جان به لب رسید ولی ترک میسر نمی شود
مروری بر پیشگیری از بازگشت در افراد وابسته به مواد مخدر
کار نشد ندارد. هر کاری اراده کنیم می شود. فقط غیرممکن ، غیرممکن است. این روزها به این فکر می کنم کارگاه آموزشی برای ترک نفس برگزار کنم. نفس نکشیدن. کاری ندارد. ابتدا کمی سخت است ولی به مرور می شود. باید از چند ثانیه شروع کنیم و تا چند ساعت و چند شبانه روز ادامه بدهیم. و حُسن این کار آن است اگر در جایی گرفتار شویم که هوا نباشد بتوانیم چند روزی زنده بمانیم تا جان خود را کف گرفته و به سلامت ببریم. فرض کنید گرفتار طوفان حوادث در اقیانوس بلا شده ایم و در قعر آب فروافتاده ایم. اگر نتوانیم چند روزی بی نفس را تحمل کنیم که خدای ناکرده خفه شده و روی آب می آییم روی آب غلتیده و به ساحل می رسیم ولی دور از جان شما با جسد بی جان
دهان و بینی اتان را بگیرد. نفس نکشید. فرقی نمی کند. با دست بگیرید یا ارادی نفس کشیدن را متوقف کنید و به ساعت نگاه کنید. همه ی انرژی را یک جا خرج نکنید. با ده ثانیه توقف امتحان کنید و بعد به مرور آن را افزایش بدهید. و این کار را ظرف چند روز و به آهستگی ادامه بدهید. شما می توانید ظرف یک هفته تا پنج هفته و با تمرین و ممارست نفس کشیدن را به کلی تعطیل کنید. آن وقت خیالتان راحت می شود. آدم بی نفس می شوید. حتی اگر خواستید می توانید شُش و تشکیلات تنفسی را به کسی که لازم دارد هدیه بدهید.
شاید بپرسید نفس نکشیدن به چه درد می خورد. چرا باید این کار را تمرین کنیم. شاید سالی به ماهی یک بار هم گذارمان به دریا نیفتد. خیلی از آدم ها در طول عمرشان دریا نمی بینند که تازه در آن بیفتند. حرف درستی است. من هم نگفتم همه آدم ها این مهارت را بیاموزند. این کار به درد افرادی می خورد که همواره سر و کارشان با نفس نکشیدن است. حتی این هایی که دور از جان شما محکومیتی نظیر خدای ناکرده گرفتار دار و اعدام و از این چیزها شده اند به کارشان می آید. البته نباید کسی بفهمد که می توانند بی نفس زندگی کنند که در این صورت کارشان بیخ پیدا می کند.
البته پیداست مزایای نفس به مراتب بیش از بی نفسی است. اصلاً بدون هم نفس زندگی بی معنی می شود. اگرچه به قول سعدی علیه رحمه هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب با این وجود چه بسیار گفته اند این نعمت خداوند در هم نفسی کامل گشته است. ولی وقتی قرار شد نکشیم ، اراده کرده و نمی کشیم.
با همه ی وصفیات فوق کار جایی مشکل پیدا می کند که نفس به دود و دمی آلوده شود. هیچ کاری نمی توان کرد. به قول قدیمی ها مثل هم نشینی چایی و صابون است. اگر غفلت کنی و بهترین چایی دنیا را برای لحظه ای و کمتر از لحظه ای در کنار یک قالب صابون بگذاری ، کار تمام شده است. چایی بوی صابون می گیرد. به هیچ دردی نمی خورد. گرفتاری دود و دم هم از این قصه جدا نیست. خدا قسمت هیچ جنبنده ای نکند.
نمی توانیم سرمان را زیر برف کرده و بگوییم نکرده است. دور و بر ما آدم هایی هستند که گرفتار شده اند. نفس گرم شان به دود سرد همراه گردیده و زندگی اشان را زیر و رو کرده است. واقعیت است. از آن فرار نکنیم. نمی دانم سبب و علت آن چیست. نمی دانم گیر کار کجاست ولی می دانم وقتی پا در این مسیر گذاشتی؛ راه برگشت وجود ندارد. راه اصلاح نیست. دیگر غیرممکن واقع دنیا است که بر خرابه واژه غیرممکن جا خوش کرده است و زندگی را سیاه نموده است.
می گویند « در بررسی 500 گزارش تحقیقی در مورد نتایج و اثربخشی برنامه های ترک اعتیاد به این نتیجه رسیده اند که 75 درصد درمان افرادی که دوره درمان را کامل نموده بودند در فاصله یکسال پس از تکمیل درمان، عود داشته اند.» ولی من کسی را سراغ ندارم که به این راه رفته باشد و به سلامت برگردد.
آدم بد بینی نیستم. بسیار از دوستان و همراهانی را دیده ام که به این راه رفته و بازنگشته اند. با کشیدن هر نخ سیگار وجود مرا آتش زده اند. سوخته ام و ره به جایی نبرده ام. همیشه در خیال خود به دنبال راهی گشته ام تا عزیزان خود را متقاعد کنم که از این راه به تعبیر من دود و آتش بر حذر دارم ولی ممکن نگشته است. به یقین رسیده ام جان به لب می رسد از این بار گران ولی ترک میسر نمی شود.