گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

جمعه در انبار سیمان

اینقدر بدنم کوفته بود که نمی خواستم از رختخواب بیرون بیایم. ولی در عین حال با تماس یکی که چند کیسه سیمان می خواست از جا بلند شدم و به سرعت صبحانه ای خوردم و به انبار سیمان رفتم. 

این هفته از بس سیمان کیسه کردم خسته شدم ولی دو چیز مرا به کار سوق می دهد یکی سررسید وام آخر ماه و دیگری تماس مشتری که نمی تونم رد کنم. 

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:20 ب.ظ http://www.enekaseab.blogsky.com

باریکلا. کار خوبی میکنی. کار جوهر مرده.(به قول قدیمیا)به منم سر بزن اگه دوست داشتی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد