یادداشت
قلم در دستان من است
اکنون من با تمام عقدههای فروخورده در طول تاریخ هستم.
عبدالمجید رفیعی
چندین جلسه گرفته شد تا دوستان متقاعد شوند که رکن رکین چهارم دموکراسی یا حضرت مطبوعات دارای اهمیت است تا به آن یاری رسانند. البته آن روزها فکر میکردم در خانه نشستن و از توهمات ذهنی و فکری یادداشتی قلمی کردن مساوی است با روزنامهنگاری و بدان، کار رسانه گفته میشود.
دوستانی که در این جلسات دور هم جمع میشدند دست بر قضا کم و زیاد قلمی داشتند و صاحب نثری بودند هرچند کج و معوج
یکی خودش را لیدر فلان حزب میدانست و دیگری تئوریسین بمان گروه و دیگری که چند داستان کوتاه در کارنامه مطبوعاتیاش سنگینی میکرد شریک توهمات دوستان بود.
فضا رویایی بود. اگر کسی بیخبر وارد جلسه میشد فکر میکرد همگی قرصی مرصی مصرف کردهاند. دست هم گرفته بودیم و به روی ابرها راه میرفتیم و نگران از این که وقتی کارمان گرفت و مردم فوج فوج به کیوسکهای مطبوعاتی هجوم بردند و دست پخت ما را خوردند و با کمی نسخ نشریه مواجه شدند، چه خواهیم کرد.
هرچند آن جمع هیچگاه به یک اتحاد حول مطبوعات منجر نشد ولی چند روز بعد که فصل انتخابات رسید اسب سرکش قلم در میدان رسانه تازیدن گرفت و همه را مات و مبهوت خود ساخت.
چه نثرها که به هم پنگانده نشد و چه کلمات که به رقص و دلربایی نپرداختند تا دل صاحبان مال و مکنت و حسرهبه دلان سیاست را راضی سازند تا دست به تنگنای شال کمر برده و دست و دلبازانه از خوان نعمتی که بیثباتی بازار نصیبشان ساخته نثار جامعه به ظاهر روشنفکری قلم به دست و گرسنه نمایند تا قلمها روانتر بر صفحه کاغذ بلغزد.
این روزها مدعیان عرصه رسانه و پیشقراولان جامعه مدنی حتی قلمفرسایی را نیز به کناری گذاشته سر زیر برف کوچه علی چپ کرده و چون زنان خود را در چادر انزوای خودساخته محبوس ساخته و سنگینترین ابزار کارشان که قلم است به کناری گذاشته و اصول و اخلاق را زیرپا لگدمال ساخته و تنها با کپی و پیس به هنرنمایی میپردازند که بگویند رسانه، رکن چهارم دموکراسی است.
شاید در کشورهای توسعه یافته قلم به دست گرفته شود تا جامعه در مسیر درست جریان یابد ولی من قلم به دست میگیرم تا بگویم هستم. اکنون من با تمام عقدههای فروخورده در طول تاریخ هستم.