گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

از سر خودم در رفتم

دیروز به خودم نهیب زدم که هی بچه بیکار یه دفعی از سر خودت در نری همین که بهت چند بار گفتند آقای فلانی بگی خوب تموم شد هر جوری که بخواهی با بندگان خدا رفتار کنی و قیافه بگیری به خودم لرزیدم و یاد بنده خدایی افتادم که گفت بهترین لحظه عمر من زمانی بود که از شدت کثیفی دست و پای مرا کشیدند و از مسجد به بیرون انداختند آنوقت های هایی کردم و گفتم حالا خوب شد. 

خوب من که خاک پای آن بنده خدا نرسیده ام اما فکر می کنم به خود مغرور شده ام. 

بگذریم 

با هماهنگی خیلی خوبی که دوستان خصوصاْ دوست عزیز آقای محسن جانجانی و آقای مجتبی صادقی کردند مسافرت قم خوبی جمعه گذشته داشتیم.  

حرکت با مینی بوس خوبی و زیارت و بازار و دیدار از موزه و رفتن به سر قبر دکتر قریب و نهار در زائر سرای حرم و نماز ظهر و عصر در حرم و آنگاه منزل آقا محسن و استراحت و پذیرایی و بعدش کوه خضر و صعود از کوه و مسجد جمکران و توقف در مسیر برای خرید سوغات قم و مراجعت به برزک یک برنامه هماهنگ شده و فشرده و خوب و مناسب برای دوستان نشریه بهشت پنهان و شرکت تعاونی عماد که به من یکی که خیلی خوش گذشت. 

کوه خضر خیلی حال داد هم تماشایی بود و هم ورزشی جای همه شما خالی و آنهایی که فکر می کنند قم فقط مذهبی است یه سر به این کوه بزنند. 

هزینه این مسافرت برای هر نفر فقط پنج هزارتومان بود که نشان از محاسن کار جمعی است که چنانچه به نحوی خوبی هماهنگی صورت گیرد بیشترین استفاده و کمترین هزینه از جوانب مختلف دارد.

نظرات 1 + ارسال نظر
عب یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:08 ب.ظ http://301040.blogsky.com

آقا ممنون. اون قسمتی که کوتاه راجع به غرور نوشتی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد