گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

بار ادعایی اضافه بر ندانستن قبلی

امروز با یکی از دوستان بسیار خوب مشغول کیسه کردن سیمان بودیم و در حین این کار در رابطه با بهره وری نیروی انسانی صحبت می کردیم. 

به ایشان گفتم: من از کار فیزیکی هیچ ترس و واهمه ای ندارم و حتی آن را برای جامعه تحصیل کرده توصیه می کنم. و در این ارتباط مثالی هم زدم. 

و آن که آموزش عالی در چین در رابطه با کشاورزی در کتاب چین سرخ اینگونه آمده است. دانشجویان رشته کشاورزی در فصل کشاورزی هشتاد درصد وقتشان را کار مرتبط می کنند و بیست درصد وقتشان را مطالعه و در فصل غیر کشاورزی بیست درصد کار و هشتاد درصد مطالعه و اینگونه است که چین چین می شود. 

اما در ایران یک دور باطل تحصیل (پسر خوب درس می خوند) و بعد تدریس (استاد خوب، خوب نمره می دهد) و همواره این توصیه معروف که: 

اگر این رشته (هر رشته ای) را ادامه بدهی آینده دارد و الا نه 

بیش از چهار سال پیش به این فکر بودم که سیستم ما به جهت نبود مطالعه و تحقیق درجا می زند و بر این اساس تصمیم گرفتم شرکتی را تاسیس کنم تحت نام مرکز تحقیقات کاشان 

و حالا چند سالی از این فکر می گذرد. من آن شرکت را تاسیس نکردم ولی در آن راستا قدم برداشتم. 

صحبت یادتون نره 

گفتم از کار فیزیکی ترسی ندارم ولی وقتی یک نفر می تونه در جایی مفیدتر باشه چرا نباشه؟ 

اما سیستم به گونه کرخت و بی خاصیت است که هرفرد متفاوت به محض ورود به آن با حرکت سانتریفوژی به بیرون پرتاب میشه 

یا باید فسیل و بی خاصیت باشی و یا بیرون از سیستم قرار بگیری و درد و زجر بکشی  

ولی باز دست از تلاش برنداشتم. 

وقتی در رابطه با پروژه ای به اداره ای می روی و آن را مطرح می کنی و طرف فقط به خاطر اینکه چیزی از آن سردر نمی آره قرصت می ده و دور سر می چرخاندت باید چکار کنی؟ 

حدود دو سال پیش به شهردار مراجعه کردم در رابطه با بحث اینترنت برزک. هرچند شهردار با خوشرویی آدم را دنبال نخود سیاه می فرسته ولی حرف جالبی زد. 

« من تصمیم دارم مهندسین مرتبط را دعوت کنم و یک ساختمانی برای شهر مجازی در نظر بگیریم و در این ارتباط کاری بکنیم.» 

نفست آدم می گیره وقتی حرف می زنی و حرفت را نمی فهمند و تلاشی هم نمی کنند که بفهمند که هیچ یه جورایی ازت بدشون می آد که چرا یه چیزی می گی که اونا حالیشون نمیشه. اونوقت باید بگردی دنبال راه حل.  البته اگه به قول بعضی ها، پدر صاحب بچه درنیاد. 

این از مسئولین 

اما نیروی انسانی تحصیل کرده که چندین سال وقتشون را گذاشته اند و در دانشگاه به دنبال استاد رفته و نمره نمره کرده اند و کتابهای شونصد سال پیش کشورهای خارجی را امتحان داده ومدرک گرفته اند. و تو می خواهی با این ها کار کنی. 

مشکل با این ها بیشتر است،  چرا که مدرک بار ادعایی بر اون ندانستن قبلی اضافه می کنه که یه لحظه آدم کپ می کند. 

خوب دیگه توسعه امری تدریجی است ولی امیدوارم جامعه ما به دور باطل گرفتار نشده باشه. 

شاید وقتی اینو می خونی بگی این یارو انگار خودش از کره ماه اومده و را به راه توهین می کنه ولی من وقتی مطلب می نویسم از کلمه «بعضی ها» یادم می ره استفاده کنم. شما هرجا توهینی در کار است. خودتون را جزو آن دسته ندانید.

نظرات 4 + ارسال نظر
جومونگ سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام
جومونگ رو دیدی؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ

ما هم با نظر شما کاملا موافقیم

لطفا بگید اگه دانشگاه نرویم چه کار کنیم

ایا برا بعضی ها واقعا چاره دیگری هست تا بیکار نباشند

در ضمن قصد توهین نداریم

با تشکر

بیدگلی چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:20 ق.ظ http://www.bidgoly.blogfa.com

یا باید فسیل و بی خاصیت باشی و یا بیرون از سیستم قرار بگیری و درد و زجر بکشی.این جمله خیلی بیرایم جالب بود هرچند که من یک کارگر نجارم ودر سیستم خاصی نیستم اما درد شما را خوب می فهمم.در ضمن از نظر زیبایی که نوشته بودی تشکر میکنم.من بومی مینویسم نه سیاسی نه مذهبی فقط احساسهای زیبای قدیمی.راستی قالب وبلاگت را چرا عوض کرده ای آن رنگ زیبای نارنجی من را به دوران کودکی ام میبرد از کجا آوردی مخواهم رو ی وبلاگم بزارم.

بیدگلی جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ب.ظ

وبلاگ جدید بوجود آوردم فقط بخاطر رنگ پرتقالی اش در آدرسی که دادی راستی آدرسش www.bidvagol.blogsky.com

سلام
وبلاگ جدید مبارک باشد.
وبلاگتون را لینک کردم.
به امید دیدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد