است ومدح ومداهنه در فرهنگ این مرز وبوم رسوخ کامل دارد. به طوری که از متون ادبی این دیار برمی‌آید به خصوص عده‌ای شعرا در مدیح ممدوح چاپلوسی وتملق را به اوج رسانیده‌اند و در نثر نیز خداوندان زر وزور سلاطین مورد توجه متملقین و چاپلوسان قرار گرفته‌اند تا حدی که امر به خود ممدوحان نیز متشبه شده و باورشان گردیده و اگر احیاناً کسی آنان را مدح نمی‌گفت غضبناک شده وچه بسا مورد اذیت وآزار یا قتل قرار می گرفت. چنانچه در سطور بالا گفته شد اگر دیوان شعرا از قدیم الایام مورد مداقه وتحقیق قرار گیرد مملو از مدح امرا و سلاطین است به عنوان مثال دیوان عنصری، عسجدی، فرخی سیستانی و... پر است از مدح سلطان محمودغزنوی، سلطان مسعود یا شعرای دیگر در مدح سلاطین سلوقی و دیگران.
البته به ندرت شعرایی مانند ناصر خسرو قبادیانی و ابن‌یمین نیز بوده‌اند که خلاف شعرای مدیحه‌گو نه تنها مدح کسی را نگفته‌اندکه به شدّت به شعرای متملق و چاپلوس نیز تاخته‌اند، ناصر خسرو علوی در این باره می فرماید:
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این قیمتی دُر لفظ دَری را
ولی اکثریت شعرا در مدح و مدیحه غلو کرده اند. مواردی که در زیر بدان اشاره خواهد شد نمونه کمی از بسیار است که تواریخ ما مشحون است وشاهد است. شاه عباس برزگ که یکی از پادشاهان بزرگ ایران و از سلاطین صفوی است و او را سیاستمداری بزرگ شمرده‌اند و مرحوم استاد نصرالله فلسفی محقق ومورخ نامی ایران که تحقیقات زیادی در مورد شهریار صفوی انجام داده در مورد تملق امرا و بزرگان دربار نسبت به شاه گوید: شاه عباس خود به پیامدهای مدح وتملق پی‌برد و چاپلوسان را به نحوی زیرکانه سر جایشان نشانده، ضمناً به آنها تفهیم نمود که خر خودتان هستید.
از اینرو به رئیس آبدارخانه سلطنتی دستور داد برای مجلس مشاوره‌ای که از بزرگان کشوری و لشکری در چند روز آینده در دربار تشکیل خواهد شد به جای توتون از (پهن اسب والاغ) اصطبل سلطنتی که خوب خشک وسراند شده در سر قلیان به میهمانان داده شود در واقع در قلیان‌هایی که از طرف دربار به امرا، سرداران ووزرا داده خواهد شد  به جای توتون از پشگل اسب والاغ استفاده خواهند نمود. روز موعد فرارسید و میهمانان هرکس به فراخور مقام خود در جای مخصوص نشستند واز طرف غلام‌بچگان قلیان های سرو ته نقره که سر قلیان آن پراز آتش وفضولات اصطبل سلطنتی بود به آنها داده شده وآنها مشغول قلیان کشیدن شدند و در ضمن موضوعات روز را بررسی ودر مورد آن اظهار نظر می‌کردند ودود پشگل وبوی زننده آن فضای کاخ را پر کرده بود. مدّتی گذشت و جلسه آن روز به اتمام رسید و در پایان شاه از آن‌ها از کیفیت توتون پرسش نمود، که با کمال تعجب هر یک از آنها به تعریف وتمجید توتون قلیان‌ها پرداختند. یکی گفت به نظر این حقیر این توتون‌ها از بهترین توتون‌های شیراز بود. یکی گفت ولی به نظر من از خوانسار بود دیگری گفت به عقیده بنده این توتون‌ها از مجدآباد کاشان بود یکی دیگر نیز از شهریا دهات دیگر گفت. خلاصه هر یک از وزرا و امرا در مورد توتون‌های مذکور داد سخن داده واز این که مورد مراحم شاهانه قرار گرفته‌اند سپاس وتشکر داشتند که ناگهان شاه عباس در کمال خونسردی گفت ای پدرسوخته‌های نالایق، تمام شماها با این که  می‌دانستید که در قلیانها چیزی نیست جز پشگل الاغ ولی جرأت این که حقیقت را به من بگوئید نداشتید و مرا در غفلت و بی‌خبری محض می‌پندارید وحال آنکه شما یک مشت آدم چاپلوس ومتملق هستید که مرا دوره کرده‌اید وآنگاه دستور دادازجلو چشمم گم شوید.
همانطور که اشاره شد در تاریخ ایران  از این نمونه داستان‌های احمقانه زیاد است. مثلاً در زمان فتحعلی‌شاه که ایران در دو جنگ با روسیه گرفتار آمد در روسیه استعماری در جنگ‌های نامتعادل که از لحاظ تجهیزات وادوات جنگی و نفرات بر نیروهای ایرانی ووسایل جنگی تفوق و برتری داشتند، در جنگ‌های اول که ده سال طول کشید شهرها و روستاهای زیادی طبق معاهده ننگین گُلستان از پیکر ایران عزیز جدا و به روسیه تزاری پیوست که البته دو کشور انگلیس و فرانسه در انعقاد این عهده‌نامه نقش میانجی داشتند و در واقع مثل دکتری که استخوان لای زخم می‌گذارد نکات گنگ و مبهم را در این قرارداد جای دادند که هرگاه لازم شد بتوانند آتش جنگ را مجدداً بیفروزند.
پس از خاتمه جنگ و آرامش در جبهه‌های ایران و روسیه موقعیت مناسبی برای حمله روسیه تزاری به اروپا حاصل شد که در این جا سیاستمداران حرفه‌ای انگلیس که شطرنج سیاست دنیا در دست آنها مات است برای بار دوم وسائلی انگیختند که این دفعه آغازگر جنگ ایران بود.
با فتوای جهاد آیت‌الله سید محمد طباطبایی مجاهد که از عراق به ایران آمده بود، با کمک علمای ایران و در کاشان طبق فتوای آیت‌الله ملااحمد نراقی عالم جلیل‌القدر کاشانی، مردم عادی همراه با قشون دولتی عازم ستاد مرکزی که در سلطانیه زنجان تشکیل شده بود، شدند و از سراسر ایران مردم عادی بدون هیچ‌گونه برنامه مدون و یا تدارکات با چوب و چماق و بعضی هم با شمشیر و قمه و هرچه دم دستشان بود به واسطه حکم جهادی که از طرف علما داده شده بود، به جبهه‌ها روی آوردند و در سلطانیه زنجان جوش و خروش جهت اعزام به مرزها و استرداد شهرها و روستاهای از دست داده به حد اعلا رسیده بود که ناگهان هیئتی از طرف امپراطور تازه به تخت نشسته روسیه به دربار ایران آمد.
هیئت مزبور که اختیارات بسیاری را از طرف امپراطور جدید دارا بود در سلطانیه به حضور فتحعلی‌شاه رسید و از اختیارات ویژه صحبت کرد و گفت امپراطور دستور داده که به هر نحوی هست رضایت شاهنشاه ایران را جلب نمایم. حتی اگر لازم باشد عهدنامه گلستان با مقداری تعدیل و منافع زیادی برای ایران حاصل گردد. که مورد موافقت فتحعلی‌شاه و علمای حاضر از جمله آیت‌الله سید محمد طباطبایی قرار نگرفت و هیئت صلح با دادن هدایایی که از طرف امپراطور جدید روسیه به شاه و درباریان بود، با عجله به روسیه بازگشت نمودند.
البته از سلطانیه تا مرز ایران از طرف شاه عده‌ای محافظ به همراه آنان فرستاد که محافظان مذکور تا سرمرز ایران و روسیه به عناوین مختلف برای هیئت مزبور مزاحمت و ایجاد ترس نموده، به تدریج مبلغ یک هزار تومان پولی که از جانب فتحعلی‌شاه جهت مخارج و خرج‌راه به هیئت صلح داده شده بود از آنها دریافت داشتند.
در هر صورت پس از بازگشت هیئت روسی به سرعت مقدمات جنگ بین دو طرف شروع شد که این جنگ مدّت 20 ماه به طول کشید که مسائل بغرنجی برای ایران به بار آورد و مصائب و امراض وبا و طاعون دامن‌گیر این کشور شد که بسیاری از مردم غرب ایران با وضع فلاکت‌باری مُردند و بسیاری از مردم نیز که عازم جبهه‌ها شدند در سرمای زیرصفراز گرسنگی و سردی هوا از پای درآمدند.
ژنرال پاسکویچ که در جبهه‌ اروپا به جنگ مشغول بود به جبهه ایران فراخوانده شد و فرماندهی کل جنگ را علیه نیروهای ایران به او سپردند. ژنرال پاسکویچ که بسیار ورزیده و در جنگ تاکتیک‌های ویژه‌ای به کار می‌برد نیروهای ایران را به سرکردگی عباس‌میرزا تار و مار کرد و با عقب‌نشینی نیروهای ایران، جنگ به داخل ایران کشیده شد. نیروهای روسی سربازان را در داخل خاک ایران مورد حمله قرار داده و تا تبریز آنان را به عقب راندند که البته توپخانه زمینی ارتش روسیه و نیروهای قشون روسیه که با نظام جدید و تاکتیک جنگ‌های مدرن آشنایی کامل داشتند نقش مؤثری در پیشبرد جنگ اتخاذ نمودند و ارتش ایران که تقریباً با تاکتیک‌های جدید ناآشنا بود و طبق رسوم قرون وسطائی می‌جنگید با دادن تلفات سنگین پا به فرار گذاشتند و نیروهای ژنرال پاسکویچ با حملات برق‌آسا تبریز را تصرف کردند که در آن جا با استقبال مردم و علما کلید شهر تقدیم شد. چنان ترس و وحشتی از حملات روس‌ها در آن مناطق ایجاد شد که شهره‌های ارومیه، اردبیل، خوی و سلماس، بدون جنگ، تسلیم شدند و کلید دروازه‌های شهر توسط معمّرین تقدیم ژنرال پاسکویچ شد. آن‌گاه سربازان روسی تقریباً بدون مقاومتی عازم فتح تهران شدند.
با وساطت سفیر انگلیس و بزرگان ایران مثل حاج میرزا ابوالحسن ایلچی شیرازی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام و عباس میرزا ولیعهد به خواسته‌های ژنرال پاسکویچ جواب مساعد دادند و مقرر شد در (دهخوارقان) مقدمات قرار صلح با سرکردگان روسی بسته شود که سرانجام تمامی‌ خواسته‌های ژنرال پاسکویچ با مشاورت خواهرزاده‌اش گریبایدوف که نویسنده و شاعر و بسیار به امور جنگی و سیاسی مطلع بود در قریه ترکمنچای که یکی از روستاهای شهرستان میانه است، برآورده شد و عهدنامه ننگین ترکمنچای که بسیار به ضرر ایران بود و شهرها و روستاهای زیادی را از خاک ایران جدا و به روسی تزاری منضم نمود.
این قرارداد در روز جمعه 5 شعبان المعظم 1243 قمری مطابق با 22 فوریه 1828 میلادی در شانزده بند مفصلاً منعقد گردید که به امضای فرماندهان روس و از جمله ژنرال پاسکویچ فاتح جنگ و فرماندهان ایرانی و از جمله عباس میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم مقام و حاج میرزا ابوالحسن ایلچی رسید و نسخه اوّل آن توسط گریبایدوف جهت امپراطور روسیه ارسال و نسخه دیگر جهت شاهنشاه ایران فتحعلی‌شاه فرستاده شد و جالب است بدانید که شاه برای امضای این قرارداد ننگین توسط ندیمانش تلویحاً مقداری پول خواسته بود که توسط ژنرال پاسکویچ با اکراه پذیرفته و پرداخت شده بود.
نظر به این که منظور نگارنده تملق و چاپلوسی در ایران است، ناچار قدری از تاریخ جنگ‌های روسیه و ایران را برشمردم تا مردم بدانند که در اوج شکست‌های پی‌درپی نیروهای ایران از قشون تا دندان مسلح روسیه، تملق را به کجا رسانیده‌اند.
روزی فتحعلی‌شاه که بسیار عصبانی و غضبناک شده بود لباس غضب پوشید. یعنی سراندرپا لباس سرخ پوشید که شامل چکمه سرخ، شنل سرخ، شلوار و نیم تنه سرخ و غلاف شمشیر سرخ می‌باشد و با حالت بسیار گرفته و عصبی در ایوان قصر قاجار حاضر شد و طی سخنرانی کوتاهی از درباریان که در پایین ایوان جهت استماع سخنان شاهانه حاضر شده بودند پرسید که اگر ما لشکریان خاصه خود را روانه میدان جنگ کنیم چه خواهد شد؟ که تماماً و یک‌زبان گفتند: «وای، وای، اولوم وای»
سپس فرمودند: چنان چه همراه لشکریان خاصه «شخص شخیص ما و نفس نفیس مان» حضور پیدا کند، چه خواهد شد؟ که یک دفعه و مثل این که نمایش از قبل آماده و نقش هرکس معلوم می‌باشد، تمام آن درباریان چاپلوس مانند برگ درخت روی زمین درازکش نموده، به آواز حزین بلند بلند بنای گریه و زاری را گذاشتند.
فتحعلی‌شاه که بسیار عصبی بود از آن متملقین علّت گریه و زاری را پرسید که به عرض ملوکانه رسید: «ما برای ملت روس گریه می‌کنیم که اگر چنان‌چه ذات اقدس شاهانه در جبهه‌های جنگ حضور به هم‌رساند چه بدبختی بزرگی دامان مردم روسیه را خواهد گرفت. زیرا اگر شما در جبهه جنگ حاضر شوید شکست قشون روس حتمی است و با فتح روسیه و کشت و کشتاری که به راه خواهید انداخت مردم روسیه بدبخت خواهند شد و ما برای مردم روسیه دلسوزی و احساس ترحم کرده، به حال آن بدبخت‌ها گریه کردیم» از اینرو شاهنشاه خوشحال و برای زدودن غم و غصه به درون حرمسرا پناه بردند.


منبع: شماره 23 ماهنامه بهشت پنهان

اردیبهشت 1389

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد