همیشه کوه برای من آرام بخش است. نمیدانم چطوری حالم را برایتان توصیف کنم. این قدر بگویم که حتی نگاه کردن به کوه روحم را جلا میدهد چه رسد به این که در آن ساکن شوم، قدم بزنم، هوای خنک و پر از اکسیژن آن را به ریههایم وارد کنم و هزار هزار حسن دیگر.
چند روزی است که فرصتی حاصل شده است تا به کوه روم. هرچند آفتاب کوهستان پوست صورت و پشت گردن و دستهایم را سوزانده در عین حال بس خوبیهایی به ارمغان آورده است. از جمله فرصتی برای مطالعه.
من معمولا کتابهایی را برای مطالعه انتخاب میکنم که در آن موضوع، مشکل دارم. کتاب هنر عشقورزی و آموختن حاصل این تفکر است. نویسنده لئوبوسکالیا و مترجم خانم گیسو ناصری است که در ۴۰۰ صفحه و به قطع وزیری میباشد.
جملاتی از این کتاب را تقدیم میکنم. امیدوارم مقبول افتد.
... ما فکر میکنیم که بزرگ شدهایم و باید مستقل از دیگران زندگی کنیم و دیگر نیازی به کسی نداریم و درست به همین علت است که بعضی از ما در تنهایی از دنیا میرویم.
نیازمندی چقدر فوقالعاده است! و چقدر شجاع و بزرگمنش است کسی که نیازمند است و از دیگری کمک میطلبد.
... و شعری از میشل
خوشبختیام، من است نه تو
نه تنها به این علت که تو ممکن است موقتی باشی،
بلکه به این علت که تو مرا آنطوری میخواهی که نیستم
وقتی عوض شوم هیچ احساس خوشحالی نمیکنم
فقط برای ارضای خودخواهی خودت
نمیتوانم احساس خشنودی کنم
زمانی که تو مرا به خاطر همعقیده نبودن با خودت شماتت میکنی
یا این که آنگونه که تو دوست داری همه چیز را نگاه کنم
تو میتوانی به من بگویی یاغی و سرکش
و هرگاه که با نظرات تو مخالفت کردم
بر علیه من سرکشی کنی
نمیخواهم همچون قالب فکری تو باشم
میدانم که تو به سختی تلاش میکنی که همچنان خودت باقی بمانی
و من نمیتوانم این اجازه را به تو بدهم
که به من بگویی که به چه چیزهایی بایستی فکر کنم
تو گفتی من همچون یک نور، گذرا بودم
و خیلی آسان از یاد رفتم
ولی چرا بعد از آن تو سعی در استفاده از اوقات زندگیم کردی
برای آن که
به خودت ثابت کنی که چه کسی هستی؟
سلام
جایی خواندم:
عشق واقعی یعنی معشوق را بپذیری همانگونه که هست با همه ی کم وکاستی هایش نه آنطور که "تو"می خواهی...
اگر دوست بداری آنی شود که تو می خواهی ، "خود خواهی" نه دیگر خواه...
مانا باشید.
درودهای فراوان به مدیر مسئول وبلاگ:
همکاران عزیز، وبلاگ با مقاله تفاوت میان دموکراسی آلمان غربی و دیکتاتوری حزبی آلمان شرقی، به روز گردیده شده است0 چرا مارکسیسم از میرحسین موسوی حمایت می کند؟ دلیل آن را می توان در دوران نخست وزیری او در سالهای 65 تا 67 جستجو کرد. در آن زمان افراد ملی گرا ربوده و بعد از کشتن آنها در بیابانهای خاوران در گورهای دست جمعی دفع گردید که توسط یک چوپان و سگش در روستاهای آن اطراف کشف گردید0 این احزاب و سازمانهای مارکسیستی برای تجزیه و نابودی و روی در روی قرار دادن اقوام ایران که منجر به جنگ داخلی می گردد و نابودی اقتصاد ملی که منجر به بیکاری و فقر و فحشاء و نابودی فرهنگ و هویت ایرانی و در اختیار قرار دادن بازار مصرف داخلی بدست کشورهای صنعتی که عاملی در جهت رونق اقتصادی و ایجاد اشتغال برای آنها در بر دارد و خدمت به بیگانگان و غارت سرمایه و منابع طبیعی ایران بدست بیگانگان به هر کاری دست می زنند و این فکر غلط دهکده جهانی را در جامعه ترویج می کنند که خوشبختی و سعادت و رفاه اجتماعی و آزادی بیان وعقیده با نابودی کشور ایران بدست خواهد آمد0 تنها راه سعادت و خوشبختی و رفاه و آزادی بیان در شعار استقلال ـ آزادی ـ جمهوری اسلامی بدست می آید0 استقلال به معنای قطع وابستگی صنعت و کشاورزی به بیگانگان و گرایش و تقویت ملی گرائی ایران ـ آزادی به معنای هر شهروند ایرانی حق دارد عقاید خود را بدون ترس نیروی انتظامی بیان کند آن هم در زیر پرچم مقدس نظام جمهوری اسلامی که با خون شهدایش آبیاری گردید محقق شد0 از نقدهای خوبتان دریغ نورزید با تشکر
باسلام
هر چشم اندازی در طبیعت زیبایی خود را دارد...اما آن شکوه و جلوه ای که در کوهستان میتوان جست درقلب جنگل یافتنی نیست. کوهها زبان صلابت زمین اند.
با سلام وارادت خدمت سرور محترم:
اینجانب ازطرف خود وهمسرم ، بذل مساعی حضرتعالی در ابرازهمدردی غم از دست رفتن مرحوم شادروان آقای سعید سعیدی کمال تشکر وقدر دانی را می نمایم ، از خداوند بزرگ برای روح ایشان رحمت ، وبرای شما وخانواده محترمتان سلامتی وسعادت را خواستارم.