چند روزی است ساعت ها بیکاریام صرف مطالعه کتاب تاریخ مشروطه کسروی میشود.
.
.
سال ۱۳۸۲ خورشیدی اتحاد برخی از علما و همراهی روزنامه حبلالمتین که از اتابک زیان دیده بود و افرادی از دربار، مظفرالدینشاه را مجبور ساخت تا اتابک را از وزیراعظمی برکنار و «عینالدوله» را به جای وی منصوب کند.
وزیراعظمی عینالدوله مصادف شد با تلاش بهبهانی و طباطبایی و روشنگری توده مردم برای تاسیس عدالتخانه و مجلس
عینالدوله که مرد کمدانشی بود میخواست خود، سیستم حکومتی را اصلاح کند ولی از راه دیکتاتوری. او که در دربار خودکامه بزرگ شده بود، برایش گران میافتاد که نام قانون یا دارالشوری بشنود و یا توده مردم را دلبسته کارهای کشوری ببیند.
طباطبایی که اوضاع را سخت دید نامهای در شش نسخه به دست شش فرد برای شاه ارسال کرد تا بلکه یکی از آن به دست شاه برسد و جلوی اذیت و آزار صدراعظم گرفته و قدمی در جهت اصلاح اوضاع برداشته شود.
در بخشی از این نامه بعد از تایید شاه و برشمردن ظلم و فساد در کشور نوشت:
«اعلیحضرتا تمام این مفاسد را مجلس عدالت یعنی انجمن مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند شاه و گدا در آن مساوی باشند چاره خواهد کرد.»
ولی به نظر میرسد نامه به دست شاه نرسید و در عوض عینالدوله کسانی از متنفذان طرفدار این نظر را از شهر بیرون کرد تا چشم دیگران را بترساند. حاج میرزا حسن رشدیه، مجدالاسلام کرمانی و میرزا آقا اسپهانی را از خانههایشان دستگیر و هریکی را به دستهای از سواران سپرد و به کهریزک فرستاد و از آنجا روانه کلات نادری کرد...
و نامه به دست شاه نرسید که نرسید .