به عنوان یک پرسشگر، پای شما را به این صفحات باز کنم. روی کلمات قدم زنان بروید تا برسید به خیابان میرعماد. در کناره خیابان یا پیاده رو بایستید و از عابران و همشهریان جویای حال میرعماد شوید. چه خواهندمان گفت؟ از بابا افضل چه؟ حالا فاضل نراقی و دیگران بمانند؟ نمیخواهید با کمی حوصله از چهاراه شهر بروید سمت کمال الملک. روان زنده یاد علی حاتمی شاد و قرین خالق باد که اگر کمالالملکاش را نمیساخت، چه بسا بسیارانی نمیدانستند هنوز کیست. میشود کاشان باشد و کمال الملک باشد و میدانی باشد و هیچ تندیسی از کمال هنر این مرز و بوم نباشد؟ سوالی که بارها و سالها در ذهن تکرار میشود که چرا کاشان مجسمه ندارد؟ چرا تندیسی از کمالالملک نیست. چرا میدانهای ما از قامت ایستای بزرگمردان این آب و خاک تهیست؟
روزهایی نه چندان دور، در سالهای دههی شصت، برابر بنای شهرداری کاشان، ردیف اتوبوس هایی به چشم میآمد که سربازان و بسیجیان را روانه جبهههای جنگ میکرد. بسیاری از زن و مرد، کوچک و بزرگ گرداگرد اتوبوسها طواف میکردند. دیرآمدگان چشم در چشم شیشههای اتوبوس میانداختند یا در ازدحام آدمها میچرخیدند تا آشنای خود را بیابند و در آغوش بکشند. اینجا پدران و مادران بسیاری، آخرین دیدارشان را با فرزندانشان داشتهاند. از آن روزها، از آن یادها، مانده یادمانی در سبزهجای پیش روی عمارت شهرداری. یادمانی زیبا و انسانی در قابی به بلندای روزهای این سرزمین.
بناهای یادبود و مجسمهها، نشانههایی نمادین هستند از روزهایی که یک ملت، قوم و سرزمین گذرنداهاند. ساختههایی که با خود و در خود، نشانههایی روشن از تاریخ، فرهنگ و هنر انسانی را پیش روی دیدگان به نمایش میگذارند. نیز دارای کارکردهای متنوعی میشوند که پارهایشان ازین قرارند:« تقویت حس مکان، تعریف و هویت بخشی به فضاهای شهری، ارتقای کیفیت و ایجاد سرزندگی در فضاهای شهری، ارتقای آگاهیهای عمومی و معرفی نمادها و ارزشهای فرهنگی، معرفی عملکرد و روحیه میدان یا محدوده پیرامون آن یا تداعی عملکرد تاریخی یا فرهنگی آن، تعریف مرکز ثقل و نقطه تمرکز، ایجاد یک نشانه شهری، ایجاد انگیزه برای بهسازی محیط توسط شهروندان، معرفی سبکها و سنتهای هنری و ...» ( سعیدی رضوانی، مجسمه شهری، سایت پارسی گلد)
در حوزهی مفهومی، ساخت و پرداخت مجسمهها و بناهای یادبود، در اشکال متفاوتی، طبقه بندی میشود. «مجسمهی مشاهیر و شخصیتهای تاریخی، فرهنگی، ادبی، هنری، سیاسی، علمی، مبارزان، دلاوران و شهدا، ورزشکاران، روایتها و شخصیتهای اسطورهای نظیر روایت مبارزه گرشاسب و اژدها، موجودات اسطورهای نظیر سیمرغ، مضامین مذهبی، مضامین مذهبی، سیاسی، یادمانهای تاریخی، سیاسی، ورزشی و عمرانی، مضامین عاطفی یا احساسی نظیر مجسمه مادر، مضامین اقتصادی و معیشتی نظیر مجسمههایی که معرف شیوه معیشت و تولید در شهر یا منطقه هستند، تولیدات عمده شهر و منطقه نظیر مجسمه پسته، گندم، گلاب، مضامین طبیعی و اقلیمی نظیر مجسمههایی که معرف طبیعت یا حیوانات ویژه منطقه هستند مجسمه پرندگان یا حیوانات بومی، مضامین سنتی و فرهنگی نظیر مجسمههایی که شیوههای زندگی عادات فرهنگی، نحوه تغذیه، آشامیدنیهای مورد علاقه و... را نشان میدهد، مضامین عملکردی نظیر مجسمههایی که معرف عملکرد مکان هستند نظیر مجسمه کوهنورد در{پای ارتفاعات} تهران که معرف هویت ورزشی این منطقه است. پیامها و مفاهیم انتزاعی یا واقعی فرهنگی اجتماعی نظیر تنهایی انسان، آزادی، تقابل مدرنیسم و سنت، رنج، تلاش و....» (همان، با تلخیص) سعیدی رضوانی، بیش از پانزده مورد موضوعات گوناگون را که به اختصار آمد، از مضامین و دستمایههای ساخت مجسمه میداند که خواندن اصل مقالهی ایشان را در فضای مجازی به دوستانم توصیه میکنم.
پرداختن به نمادها و نشانهها در حوزهی شهری، از جایگاه های علمی و هنری متفاوتی چون معماری و شهرسازی، مبلمان شهری، زیبایی شناسی، ارتباط شناسی، انسان شناسی، گرافیک و طراحی محیطی و .. قابل بررسی است. از این رو میطلبد مدیران شهری، خصوصا در شهرداری و سازمانهای وابسته چون زیباسازی، با تشکیل کارگروههایی متشکل از صاحبنظران این حوزهها یاری جویند.
کاشان از گذشتههای تاریخی تا کنون، شهر هنرمندان و خالقان آثار هنری بوده است. با قدمتی هزاران ساله در حوزهی صنعت و هنر. از نقشوارهها و خطوط زیبایی شناسانه در اشیاء سیلک گرفته تا خطوط اسلیمی و حروف برجای مانده در کتیبهها و سر در معابد و مساجد این شهر. در شهر خالقان صنعت سفال،صنعت کاشی، این روزها، به جزء قاب سفالین ساخته و پرداخته در بیرونی باغ فین، سفال ساخته¬ی دیگری را نمی توان نظاره کرد؟ چه بسا بسیاری همان یک را هم ندیده باشند.
به عنوان یک پرسشگر، پای شما را به این صفحات باز کنم. روی کلمات قدم زنان بروید تا برسید به خیابان میرعماد. در کناره خیابان یا پیاده رو بایستید و از عابران و همشهریان جویای حال میرعماد شوید. چه خواهندمان گفت؟ از بابا افضل چه؟ حالا فاضل نراقی و دیگران بمانند؟ نمیخواهید با کمی حوصله از چهاراه شهر بروید سمت کمال الملک. روان زنده یاد علی حاتمی شاد و قرین خالق باد که اگر کمالالملکاش را نمیساخت، چه بسا بسیارانی نمیدانستند هنوز کیست. میشود کاشان باشد و کمال الملک باشد و میدانی باشد و هیچ تندیسی از کمال هنر این مرز و بوم نباشد؟ سوالی که بارها و سالها در ذهن تکرار میشود که چرا کاشان مجسمه ندارد؟ چرا تندیسی از کمالالملک نیست. چرا میدانهای ما از قامت ایستای بزرگمردان این آب و خاک تهیست؟
به نظر میرسد بنا به ملاحطاتی عمدتا برآمده از تعاریف خاص در حوزهی مذهب، پارهای از این خلاقیتها چون مجسمه سازی در شهر کاشان، رونق چندانی نداشته است. نگارنده در سالهای دبیرستان بر اثر کنجکاوی، این افتخار را داشته است که با حضور در کلاسهای مکاسب آیت الله خراسانی، با پارهای از این دریافتهای مذهبی آشنا شود. از آنجا که مجسمه سازی چون بُتگری و بت پرستی فرض میشده، بخشی از فقها نظر به حلیت آن نداشتهاند. با این همه قید شده که ساخت صورتهای ناتمام از یک مخلوق، اشکال شرعی نداشته و ندارد. علاوه بر آن و مهم تر آنکه امروزه، کسی با تماشای یک تندیس یا مجسمه بت پرست نشده و از نواهی آن برکنار است. به نظر میرسد این مهم-ترین مانع پیش روی کارگزاران و مدیران شهری در استفاده از مجسمه در کاشان بوده است؟ حالا مائیم و روزهایی که میگذرد. به راستی در بهار 91، کسی با تماشای مجسمه، بُت پرست میشود؟
برای نگارنده این کلمات، در میان نقشهای آمده برای مجسمه، علاوه بر جنبهی خلاقه و آفرینشگرانه آن به عنوان یک اثر هنری، وجه آموزشی آن اهمیت بسیاری دارد. مای این روزها میتواند با ساخت تندیس و سردیس از مفاخر فرهنگی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی و ... و نصب آن در میادین و چهاراهها، به معرفی و به دید آمدن ایشان کمک کند. برای نسلی که در جای جای شهر، کوچه و خیابان بزرگ میشود و میرود که هویت و معناهایی خویش را از یاد ببرد، ضرورت دارد رجال تاریخی و دست آوردهای سرزمیناش را به تماشا بنشیند. ضرورت دارد دور از یک سویه نگری در مبادی ارزشی متعلق به خود، در به چشم آمدن نامآوران سترگ شهرمان بکوشیم.
مجسمه سازی، سفالگری، کاشی سازی و سرامیک، نگارگری و طراحی و دهها هنر تصویری و تجسمی دیگر، بخشی از توانمندی و خلاقیت آدمی به شمار میرود. میتوانیم دیوارهای نازیبای شهرمان را، کوچه و خیابانمان را به دستان خلاق هنرمندان دیارمان بسپاریم. و یادمان بماند وقتی در میدان کوچک ورودی سیلک، سازهای هنرمندانه از دستآوردهای این تمدن کهن را نصب میکنیم، به پاسداشت تمدن دیرینه این دیار برخاستهایم. وقتی در میدان راوند، مجسمهی تمام قامت قطب راوندی را به تماشا میگذاریم، از مفاخر علمی و فرهنگیمان قدردانی کردهایم. یادمان بماند یادمان زیبای ساخته در پیش روی عمارت شهرداری، ما را به روزهایی میبرد. روزهایی نه چندان دور، در سال-های دههی شصت، ردیف اتوبوسها، آغوش مادران. پدران و بسیاری از زندگی در قابی به بلندای روزهای سرزمین. یادمانها، تنها مراسمی تمام شونده نیست. یادمان باشد.