گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

کام تلخ کارخانه های قند خراسان

آخر این هم شد کار. آدم پا شود هلت و هلت از اون سر دنیا - ارومیه - چغندر بار کند بار تریلی و کامیون، بیاورد این سر دنیا - فریمان - که ازش تفاله و قند و شکر درست کنند. اونوقت کشاورز خراسانی هکتار هکتار گوجه کشت کند. کساد شود و صرف نکند حتی بچیند.

این یک شاهکار است. از نوادر روزگار است. 

من آدم منفی بافی نیستم. نظر تنگ هم نیستم. وقتی دیدم بیش از صد کامیون و تریلر در انتظار هستند تا بار چغندر را خالی کنند از این همه تحرک و پویایی کیف کردم . دلم حال آمد . خوشحال شدم. ولی وقتی شنیدم کارخانه فقط 3 ماه از سال کار می کند. وا رفتم. یخ زدم. حالم گرفته شد.

وقتی علت را پرسیدم گفتند چغندر کم است. این مشکل همه کارخانه های قند خراسان است. اینجا که کشاورز های فریمانی  وقتی دیدند با کلی زحمت چغندر کشت می کنند و کارخانه دارها برای خرید ناز می کنند ، درست نمی خرند و برای پرداخت پول وعده سر خرمن می دهند. اونها هم تو بازی رفتند. به سیم آخر زدند. رفتند به کار کشت خیار و گوجه گلخانه ای مشغول شدند.

هکتار هکتار زمین های کارخانه هم به حال خود رها شده است. دود بی مدیریتی از انبوه  درختان باغ به هوا می رود.  دل آدم را جزغاله می کند. می گویند از بی آبی است. می گویند چاه های کارخانه بی آب شده است.

یک نفر نیست بگوید آخر مرد حسابی اگر آب نداشتید چرا باغ درست کردید. اگر باغ درست کردید چرا آب نمی دهید و آن  را خشکانده اید.

سفر امروز من به فریمان پربار بود. میهمان دوستان عزیزی بودم. لطف بسیاری به من داشتند. به سد فریمان رفتیم. خانه مطهری و موزه مردم شناسی را دیدیم و در آخر از کارخانه قند فریمان بازدید کردیم.

بازدید از کارخانه قند فریمان هم خوشحالم کرد و هم ناراحت.

من اگر هیچی ندانم یه چیزی می دانم. آب داریم. خاک داریم. بیکار هم زیاد دارم. چرا مشکلات از سر و کولمان بالا می رود و روز به روز بیشتر می شود پرسشی است که باید بیش از این ها به آن بیندیشیم.