گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

معلم

این روزها به هر وبلاگی سر می زدم بازار تبریک داغ بود. هرچه به خودم فشار می آوردم نمی توانستم به دوستی تبریک بگویم. خودم هم علت را نمی‌دانستم. شاید نوعی کینه داشتن، شاید حسادت، شاید... هرچه فکرش را بکنید، امکان داشت باشد. تا این که به وبلاگ سیدنا رفتم. و مطلبی در ارتباط با روز معلم خواندم. علوی خودش را تعریف کرده بود. آنجا بود که تبریک گفتنم گل کرد. سعی کردم بدون این که فکر کنم نظری بگذارم. شاید این نظر که از ناخودآگاهم سرچشمه می‌گیرد بتواند درونم را ارائه کند. شما هم بخوانید. و اگر نظرتان گل کرد... 

مطلب آقای علوی را اینجا بخوانید.

 

و این هم نظر من: 

  

سلام
پست شما را خواندم.
هرچه فکر کردم اینها که گفته ای "معلم" را تعریف نمی کند.
در جامعه ما "معلم" معنی دیگری دارد.
من "معلم " ها را دوست ندارم.
آنها کسانی هستند که در یک مسابقه شرکت کرده و پذیرفته شده اند.
آنگاه به جای قابلمه یک حقوق ثابت ماهانه به آنها تعلق گرفته است.
آنها باید هفته ای چند ساعت به جایی به نام مدرسه بروند.
و در اتاقی که به آن کلاس گفته می شود و تعدادی بچه به نام دانش آموز در آن جمع شده اند یک کتاب را باهم مرور کنند. و هر روز و هرهفته و هر سال آن را تکرار کنند.
بعد از این که از این مرور خسته شدند به جایی به نام دفتر بروند و باهم چایی بخورند و حرف هایی به نام جک تعریف کنند. حرف هایی که در هرجای دیگر غیر از آنجا تعریف شود هیچ کس به آن نمی خندد ولی آنها برای این که به چیزهایی به نام تعهدات صنفی پای بند هستند خیلی به آن می خندند.
یکی دیگر از خصوصیات این "معلم" ها نق زدن است.
و آنقدر نق زده اند که دیگر به آن به عنوان یک طلبکاری مدنی نگاه می کنند.
از دیگر افتخارات "معلم" ها تربیت بچه ها اضافه می شود.
بچه های این "معلم" ها دو دسته می شوند.
دسته نخست از آن درس نخوان ها هستند که مسئولین کشور می شوند.
و بقیه را به جز خودشان اه می دانند.
و دسته دوم:
بچه هایی که دکتر و مهندس می شوند.
آنگاه همه پول خود را جمع می کنند تا به جایی بروند که ایران نباشد.
چون ایران اه است.
کشورهای دیگر خوب است.
بنابراین
به نوعی تمام دست پرورده های این "معلم" همه انسان ها را به جز خودش اه می داند.
اما علوی عزیز
من تو را دوست دارم
چون هیچ کس را اه نمی دانی
ساده و صمیمی هستی
اهل پدرسوخته گری نیستی
و....
تمام روزهای سال بر تو مبارک

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر حسین شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ

به راستی با این نظر کاملا موافق ام. البته این نکته را باید یاد آور شوم که زمان ما برای معلم شدن مسابقه ای برگذار نمی شد و هر کس از طریق تلاش به جایی نمی رسید ره معلم شدن یا .... را در پیش می گرفت.
به همین دلیل هم ساختار اموزش و پرورش ما سازمانی است مملو از بی استعدادترین ادمهای این مرز و بوم .
و مردم ما نیز بچه های خود را به مدرسه می فرستند نه برای اموزش بلکه برای اینکه انها راساعاتی از سر خود باز کنند.

مجتبی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام دوست عزیز
در یک فرصت مناسب نظرت را که خیلی برام محترم است پاسخ خواهم داد.
از اینکه به صراحت حرف دلت را زدی ممنونم ولی اجمالا بدان که فقط یک نفر را در جامعه ایران یا هر جامعه دیگر را پیدا کن که برای آموزش فرزندش را در خانه نگه دارد و به مدرسه نفرستد حتی خودت آقا مجید گل...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد