گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

تصویر + تحلیل روز

شاه فراری شده - سوار گاری شده

 

هیئت مبارکه حسینی دیزچه کاشان 

 

واحد پیشگام دبیرستان دکتر تهرانچی 

 

پایگاه پیشگام علامه حلی 

 

 محفل انس با شهدای کاشان

 

پایگاه بسیج روستای برزآباد 

  

سفوران شهرداری کاشان 

 

جمعیت در میدان جهاد 

ایستگاه صلواتی شیرکاکائو اداره بازرگانی

 

تصمیم داشتم دست خانم را بگیرم و به بهانه راهپیمایی 22 بهمن از تنها اتاق 12 متری منزل خارج شده و با هوای بیرون و اشعه آفتاب زمستانی چند ساعتی را سپری کنیم. این موضوع می توانست پاسخی مقطعی بر ناراحتی های خانواده باشد. خانم هر فرصتی را که به دست می آورد لب به انتقاد می گشود و می گفت: «یه کم وقت برای من بگذار بیا باهم از خانه خارج شویم راهی برویم و حتی اگر خریدی هم نمی کنم می توانیم برای تماشا به بازار برویم و این کارها می تواند بر روحیه افسرده ما تأثیر مثبتی داشته باشد.» 

امروز می خواستم این کار را بکنم ولی «عرفان» سه ماهه و نیاز به مراقبت خانگی این امر را غیر ممکن ساخت. البته مادرخانم می توانست نگهداری عرفان را به عهده بگیرد ولی کارهای زیاد خانه و وجود 4 نوه خردسال دختری و پسری که هر روز در کنارش هستند و بیماری های جورواجور در سن 46 سالگی، از پوکی استخوان مفرط گرفته تا مشکلات قلبی و روماتیسمی و غیره و ذالک کار را مشکل می کند. و ناگفته نماند که همیشه در ضمیر ناخودآگاه خود نگران اویم.
به هر حال از خانه بیرون زدم. تک و تنها با یک دوربین خبرنگاری تا ببینم خدا چه می خواهد. بعد از 36 سال گذشت عمر حقیر این اولین باری بود که در این روز از خانه بیرون می آمدم. یک آدم مطبوعاتی باید در جریان های جامعه حضور داشته باشد. مشاهده مهم ترین رکن گزارش و تحلیل است. و نمی توان در خانه نشست و با استفاده از شنیده ها دست به قلم شد. بخواهیم و یا نخواهیم امروز، روز انقلاب است.
به یاد صحبت های «حداد عادل» (در ارتباط با عدل ایشان اطلاعات جامعی ندارم)  می افتم. شب قبل، برنامه ویژه خبری شبکه دوم سیمای آقا عزت میزبان رئیس سابق مجلس بود. حیدری از او پرسید. (نقل به مضمون) اگر قرار باشد خدمات انقلاب را نام ببرید چه می گویید و او گفت: «این سوال را اگر از ضد انقلاب بپرسید، می گوید انقلاب کاری نکرده است. و اگر از شبکه های بی بی سی و یا وی او ای بپرسید می گوید انقلاب هیچ کاری نکرده است ولی من می گویم این انرژی هسته ای را ببینید، ببینید چقدر قدرت های جهانی از این موضوع ناراحت هستند.»
من از سال 1369 با اشتراک روزنامه و گوش کردن به خبرها، کم و بیش در جریان مسائل سیاسی کشور بوده ام. ولی تا کنون استدلال به این قشنگی از مسئولان کشور نشنیده بودم. تک تک کلمات و حالات گرفته شده ایشان از زمان گفتن تا کنون از جلوی چشمانم کنار نمی رود و از همه مهم تر قاطعیت و اشراف به موضوع زاویه ای دیگر از این گفتمان انقلابی بود.
البته استدلال می تواند چند بعد داشته باشد که یکی از آن قشنگ بودن است و دیگری منطقی بودن آن. به نظر حقیر در ارتباط با خدمات انقلاب تا شاخص های آن مشخص نباشد و امتیاز در نظر گرفته نشود نمی توان با کلی گویی به نتیجه ای رسید. شاخص ها چیست؟
فقر، فاصله طبقاتی، فحشا، دروغ گویی، تزویر، خیانت، اخلاق، نماز، روزه، امید به زندگی، درآمد خانوار، هزینه ی خانوار، تحصیلات، فهم عمومی و مواردی دیگر که می تواند به عنوان شاخص های یک جامعه تعریف شود. برای آنها امیتاز در نظر گرفته شده و نمودار ترسیم گردد و آنوقت بگوییم در کجاییم. هم کار آسانی است و هم کار سختی
حال که بدین جا رسیدیم جمله قصار دیگری به ذهنم رسید. «تکلیف مسائل را نمی باید در کف خیابان مشخص کرد» از نام گوینده چیزی در ذهنم نیست ولی هرکس گفته خدا رحمت کند رفتگانش را. باید با آب طلا نوشت و بر پیشانی دارالحکومه آویزان کرد.
من باید این جمله بسیار موافقم. نمی دانم به چه چیزی متهم می شوم ولی نمی توانم نظراتم را مخفی کنم. همانگونه که با تمامی حرف های آقای تاجیک و ابطحی بعد از زندان موافقم. و هرچه بیشتر گوش می کردم بیشتر احساس نزدیکی می کردم. به هر حال از موضوع دور نشویم.
امروز قرار بود تکلیف مسائل در کف خیابان مشخص شود. همانطور که در کنار جایگاه در میدان جهاد ایستاده بودم. دیدیم روحانی که نمی شناختم با شدت و حرارت بسیار زیادی دستانش را تکان می داد و می گفت آقای اوباما بیا ببین مردم با حضور میلیونی خود تکلیف تو را مشخص کردند.
در این حین دیدیم که شخص با محاسن جو گندمی، پایش را روی میله جایگاه گذاشت و یک متری از سطح زمین بالاتر رفت تا ته جمعیت را ببیند. انتهای جمعیت که تا میدان معلم کشیده شده بود آرامشی وصف ناشدنی در چهره او به نمایش گذاشت و شاید در دل خدا را شکر کرد.
مابین مردم در حرکت بودم. گاهی عکس می گرفتم. و گاهی می ترسیدم که عکس بگیرم. جلوی اداره بازرگانی جایگاهی ایجاد شده بود و شیرهای لیوانی یک بار مصرف پلمپ شده توزیع می شد. مردم هجوم می آوردند و گاهی متصدی توزیع لیوان ها را به هوا پرتاب می کردم و بعضی ها با تمام وجود بر آن چنگه می زدند تا یک لیوان شیر را به تصاحب خود در بیاورند. از نگاه یک خبرنگار چند عکس گرفتم. در این لحظه یک جوان داشت مشتی گفت «اوی اوی این سیاسیه می خواد بگه برای خورد شیر به راهپیمایی آمده اند» سرم را پایین انداخته و به حرکت خود ادامه دادم.
گروه های مختلف را می توان در این راهپیمایی دید آنها با تابلو آمده بودند. غالباً از بسیج مدارس و ارگان های مختلف دیده می شد. با یک پرده ای که در جلو برافراشته بودند. حتی روی پرده ای نوشته بود بسیج روستای برزآباد. برای من داشتن پرده دال بر موقعیت اجتماعی گروه های شرکت کننده امری طبیعی بود. آنها از این حضور عکس گرفته و فردا در نشریه داخلی سازمان مربوطه انعکاس می دهند. دانش آموزان زیادی دیدیم که از مدارس مختلف شرکت کرده بودند و حضور زنان بسیار چشمگیرتر از مردان بود. شاید بتوان نسبت 8 به دو را برای آنها متصور بود.
چهره های آشنای دیگری نیز در این مراسم حضور داشتند. با توجه به این که من با اکثر اداره ها و جامعه دانشگاهی سر و کار داشته ام چهره ها برایم آشنا بودند. افراد دولتی که در مراجعه به آنها اگر کاری داشته باشی با سرعت نور کارت را انجام می دهند ولی فقط به خاطر این که ورزشی کرده باشی و پیاده روی توصیه شده است می بایست شونصد بار به آنها مراجعه کنی تا کار به سرانجام برسد.
از جمله دوستی که جدیداً و تصادفاً در نشریه داخلی دانشگاه عکسی از او دیدم. به خاطر آوردم دمپایی پا می کرد و در راهروهای دانشگاه کلش کلش کرده و حتی حال نداشت حرف بزند. اگر سوالی از او می پرسید به سختی جواب می شنیدی یک کارمند جزء که خواهرزاده معاونت دانشگاه بود و با سفارش به خیل شایستگان پیوسته بود. زیر عکس این نابغه نوشته شده بود مراسم معارفه مدیریت.... و ایشان نطق کرده بودند «من با توجه به این که به این مدیریت اشراف دارم و برنامه هایی را در نظر گرفته ام این مدیریت را پذیرفتم» امروز سعادت داشتم ایشان و امثال ایشان را بسیار زیارت کنم.
و در آخر افراد فراوان از انسان هایی که با لباس شخصی و بی سیمی به دست در جای جای این راهپیمایی حضور داشتند تا در کنار نیروهای انتظامی امنیت مردم و کشور را تامین کنند.
به امید ایران پیروز و آباد

نظرات 2 + ارسال نظر
مدیرمرکز شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ق.ظ http://timarestan.blogsky.com/

یعنی می خوای بگی برای خوردن شیر به راهپیمایی آمده اند؟!!! وای این فکرت خییلی منحرفه....!مردم ما خیلی چیز تر از این حرفهان که بهشون توهین میکنی!
التماس دعا داریم!

سلام
هرچی من می خوام وارد سیاست نشم شماها آدم رو مجبور می کنید. کی من گفتم برای شیر اومدند. عکس می گه اومده بودند بعدش شیر خوردند.
همین نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد

صادق شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ http://moslehivadeghani.parsiblog.com/

عجب مردمی داریم همه عقده خود کم بینی دارند فقط ظاهر سازی می کنند عرضه کار کردن ندارند شعار دادنشان خوب است اما از شعور ...
نمی دونم چجوری یه عده می خوان برای این مردم دموکراسی را برقرار کنن مردمی که حال کار کردن برای خودشون رو ندارن چجوری می خوان سیلی محکم به صورت آمریکا بزنن
انصافا سرکاریم باید بریم وردست یه عده ای اونور آب شاگردی کنیم بلکه ما را هم به عنوان آدم قبول کنن و دست از تحریم و تهدید بردارند

سلام عزیز دل
اگر قرار باشه کسی برای کسی دموکراسی برقرار کند دیگر اسمش دموکراسی نیست. بلکه دموکراسی آن است که عامه مردم به محاسن آن پی برده و خواهان آن باشند و با استفاده از یک روند دموکراتیک، آن را به دست آورند.
این یک فرآیند است و یک شبه و یا با وجود یک فرد به دست نمی آید. کاری که افراد مدعی خصوصاْ روشنفکران یک جامعه می‌توانند در این ارتباط انجام دهند تسهیل این «زایمان» است و آن هم تا اندازه‌ای.
جامعه حامل دموکراسی تا ۹ ماه را سپری نکند و درد زایمان را نکشد فرزند «دموکراسی» متولد نمی‌شود. دکتر در راحت تر کردن کار می‌تواند کمک کند ولی در زمان زایمان نقشی ندارد.
اما در ارتباط با سیلی محکم به صورت آمریکا:
من هرچه فکر می‌کنم متوجه نمی‌شوم چرا قرار نیست سیلی محکم به صورت روسیه بزنیم. تا آنجا که من اطلاع دارم این یکی خیلی از او یکی جهانخوارتره و ایران از این کشور همسایه صدمات زیادی دیده است.
سوال اینجاست اگر کسی بخواهد سیلی محکم به صورت روسیه بزند می‌تواند این کار را روی خیل عظیم سفیران و مهمانان دولتی عازم به این کشور انجام دهد تا آنها از طرف ما این ماموریت را روی دشمن روسی انجام بدهند؟
اما در ارتباط با شاگردی اون طرف آب
من با تمام وجود اعتقاد دارم کسی دلش به حال شخص دیگری بی‌جهت نمی‌سوزد
اما
می‌توان با استفاده از قابلیت‌های متفاوت و براساس منافع متقابل و بازی برد برد با هر شخصی و هر کشوری یک ارتباط پایدار برقرار کرد.
من الله توفیق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد