گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

به هرجا بنگرم آنجا ته وینم

امروز با آقای علوی به منزل جانبازی رفتیم. جانبازی که یک سال چند ماه از شهادتش یا فوتش می گذشت. این کار به درخواست همسرش صورت گرفت. در ابتدا شربت و میوه آورد و نشست. حدود سه ساعت صحبت کرد. صحبت‌هایی که ناشی از درد و زجر بود و بی احترامی هایی که برای او و همسر جانبازش صورت گرفته است. گاهی هم گریه می کرد و من هم گاهی بی‌اختیار اشکی به چشمانم می‌نشست. 

دیروز نیز به دیدن خانمی رفتیم. او نقاش بود. و دغدغه‌های خاص خود را داشت. البته در طول صحبت‌هایی که ناشی از موفقیت‌هایش در نقاشی و زندگی بود لبخند به چهر‌ه‌اش بود. و اثر از ناراحتی دیده نمی‌شد. 

این دو موضوع برای من خوش‌آیند بود. به راحتی می‌شد پیچیدگی‌های انسان‌ها را دید. و تجلی ابعاد مختلف خداوندی را به نظاره نشست. به یاد شعر بابا طاهر افتادم  

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
چه در شهر و چه در کوه وچه در دشت
به هر جا بنگرم آنجا ته وینم

نظرات 1 + ارسال نظر
فرخی سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

تا بوده همین بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد