سلام و احترام به تک تک دوستان
چند هفته ای اینترنت منزل قطع بود. ارتباطات مجازی به شدت افت کرد و در عوض به رایزنی و جمع آوری مطالب در ارتباط با نشریه پرداختم. کارهایی صورت گرفت و نتایجی در بر داشت. سعی بر این است که روزانه گزارش کار را ارائه دهم و جبران کوتاهی بنمایم.
با دعای شما
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانه ی غیبش دوا کنند
معشوق چون نقاب زرخ در نمی کشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است
آن ب که کار خود به عنایت رها کنند
بگذر به کوی میکده تا زمره ی حضور
اوقات خود زبهر تو صرف دعا کنند
پیراهنی که آید ازو بوی یوسفم
ترسم برادران غیورش قبا کنند
حالی درون پرده بسی فتنه می رود
تا آنزمان که پرده برافتد چه ها کنند
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
می خور که صد گناه زاغیار در حجاب
بهتر زطاعتی که به روی و ریا کنند
پنهان زحاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نهان برای رضای خدا کنند
حافظ دوام وصل میسر نمی شود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
با یک تماس تلفنی موفق شدم از فرماندار شهرستان آران و بیدگل وقت ملاقات بگیرم. مسئول دفتر فرماندار گرفت ساعت یک و نیم بیا. وقتی دیدم به این راحتی میشود وقت گرفت، خوشحال شدم.
راس ساعت یک و نیم دفتر فرماندار بودم. و بلافاصله به دفتر فرماندار رفتم. خودم رو معرفی کردم. رفیعی هستم از بهشت پنهان خدمت رسیدهام.
با توجه به این که هر سری نشریه بهشت پنهان برای فرمانداری آران و بیدگل ارسال میشود، برقراری ارتباط خیلی وقت ما را نگرفت.
فرماندار گفت نشریه را میبینم. مطالب خوبی دارد به غیر از یکی دوبار که مطلب سراسر کذبی را منتشر کردید در بقیه موارد خوب بوده است.
ایشان به مطلب آقای علیرضا توحیدی اشاره کردند و گفتند: سراسر کذب بود ولی من درصدد جواب دادن بر نمیآیم. ایشان ادامه دادند: من در ارتباط با جوان کویر هم همین نظر را دارم. مطبوعات خوب است رعایت اخلاق و انصاف بشود. من نمیگویم ما اشتباه نداریم ولی این که همیشه خارج از اخلاق و انصاف روی اشتباهات مانور بدهیم، کار درستی نیست. البته من نه جواب این دوستان را میدهم و نه مبادرت به شکایت و از این گونه اقدامها میکنم.
به فرماندار گفتم. من فکر میکنم «گفتگو» است که باعث پیشرفت و تعالی جامعه میشود و با روبروی هم قرار گرفتن و لجاجت کردن نمیتوان در مسیر گفتگو قرار گرفت. از این رو ماهنامه بهشت پنهان آماده است فضای گفتگو را فراهم کند.
وقت معرفی همکاران رسید به آقای عنایتی و توحیدی در بیدگل و علوی در نوشآباد اشاره کردم.
فرماندار آمادگی خود را برای تعامل اعلام کرد، هرچند که نگاهش خصوصاْ با معرفی شدن دوستان چیز دیگری را نشان میداد شاید میخواست با زبان بیزبانی بگوید یا قصد شوخی کردن با من را داری و یا اینکه واقعاْ در توهم زندگی میکنی
این حالتها زمانی برایم مسلم شد که گفت:
- آقای علوی همان است که سایت دارد.
- بله چطور مگه
- دیشت وبلاگش را میخوندم
- خوب چی بود
- بگذریم
جلسه امروز با فرماندار قدمی در جهت شروع یک تعامل بود تا خدا چه خواهد
دیروز سلمان تماس گرفت و گفت قبضی برای اینترنت دفتر برزک آمده است. او احتمال میداد که اشکالی در قبض باشد و من گفتم بررسی میکنم و به ایشان اطلاع میدهم.
امروز برای پیدا کردن ته قبض قبلی اینترنت پروندههایم را زیر و رو میکردم که به پیشنویس اساسنامه نشریه بهشت پنهان برخوردم.
یادم آمد که بیش از دو سال پیش آقای صادقی این پیشنویس را به من دادهاند. اون زمانها سعی کردیم که مجمعی را در برزک پیریزی کنیم. یکی از ابزارهای این مجمع نشریه بود. من به دوستان گفتم به صورت داخلی نامگذاری میکنیم ولی عمومی توزیع مینماییم. در آن موقع آقای صادقی گفتند که من با این کار موافق نیستم. کار باید از مسیر قانونی صورت گیرد. و ادامه دادند من بیش از دو سال پیش، درخواست مجوز نشریه دادهام ولی هنوز جواب آن نیامده است.
بعد از این صحبتها بود که پیشنویس را برای من آوردند. بعد از این که پیشنویس را خواندم با خودم فکر کردم آقای صادقی میخواهد با آوردن این پیشنویس خط مشی فکریاش را نیز عنوان نماید.
آن مجمع به دلایلی هنوز شکل نگرفته از هم پاشید. ولی نوروز ۸۷ آقای صادقی من و تعدادی دیگر از دوستان را به خانه دعوت کردند و گفتند مجوز نشریه آمده است. این گوی و این هم میدان...
بگذریم
بد نیست متن این پیش نویس اساسنامه را در این پست بیاورم
ادامه مطلب ...واسطه - من طرفدار شما هستم. من از حقوق شما دفاع میکنم. من با مستاجرم. من هرچند یک واسطه هستم ولی طرف مستاجر را میگیرم.
برادر واسطه - پول داری به من بدی
واسطه - چه کاری به پول داری ؟
برادر واسطه - کار شخصی باهاش دارم.
واسطه - نه پول ندارم
(رفتن برادر....)
(برداشتن تلفن توسط واسطه)
- الو .... پول میخواست از من بگیره ... بهش ندادم... مواظبش باش...
واسطه - الان موجر می آد و قرارداد را میبندیم
(آمدن موجر)
موجر - داداشت بود که رفت؟
واسطه- آره... پدرمون را درآورده... یکی دو هفته پیش ترکش دادم... حالا یکی دو روزه که مشکوک میزنه
موجر- متاهله؟
واسطه- آره بابا، زن داره، بچه داره، برو و بیایی داشت، عکسش داخل گوشیمه، نگاه کن... چه قیافه ای داشته، همه چی رو از دست داده
موجر- میخواستم بهت بگم مواظبش باش. دلم نمی آد بگم ولی چندتا از این ها را سراغ داشتم که کارشون به تزریق کشید و تکلیف تزریق هم معلومه. یه وقت میشه که جنس،خوب نیست و تزریق که صورت گرفت. کار طرف تموم میشه.
واسطه- باشه، اینها بمیرند بهتره
مستاجر- قرارداد را بنویسیم.
موجر- این واسطه همش طرف مستاجر را میگیره
مستاجر- من هم چیزی نگفتم
(قرارداد نوشته میشود)
(واسطه زیر لبی به موجز)
واسطه- راضی هستی؟
پست قبلی گزارشی تصویری از عاشورا در نوشآباد بود که دوستان بذل محبت کرده و نظراتی داشتند. در این ارتباط از دوستان صاحب نظر چند سوال دارم:
۱- آیا همه عزاداران در تمامی عکس ها از نوار سبز استفاده کردهاند؟
۲- آیا توضیحی مبنی بر این که این سبزها نماد چیست در کنار عکس ها آورده ام و یا این که دقیقاْ بیان داشته ام که مشاهده من در عاشورا در نوشآباد به تصویر کشیده شده است.
۳- آیا هیئت محترم شیخ آباد در همه سال ها از نماد سبز استفاده کرده اند یا رنگهای دیگری نیز به کار بردهاند؟
۴- آیا هیئت محترم شیخ آباد از اوضاع جامعه اطلاع دارند که رنگ سبز در این روزها چه بویی پیدا کرده است (به فرض صحت یکی از نظرات)؟
۵- به فرض این که سبزها اهل تجاوز باشند،آیا همه سیزده چهارده میلیون سبز اهل تجاوز هستند و یا به قول تمامی اخبار رسانه های حکومتی، تعداد قلیلی هستند که به قول جریان حاکم آنها نیز سبز نیستند. تعدادی از اعضای گروهک منافقین هستند که یا از خاک عراق به صورت مخفی به ایران آمدهاند و یا این که نیروهای آنان در ایران میباشند؟
۶- آیا در تکتک کلمات این وبلاگ از روز اول تا حال، کلمهای توهین در ارتباط با طرز تفکرات هرچند قلیل مشاهده شده است؟
۷- در این چند نظری که دوستان موافق با جریان حاکم در پست قبل به تصویر کشیده شده است، چند کلمه و جمله اهانت آمیز دیده می شود؟
۸- آیا در عکسها پیش داوری همه صورت گرفته است؟
۹- آیا در انبوه جمعیت هیئت محترم ابوالفضلی که در جلوی زیارت دیده میشود کسی از نوار سبز هم استفاده کرده است؟
۱۰- آیا تصویر هیئت محترم ابوالفضلی از مجموع تصویرها حذف شده است؟
۱۱- آیا میتوان نظرات پست قبل را به عنوان نماینده افراد فرهیخته جریان حاکم نام برد؟
۱۲- آیا تجاوز از سوی سبزها صورت گرفت و یا در کهریزک (که به تایید جریان حاکم رسید)(و با توجه به اخبار سیمای آقا عزت، که متجاوزین آشوبهای خیابانی را از گروهک منافقین نامید و نه از سبزها)؟
۱۳- عکس امام را سبزها پاره کردند یا افرادی دیگر؟
۱۴- مسئولین کشورهای غربی از سبزها دفاع میکنند و مسئولین کشورهای شرقی در عین حالی که پولهای هنگفت میگیرند از چه کسی حمایت میکنند؟ در این صورت شعار کلیدی نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی در کدام کلمه دارای اشکال است؟
۱۵- آیا یکی از دوستان به دو شعاری که روی دو پرده زده شده و در عکسها آمده است توجهی نشان دادهاند؟
من الله توفیق
امروز به همراه دوست عزیز سید محمد علوی با مراسم عاشورا در نوشآباد، همراه شدیم.
روز به یاد ماندنی به اتفاق دوستان حیدر عنایتی، سید محمد علوی، محمد مشهدی و محمد خداداد در ابیانه
حسین (ع) بیشتر از آب، تشنه لبیک بود، افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بیآبی نامیدند (دکتر شریعتی)
متن فوق پیامکی بود که امروز از طرف دوست عزیزی برایم ارسال شد و بهانه ای شد تا کمی راجع به دغدغههایم در این روزها صحبت کنم.
من خیلی خودم را مذهبی نمیدانم ولی روزهای محرم،سخت ترین روزهای عمر من محسوب میشود. از یک طرف حسین را می بینم که به خاطر دین و جامعهاش، خود و عزیزترین افرادش را فدا میکند و از طرف دیگر پیروانش امروز با بدترین حالات ممکن این روزها را به شب و شب ها را به صبح می رسانند.
سخنرانان با ژست های دینی و مداحان با انواع آوازها و خیابان های چراغانی شده و مساجد و حسینیه های سیاهپوش و دیگ ها غذا و مردم ظروف یکبار مصرف به دست، همه و همه به دنبال چه هستند؟
جامعه آشوب زده ایرانی، امروز از این همه برو و بیا و مراسم و غذا خوردن و ریخت و پاش چه چیزی به دست می آورد؟ مسلمانی ها بیشتر می شود؟ معنویت جامعه بیشتر می شود؟ تعهد ملی مذهبی مردم و مسئولین بیشتر می شود؟ چه می شود؟
من سیاسی نیستم و کار به امروز ندارم. در هر زمانی، حتی سالها قبل که پیران به زیبایی از آن یاد می کنند، محصول این مراسمها چه بوده است؟
من علاوه بر این که سیاسی نیستم. ضد دین نیز نیستم و منظور از این عبارات مقابله با دین و مذهب نیست بلکه تلاش دارم ارتباط این مراسم را با دین و مذهب پیدا کنم که تا کنون موفق نشده ام.
ما ایرانی ها بیش از این که به هدف نگاه کنیم به ابزار توجه داریم. به عنوان مثال برای همایش ها و کنفرانس ها و جلسه های اینچنینی هزینه های زیادی صورت می گیرد و هرکسی با شوق و ذوق وصف ناشدنی در تلاش است تا این کار به بهترین نحو انجام پذیرد. سعی می شود کارت دعوت شکیل باشد. محل همایش تمیز باشد. بلندگوها خوب کار کند و ترتیب سخنرانان با وسواس زیادی بررسی می شود. اما به یک چیز کمتر فکر می شود و آن این که هدف از این همایش و یا جشنواره چیست؟ و این هدف به چه میزان با تعالی جامعه در ارتباط است؟
نمونه های آن را در جشنواره گل محمدی می توان دید.
در مراسم ها محرم هم به همین صورت و با این تفاوت که این موضوع با اعتقادهای مذهبی عامه مردم گرهای جدانشدنی خورده است و با تکرار آن در سال های مختلف در وجود جامعه ما نهادینه شده است. ولی اگر هدف آن بالارفتن ارزش های مذهبی در جامعه بدانیم، من اعتقاد دارم به هدف نائل نشده ایم.
در جایی کار می کردم و دوستان برای ارزش ها مذهبی کمتر اهمیتی قائل بودند ولی وقتی قرار شد برای مراسم تعزیه کاری انجام دهند هرکدام به صورت رایگان این کارها را به عهده گرفتند.
و باز تاکید می کنم این موضوع نشان از آن دارد ما بدون این که به هدف توجه داشته باشیم ابزارها را به شدت هرچه تمام تر جایگزین کرده ایم.
موضوع دیگری که در این ارتباط می توان گفت حرکت های آنی، انقلابی، هیجانی به جای ریشه ای، مستمر، هدفمند در جای جای زندگی ایرانی دیده می شود. تمام تعصب و جوش و خروش مذهبی شیعه در ظهر عاشورا با سینه زدن های پی در پی و بلندکردن سنگین ترین نخل ها و به صدا در آوردن بلند صدا ترین طبل و سنج ها تجلی پیدا می کند و زمانی که شیعه ظهر هنگام از این مراسم به سوی خانه باز می گردد گویی باری سنگین از دوشش برداشته شده است. نفس راحتی می کشد. گناهانش ریخته شده و تا سال آینده راحت است. و جامعه هم کاری به او ندارد. مسیحی اگر یک شنبه به یک شنبه از سنگینی گناه رها می شود. شیعه گویا ظهر عاشورا به ظهر عاشورا به چنینی آرامشی دست پیدا می کند.
در جملات فوق سعی کردم به دو موضوع اشاره داشته باشیم.
۱- ابزارها جایگزین هدف شده است.
۲- حرکت های آنی، هیجانی، انقلابی جایگزین کارهای اصولی، باریشه و مستمر شده است.
حقیر اعتقاد دارد که چنانچه موارد ذکر شده چونان گذشته مورد بی توجهی قرار گیرد و افراد روشنفکر تلاشی در این ارتباط نداشته باشند روز به روز شاهد سقوط بیشتر جامعه ایرانی خواهیم بود.
به سراغ آقای معراجی رئیس فروشگا ه های زنجیره ای سلمان رفتیم وبرای یک مصاحبه وقت گرفتیم.
دیدار ومصاحبه با آقای شبانی زاده رئیس بیمه کاشان برنامه بعدی بود. این مصاحبه در ماهنامه بهشت پنهان چاپ خواهد شد.
شب در منزل آقای عنایتی بودیم و در مورد مجله و مطالب آن صحبت کردیم.جایتان خالی شام حیدر ُنان وپنیر وگردو خوردن داشت.
دیروز در جلسه ای با آقای صادقی و محمد عسلی نزدیک به دو ساعت صحبت کردیم. موضوعات، این قدر زیاد و پراکنده بود که گاهی در آن گُم می شدم و دوباره به ابتدای خط می رفتم. صحبت راجع به مطلب منشتر شده در این شماره بهشت پنهان و بازخوردهای آن و مهد کودک و مسائل و مشکلات مربوط به آن و پروژه های آقای عسلی و شورا و مدرسه و سوله و نان سنتی در برزک و اتاق فکر و شورای های فرادست و زیردست و بسیارِ دیگر
ادامه مطلب ...امروز در جلسه اتاق فکر بخشداری شرکت کردم. در دعوتنامه آمده بود:
به عبدالمجید رفیعی
از بخشداری برزک
موضوع: دعوتنامه
با سلام و احترام
پس از حمد خدا و درود و صلوات بر محمد (ص) و آل محمد (ص)
نظر به اینکه بخشداری درصدد است مجموعه ای به عنوان اتاق فکر جهت شناخت ظرفیت ها و بررسی موانع رشد و توسعه بخش تشکیل دهد، لذا از حضرتعالی دعوت می شود در این راه گروه را همراهی نمایید.
زمان روز پنجشنبه - 19/9/88 ساعت 14
مکان بخشداری برزک
علی محمد قاضی وقتی مسئولیت ...
ادامه مطلب ...برای تهیه گزارشی به اتفاق دوستان
آقای عنایتی
آقای سبزواری
آقای علوی
به کتابفروشی آقای یزدان خواه رفتیم.
ادامه مطلب ...
چگونه می توانید آنچه را که ندارید به دست آورید
و آنچه که دارید حفظ کنید
راهنمای عملی برای موفقیت
کتابی از
مجموعه دانستنیهای روان شناسی
نویسنده: جان گری
مترجم: مرتضی مدنی نژاد
من همراه با خواندن کتاب خلاصه نویسی هم می کنم. خلاصه این کتاب را در آدرس زیر نگاه کنید
قسمتی از آن را در ادامه می آورم
ادامه مطلب ...روزی به یاد ماندنی در کنار دوستان عزیز
حیدر عنایتی
سید محمد علوی
جابر تواضعی
و مصطفی جوادی
در روستای آذران
در جلسه نقد کتاب نوش آباد شرکت کردم. سیزدهمین جلسه نقد کتاب بود که در روز ۱۳ آذر با مدیریت آقای سید محمد علوی در کتابخانه عمومی نوش آباد برگزار شد.
صحبت های خوب و متفاوت مطرح شد. و من هم صحبت کوتاهی داشتم. البته وارد موضوع جلسه نشدم.
خوشحالی خود را از حضور در جلسه بیان کرده و گفتم آیا این جمع به عنوان جمع روشنفکر و صاحب نظر در کنار تعالی خود نسبت به پیشرفت فرهنگ عمومی جامعه نیز تعهدی دارد یا خیر؟ و راهکار آن چیست؟
ما در ارتباط با کارهای جمعی ضعیف هستیم. و علت آن به ساختارهای اجتماعی و آموزشی و حکومتی برمی گردد ولی در عین حال در کشوری که همه چیز به وسیله دولتی بودن اعتبار می گیرد شروع به کار و اداره و مدیریت و استمرار جمع های خودجوش و این چنینی کاری سخت و طاقت فرسا است.
برای دوستان نوش آبادی آرزوی موفقیت دارم.
امروز خدمت آقای محمد صباغی سرپرست جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان رفتم و راجع به مسائل بهشت پنهان صحبت کردیم.
چند روزی است که حکم سرپرستی این اداره برای آقای صباغی صادر شده است. قبل از ایشان عبدالرضا باقرپور شیرازی در این مسئولیت بودند. مسئولیتی که ۱۸ ماه طول کشید و حکم ریاست برای او صادر نشد. شنیده می شد که مسئولین محلی با باقرپور رابطه ی خوبی نداشتند.
حکم سرپرستی زمانی تبدیل به حکم ریاست می شود که از تصویب کمیته ای متشکل از مسئولین محلی بگذرد. در این کمیته امام جمعه و فرماندار و نمایند شهرستان در مجلس شورای اسلامی و افرادی دیگر عضویت دارند. من دقیق با این مجموعه آشنا نیستم.
محمد صباغی قبل از قرار گرفتن در این پست، مدیریت روابط عمومی ارشاد کاشان را به عهده داشت. نمی دانم حکم سرپرستی ایشان چه مدت طول می کشد ولی این موضوع برای من آنقدر اهمیت نداشت که به سراغشان نروم.
خدمتشان رفتم و گفتم عدم ثبات مدیریت موضوع خوشایندی برای من نیست در عین حال به ایشان تبریک می گویم و آماده همکاری هستم.
اقتصاد، صنعت، فرهنگ، اجتماع، سیاست و... حوزه هایی که هرکدام برای خودشان سازی می زنند. و این ساز هماهنگ نیست. متولیان هربخش نظرات خود را مهم تر از دیگری می داند. و آن را برای دیگربخش ها حجت بر می شمارد.
مردم و مسئولین رابطه ای تعریف شده و مناسبی ندارند. و بر روابط مسئولین در رده های مختلف ارتباط سیستماتیک حاکم نیست. کسی که در این سیستم مسئولیتی قبول می کند یا دیوانه است و یا دلسوز و من چیزی خارج از آن نمی بینم. و هر دو قابل ترحم و دستگیری و البته همه در توهم بهترین رئیس، دست و پا می زنند و خود را صاحب مملکت می دانند.
روزمرگی شدیدی بر کار حاکم است. کار بر دو بخش است یا دولتی است و یا خصوصی و من تاکنون متوجه نشده ام چرا بخشی از مردم باید کار و حقوق و بازنشستگی تضمین شده داشته باشند.
در این فضا ارزش های اخلاق معانی جدیدی پیدا کرده است و این مورد نیز برای من قابل فهم نیست. کسی قابل احترام می شود که مراحل خوار شدن را تا انتها رفته باشد و برای کسی هزینه صورت می گیرد که دیگر نیاز ندارد. تا شخصیت انسانها خرد نشود ریالی هزینه نمی شود.
و علم
به خروجی آن تعریف نمی شود. به مجموعه ای از نمره ها و مدرک.
شک ندارم
این فضا برای همه غیرقابل قبول است ولی باز چشم و گوش بسته در حال دویدن در راهی نادرست و هدفی نادرست تر هستیم و در این مسیر در له کردن همدیگر کورس گذاشته ایم یا آگاهانه و یا از روی ناآگاهی
و همه اینها
یک شبه قابل اصلاح نیست. کمی به هم نزدیک شویم. کمی بخش های مختلف جامعه را به هم نزدیک کنیم. کمی صبر و کمی تحمل
امروز فایل هایی به نام پی دی اف حاصل تلاش یک ماهه تعدادی از دوستان تحویل چاپخانه ای به نام عمران شد. سعی شد که کار لیتوگرافی و چاپ در امروز انجام گیرد تا حاصل این تلاش، جمعه و شنبه که روزهای تعطیل هم هستند به دست مخاطب برسد. اما نشد.
در نهایت قرار شد چاپخانه روز یک شنبه کار چاپ شده را تحویل دهد. و چنانچه یک شنبه توزیع صورت گیرد ماهنامه با یک تاخیر هشت روزه به دست مخاطب رسیده است.
اما امروز پی دی اف نشریه برای حدود ۳۰۰ ایمیل دوستان ارسال شد. نمی دانم این کار درست است یا نه که: زمان انتشار پی دی اف با مکتوب متفاوت باشد. در هر صورت به جهت دغدغه ای که برای رساندن هرچه زودتر نشریه به دست مخاطب دارم من را بر این داشت تا این کار را انجام بدهم.
دوستانی که ایمیل دارند و پی دی اف به دستشان نرسیده در صورتی که ایمیل را در قسمت نظرات این پست درج کنند نشریه در اولین فرصت برایشان ارسال می شود.
در این شماره سعی شده است تا اندازه ای اشکال هایی که به شماره قبل گرفته شده رفع شود ولی بدون شک بازهم اشکال و ایرادهایی هست. از دوستان میخواهم این مجموعه را در این راه راهنمایی و کمک کنند
می گویند به هرچه فکر کنی به همان می رسی. حوریه تمام فکر و ذکرش را در طول کمتر از نه ماه بارداری به زایمان طبیعی اختصاص داد. او که زایمان اولش ناخواسته سزارین شد هنگامی که ساعت ده شب به ناچار به زایشگاه رفتیم و در حال آماده کردن اتاق عمل زایشگاه بودند به شدت گریه می کرد و عدم رضایت خودش را از عمل به این طریق نشان می داد.
اما در طول زمان بارداری دوم تمام سعی و تلاش خود را به کار گرفت تا به صورت طبیعی زایمان کند. از این رو مطالعه کرد و بررسی کرد تا ببنید برای این کار راهی وجود دارد یا نه. و این مقارن شد با مطرح شدن خانم دکتری که ادعا داشت متخصص زایمان بدون درد است. و یا زایمان در آب و چیزهایی از این دست.
برای مشورت نزد او رفتیم. او امیدهای کمی به ما داد و گفت حالا ببینم چطور خواهد شد و هرچه به زمان زایمان نزدیک تر شد او بیشتر از درخواست ما طفره رفت.
تا اینکه روز یازدهم آبان، حوریه را به زایشگاه معرفی کرد و تحت عمل قرار داد و عرفان به دنیا آمد.
بعد از چند روز برای اطمینان از این که مشکلی نیست به مطبش رفتیم. ولی اطمینان داد که مشکلی نیست. یکی دو روز بعد به جهت تب شدید به صورت اورژانسی به بیمارستان اعزام و هماتوم تشخیص داده شد و به وسیله دکتر جراح، جراحی مجدد صورت گرفت و به مدت پنج روز در بیمارستان بستری شد.
عرفان کوچولو هم در شرایط سخت بیمارستان با او بود. شیر خوراک او و آنتی بیوتیک ها قوی به همراه با سرم خوراک مادرش
بعد از مرخص شدن از بیمارستان هرچند حوریه ضعیف و نحیف و رنجور شده بود و از لحاظ روحی به سختی خود را حفظ می کرد در عین حال همین که در کنار هم بودیم سعی کردیم همه اینها را صلاح و مصلحت خداوند بدانیم و با آرامش از کنار روزها و شب ها بگذریم تا کمی اوضاع تغییر کند.
چند روزی دیگر گذشت
خانه یکی از دوستان در حال مرور محتویات شماره هیجده بهشت پنهان بودم که پیامکی از حوریه به دستم رسید.
«زودتر خودتو برسون. قلبم داره از سینه ام بیرون می آد. اینها دوباره می خواهند مرا جراحی کنند. دیگه تحملش رو ندارم.»
او که برای بررسی عمل به دکتر مراجعه کرده بود با نوشتن سونوگرافی و آزمایش از او خواسته بودند خود را برای باز کردن عمل های قبلی آماده کند.
خودمو بهش رسوندم. دلداری اش دادم و فرداش به سوگرافی رفتیم و آزمایش و دکتر و دکتر را عوض کردیم و همین طور قصه ادامه داره
امروز با خودم فکر می کردم
در این که نوعی صلاح خداوندی در همه این موارد وجود دارد شکی نیست. هر موضوع سخت و راحتی می تواند در زندگی هر کس پیش بیاید،
ولی یک موضوع من را بیش از همه موارد ناراحت می کند. و آن این که:
مهمترین چیزی که باعث شد به این دکتر مراجعه کنیم شیوه آشنایی بود که از طریق مطبوعات صورت گرفت. مطبوعاتی که خودم در آن روزها را شب می کنم و شاید فردی را چهره می کنیم و فردی را ...
«برای زایمان بدون درد به ایشان مراجعه کنید»
امروز خدمت دوستی بزرگوار عرض می کردم که از وقتی توفیقی حاصل شده است و با دوستان اهل ادب و هنر و قلم رفت و آمدی پیدا کرده ام و سعی در خوشه چینی و شاگردی دارم جرات نوشتنم کم شده است.
می نویسم و پاک می کنم و در نهایت صفحه وبلاگ را بدون این که دکمه انتشار آن زده شود می بندم و مشغول کارهای دیگر می شوم.
در هر صورت افتخار جمع و جور کردن مطالب خوب دوستان به عهده من گذاشته شده است. ولی همین کار هم سخت و نفس گیر است. جمع آوری مطالب و صفحه آرایی و ... نه خواب درستی داشته ام و نه استراحت. دلم می خواهد این شماره چاپ شود و توزیع شود و روز بعد از آن یک ۴۸ ساعت فقط بخوابم.
هم زمان با این امور تعامل هایی نیز با دوستان داشته ام. فضای مطبوعات فضای بزرگ و سختی است. و پاک ماندن در آن سخت تر
آنچه در آن یقین حاصل کرده ام آن است که اگر خواسته باشیم مطبوعات اثر گذار و مفیدی را به جامعه تقدیم کنیم باید از خود و از تمام علایق دنیوی چشم پوشیده و هزاران حرف و حدیث و مشکل را با جان دل بخریم. در کنار هم تلاش کنیم و تلاش
امشب کلبه درویشی من روشن شد به وجود دوست عزیز آقای محمد علوی. آرامشی که در وجود این دوست دیده می شود برایم بسیار جالب است. و دوست دارم من هم همینگونه باشم.
به اتفاق ایشان به منزل آقای عنایتی رفتیم و ساعتی راجع به مطالب این شماره ماهنامه صحبت کردیم.
«محمود اشرفی شهردار برزک اهل باج دادن نیست.» این حرف را زمانی زد که برای تعامل مطبوعاتی نزد ایشان رفتم. و عبارت فوق را با مثالی تکمیل کرد.
«بهشت پنهانی را در جلسه مطبوعاتی ها دعوت نکردم چون نگران بودم تا حرف هایم را به گونه ای دیگر انعکاس بدهند»
این حرف را زمانی زد که جلسه مطبوعاتی گرفت و خبرنگار بهشت پنهان را به آن دعوت نکرد.
«باید سابقه مثبت از بهشت پنهان ببینم تا به همکاری برسم»
این حرف را زمانی زد که علاقمند بودیم تا فعالیت هایش را انعکاس بدهیم.
و بسیار حرف هایی از این دست
«....»
این روزها حرف و حدیث راجع به محمود اشرفی و محمد عسلی در برزک زیاد شده است. عده ای طومار دست گرفته اند و طرفداریشان را از اشرفی با جمع کردن امضا از عامه نشان می دهند و تعدادی از اعضای شورا در حال دفاع کردن از عملکرد خود در ارتباط با ایشان هستند.
عملکرد اشرفی چگونه بوده است؟
عملکرد شورا چگونه بوده است؟
عسلی مزیت اطلاع رسانی را یک بار تجربه کرده است. و اشرفی نیز، ولی از نقطه مقابل
هرچند بهشت پنهان ۱۷ ماهگی خود را پشت سرگذاشته است و در حال گذار از دوران نوزادی خود می باشد ولی اشرفی مواضع ماههای قبل را تکرار می کند
یاد ماههای آخر دوران محمدی شهردار برزک افتادم. یکی از کارمندان شهرداری طوماری را دست گرفته بود و در طرفداری محمدی امضا جمع می کرد. به من رسید و گفت عملکرد ایشان را تایید می کنی و من که تازه ساکن برزک شده بودم گفتم بله و امضا کردم. طومار پر شده بود از امضا حتی امضایی بیش از تعداد مردم ساکن در برزک
فردای آن روز محمدی استعفا داد و رفت.
هیچ علاقمند نیستم چنین وضعیتی در ارتباط با اشرفی تکرار شود. ولی وای به روزی که شوراییان خواسته باشند تمام کار نکرده در دوران مسئولیت خود را یک شبه انجام بدهند و شهردار دل خوش دارد به به به و چه چه اطرافیان و طومارهای امضا شده و به هوش و فراست خود بنازد.
هر چند شهرداری برزک برای محمود اشرفی آش دهن سوزی نیست و همانطور که محمدی بعد رفتن از برزک پست بهتری در شهرداری تهران به خود اختصاص داد ولی امر خوشایندی برای مردم و شهردار نیست که یک دوره اینگونه به اتمام رسد با جنجال و ناراحتی و آشوب
هروقت از کنار این میدا عبور می کنم سوالاتی در ذهنم رژه می رود:
چرا تندیس بلال را از این میدان برداشتند؟
چرا اسم میدان را عوض کردند؟
آیا در این نوشته که روی قسمتی از پایه دیده می شود کلمه واضح تر شده «الفحشا» است؟
و در صورتی که اینگونه است چرا الفحشا بزرگ تر از بقیه کلمات است؟
و...
صبح به اتفاق آقای محمد نعیمی خدمت آقای محمد ملک آبادی رسیدیم. آقای ملک آبادی قبول زحمت کردند که قسمت ورزشی نشریه بهشت پنهان را به عهده بگیرند.
بعد از ظهر افتخار شاگردی خدمت دوستان عزیزی داشتم.
آقایان عباس غیرتی،حاج تقی رستگار،فریدون کدخدایی، حیدر عنایتی ، مسلم مکارم نژاد ،علی خوشه چرخ در دشت علاقه مند آران و بیدگل
«آبروی نظام مهمتر از آبروی افراد است. هرکس تخلف کرد حتی اگر شکایت کتبی هم نداشته باشد، رسیدگی کنید. به پلمب کردن مغازه اکتفا نکنید. پرده بالای مغازه اش بزنید که ایشان تخلف کرده است تا آبرویش هم برود. آنها این موضوع برایشان بیشتر از پلمب کردن اهمیت دارد.»
این حرف را فرماندار در جلسه اطلاع رسانی شهرستان که در این ماه برگزار شده با اصحاب رسانه و مسئولین روابط عمومی ها گفت و از دبیر کمیسیون آرد و نان شهرستان خواست که با این موضوع جدی برخورد کند. و از ایشان خواست تا در همه جلسات شرکت کند و جوابگویی داشته باشد. چون نان مسئله مهمی است.
ولی
ماهنامه بهشت پنهان گزارش کاملی در ارتباط با نان در شماره ۱۷ خود آورده بود. پیام این گزارش هرچه بود برخورد شدید با نانوایان را از مسئولین نمی خواست.
در پایان جلسه خودم را به فرماندار رساندم
وقتی ماهنامه را دستم دید گویا خیلی خوشش نیامد.
گفتم در ارتباط با نان گزارش کار کرده ایم
گفت این شماره را دیده ام
گفتم گزارش را خوانده اید
گفت نه
گفتم پیام گزارش ما چیزی متفاوت با برخورد بود
گفت مختصر بنویس و برایم بیاور