آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
معشوق چون نقاب زرخ در نمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن ب که کار خود به عنایت رها کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره ی حضور
اوقات خود زبهر تو صرف دعا کنند
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آنزمان که پرده برافتد چه ها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه زاغیار در حجاب
بهتر زطاعتی که به روی و ریا کنند
پنهان زحاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
امروز با خانواده آمدیم برزک رفتین باغهای بالای باغسو ودر هوای گرم زمستانی نهار وچای خوردیم.
سلام
اطلاع می دادید تا در خدمت شما باشیم.
غلام همت ان رند عافیت پیشم
که در گدا صفتی شیوه دری داند
-- نمی دونم درست نوشتم یا نه -- شما درستش را بنویس
سلام
مشتاق دیدار
متشکرم
فکر میکنم یه پرشی تو شعر اتفاق افتاده:
حالی درون پرده بسی فتنه میرود
تا آنزمان که پرده برافتد چه ها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
سلام
اصلاح شد
متشکرم
سلام
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
دتز وری گود!
درود
پاینده باشید .
سلام.یکی از دوستای شما دوست من هم مست(آقای عنایتی)،پس ما با هم دوستیم!!!!!!!!!
خوشحال میشم بهم سر بزنید.
سلام و احترام
دوستی با شما باعث افتخار بنده است.