مدیریت بر روابط عمومی یا ساقدوشی مدیران
نقد و بررسی عملکرد روابط عمومی سازمانها و ادارات همراه با مرور کتاب «تحقیقات، برنامهریزی و سنجش اثربخش روابط عمومی»
کاری به سیستم اداری ندارم ؛ البته اون هم در جای خودش قابل نقد و بررسی است. عجالتاً در این فرصت محدود بنا دارم با توجه به اندک تجربه کار در روابط عمومی و رسانه و مرور کتاب «تحقیقات، برنامهریزی و سنجش اثربخش روابط عمومی» به وضعیت این حوزه پرداخته و آسیبشناسی مختصری ارائه دهم. امید دارم در سال جدید، اندیشمندان، دلسوزان و صاحبنظران حوزه روابط عمومی و رسانه بیش از پیش به این موضوع پرداخته تا انشاءالله با هماندیشی و خرد جمعی مشکلات موجود کمتر شده و «روابط عمومی» در جایگاه واقعی خود قرار گیرد.
«فرگوسن» در سال 1984 میلادی یعنی چیزی حدود 37-36 سال پیش به دستاندرکاران روابط عمومی یادآوری کرده است: «روابط عمومی مجموعهای استاتیک –ایستا- و بسته نیست که درها خود را به روی مردم بسته و توجهی به رضایت و اطمینان خاطر ایشان نداشته باشید. روابط عمومی یک سیستم باز و پویا است. باید شرایطی فراهم کنید که «سازمان» و «مردم» به درک متقابل رسیده و نقش خود را برای «توافق»، «اجماع» و در یک کلام «توزیع قدرت» به درستی ایفا کنید».
پس از آن «دوزیر» و «بروم» (Broom and Dozier) در سال 1990 اظهار داشتند: «دورنمای ارتباطات، ارزش روابط عمومی را از نتیجه ارتباطات -مانند شمارش تعداد بریده جراید- به نتایج رفتاری -مانند تغییر رفتاری و یا نگرش- تغییر میدهد.»
تحقیق و مطالعه در حوزة روابط عمومی به سالها پیش از این برمیگردد. «هارولد دی. لاسول» (Harold D.lasswell) بیش از 50 سال پیش با طرح چند پرسش اساسی اهمیت تحقیقات روابط عمومی را مورد توجه قرار داد؛ او پرسشهای «با چه کسی»، «چگونه؟» و «با چه تأثیری؟» را مطرح کرد و گفت دستاندرکاران روابط عمومی باید از خود بپرسند بنا دارند «چه چیزی» را «چگونه» و برای «چه کسی» ارائه کرده و «چه تأثیری» از آن دریافت کنند.
حال باید از خود بپرسیم آیا نیمقرن تحقیق و تجربه، اطلاعات لازم و کافی در اختیار ما قرار نداده تا آزمون و خطا و رفتارهای سلیقهای و گزینشی در روابط عمومی را کنار زده و اقدامات خود را بر مبنای اصول علمی و حرفهای استوار کنیم؟ مرور اقدامات حوزة روابط عمومی برخی از سازمانها و ادارات نشان از آن دارد به جای مطالعه، تحقیق و برنامهریزی؛ بیشتر خیالبافی کردهایم و فراموش کردهایم؛ افرادی که بدون آگاهی، مدیریت روابط عمومی را به عهده گرفتهاند چیزی جز این نیست که در شب تاریک و بدون هیچگونه درک درست و حسابی، کورمال کورمال پا بر سر مصالح مردم نهاده و تنها دل بر حب پُست و جایگاه کذایی خوش کرده و صرفاً گلیم سیاه منافع ناچیزِ شخصی و کوتاه مدت خود و دوستان خود را از آب تیره و تارِ بیتوجهی بالا کشیدهاند.
حتی اگر فعلاً از طرح مفاهیم نو در حوزة روابط عمومی صرفنظر کرده و روابط عمومی بر اساس تعاریف سالها پیش دنیا را مدنظر قرار دهیم باز ساز و کار روابط عمومی موجود نسبت به آن بیگانه است، در واقع توجه و تمرکز اصلی روابط عمومی بر مدیریت ارتباطات در اثرات و جلوههای ارتباطی واقع شده است. «فرگوسن» در سال 1984 کار روابط عمومی را به طور عمده به عنوان کار تبلیغاتی و ارتباط با رسانهها و ارتباط با کارکنان تلقی کرده است و از اینروست که بسیاری از سازمانها هنوز به روابط عمومی به عنوان وسیله و شیوهای برای ارائه تبلیغات مطلوب نگاه میکنند. Burnett & Moriarty در سال 1998 روابط عمومی را چنین تعریف میکنند: «روابط عمومی، استفاده و تبادل اطلاعات از طریق رسانههای متعدد برای تحت تأثیر قراردادن افکار عمومی است.»
با وجودی که نظریهپردازان روابط عمومی بیش از 30 سال پیش بر این باور بودند که ماهیت روابط عمومی در ارتباطِ موثر با رسانه است با این وجود هنوز بسیاری از مدیران روابط عمومی گامی در جهت تبیین، تشریح و تقویت رسانه نزد مدیران ارشد سازمان برنداشته و تمام تلاش خود را به کار گرفتهاند تا ارتباط با رسانه را در نازلترین سطح خود نگاه داشته و در حد سفارش آگهی و رپورتاژ آگهی تنزل دهند. در واقع این هزینهای است که از سوی برخی مدیران روابط عمومیِ از جیب مردم برای حفظ جایگاه خود و مدیران ارشد خود از گزند نقد رسانهای خرج شده و شوربختانه برخی از رسانههای نیز شأن خود را در این حد پایین آورده و به آن بسنده کردهاند، در صورتی که شأن و جایگاه روزنامهنگاران فراتر از این است تا قلمی که باید در جهت واکاوی اتفاقات جامعه و عملکرد سازمان و مدیران به کار گرفته شود به بهایی ناچیز در معرض تاخت و تاز کاسبان جایگاه، پول و قدرت قرار میگیرد.
با این وجود پیشرفت «علم» کاری به عملکرد و رفتار مدعیان روابط عمومی و رسانه ندارد و راه خود را پرشتاب از همیشه طی کرده است. «لیندمن» در سال 1998 اظهار میدارد: «مهمتر از همه این است که کارشناسان روابط عمومی دریافتهاند «پیام» فقط از طریق گزارشهای خبری ارائه شده توسط رسانهها منتقل نمیشود؛ بلکه بازخورد و رفتار سازمان به واسطة کیفیت محصولات و خدمات بیانگر ماهیت سازمان است. آنان فاصله «وعدهها» و «عمل» را درک کرده و به گروهها و افراد متعدد منتقل میکنند.» دلیل «لیندمن» با ادعای «گرونیک» همخوانی دارد که معتقد است خصوصیات رفتاری اهمیت بیشتری نسبت به ارتباطات سمبولیک و نمادین دارد؛ چیزی که بیشتر در قالب «مراسمها» و «سخنرانیها» و از طریق رسانههای صوتی، نوشتاری و تصویری در معرض دید مخاطبان سازمان قرار میگیرد.
«گرونیک» در سال 1993 اقدامات روابط عمومی سازمانی را به «نمادین» و «رفتاری» تفکیک کرده و میگوید: «هنگامی که روابط مبتنی بر اقدامات نمادین قرار گرفته و توجهی به روابط عمیقِ ناشی از اعمال و رفتار نشود در این صورت کارگزاران روابط عمومی، اقدامات خود را در سطح اندیشهای سادهانگارانه از «وجههسازی» - که ارزش ناچیزی برای سازمان در پی خواهد دارد – تنزل داده و تصور میکنند میتوان وجهه سازمان را برای کاهش آسیبهای و مشکلات از طریق ارسال پیامهایی یک طرفه برای مردم از طریق رسانهها تغییر داده و ارتقاء بخشند.
گرونیک در سال 2000 خاطرنشان کرده است: «یکی از مشکلات اساسی در زمینه ارزیابی روابط عمومی تمرکز بر شاخصهایی کمّی مانند «بریده جراید، تعداد ساعت آموزشی کارکنان، دورهها و تعداد شرکتکنندگان در جلسه و مراسم» و نظیر اینهاست. این گونه ارزیابی، مدیران سازمان را از شناسایی اقدامات اساسی که ماهیت ارتباطات و روابط عمومی بر آن استوار است دوره کرده و به اشتباه میاندازد. در واقع باید بررسی و تحقیقات روابط عمومی بر کنترل و بررسی شاخصها اساسی از قبیل «نگرش» و نتایج «اصلاح رفتار» تقویت شده و متمرکز گردد.
شاید به همین خاطر است که همچنان معیار ارزیابی روابط عمومی که از نهادهای بالادستی به سازمانها و ادارات ابلاغ شده و درخواست میشود همچنان بر متراژ بنرهای چاپ شده و تعداد خبرهای ارسالی برای رسانهها و عکس و فیلم و کلیپ از جلسات و مراسم معطوف و متمرکز شده است و چند سالی که زمزمههای استفاده از تکنولوژیهای نوین در جامعه پیچیده، باز دَر بر همان پاشنه چرخیده و «تعداد کلیپهای منتشر شده در فضای مجازی» و «تعداد بازدید از آن» افزون بر موارد قبلی به عنوان محک و معیار ارزیابی روابط عمومی قرار گرفته و فاصلهها را تا ماهیت اصلی و اساسی علم ارتباطات و روابط عمومی بیش از پیش کرده است.
مدیریت روابط عمومی در قرن جدید لازم است به این درجه از آگاهی برسد که «روابط عمومی» را فراتر از «نصب بنر» و «ارسال تصویر» آن از طریق شبکههای مجازی برای مدیران ارشد و مقامات مافوق و بالادستی برای نشان دادن خوشخدمتی و کسب «رضایت» و «تقدیر» و «امتیاز» بداند. ماهیت روابط عمومی همانگونه که «فرگوسن» چهل سال پیش مطرح کرده است توجه به «تعامل بیپیرایه و متقابل سازمان با ذینفعان»، «صداقت و راستی و درستی» و «اصلاح نگرش و رفتار» است.
چیزی که «وارد» (Ward) نیز در سال 1998 به آن اشاره و تأکید کرده است: «روابط عمومی موفق، نه تنها موجب گسترش فرصتهای اقتصادی میشود، بلکه از طریق به حداقل رساندن و یا رفع تضادها و بحرانها، موجب صرفهجویی و ذخیره سرمایه انسانی و سازمانی میشود.» علاوه بر این «لیندمن» نیز عقیده دارد: «این سوال که «ارزش روابط عمومی برای یک سازمان چقدر است؟» نسبت به این سوال که «برنامههای روابط عمومی را چگونه ارزیابی میکنند؟» گستردهتر و جامعتر است.»
دکتر «والترک. لیندنمن» نیز یادآوری کرده است: «به یاد داشته باشید که اغلب برای روابط عمومی فهمیدن اینکه «چرا» حقایق و امور این گونه هستند یا دلایلی که افراد چنین عمل یا فکر میکنند به مراتب مهمتر از فهمیدن این موضوع است که حقایق چیستند و مردم چگونه فکر میکنند.»
باز باید یادآوری کرد؛ نقطه شروع سودمند در تحقیقات روابط عمومی، این است که تعریف یک جملهای برجستهای را در مورد فرآیند ارتباطات که اولین بار توسط «هارولدلاسول» Harold D.Lasswell بیش از 50 سال پیش، مطرح و توصیف شد، به خاطر آوریم. او اظهار داشت: «اگر شما بتوانید بفهمید که چه کسی؟ چه؟ چگونه؟ با چه کسی؟ و با چه پیامدی؟ سخن میگوید، آنگاه به شناخت بسیار خوبی در این زمینه که ارتباطات چگونه موثر و نتیجهبخش هستند، دست خواهید یافت»
«فریزر لایکلی» در خصوص ارزیابی اقدامات روابط عمومی معتقد است: «روش ما در تحقیقات یا نظرسنجیها به این صورت است که با طرح پرسش به نتایج دست پیدا کنیم در صورتی که پی بردن به تغییر نگرش و اصلاح رفتار ذینفعان بسیار مشکلتر از چیزی است که تصور میکنید و قطعاً با پرسش و نظرسنجی به دست نخواهد آمد. البته در هر صورت توجه داشته باشید «آگاهی»، «شناخت»، «علاقه»، «میل»، «نگرش» یا «تغییرات رفتاری» ناگهانی ایجاد نمیشود بلکه مستلزم زمان است مشروط بر آن که یقین حاصل کنیم در مسیر گام نهادهایم!»
و این شرط مهمی است که «فریزر لایکلی» بر آن تأکید کرده است؛ «مشروط بر آن که در مسیر گام برداریم». ضمن احترام به مدیران محترم روابط عمومی شهرستان کاشان که قطعاً تمام همت وتلاش خود را به کار گرفتهاند تا از «خود» و «شخصیت خود» برای هویتبخشی جایگاه روابط عمومی هزینه نمایند و در این مسیر سختی، مرارت و زحمات بسیار بر خود هموار کردهاند با این وجود نباید غافل شد که روح حاکم افرادی نیز با بیتوجهی، ناآگاهی، غرضورزی جایگاه روابط عمومی را تنزل داده و با اقدامات سطحی و کممایه خود تیشه بر ریشه هویت روابط عمومی سازمانی زدهاند. اقداماتی که نشان از آن میدهد روابط عمومیها نه تنها در مسیر واقعی خود قرار نگرفته است بلکه فرسنگها از مسیر و هدف دور گشته است.
آنچه مشهود است؛ شاخصهای ارزیابی روابط عمومیها مبتنی بر اقدامات نمادین و سمبولیک است و مدیران و متولیان نه تنها هیچ اطلاع و آگاهی از مفاهیم اصلی و اساسی «روابط عمومی» به دست نیاورده و بر آن تمرین و ممارست نکردهاند بلکه از همه بدتر ناظران بیتفاوت نیز که در هیبت «مدیران»، «همکاران» و «دوستان» نیز که از دور و نزدیک نظارهگر اوضاع هستند تلاش و تذکری برای اصلاح آن به خرج ندادهاند؛ از چه باید دوستیِ امروز خود را فدای مصلحت فردای سازمان و مردم نمایند؟! از چه باید منافع اندک امروز خود را فدای مصلحت مردم و همشهریان خود کنیم؟ در صورتی که بر اساس آموزههای دینی، اخلاقی و سازمانی شایسته است با دقت نظر اشتباهات را تذکر داده و مجموعه روابط عمومی را از خطا و راه اشتباه باز داشته و به راه درست هدایت کنیم.
در پایان این پرسش جدی مطرح میشود آیا مدیران روابط عمومی که بیشترین بار مسئولیت بر دوش ایشان است و قطعاً میتوانند نقش تعیینکنندهای در اصلاح مسیر روابط عمومی ایفا کرده و مدیران سازمان و همکاران را بر این مهم مجاب نمایند، آیا تلاشی به خرج دادهاند یا صرفاً چون ساقدوش لباس نو بر تن کرده و گرد مدیران ارشد سازمان چرخیدهاند؟! در هر صورت این پرسشی است که پاسخ آن در عملکرد ما و مجموعة اقدامات روابط عمومی هویداست.
گلیم سفید و ذات گلی
مروری بر کتاب «مأموریت در تهران»
صدتا کتاب بخونیم برنامهریزی کنیم و جلسه بذاریم و ... فایده ندارد! یه چیزهایی است که طی سالیان سال در وجود ما رخنه کرده است. اینها در طول ده سال، 50 سال، 100 سال یا ده هزار سال در وجودمان رسوب کرده است؟ نمیدانم! علت چیست؟ نمیدانم! از کجا آمده است؟ نمیدانم! چگونه درست میشود؟ نمیدانم! فقط میدانم با آمدن این حکومت و آن حکومت یا این رئیسجمهور و آن رئیسجمهور فرقی نمیکند. باور دارم اگر قرار است ممکلت، کشور یا شهر و منطقهمان درست شود قبل از هرچیز باید ذاتمان درست شود!
دو سه روز تعطیلات نوروز فرصت شد کتاب «مأموریت در تهران؛ خاطرات ژنرال هایزر» را بخوانم. مأموریت «هایزر» این است که با تمرکز روی فرماندهان ارتش، جلوی انقلاب را بگیرد. حضورش در آن مقطع در ایران بیشتر از یک ماه نیست. از 14 دیماه تا 14 بهمنماه. شرح اتفاقات نشان از آن میدهد به خوبی با ایران و روحیات ایرانی آشناست و به همین واسطه میداند چگونه کار خود را پیش برده و به نظر میرسد تا اندازة زیادی در مأموریت خود موفق است. کاری به مباحث سیاسی ندارم! علاقهای هم به آن ندارم! ولی از لابهلای دستنوشتهها و خاطرات هایزر که مربوط به چهل سال پیش است کم و بیش میتوان به شرایط اجتماعی و آسیبهای مترتب بر آن پی برده و خودِ خودمان را از نگاه یک ناظر و تحلیلگر خارجی مرور کنیم.
یکی از بدترین و جدیترین آسیبهایی که گریبان ما را گرفته و رها نمیکند این است که هرکدام از ما به تنهایی فکر میکنیم عقل کُل هستیم! و بدتر از آن، حاضر نیسیتم مسئولت کارهای خوب و بد خودمان بپذیریم. «هایزر» در این خصوص میگوید: « ایرانیها اغلب معتقدند که هیچ اشتباهی مرتکب نمیشوند. اگر کاری درست انجام شود، میگویند: «من» انجام دادهام. ولی اگر کاری بد انجام شود میگویند «تو» انجام دادهای! خصوصیت دیگر، این بود که آنها از قبول مسئولیت ابا داشتند، ترس آنها هم این بود که مرتکب اشتباهی شوند که شاه خوشش نیاید و یا شاه خودش به آن اشتباه پی ببرد.. به معنای واقعی، ایرانیها همۀ مسئولیتها را به گردن دیگری میاندازند.»
مشکل بعدی تملق و چاپلوسی است. این یکی – دور از جان شما – در وجود ما نهادینه شده است. تملق نگوییم روز شب نمیشود و شوربختانه در این مسیر تا دلتان بخواهد به قول معروف «زیرآب» زده و معتقدیم اگر نزنیم برایمان میزنند. بنابراین برای بقای خود و حفظ جایگاه کذایی و حقوق ناچیزِ خود باید به هر کاری متوسل شویم. برای لحظهای تصور کنید؛ خیلی زشت است آدم هم جا حسابی و صاحب زن و بچه پیش یکی مثل خودش یا بدتر از خودش گردن کج کرده و دائم پاچهخاری و پاچهخواری کرده و تملق بگوید. «هایزر» میگوید: « امرای ارتش ترجیح میدادند با شاه دیداری جداگانه داشته باشند. با این تماسها توانسته بودند در کسب علاقۀ شاه با یکدیگر به رقابت پرداخته و هریک پنبه دیگری را بزند. برای مثال وقتی قرار بود اطلاعی به شاه داده شود، چه خوب چه بد، آنها میدویدند که در رساندن خبر، نفر اول باشند. ...»
مشکل بعدی «دشمنآفرینی خیالی» و زدن «انگ و برچسب» بر رقبا و رفقا و همکاران است. دقیقاً مثل ترساندن بچهها توسط پدر و مادر؛ «آنجا نرو، لولو آنجاست.» هایزر میگوید: « ظاهراً همۀ تیمسارها میخواستند با تأکید روی تهدید کمونیستها، توجه مرا بیشتر جلب کنند. البته آموزش آنها اینگونه بود که پشت هر درختی یک شبح سرخ را تصویر کنند. در حالی که من مطمئن بودم احمقانه و نادرست است که مقاصد و جاهطلبیهای مسکو را در ایران مطرح کنیم. در عین حال به این نتیجه هم رسیده بودم که هر افسری که در ارتش با تیمسارها مخالف بود برچسب کمونیستی میخورد.»
آفت بعدی «خودپرستی» و «خودخواهی» دیوانهواری است که در پوستین «ریا» و «تزویر» پنهان شده است. برای خودخواهی و خودپرستی دست به هر ظلم و جور و جنایت و حقخوری پیدا و پنهان زده و خود را به کوچهعلیچپِ ریا میزنیم؛ «قرهباغی گفت: این آموزشهای ما نیست که عملکرد ما را تعیین میکند، بلکه چیزی عمیقتر از آموزش مطرح است و آن، سنت ایرانیِ ما است. وی گفت:
شما سنت ما را درک نمیکنید. همین سنت است که ما را بر آن میدارد که ما با شاه از ایران برویم، زیرا اولویتهای متقن ما؛ «خدا، شاه و میهن» است. میدانستم این حرف چه معنایی دارد، ولی بعضی اوقات احساس میکردم که اولویتهای واقعی آنها؛ شاه، خدا، خودشان و میهن است.»
ژنرال آمریکایی تلاش خود را به کار گرفته است تا «میهنپرستی» امرای ارتش را تحریک کرده و در این خصوص «میهنپرستی» سربازان آمریکایی را به رخ آنان میکشد. « برای سومین بار، این مطلب را تشریح کردم که چرا فرماندهان ارتش باید بعد از شاه در ایران بمانند. در مورد این که ما افسران در ارتش آمریکا چگونه کشور خود را در اولویت میدانیم صحبت کردم و گفتم مردم میآیند و میروند، ولی این کشور است که ماندنی است. در مورد تفویض قدرت از یک رئیس جمهوری به رئیس جمهوری دیگر در آمریکا صحبت کردم. یک رئیس جمهوری ترور شده بود ما بدون وقفه از رئیسجمهوری دیگر حمایت کرده بودیم. در مورد دیگر، رئیس جمهوری استعفا داده بود و کشور تکان خورده بود، ولی ما کار خودمان را ادامه داده بودیم. گفتم در ایران همین اتفاق باید بیفتد. مسئولیتهای شما مثل فرماندهان آمریکایی، دفاع از افراد نیست، بلکه دفاع از ملت است.»
هایزر مشکل دیگر حاکم بر ایران را ناآشنایی و پرهیز از «کار جمعی و گروهی» عنوان کرده و میگوید: «... هدف کلی من، کوشش برای جمع شدن دورهم به عنوان یک تیم است. این امر، اولویت دارد که صدای واحدی باشیم و یک صدا از بختیار حمایت مشترک کنیم.
به گروه پنج نفره –ربیعی، طوفانیان، حبیبالهی، قرهباغی و مقدم- گفتم: بر اساس بررسیهای شخصی، به این نتیجه رسیدهام که همه شما در خلاء عمل کردهاید و هیچگاه تا به حال به صورت یک تیم واحد عمل نکردهاید. من شخصاً شاهد بودهام که رئیسان و فرماندهان نیروهای آمریکا، به عنوان یک تیم عمل میکنند و این امر به شدت حائز اهمیت است. همیشه چند مغز، بهتر از یک مغز کار میکند. تجربۀ ما در آمریکا نشان داده است که چنین تلاش مشترکی بیشترین ثمره را دارد. همچنین در لفافه گفتم که برخی از فرماندهان نیروها کوشیدهاند به خاطر جلب توجه اعلیحضرت گلوی یکدیگر را بدرند.»
آسیب بعدی «وابستگی» است که در جزء جزء وجود ما رخنه کرده است. گویی از خودمان هیچ ارادهای نداریم. با هر «سیستم» و «فرآیندی» بیگانهایم و در انبوه مکاتبات روزمره به دنبال دستور میگردیم. گویی خالی از عقل و اندیشه و چشم و گوش بسته در پی رضایت دیگرانیم. وابستگی لازم نیست به شرق و غرب باشد. همین که خالی از اراده و سفت به دور و برمان چسبیدهایم وابستگی است؛ «قرهباغی اعتراف میکند که امرای ارتش در برنامهریزی تجربۀ کمی دارند. زیرا شاه، همۀ طرحها را یک نفره فرموله کرده است و آنها اجرا کردهاند. احساس کردم آنها در قلبشان یک رهبر میخواهند، کسی که بتواند قدرت نیروهای مسلح را در دست گرفته و استراتژی سیاسی متناسب و با دوام ارائه دهد در صورتی که «تجربه» به من یاد داده است که تنها راه حل بحران، کار تیمی است و امیدوار بودم همین مسئله را با یک هدف مشترک حل کنیم.»
و در نهایت کوری و کرختی به دور و برمان است. بیتفاوتی نسبت به جامعه و حتی اطراف خود. همین که جزیرهای امن هرچند در حد یک خانه یا ویلا یا محل کار برای خود یافتهایم دیگر نسبت به بیرون از آن بیتفاوتیم، هرچه میخواهد بشود، حتی اگر زبانههای آتش ما را احاطه کرده و روزگارمان را بر باد دهد. وضعیت این روزها، خودشاهدی بر مدعاست. اکثریت جامعه در آتش فقر و فساد میسوزد و تمام هوش و حواس ما به یخچال و فریزر منزل است که گوشت و میوة آن کم نشود. «هایزر»، ژنرال آمریکایی در روزهای آتش و دود منتهی به انقلاب از آن سر دنیا به اینجا آمده است تا از دولت مستقر برای حفظ منافع کشورش حمایت کرده و در صورت لزوم ارتش را به کودتا مجبور کند ولی افسران ارتش در ستاد کُل دغدغة چگونگی برگزار کردن تعطیلات آخر هفته در سر میپرورانند. «پنجشنبه بود و پنجشنبهها در ایران مثل روزهای شنبۀ ما است. علیرغم حساسیت اوضاع و اهمیت هر دقیقهای که میگذشت آنها حاضر نشده بودند از تعطیلات آخر هفتۀ خود چشمپوشی کنند، گفتم به هیچوجه این رفتار غیرمسئولانه را نمیپذیرم، بعد از مدتی جر و بحث، قبول کردند که زنگ بزنند و افرادشان را احضار کنند و کار را ادامه دهند.»
شاید همهی اینها ناشی از تربیتی است که در طول تاریخ بر ما رفته است و «هایزر» به صورت گذرا به آن اشاره کرده و میگوید: « مردان ایرانی کاملاً متفاوت با مردان غرب بزرگ میشوند. پسران در ایران از کودکی زیر نظر والدین بزرگ میشوند و وابسته به آنها هستند، در حالی که در آمریکا، پسران مستقلتر بار میآیند و در سنین پایینتر، مستقلترند. به عقیدۀ خود من هم، علت فقدان ابتکار عمل در میان افسران جزء ارتش که مورد توجه ناظران نظامی بود، همین است. بدون وجود رهبری مرکزی پرقدرت، ارتشیان به آدمهای محتاط منفعل تبدیل میشدند.»
سولیوان سفیر آمریکا در ایران معتقد است: «مردم ایران، امروزشان با دیروزشان فرق دارد و شناخت آنها برای یک غربی دشوار است.» و باید گفت نه تنها شناخت ما برای غربیها دشوار است برای خودمان نیز دشوار است، برای این که «خودخواهی» و «خودپرستی» و «خودشیفتگی» و «مسئولیتناپذیری» و «کوری و کرختی» نسبت به دور و بر و بدتر از همه موج «تملق» و «چاپلوسی» و «ریا» و «تزویر» که در وجود ما را در هم نوردیده جایی برای شناخت باقی نگذاشته است که امروز و دیروزمان بر یک رویه طی شده و فردای بهتری را پیشرویمان قرار دهد. همة اینها با کتاب و کتابخوانی و افزایش آگاهی اصلاح نخواهد شد. چیزی است که بر ذات ما نشسته است و باید فکر دگر کنیم. شاید باید این گلیم سیاه را شست و ذاتمان را آب کشید.
برزک از قافله پیشرفت عقب مانده است. با نگاهی اجمالی به 10 سال گذشته برزک متوجه می شویم که رشد و توسعه برزک می توانست بیش از این باشد که اکنون می بینیم. من کاری به مشکلات ریشه ای و عمومی ندارم. مشکلات که در سطح کشور عمومیت دارد. صحبت من از شرایط موجود است.
نخبگان پا به دایره تصمیم سازی ، سیاستگذاری و مدیریت شهری برزک بگذارند.
همواره برزک به منابع انسانی توانمند خود افتخار کرده است. به گواهی اسناد موجود تعداد متوسط تحصیل کردگان، فرهیختگان و روحانیون و شخصیت های مذهبی برزک بیش از متوسط دیگر مناطق است. افرادی که در سطح کشور و حتی جهان منشأ خدمات ارزنده بوده اند و هر برزکی به وجود آنان افتخار می کند. ولی وقتی با اکثر آنها که به گفتگو می نشینیم دل از برزک بریده اند. علت چیست؟ نه آن است اگر کسی پا به گود خدمت گذاشت با هجمه ای از توهین ها مواجه گشت؟ آنهم نه از طرف افرادی که فکرشان بر منطق استوار است بلکه از سوی افرادی که از حداقل دانش بی بهره و از طرفی مدعی مدیریت شهری اند.
برزک از برزکی است. در هرکجای دنیا. اینگونه نیست که برزک از آدم خاصی باشد. یا یک نفر صاحب برزک باشد یا خدای نکرده کسی ادعای کدخدایی برزک را داشته باشد. برزک از برزکی است در هرکجای دنیا و باید نسبت به آن احساس مسئولیت وظیفه و حق بکند.
منیت ها را کنار بگذاریم تا مردم دوستمان بدارند
هیچ شکی نیست اگر برزک به اینجا رسیده است ، صاحب ساختمانی به نام بخشداری، شهرداری، بانک ، اداره های مختلف شده است به واسطه پیگیری و زحمت افرادی است که در میدان خدمت زندگی بر خود سخت نموده و برزک را این کرده اند که اکنون است ولی مردم از منیت ها روی گردانند. نمی دانم علت چیست. من اینگونه نیستم. اگر کسی به من خدمتی هم نکند ولی عار ندارم که منتش را بکشم ولی تجربه انتخابات گوناگون نشان داده است مردم ترجیح می دهند نماینده ای داشته باشند که خدمت نکند بی منت تا اینکه خدمت بکند با منت و این نیز می تواند درس بزرگی باشد برای کسانی که علاقمند به درس آموزی اند.
با دور کردن ریاست طلبی می توان به مردم خدمت کرد
نمی دانم چرا بعضی ها عشق رئیس شدن دارند. سر در نمی آورم چرا بعضی ها دوست دارند بالای جلسه بنشینند. چرا دوست دارند در عکس باشند. اصلاً نمی فهمم. اصلاً به صراحت می گویند دوست دارم رئیس باشم. البته فکر نمی کنم چنین افرادی در برزک باشند ولی قطعاً با چنین تفکری نمی توان به مردم خدمت کرد.
چند وقت پیش به مراسمی در شهر کامو دعوت بودم. شاید باور نکنید. غالب سرمایه دارها و متنفذین کامو در جلسه به مردم خدمات ارائه می دادند. در مواردی به چشم دیدم که برخی از میهمانان این افراد را نمی شناختند و دستور و سفارش میوه و غذا می دادند که من از این امر خجالت می کشیدم. ولی می دانم اگر کسی دلش برای شهرش بسوزد مثل خدمتکار برای مجموعه شهر و مردم و میهمانان خدمت می کند. نمی رود بالا بالا بنشیند و دیسیپلین اداری را رعایت کند.
ثبات فکری مهم ترین لازمه مدیریت است
بی ثباتی در فکر و اندیشه و اظهار نظر بدتر از همه چیز است. امروز یه حرفی بزنی. فردا یه حرف دیگر. خوب یکی از خصوصیات مرد را بر استواری حرفش دانسته و شناخته اند. اگر قرار باشد امروز به یک خادم مردم به یک مسئول کشوری ناسزا بگوییم و وی را زالو خطاب کنی و فردا بگویی من نگفتم و حرف بر شما مشتبه شده است. امروز بگویی فلانی به فلانی ناسزا گفته است و فردا بگویی نه این حرف ها به اشتباه به گوش شما رسیده است. به این می گونید بی ثباتی. به نظر من این یک مریضی است. من فکر نمی کنم چنین فردی در مدیریت شهری برزک باشد ولی اگر خدای ناکرده مواظب نکنیم و این چنین شود چه امیدی می توان به پیشرفت و توسعه شهر داشت؟
دیروز باهم به این نتیجه رسیده ایم که اگر اینگونه باشیم بهتر است. امروز یکی دیگر در گوشمان پچ پچ کرده است. حرف دیروز یادمان رفته و امروز پیرهن عثمان را سرنیزه کرده و فریاد حق خواهی سرمی دهیم.
با آدم های بزرگ می توان کارهای بزرگ کرد
وقتی فکر کوچک باشد نمی توان بحث های بزرگ را مطرح کرد. الحمدالله فکر مدیریت شهری در برزک بزرگ و توسعه یافته است. مدیریت شهری به بالابردن بهره وری در کشاورزی برزک فکر می کند. به توسعه شهر فکر می کند. به پروژه های بزرگ فکر می کند. به احداث هتل و مهمانسرا و رونق گردشگری برزک فکر می کند. به آبرسانی به مناطق حومه فکر می کند. به گاز رسانی به حومه فکر می کند. به ساماندهی رودخانه های برزک و پروژه های آبخیزداری فکر می کند.
اصلاً اینگونه نیست که خود را گرفتار یک جوی آب کرده باشد که از کنار خانه مش حسن می گذرد. البته آن هم در جای خود مهم است. اصلاً اینگونه نیست که درگیر این باشد که چندتا صندلی زیرآفتاب سوخته از بین می رود. البته آن هم در جای خود مهم است. اصلاً درگیری این نیست که در فلان منصب از موقعیت اجتماعی بهتر برخوردار است اگر رئیس یا معاون نباشد مردم خواهند گفت موقعیت اجتماعی ندارد. به این فکر نمی کند خود را درگیر کوچه و گل بازی و از این حرف ها بکند. خوشبختانه در برزک فکرهای بزرگ جولان می دهد.
اگر گذشت کنیم به نتیجه می رسیم
به اعتقاد من هرکس بگوید مرغ یک پا دارد اشتباه کرده است. وقتی فکر کنیم فقط خودمان عین حق هستیم این شروع یک خودخواهی است. شاید خودمان هم نفهمیم. ایران کشور افراط و تفریط هاست. در یک دوره طولانی از زندگی منفعل می شویم و یک باره می خواهیم همه چیز را تغییر بدهیم. این که نمی شود. دولت هم دولت اعتدال و تدبیر است. دولت انعطاف است. چوب خشک هرچه هم مقاوم باشد بعد از اندکی فشار می شکند. انعطاف پذیری و تعامل است که باب پیروزی را می گشاید مگر این که فکر کنیم هم بد هستند و ما خوبیم.
من جایی به نان قرض دادن اشاره کردم. شاید از زاویه دیگر و منصفانه تر بخواهم مطرح کنم به واژه تعامل می رسیم. بالاخره هرکدام از ما نقاط ضعف و قوتی داریم. زمانی می توانیم باهم کار کنیم که بدی های همدیگر را ببخشیم و خوبی ها و نقاط قوتمان را پررنگ کنیم. وقتی شیشه را بشکنی اول دست خودت را می برد.
مدیریت یعنی هماهنگی بین فکرها و نظرات مختلف
مدیریت به معنی استفاده از قوه قهریه نیست. مدیریت این نیست که با ضرب و زور قانون حرفی را به کرسی بنشینیم. در مدارس ابتدایی هم مبصر نمی تواند نظم برقرار کند. ما با انسان سرو کار داریم. انسانی که مهربانی را می فهمد. انسانی که به دنبال تعامل است. انسانی که احترام می خواهد. انسانی که موجود زنده است. به قول قدیمی ها 5 انگشت دست هم باهم متفاوتند. هنر ما این است که این پنج انگشت را در کنار هم قرار داده و کاری بکنیم.
ما وقتی نتوانیم نظر دوستان نزدیک خود را نیز حاصل کنیم این به معنی چیست؟ شاید فکر می کنیم همه بدند و فقط ما خوبیم. بالاخره وقتی میانگین نظرات مطرح می شود گاهی هم ممکن است به ذائقه ما خوش نیاید و گاهی به نظر دیگران ناخوش باشد.
وقتی خودمان احترام هم را بگیریم دیگران هم چنین می کنند
ما وقتی خودمان احترام همدیگر را داشته باشیم یکی هم که از بیرون مهمان ما شده باشد اینگونه می کند. ولی وقتی ما برای هم بی احترامی کنیم می آید پیش ما یک جرف می زند و می روید پیش دیگری یک چیزی دیگری می گوید. با خودش هم می گوید خوب اینها که به جان هم افتاده اند. من هم فقط به گونه ای از جوی این بی سامانی بپریم که لباسم خیس نشود.
البته چنین افرادی در برزک نیامده و نیستند ولی اگر چنین شود امر طبیعی است. خوب هرکسی با وجودی که به فکر خدمت و پیشرفت به نوع انسانی است. به فکر تعهد و مسئولیت است، دغدغه هایی نیز برای خود دارد. ما نباید انتظار داشته باشیم دیگران خود را قربانی ما کنند که خودمان نیز برای هم اهمیت قائل نیستیم.
من یک منتقدم تا سیاستمدار
حرفه اصلی من روزنامه نگاری است. آدم با احساسی هستم. از هیچ کس کینه ای به دل ندارم. در تمام زندگی ناچیزی که کرده ام مشکلات و ناهمراهی های بسیاری دیده ام. ولی همه آدم هایی که در زندگی من آمده و رفته اند دوست می دارم. چند روزی است پا به عرصه شورای اسلامی شهر گذاشته ام. خیلی با روحیه و احساس من سازگار نیست. خیلی چیزها هست که اگر به حرفه روزنامه نگاری خود رجوع کنم باید بنویسم و ملاحظات مسئولیت مرا منع می کند. نمی خواهم به این نتیجه برسم که اخلاق از جامعه مدیریت شهری رخت بربسته است. نمی خواهم به این نتیجه برسم که اثری از گذشت دیده نمی شود. نمی خواهم بپذیریم که برخی از مدیران شهری درگیر فکرهای کودکانه و ناچیز هستند. نمی خواهم بپذیریم برخی افراد منافع عامه مردم را قربانی حب ریاست کرده اند. نمی خواهم بپذیریم کارهای بزرگ را رها کرده و درگیر فکرهای کوچک شده ایم.
همچنان به توسعه و پیشرفت برزک امیدوارم.
مدیریت، مدیریت ، مدیریت
گزارش جلسه ورزش برزک
همراه با اندکی طنز ورزشی
حرف کمی نیست. آن هم از زبان جوانانی که برای تأمین هزینه های حداقلی ورزش در روستاشهر برزک با مشکل روبرو هستند. صحبت های مختلف و مهمی مطرح شد ولی لب کلام چند کلمه بیشتر نبود و دنیایی از معنی با خود داشت.
همه جمع شده اند. جلسه ی ورزشی با حضور رئیس اداره ورزش و جوانان کاشان و مسئول ورزش روستایی ، مسئول ورزش برزک، شهردار ، رئیس شورا و اعضا در محل نمازخانه شهرداری برزک تشکیل شده است. همه آمده اند. آقا و خانم. ورزشکاران ورزش های انفرادی و گروهی ، قهرمانی و رزمی و علاقمندان به ورزش
این جلسه با پایمردی رئیس شورا تشکیل شد. کار و پیگیری شورایی بین اعضا تقسیم شده ولی سید با وجود دغدغه های بسیار، جانانه در میدان ورزش هم بازی می کند. هم علاقمند به خدمت است و هم ناچار. بازی گروهی یعنی همه بدوند. اگر یکی یلم یلم برود و دیگری بدود؛ بازی خوب از کار در نمی آید. بازی زمانی گل می کند که همه دست به دست هم بدهند تا کار تیمی به نحو احسن انجام شود.
بگذریم؛
قاسمی ابتدای جلسه با ارائه گزارش از عملکرد ورزشی برزک گفت: زمین سوله ورزشی سال 79 واگذار شد و تا کنون 80 درصد کار انجام شده و در خط نهایی متوقف شده است و مثل این که قصد ندارد به خط پایان برسد در حالی که بسیار از سالن های ورزشی در شهر کاشان دیرتر وارد گود شدند و زودتر به نتیجه.
مهدی راستی مدیر مجتمع آموزشی از سالن ورزشی آموزش و پرورش گفت و گفت: 90 میلیون بدهی این سالن باقی مانده است. باید از محل اجاره سانس های آن تأمین شود. نمی شود سانس رایگان در اختیار تیم ها بگذاریم ولی با این وجود 20 درصد تخفیف برای همه در نظر گرفته ایم. از جشنواره ورزشی که در عید امسال برگزار شد مبلغ 700هزارتومان طلبکاریم که از جیب پرداخت شده است.
خانم سعیدی هم صحبت کرد. وی را به عنوان یکی از فعالان این حوزه می شناسند. گفت: 10 سال است ورزش می کنیم. در 3 سال اخیر بیشتر گل کرده ایم. جشنواره های ورزشی با نام محصولات خاص برزک برگزار کرده ایم. خیلی تلاش کردیم که برای پذیرش ورزش خواهران فرهنگ سازی کنیم ولی هنوز از تیم مردم گل می خوریم با این وجود به عنوان مقام آورترین شهر شهرستان و حتی شهر کاشان بر جایگاه خوبی ایستاده ایم. نمایشگاهی با نام مدال آوران برزک برگزار کردیم که همه ی بازیدکنندگان را ضربه فنی کرد.
خانم سنجریان که همه به جای خودش و همچنین به جای آقای سنجریان، عضو محترم شورا پا به میدان گذاشته بود رفع مشکلات مالی و حمایت معنوی مسئولان را در این خصوص اثرگذار دانست.
صادقی هم وقتی صحبت توپ می شه سر از پا نمی شناسد و یکی از پیشروان حوزه برگزاری جشنواره های ورزشی است. به میدان آمد و گفت: اثری از نمایندگی اداره ورزش و جوانان کاشان در برزک دیده نمی شود و مسئول مشخصی در این خصوص که امور ورزشی را به صورت جدی پیگیری کند در تیررس فعالان این حوزه نیست.
وی گفت: ردپایی از برنامه های کلان ورزشی که در سطح کشور برگزار می شود در برزک دیده نمی شود. لیگی در برزک نداریم و از هیئت های ورزشی هم خبری نیست. چه عیبی دارد تیم های ورزشی از طرف شهرداری و شورا و بخشداری حمایت شود. مثلا در جشنواره ورزشی که عید امسال برگزار شد تیم های روستایی حضور جدی و فعالی داشتند ولی دریغ از یک عضو شورا یا بخشداری که آنان را همراهی کند.
نوبت به عباس حدادی رسید. سابقه پیگیری های ورزشی او با سال ها پیش می رسد ولی خودش می گوید یه جایی خودم را بازنشست کردم. آن هم دراوج. روزی که قرار بود تابلوی نمایندگی ورزش برزک بر سردر اتاقی بالا رود با زیرآبی رفتن های معمول برزکی ها بالانرفته پایین آمد. خیلی رک و بی پرده صحبت می کند. ولی باید در بحر صحبت هایش شیرجه بزنی تا به در کلامش دست پیدا کنی.
حدادی گفت: تاریخ مصرف جوانانی که اینجا نشسته اند تمام شده است. اگر در ورزش قرار است کاری بکنیم و وزنه ی درست و حسابی بلندکنیم سن دارد، زمان دارد، روش دارد ، سیاستگذاری مناسب می خواهد ، برنامه ریزی اصولی لازم دارد که هیچکدام از اینها رو مانداریم. سیاست های تربیت بدنی در روستا سیاست شکست خورده ای است به همین خاطر است که از بخش و شهر برزک نماینده ی ورزشی در سطح کلان کشور نداریم. در یک کلام : استعداد یابی، نظارت و توجه به بخشی خصوصی از زمین بازی اوت شده است.
دان مدیریتی حسن صلاحی برای حضور در چنین جلسات خیلی بالاتر از این حرف هاست ولی نمی دانم چطور شده است که با حضور پررنگش چشم من یکی رو روشن کرد و گفت: چرا ما که ذیحق هستیم باید عاجزانه برای دریافت حقمان خواهش کنیم. مگر نه این است که اعتبارات ورزشی بر اساس سرانه ها تقسیم می شود ولی چه شده که برزک از آن بی نصیب است.
صلاحی ساخت یک استخر شنای سرپوشیده را سر راه چشمه بی نظیر قنات برزک پیشنهادکرد و اعلام آمادگی کرد در خصوص مسائل فنی آن وارد گود شود.
میثم اصلاحچی را خیلی وقت بود ندیده بودم ولی می دانم یکی از آنهایی است که از خودش برای ورزش برزک هزینه می کند. جوان متین و با ادبی است. جواب بدی و کم کاری مدیریت شهری در خصوص ورزش را با خوش رویی، همت و پشتکار داده است.
میثم گفت: برزک فوتبال شده است و والیبال. در صورتی که برزک در زمینه دومیدانی، دوچرخه سواری، بدن سازی ، تکواندو و ... از قابلیت های بسیار خوبی برخوردار است و اعتقاد دارم مناطقی مثل برزک می تواند در زمینه رشته های انفرادی خیز بردارد و در سطح استان و کشور از سکوهای ورزشی بالا برود.
اصلاحچی همچنین گفت: آقای راستی می گوید 90 میلیون بدهی سالن ورزشی مانده است. من می خواهم بگویم با 90 میلیون می توانیم یک مجموعه ورزشی بزرگ برای رشته های ورزشی ایجاد کنیم که راه به راه برای شهر مدال آوری کند.
البته میثم این را هم گفت که: مسئول ورزش برزک به خاطر این که شاغل در اداره ای است فرصت نمی کند برای ورزش برزک وقت درست و حسابی بگذارد. اگر اداره ورزش و جوانان کاشان یک نفر را به صورت مشخص و حقوق بگیری برای این کار در نظر بگیرد ، برزکی ها می توانند از صخره های صاف ورزشی بالا بروند و پرچم افتخار را بر قله بنشانند.
یکی از مهم ترین دغدغه های اصلاحچی تشکیل شورای ورزشی برای برزک است که افرادی در آن عضو باشند که از آیتم ها و معیارها ورزش هایی که در سطح برزک در جریان است برخوردار باشند و البته برای پیگیری امور ورزشی برزک وقت گذاشته و تلاش نمایند.
احمد حدادی هم جوان پرشور ، زحمت کش و خوش فکری است. سنجیده صحبت می کند. اهل علم، کار ، تلاش است. در حوزه های اجتماعی هم حرف هایی برای گفتن دارد.
احمد گفت: حالا که محدودیت های مالی داریم ؛ می توانیم داشته هایمان را به بهترین نحو مدیریت کنیم و با حداقل ها، کارهای خوبی انجام بدهیم. جشنواره ها و تورنمنت هایی که تا کنون در برزک برگزار شده است از لحاظ کیفی بسیار خوب بوده است. ولی به لحاظ کمّی ، مشکل داریم و بهتر است بیش از اینها جشنواره ورزشی برگزار کنیم.
حدادی ادامه داد: هدفمند کار نکرده ایم و تنها به مسابقات دل خوش کرده ایم. بهتر نیست به همه رشته ها برابر نگاه کنیم ، جهانی بیندیشیم و منطقه ای عمل کنیم.
و خانم مساح هم نیز سخن گفت و بر مدیریت تأکید کرد: مدیریت، مدیریت ، مدیریت
مولاجان هم وارد میدان نشده ضربه محکمی به شورا زد و گفت: شعار شورا برای انتخاب شدن توجه به جوانان و ورزش و از این حرف ها بود ولی آنچه به چشم نمی آید توجه به ورزش و جوانان است. هیچ اتفاقی نیفتاده است و می توانستند حتی یک کلاس ورزشی در تابستان برگزار کنند که نکردند.
و صباغ خمری هم گلایه کرد که سالیان سال خاک این میدان را خورده ام و چندین بار دادگاهی شده ام برای این که پیگیری برگزاری مسابقات بوده ام. از دولتی ها کمک نمی خواهیم دادگاهی مان نکنند.
و آقای افراش و شریف و مصطفوی هم جمع بندی کرده و در یک کلام گفتند که کم کاری نکرده ایم، در حد توان به میدان آمده ایم. همچنان در خدمت ورزش برزکیم.
و به اعتقاد حقیر؛
جوانان روستاشهر برزک روشنفکرانی هستند که درک کرده اند که از لحاظ اعتباری یا آبی از دولت گرم نمی شود یا اعتبارات به جاهای دیگری پر می زند. خود می گویند که قابلیت های برزک فراتر از گرفتار شدن به یک ریال دو ریال اعتبارات دولتی است و ورزش برزک؛ فقط هدایت می خواهد، نظارت می خواهد ، برنامه ریزی می خواهد ، سیاستگذاری می خواهد و در یک کلام مدیریت می خواهد. و صد البته نمی دانم این متاع بی بدیل را زکجا می توان یافت.
باز در پست های بعدی در این خصوص بیشتر خواهم گفت.
عضو هیئت امنا دانشگاه کاشان:
اولین اصل توسعه، نگاه بلندمدت است
عضو هیئت امنا دانشگاه کاشان گفت: اولین اصل توسعه, نگاه بلندمدت است. اگر نگاه لحظهای داشته باشیم هیچ جایگاهی در توسعه نخواهیم داشت و مطلقاً به راهکاری نخواهیم رسید.
علی سعیدی در گفتگو با خبرنگار ایلنا در کاشان با انتقاد از نگاههای کوتاه و لحظهای سیاستمداران و مدیران شهری در مباحث توسعه گفت: مدیریت شهری باید به این موضوع توجه داشته باشد که سالهای بسیار دور را در نظر بگیرد و برنامههای مدیریتی منطقه و شهرستان را بر اساس آن تنظیم کند.
وی اذعان داشت: متأسفانه در مملکت ما به خاطر نوسانات و شرایط خاصی که وجود داشته است همه به روزگرایی رسیدهایم و به دنبال آن هستیم تا لحظهها راشناسایی کرده و از آن بهره برداری کنیم تا گُم نشویم و برای همین است که افق دور را نمیبینیم و عملکردهایمان بر محور توسعه پایدار شکل نمیگیرد و جزیرهای عمل میکنیم.
بنیان گذار و موسس بنیاد نخبگان سعیدی با بیان اینکه کاشانیها همه نخبه هستند، اظهار داشت: من نمیخواهم از نخبگانی چون سهراب سپهری، فیض کاشانی و هزاران دانشمند شاخص کاشانی بگویم که همه آنها را میشناسند که به واسطه آنان چه تاریخ عظیمی از نظر هنر، فرهنگ در کاشان بزرگ وجود داشته است، ولی فقط به یک مطلب اشاره دارم و آن اینکه اگر کاشانیهایی که در ناسا کار میکنند، عطسه کنند، ناسا سرما میخورد.
وی افزود: ۲۵۰ کاشانی در ناسا کار میکنند، فکر میکنم از این نخبهتر در دنیا نداشته باشیم. در هیچ جای دنیا چنین پدیدهای که از یک شهر در ناسا کار کنند، حتی خود آمریکاییها سابقه ندارد.
سعیدی گمانه زنیها در خصوص توسعه کاشان را در سه محور ذکر کرد و یادآور شد: در خصوص توسعه منطقه کاشان سه محور کشاورزی، توسعه خدمات و توسعه تولید مطرح میشود ولی به اعتقاد بسیاری از کارشناسان پروسه تولید و کشاورزی آنقدرها ساده نیست که به راحتی کاشان را بتواند به جایگاه مطلوب توسعهای رهنمون شود.
عضو هیئت امنا دانشگاه کاشان تصریح کرد: بخش توسعهٔ خدمات دسترسی راحتتر و بهتری برای شهر ایجاد مینماید که مقوله گردشگری یکی از مولفههای با اهمیت آن است که ضمن این همه مردم را در این خصوص درگیر میکند باعث سود آوری بسیاری برای شهر میشود.
علی سعیدی در تشریح قدمت و قابلیتهای کاشان یادآور شد: کاشان بیش از ۷۰۰۰ سال تاریخ دارد. کمتر شهری در ایران وجود دارد که چنین تاریخ گستردهای داشته باشد. ۵۰۰۰ سال پیش کاشان را به دلیل طبیعت پاک و سالمی که در آن زمان داشته است به عنوان عروس شهرهای جهان نامیدهاند. به دلیل داشتن تپههای سیلک دروازه تمدن جهان نام گرفته و قطب گردشگری بوده است ولی امروز متأسفانه با داشتن بیش از ۱۲۰۰ اثر تاریخی و جاذبههای طبیعی هیچ اثری از آن گردشگری که در گذشته به این منطقه میآمده است دیده نمیشود.
وی با طرح مثالی از دیگر کشورهای دنیا در خصوص رونق اقتصادی منطقه با صنعت گردشگری تصریح کرد: در شهر بیل بائو اسپانیا که شهر مفلوکی بود اندیشمندان و صاحب نظران آن شهر جمع شدند و پیشنهاد کردند موزهای بسازند که به عنوان گرانترین ساختمان دنیا مطرح گردد و شهر را از رکود اقتصادی نجات داد.
سعیدی افزود: ساختمانی با تیتانیوم و به دست یکی از معروفترین معماران جهان احداث شد و باعث شده با جذب گردشگر صدها برابر ارزش این ساختمان ارز وارد شهر شود.
وی گفت: خانهای در پارکی در هامبورگ با عنوان «آقایان، خانمها، هیچ چیزی نیست» نیز مشابه موزه بیل بائو عمل میکند و گردشگران داخلی و خارجی ساعتها در صف میایستند تا «هیچ چیز» را ببینند و دنیا به همین سادگی فرصتهایی خلق کرده و از آن بهره برداری میکند.
سعیدی افزود: در دنیایی که اینگونه از هیچ، پول در میآورند ما کاشان را داریم که یک جایگاه بسیار غنی از نظر تاریخ و تمدن دارد. از نظر توانمندیهایش حرفهای زیادی برای گفتن دارد. تمدن بشری از سیلک کاشان است. شکل گیری اولین تمدن شهرنشینی در کاشان بوده است و کهنترین زیگورات متعلق به این منطقه است.
وی یادآور شد: دنیا برای جذب توریسم و گردشگر کارهای مختلفی انجام داده است. همه کارها منوط به داشتن پول نیست. در چین آمدهاند برای اینکه المپیک را متفاوت با دیگر کشور برگزار کنند، تصمیم گرفتند به توریسمی که وارد آن کشور میشود «لبخند» بزنند و همین کار ساده باعث شد تا المپیک پکن ۴۰ درصد بیش از بقیه المپیکها گردشگر جذب کند.
سعیدی خاطرنشان کرد: کاشان شهری است توانمند و انگیزهها و جذابیت فراوان در تحرک توسعه دارد و مسلماً مردم آماده به حرکت در خصوص مباحث توسعهای هستند. تنها یک جرقه میخواهد که این قابلیتهای سرشار را به جریان انداخته و باعث شکوفایی بیش از پیش منطقه شود.