طنز اجتماعی
خیابونای آران و بیدگل جای این قرتیگریها نیست
حیدرعلی عنایتی بیدگلی
یکی از چیزهایی که چند سالی است درآران وبیدگل مُد شده است و اصلا رسم خوبی
نیست، رسم دست دادن زنها با یکدیگر است. اولّاً دست دادن یک کارمردانه
است. دوم اینکه ما هیچ کجا در اسلام و احادیث ندیده ایم که گفته باشند وقتی زنها بهم رسیدند، به یکدیگر دست بدهند. البته مذّمت هم نشده
است. ولی دلیل اینکه مذموم شناخته نشده است، این است که این کار اصلاً مال
زن نیست .
زن اگرواقعا آدم باشد وقتی ازخانه بیرون میآید باید روپوش و شلوارو کفش و جوراب تیره بپوشد، مقنعهاش را هم مثل آدم سر کند، آنوقت با چادر مشکی ایرانی (نه عربی/تاکید می کنم عربی نه ) آرام و آهسته با اندکی روی گرفته، راهی هرکجا که مایل است بشود.
اگرهم درمسیربا زن آشنا و همکار و فامیل و کسی برخورد کرد، سلامی و علیکی و خداحافظ شما .
مرده شورت ببرند، دست دادنت دیگه چی میشه ؟
پدرت از بی خری سوار چینه میشد. تو حالا برام دست میدی؟
حالا یک وقتی هست ما میرویم ساکن بندر انزلی میشویم، خُب شرایط فرق م کند. شیراز هم همین طور. بغل پارک لاله تهران هم همین طور. چیذر و سلطنت آباد هم شرایط خاصّ خودش را دارد.
اونجاها کسی به کسی نیست. دعا کن یه روزی شما هم بروید جُردن خونه بخرید. یا اصلاً برو بفرمایید شام من و تو هر کاری دوس داری بکن. ( من که میشناسمت و خوب میدونم مشکل کجاست (
ولی قربون شکل ماهت بروم، خیابونای آران و بیدگل که جای این قرتیگریها نیست.
نکته دیگری را هم باید عرض کنم و اینکه زن اگر قرار است سوار ماشین شوهرش بشود، باید همان صندلی جلو بنشیند. اینکه شما میروید صندلی عقب کنار پنجره مینشینید و لم میدهید، نشانه این است که میخواهید به مردم ثابت کنید خیلی خانم هستید و خیلی اصیل و خیلی مبادی آداب اشراف.
ایرادی ندارد. خانمی خوب است. اصیل بودن هم خوب است. اشرافزادگی هم عقده نهانی همه آدم هاست. ولی هر کاری سرو تهاش باید جور دربیاید.
یارو که میاد کنار خیابون با وانت بار هندونه میفروشه، هیچ وقت منشی و کامپیوتر کنار دستش نمیذاره .
آدمیزاد اگر لباس پوشیدن و حرف زدن و راه رفتنش با شأن اجتماعیاش هماهنگ نباشد، حال مردم از دیدن او بهم میخورد.
مردم آران و بیدگل همه همدیگر را میشناسند. و میدانند چه زنی باید صندلی عقب ماشین شوهرش سوار بشود و کی صندلی جلو. با همه این حرفها بهتر است که همه صندلی جلو سوار بشوند. باور کنید حرف مفت کمتری پشب سرتان خواهد بود.
انتخاب قالب یادداشت و تیتر: گفت و گو
منبع: وبلاگ شخصی نویسنده
مجید جان سلام
لازم می دانم خدمت شما عرض کنم نوشته من به قصد طنز روی کاغذ نیامده است . طنز زبان معتبری است که من فاقد آن هستم. و اگر این مطلب نیز بخواهد با عنوان طنز به خواننده معرفی بشود هم به من جفا شده است هم به پیام مطلب.
و چه بسا که کمتر خواننده ایی با خواندن آن ابتهاج پیدا کند.
من وقتی عنوان مطلب را شهری ... قرار داده ام هدف خاصی دارم . و مهمترین هدفم این است که زبان و ادبیات و دیدگاه عامه مردم این شهر را نشان بدهم .
در واقع این طرز صحبت کردن از مردم کوچه و بازار است . مردمی که سرپایی و اورژانسی در باره پدیده های اجتماعی قضاوت می کنند. و بعد باقیافه حق به جانب رد می شوند.
از این نکته که بگذریم شخصا اعتقاد دارم دست دادن زنان حتی در محافل محرم و خصوصی از شان زنانگی آنها می کاهد . ادا درآوردن چیز خوبی نیست.
این کارها مال ما نیست . جامعه خودش هم می داند که این کار نوعی انحراف است که به ما تحمیل شده است.
و اتفاقا همین جامعه است که با زبان تحقیر و نکوهش در باره این پدیده ها سخن می گوید. در واقع انتقام گیری می کند از شرایط دشواری که باید در آن نفس بکشد.
جامعه از گناه بدش نمی آید . از برهم خوردن آرامش هراس دارد . لذا با این زبان به جلو می آید.
و باز عرض کنم که من تاثیر بفرمایید شام را در این دست دادن ها می بینم . دل خیلی از خانواده های مذهبی و ارزشی ما لک زده است که روزی در این برنامه برقصند.
درود به آقای عنایتی عزیز
طبق رسمی که برای این وبلاگ در نظر گرفته ام قالب هر متن در ابتدای آن برای مخاطب ذکر می شود.
هرچه فکر کردم نتوانستم قالب های متداول مطبوعاتی برای نوشته شما معرفی کنم. از طرفی قصد قضاوت کردن راجع به درستی یا نادرستی قضاوت شما نمی خواهم ارائه کنم.
یادداشت شما به نوعی از برای من تداعی کنند تلخندی است از روابط اجتماعی که به خوبی به آن پرداخته شده است. شاید انتخاب تلخند برای آن بهتر باشد.
در هر صورت برای در انتهای متن یادآوری شده است که انتخاب نوع قالب و تیتر از اینجانب است.
با این وجود همچنان در محضر شما درس خواهم گرفت.
[:S027

:]