گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

هیچی نگو ، اعصاب ندارم

هیچی نگو ، اعصاب ندارم
مروری بر اختلالات خلقی
اگر این روزها که هوا رو به سردی است کمی بی توجهی کنیم شک نکنید که سرما خوردگی ما را برای چند روز گرفتار می کند ولی برای گرفتن افسردگی در همه ی فصول سال شرایط تمام و عیار مهیاست. افسردگی که می گویم چیز عجیب و خاصی نیست. به حالت ناراحتی فراگیر، نوعی احساس اندوه ، غم و دلتنگی گفته می شود که شاید همه ی ما به نوعی با آن دست و پنجه نرم کرده ایم و به جهت شیوع آن به سرماخوردگی بیماری های روانی نیز معروف است.
 سرماخوردگی را با چهار تا عطسه و سرفه و فش فش کردن گاه و بیگاه تشخیص می دهیم. خدا غم آدم افسرده را بخورد که کمرش زیر بار غم دوتا می شود ولی معلوم و مشخص نیست. و نقطه مقابل آن هم مانیایی است. در جای دیگر هم مفصل گفتم که یا افسرده ایم و یا مانیا و در این گفتار هم به آن اشاره ای خواهم داشت.
«دوره مانیا، دوره مشخصی از «خلق دائماً به شکل غیر طبیعی بالا، گشاده ، یا تحرک پذیر» است. ویژگی های مشترک مانیا و هیپومانیا شامل؛ اعتماد به نفس بالا، کاهش نیاز به خواب ،حواس پرتی ، شدید بودن فعالیت جسمی و ذهنی ، و انجام مفرط رفتارهای خوشایند.»
«تقریباً در سراسر جهان و در همه کشورها و فرهنگ ها دیده شده است که شیوع اختلال افسردگی اساسی در زنان دو برابر مردان است. و به عکس آن دوره های مانیا در مردان شایع تر است.»
«بقراط در حدود چهارصد سال پیش از میلاد مسیح (ع) اصطلاحات مانیا (شیدایی) و مالیخولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کار برده بود.»
«قابل توجه است که دوره های شیدایی بدون سابقه و پیشینه ی افسردگی بسیار کمیاب است. خلق، و هیجان، احساسی نافذ و پایدار است که به صورت درونی تجربه می شود و بر رفتار و درک فرد از جهان تأثیر می گذارد. عاطفه به تظاهر بیرونی خلق اطلاق می شود. خلق ممکن است طبیعی، بالا یا افسرده باشد. افراد به طور معمول طیف وسیعی از حالات خلقی را تجربه می کنند و مجموعه تظاهرات عاطفی شان نیز به همان اندازه وسیع و بزرگ است؛ همچنین احساس می کنند که می توانند بر حالات خلقی و عاطفی خود کمابیش مسلط باشند. اختلالات خلقی گروهی از اختلالات بالینی هستند که مشخصه اصلی آن ها این است که احساس تسلط از بین رفته و فرد رنج و عذابی شدید می کشد. در بیمارانی که خلق بالایی دارند (یعنی در مانیا) ، گشاده خویی ، پرش افکار ، کاهش خواب، افزایش اعتماد به نفس، و افکار خود بزرگ بینانه دیده می شود. در بیمارانی که خلق افسرده ای دارند (یعنی در افسردگی) ، از دست دادن انرژی و علاقه، احساس گناه، دشوار شدن تمرکز، از دست دادن اشتها، و افکار مرگ یا خودکشی وجود دارد.»
«سه طبقه دیگر اختلالات خلقی عبارتند از هیپومانیا (نیمه شیدایی ) ، خلق ادواری (سیکلو تایمی) و افسرده خویی (دیس تایمی).»
«خلق و هیجان ها اساس عملکرد ما را تشکیل می دهند. بدون آن ها ما انگیزه و توانی برای فعالیت های روزمره خود نداریم. موضوع هیجان ها از موارد مورد توجه روان شناسان می باشد و به تأثیرات آن می پردازند. افراد گرفتار اختلال های هیجانی به شدت افسرده اند یا دچار شیدایی (سرخوردگی افسار گسیخته) اند و یا ممکن است مدتی افسرده و مدتی شیدا باشند.»
مطالعات متعدد خانوادگی، فرزند خوانده ها و دو قلوها ارثی بودن اختلالات خلقی را اثبات کرده اند. اما اخیراً کانون عمده مطالعات ژنتیک ، بر روی شناسایی ژن های مستعد، توسط روش های ژنتیک مولکولی بوده است.
«به طور کلی سابقه خانوادگی و ارثی اختلال دو قطبی خطر ابتلای به اختلالات خلقی را بیشتر افزایش می دهد (به خصوص خطر ابتلا به اختلال دو قطبی). اختلال یک قطبی نوعاً شایع ترین شکل اختلال خلقی در خانواده افراد مبتلا به اختلال دو قطبی است. این هم پوشانی خانوادگی نشان می دهد این دو نوع اختلال خلقی زمینه ژنتیکی نسبتاً مشترکی دارند. وجود بیماری شدیدتر در خانواده ، خطر ابتلای سایر اعضای خانواده را بیشتر افزایش می دهد.»
«قانع کننده ترین داده ها حاکی از آن است که مرتبط ترین واقعه با پیدایش بعدی افسردگی، از دست دادن یکی از والدین پیش از 11 سالگی است. از استرس های محیطی که بیشترین رابطه را با شروع دوره افسردگی دارد، از دست دادن همسر است. عامل خطرساز دیگر، بیکاری است – افرادی که فاقد شغل هستند سه برابر بیشتر از کسانی که کار می کنند احتمال دارد علایم یک دوره افسردگی اساسی را گزارش کنند.»
«درک سایکو دینامیک افسردگی، که توسط زیگموند فروید آشکار و طرح شد و کار آن را گسترش دارد، دیدگاه کلاسیک مربوط به افسردگی را تشکیل می دهد. این نظریه چهار نقش کلیدی را در بر می گیرد:
1- آشفتگی ارتباط نوزاد – مادر در خلال مرحله دهانی (10 تا 18 ماه ابتدای زندگی ) زمینه ساز آسیب پذیری بعدی به افسردگی است
2- افسردگی را می توان با فقدان هدف یا موضوع (ابژه) حقیقی یا خیالی مرتبط دانست
3- درونی سازی اهداف (ابژه) از دست رفته، مکانیسمی دفاعی است که برای مقابله با رنج و ناراحتی همراه با فقدان ابژه به کار می رود و
4- از آن جا که اهداف (ابژه) از دست رفته با دیدی آمیخته از عشق و نفرت نگریسته می شود، احساسات خشم متوجه خود و معطوف به داخل می گردند.
«ملانی کلاین» افسردگی را متضمن ابراز پرخاشگری به محبوب می دانست و از این نظر دیدگاهش بسیار شبیه فروید بود. از نظر ادوارد بیبرینگ پدیده افسردگی زمانی شکل می گیرد که فرد از فاصله آرمان های بسیار کمال طلبانه خود و ناتوانی اش در رسیدن به این اهداف آگاه می شود. ادیت یاکوبسن حالت افسردگی را شبیه وضعیت کودک ناتوان و درمانده ای می دانست که قربانی والدی شکنجه گر شده است. 
سیلوانو آریتی دیده بود که بسیاری از افراد افسرده، بیشتر برای دیگران زندگی می کنند. او به این شخصی که فرد افسرده برای او زندگی می کند، دیگری غالب اطلاق می کرد که می تواند یک اصل، آرمان، مؤسسه ، یا فرد باشد. افسردگی زمانی رخ می دهد که بیمار در می یابد فرد یا آرمانی که او برایش زندگی کرده، هرگز چنان نبوده است که انتظارات او را بتواند برآورده نماید.
مفهوم پردازی هاینتس کوهوت درباره افسردگی از نظریه روان شناسی «خود» ریشه می گیرد و بر این فرض مبتنی است که «خود» برای رشد، نیازهای معینی دارد و والدین باید برآورند تا احساس مثبت اعتماد به نفس و انسجام در کودک شکل گیرد. وقتی که دیگران این نیازها را برآورده نمی کنند، اعتماد به نفس به میزان زیادی از دست می رود و این به صورت افسردگی تظاهر می یابد. 
جان بولبی معتقد بود که آسیب دیدن دلبستگی های اولیه و جدایی توأم با آسیب در دوران کودکی، زمینه ایجاد افسردگی را فراهم می کند. به نظر می رسد که فقدان های دوران بزرگسالی موجب تجدید خاطره فقدان آسیب زای کودکی می گردند و به این ترتیب بروز دوره های افسردگی در بزرگسالی را تسریع می کنند.»
«بر اساس نظریه شناختی افسردگی ، در نتیجه تحریف های شناختی خاصی به وجود می آید که در افراد مستعد به افسردگی وجود دارد. و نظریه درماندگی آموخته شده، پدیده های مربوط به افسردگی را به تجربه رویدادهای غیرقابل کنترل مربوط می داند. رفتار گرایانی که بر نظریه درماندگی آموخته شده صحه می گذارند، تأکید می کنند که بهبود افسردگی بستگی به این دارد که بیمار احساس کنترل و غلبه بر محیط را بیاموزد. افسردگی در کودکان و نوجوانان افسردگی ممکن است به شکل هراس از مدرسه و چسبیدن بیش از حد به والدین ضعف عملکرد تحصیلی، سوء مصرف مواد، رفتار ضد اجتماعی، ولنگاری جنسی، فرار از مدرسه و ترک خانه خود را نشان دهد.»
در تعاریف که بیش از 2400 سال پیش تا کنون برای افسردگی و مانیایی بیان شده است همچنان ادامه دارد. از یک طرف هیجان لازمه زندگی و پیشرفت و تعالی است و از طرف دیگر ناهنجاری های ناشی از مشکلات شخصی و اجتماعی ریشه ای برای آغاز اختلالات روانی است که آدمی زاد را در تنگنا قرار داده و زندگی را تلخ می سازد. امروز شرایط تمام و کامل برای بروز افسردگی در اجتماع وجود دارد و تنها خودسازی شخصی است که با شناخت همه جانبه از خود می تواند شرایط موجود را برای یک زندگی حداقلی توجیه پذیر نماید.

رفتن عرفان و آمدن صد اختلال

رفتن عرفان و آمدن صد اختلال
بررسی انواع اختلالات اضطرابی به بهانه یک اتفاق
عرفان از وقتی که در خیابان کارگر دست عزیزش را رها کرد و گم شد یک سال گذشته است. آن روز همه نگران شدند. آسمان روی سر همه خانواده خراب شد. گفتیم تمام شد. پسر گم شد. دیگر پیدا نمی شود. دزدیده شد. الان دارند اون رو خرید و فروش می کنند. شاید برای برداشتن کلیه دزدیده اند. شاید یکی بچه می خواسته و پسرمان را برده است. شاید...  مادر پنج پنج اشک می ریخت. رنگ توی رخ عزیز نبود. دایی مثل این که سر به صحرا گذاشته باشد گیج و سرگردان کوچه به کوچه را می گشت. جلوی چشم ما پرده ای از سیاهی کشیده شده بود. همه ی اختلالات اضطرابی یک جا در وجود ما سرازیر شده بود.
«انسان در روبه رو شدن با موقعیت های تهدیدآمیز یا تنش زا به طور طبیعی احساس اضطراب و تنش می کند. این گونه احساسات واکنش هایی بهنجار در برابر فشار روانی به شمار می آید.» «اضطراب احساس ناخوشایندی و نارضایتی از تنش و فشار وارده به فرد است. فرق آن با ترس، نامتعارف و ناآشنا بودن احساس است.»
«در طب سنتی و از سده های پیش تا کنون به تشخیص و درمان بیماری های اضطرابی در قالب 4 مزاج اصلی، دموی، سودایی، صفرایی و بلغمی پرداخته شده است و علایم اضطراب را نتیجه عدم تعادل مزاج ها دانسته که دارای تظاهرات جسمی و رفتاری و روحی است.»
گم شدن عزیز و نور چشم من یک واقعیت بود که جلوی چشم ما قرار گرفته بود. چشمی که سیاه می رفت و هیچ چیزی را نمی خواست ببیند. در هر صورت با اتفاق واحد و سطح تحمل متفاوت مواجه شدیم. « این که واقعه ای را عامل فشار تلقی کنیم یا نه، به ماهیت آن واقعه و نیز به امکانات فرد، دفاع های روانی اش، و مکانیسم های مدارایش بستگی دارد که همه با مشارکت ایگو (خود EGO=) انجام می شود؛ ایگو، مفهوم انتزاعی و مشترکی است برای روند اداراک، تفکر، و عمل فرد بر وقایع بیرونی یا سائق های درونی خودش. کسی که ایگواش درست کار می کند، با جهان بیرون و نیز درون خود در انطباق و تعادل به سر می برد؛ اما اگر ایگو خوب کار نکند و اختلالی که در تعادل فرد حاصل می شود، به قدر کافی ادامه یابد، فرد دچار اضطراب مزمن می شود.»
گم شدن نورچشم یک واقعیت بود که مادر نمی خواست بپذیرد. و این کاملاً طبیعی است. و عزیز عرفان بیش از مادر قادر به پذیرش آن نبود چرا که خود را نیز در به وجود آمدن آن مقصر می پنداشت. و شاید من و پدر بزرگ با تحمل بیشتری اشک در چشم داشتیم و با این وجود از پذیرش آن سرباز می زدیم و مضطرب و دوان دوان همه ی کوچه پسکوچه ها را زیر پا می گذاشتیم.
«اضطراب ، گذشته از اثرات حرکتی (موتور) و احشایی (داخلی) ، بر تفکر، اداراک، و یادگیری فرد هم اثر می گذارد و تحریف هایی در اداراک ایجاد می نماید؛ تحریف هایی نه فقط در اداراک زمان و مکان، که حتی در اداراک افراد و معنا و اهمیت وقایع صورت می گیرد. این تحریف ها با کاستن از تمرکز، کم کردن قدرت یادآوری، و مختل ساختن قدرت ربط دادن امور به هم – یعنی تداعی کردن – می توانند در یادگیری اختلال ایجاد کنند. یکی از جنبه های مهم هیجان اثری است که بر انتخابی بودن وجه می گذارد. افراد مضطرب مستعد آنند که به برخی چیزها در محیط پیرامون خود به طور انتخابی توجه کنند و از بقیه آن ها صرف نظر نمایند. آن ها با این کار می کوشند اثبات کنند که اگر موقعیت خود را ترس آور تلقی می کنند، محق اند و لذا واکنش درستی نشان می دهند. اگر آن ها ترس خود را به غلط موجه جلوه دهند، اضطرابشان با این واکنش انتخابی تقویت می شود وبه این ترتیب دور باطلی از اضطراب به وجود می آید که در یک سوی آن ادراک تحریف شده آن هاست و سوی دیگر تشدید اضطرابشان. اما اگر برعکس با نوعی تفکر انتخابی به خود اطمینان خاطر ببخشند، اضطراب آن ها ممکن است تخفیف یابد ودیگر نتوانند احتیاط های لازم را در پیش گیرند.»
کم کم اضطراب جای خود را به ترس داد. «در واقع، به جز در پاره ای از نظریه های رفتارگرا، از اصطلاح «اضطراب» معمولاً معنایی وسیع تر از آنچه با تجربه های رنج آور فرد مرتبط است، استنباط می شود. به عبارت دیگر، «اضطراب» مستلزم مفهوم ناایمنی یا تهدیدی است که فرد منبع آن را به وضوح درک نمی کند، درحالی که اصطلاح «ترس» به احساسی پوشش می دهد که در مقابل یک شی که به منزله شیئی خطرناک محسوب می شود، به وجود می آید.»
« در یک جمع بندی کلی، می توان اضطراب را به عنوان «احساس رنج آوری که با یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا با انتظار خطری که به شیئی نامعین وابسته است» تعریف کرد.»
از اضطراب و ترس گذشت و هول کردیم. ثانیه چون بتک بر مغزمان فرود می آمد هول ما بیشتر و بیشتر می شد. «حمله حاد شدید اضطراب همراه با احساس مرگ قریب الوقوع را اختلال هول (پانیک) می نامند. مشخصه اختلال پانیک، حملات و دوره های مجزای ترس شدید هستند و فراوانی بروز آن ها از چند حمله در یک روز تا صرفاً تعداد انگشت شماری حمله در یک سال فرق می کند. اختلال هول با تعدادی اختلالات دیگر و به خصوص بازار (محیط های باز و شلوغ) هراسی (آگورافوبیا) همراه است. بازار هراسی عبارت است از ترس از تنها بودن در اماکن عمومی (مثل فروشگاه های بزرگ) به ویژه اماکنی است که در صورت عارض شدن حمله پانیک بر فرد خروج سریع از آن ها دشوار است. بازارهراسی ناتوان کننده ترین فوبیا می باشد، زیرا می تواند به نحو چشمگیری توانایی فرد را برای کار کردن در موقعیت های اجتماعی و شغلی بیرون از منزل مختل کند.»
بعد از نیم ساعت عرفان را بدون این که بی قراری کند پیدا کردیم. رنگ چون مهتاب شده بود. ساکت و ساکت بود. گویا همه غصه گم شدن را یک جا در درون ریخته بود و به محض دیدن ما مثل یک آتشفشان برون ریخت و زیر گریه زد. نیمساعت که جای خود دارد ، ثانیه ای اضطراب و ترس کافی بود تا وجود نازک و نازنین عرفان را بیازارد و شاید همین منشأ اضطراب جدایی برای عرفان شود.
« اضطراب جدایی (SAD) ؛ اضطراب نامناسبی با سن، شدید و ناتوان کننده که به دلیل جدایی از والدین (یا فرد مراقبت کننده) و دوری از خانه بروز می کند، اضطراب جدایی نام دارد. از نظر مقیاس طبقه بندی انجمن روان پزشکان آمریکا (2000) داشتن سه یا بیش از سه مورد علایم زیر در وجود اختلال اضطراب جدایی با تشخیص روان پزشک یا روان شناس کافی است. 1- ناراحتی شدید هنگام جدایی 2- نگرانی شدید در مورد آسیب دیدن فرد وابسته. 3- نگرانی از این که عاملی مانند دزدیده شدن و .... باعث جدایی بین آن ها شود. 4- اکراه از رفتن به مدرسه 5- نگرانی از ماندن تنها در منزل 6- اکراه از خوابیدن تنها 7- شکایات مکرر جسمانی هنگام جدایی مانند تهوع، سردرد، دل درد و....»
«کودکان نیز همانند بزرگسالان رویداد آسیب زا را به شکل خاطرات یا افکار عذاب آور و مزاحم، حملات خطور خاطره (فلش بک) ، و رویاها مجدداً تجربه می کنند. محتوای کابوس های کودکان ممکن است به صورت مشخص با مضمون آسیب ارتباط داشته باشد و یا به ترس های دیگری تعمیم پیدا کند.»
«در کودکان، حس کوتاه شدن آینده ممکن است با این عقیده ابراز شود که زندگی به اندازه ای کوتاه است که ممکن است انسان بزرگ نشود.»
عرفان پیش دبستانی می رود. رفتاری طبیعی در خانه و مهد دارد. شعر حفظ می کند. شاد و خندان است ولی از تنهایی بیش از گذشته گریزان است. وقتی باهم بیرون می رویم بیش از گذشته خودش را به ما می چسباند. قطعاً این فشار روانی در سن کودکی آسیب های ناپیدای خود را گذاشته است؛ شاید اختلال های وسواسی – جبری ، اختلال هراس و اختلال هراس اجتماعی می تواند از به سهم خود اثرگذاری در زندگی آینده عرفان داشته باشند.
«خصیصه اصلی اختلال وسواسی – جبری (OCD) وجود وسواس های فکری یا عملی مکرر و شدید و فزاینده است که رنج و عذاب و احساس گناه قابل ملاحظه ای را برای فرد به بار می آورند.این وسواس های فکری یا عملی سبب اتلاف وقت و کهش حافظه می شوند و اختلال قابل ملاحظه ای در روند معمولی و طبیعی زندگی، کارکرد شغلی، فعالیت های معمول اجتماعی، یا روابط فرد ایجاد می کنند. بیمار مبتلا به اختلال وسواسی – جبری ممکن است تنها وسواس فکری، یا وسواس عملی، و یا هر دوی آن ها را با هم داشته باشد. وسواس فکری عبارت است از فکر، احساس ، اندیشه ، یا حسی عود کننده (بازگشتی) و مزاحم. بر خلاف وسواس فکری که یک فرآیند ذهنی است، وسواس عملی نوعی رفتار است که شامل اجبار در رفتاری آگاهانه، دقیق و عود کننده است. نظیر شمارش، وارسی، یا اجتناب افراطی . بیمار مبتلا به اختلال وسواسی – جبری از غیر منطقی بودن وسواس هایش آگاهی دارد و این وسواس های فکری یا عملی را خود – ناهمخوان می یابد.»
«هراس عبارت از ترس شدید از محرک یا موقعیتی است که غالب مردم خطر خاصی در آن نمی بیند . شخص معمولاً خودش متوجه می شود که ترسش غیرمنطقی است با این حال دچار اضطراب است (از ناآرامی شدید تا وحشت زدگی)، تنها چیزی که این اضطراب را رفع می کند اجتناب و پرهیز از شی یا موقعیت ترس آور است.
«در این موارد، محرکی خنثی (آب، سنگ، سخنرانی) با رویدادی آسیبی جفت می شود (غرق شدن، گاز سگ و شرمندگی) و اضطراب به وجود می آید. شرطی شدن کلاسیک موجب می شود محرکی خنثی ، اینک واکنش اضطراب را فرا بخواند.»
«ویژگی اصل هراس اجتماعی ترس آشکار و مستمر از موقعیت های اجتماعی یا عملکردی است که ممکن است موجب شرمندگی شوند. قرار گرفتن در معرض موقعیت های اجتماعی یا عملکردی تقریباً همیشه بلافاصله به بروز واکنش اضطراب منجر می شود. این واکنش ممکن است به شکل حمله وحشت زدگی وابسته به موقعیت یا با زمینه موقعیتی ظاهر شود. اضطراب از رویارویی با موقعیت اجتماعی یا عملکردی به طور قابل ملاحظه ای با فعالیت های عادی، کارکرد شغلی ، یا زندگی اجتماعی شخص تداخل می نماید، در موقعیت های اجتماعی یا عملکردی ترس آور، مبتلایان به هراس اجتماعی نگرانی هایی درباره شرمندگی دارند و از این می ترسند که دیگران آن ها را به عنوان افرادی مضطرب ، ناتوان، آشفته، یا گیج قلمداد کنند. آن ها ممکن است به دلیل نگرانی در مورد این که دیگران متوجه لرزش دست ها یا صدایشان خواهند شد از صحبت در جمع بترسند یا ممکن است در زمان گفتگو با دیگران به دلیل ترس از آشکار شدن توانایی بیانی ضعیفشان اضطراب شدیدی احساس کنند. احتمال دارد از غذا خوردن ، نوشیدن، یا نوشتن در جمع به دلیل ترس از تحقیر شدن به دلیل مشاهده لرزش دست هایشان از جانب دیگران اجتناب کنند. مبتلایان به هراس اجتماعی تقریباً همیشه نشانه های اضطراب (مانند تپش قلب، رعشه، تعریق، ناراحتی معدی – روده ای، اسهال ، تنش عضلانی ، سرخ شدن و سردرگمی را در موقعیت های اجتماعی ترس آور احساس می کنند ، و در موارد شدید، این نشانه ها ممکن است با ملاک های تشخیصی حمله وحشت زدگی مطابقت نمایند.»
در هر صورت عرفان برای لحظه ای که به طول تمام عمر دنیا برای ما بود گم شد و پیدا شد. و در این زمان طولانی آسیب هایی متوجه ما و او شد که لازم است با اتخاذ تدبیر مناسب مشکلات آن را به حداقل ممکن برسانیم که در می تواند در مطالعات آینده من بیشتر بررسی و مورد استفاده قرار گیرد.
* مطالب داخلی گیومه به امانت گرفته شده از کتاب روانشناسی مرضی کودک از دکتر حمید کمرزرین ، دکتر انسیه بابایی، دکتر مهناز علی اکبری و دکتر محمد اورکی

عمو زنجیر باف ؛ درمانگر اختلال های حرکتی کودکان

عمو زنجیر باف ؛ درمانگر اختلال های حرکتی کودکان
عمو زنجیر باف؛ بله. زنجیر منو بافتی؛ بله... یادآور بازی دوران کودکی. نوستالوژی بازی های قدیمی که در خاطره همه ما جلوه ای زیبا از خاطرات گذشته نه چندان دور به تصویر می کشد. وقتی به بازی های از این دست نگاه می کنیم به نظر می رسد اهداف والایی برای آن مدنظر قرار گرفته است. نمی دانم آگاهانه و مهندسی شده این اتفاق افتاده است یا قدیمی ها کلاً و ذاتاً آدم های بی سواد ولی کارشناسی بوده اند. یک وقت هایی به بازی های کودکان ژاپنی حسادت می کنیم. می گوییم آنها از بچگی کار گروهی یا مسائلی از پیش تعریف شده را در بازی های کودکانشان جای داده اند و ما ال هستیم و بل هستیم. خیلی هم خودمان را سرزنش نکنیم. کافی است به داشته هایمان مراجعه کنیم. من مطالعات جامع و کاملی در این خصوص نکرده ام. ولی در این مورد خاص می توان گفت بازی «عمو زنجیر باف» به نوعی هم نمادی از کار گروهی است و همچنین در راستای پیشگیری از عواقب اختلالی هایی به نام «اختلال مهارت های حرکتی ، اختلال رشد هماهنگی» توصیه می شود.
«حرکت یکی از جنبه های بسیار مهم زندگی بشر است. چنان چه حرکت روزمره زندگی از مهارت لازم برخوردار نباشد، کارایی مؤثر را نخواهد داشت و روند عادی زندگی دچار اختلال می گردد. از سال 1994 انجمن روان پزشکی آمریکا در کنفرانس بین المللی ، اصطلاح «اختلال رشد هماهنگی» را برای توضیح ناهماهنگی حرکتی برای نام گذاری یک سری از مشکلات کودکانی به کار برد که در انجام الگوهای حرکتی متناسب با سنشان ، هماهگی حرکتی لازم را ندارند.
کودکان مبتلا به اختلال رشد هماهنگی در بازی کردن و ورزش از سایر کودکان همسن و سال خود ضعیف تر هستند و این ضعف باعث می شود که کودک از طرف جمع همسالان خود زیاد پذیرفته نشود و این مسأله می تواند باعث افسردگی ، گوشه گیری و اضطراب کودک شود و در نهایت از آن جا که کودک افسرده و یا مضطرب نیز نمی تواند در فرآیند یادگیری به اندازه سایر کودکان یا به اندازه ای که توانایی بالقوه او است، موفق باشد و اختلالات جدی در روند زندگی اش به وجود می آید.
از دیگر فعالیت های درمانی که در رشد و یکپارچگی حسی و حرکتی کاربرد دارند می توان به تخته های تعادل، لوازم نقاشی برای فعالیت های درکی حرکتی، پانتومیم ، تقلید ، قصه گویی و توپ بازی اشاره نمود. باید در نظر داشت برای این دسته از کودکان روش درمانی برای رشد و یکپارچگی حسی تا زمانی که علت خاصی مشخص نشود ، پیشنهاد نمی گردد.»
قطعاً تشخیص صحیح و زود هنگام این کودکان نقش بسزایی در بهبود زندگی آتی آنان خواهد داشت. با این وجود بازی هایی نظیر بازی های عمو زنجیرباف به راحتی می تواند از آسیب های ناشی از اختلال رشد هماهنگی پیشگیری نماید.
* مطالب داخلی گیومه به امانت گرفته شده از کتاب روانشناسی مرضی کودک از دکتر حمید کمرزرین ، دکتر انسیه بابایی، دکتر مهناز علی اکبری و دکتر محمد اورکی

زبانم بند آمده است

زبانم بند آمده است
مختصری در خصوص اختلال های ارتباطی ؛ واج شناختی و لکنت زبان
تا حال شده است که زبانتان به قول قدیمی ها بند بیاید. نتوانید حرف بزنید. به ته ته په ته بیفتید. برای من شده است. زمانی که درخواست نابجا یا ناحقی از کسی دارم زبانم بند می آید. هرچه تلاش می کنم نمی توانم حرف بزنم. لکنت می گیرم. مثلاً زمانی که در امتحان پایان ترم نمره نمی آورم و برای نمره گرفتن به سراغ استاد می روم. هم اینجوری می شوم. آی حال بدی پیدا می کنم. حرف زدن یادم می رود. ولی خدا نکند در موضوعی اطلاعات لازم و کافی داشته باشم. از صبح تا شب حرف می زنم. شما را هم خسته می کنم.
صحبتی که می خواهم اینجا مطرح کنم در خصوص اختلال ارتباطی است. و گفتن و حرف زدن که راه این ارتباط است. «مباحث زیادی مطرح شده است که آیا اختلال درزبان بیانی از نقص در دستور زبان ایجاد می شود یا این که کودک در پردازش زبان به مشکل برمی خورد. فرضیه ای که در حال حاضر درتوضیح علت این اختلال وجود دارد به نام فرضیه نقص روندی می باشد. در این فرضیه فرض بر آن است که اختلال در زبان بیانی به رشد غیرطبیعی ساختار مغز در بخش مربوط به روند حافظه انسان که به خاطر می آورد که چگونه اعمال حرکتی و شناختی مختلف را اجرا نماید، بر می گردد.»
البته این که فردی در بیان یک درخواست نابجا ناتوان شده و لکنت بگیرد شاید بتوان گفت نشانی از سلامت است ولی با این وجود بیان است که شاه کلید ارتباط می باشد. چه بسا یک درخواست نادرست هم در لباس زیبا گفتگوی جذاب ظاهری منطقی و قابل قبول کسب نماید. دقت کرده اید بچه هایی که به قول معروف خوش زبان هستند چگونه خودشان را در دل دیگران جا می کنند.
«برای کودکان، رشد و تکامل زبان و کلام تأثیر عمیقی بر روی سایر جنبه های رشد آنان دارد. به عنوان مثال توانایی زبانی و کلامی مناسب و مؤثر کودک باعث رشد او در زمینه بازی، ارتباط با همسالان، پیشرفت تحصیلی، شناخت عمومی و تکامل رفتاری و هیجانی او می گردد. برعکس چنان چه عملکرد ارتباطی کودک حتی به شکل خفیف مشکل داشته باشد با پیامدهای زیان آور اجتماعی و افزایش خطر ابتلا به اختلالات روان پزشکی همراه است. مشکلات هیجانی شامل ضعف عزت نفس، ناکامی و افسردگی ممکن است در کودک سنین مدرسه بروز کند. با توجه به چنین پیامدهایی و با توجه به آن که مشکلات تکلمی و زبانی در کودکان قبل از سن مدرسه، جزء شایع ترین اختلالات تکاملی هستند، تشخیص به هنگام ودرمان مناسب این اختلالات برای کودک و خانواده اهمیت بسزایی دارد.»
یا این که دقت کرده اید کودکان بعضی از کلمات را جور دیگر تلفظ می کنند. که اصطلاحاً اختلال واج شناختی – آوا شناختی – گفته می شود. به بیان دیگر «مراحل پیشرفت صدا در کودکان فرآیند واج شناسی نامیده می شود. این فرآیندها شامل گروهی از صداها هستند که در الگوهای درستی تلفظ نمی شوند اما به تدریج در روند رشد گفتار کودک اصلاح می شود. اختلال واج شناختی زمانی رخ می دهد که فرآیند طبیعی در کودک رشد نیافته باشد. از آن جایی که تداوم برخی از فرآیندها می تواند بر گروه هایی از صداها تأثیر گذارد، آسیب ممکن است جدی تر از یک اختلال تولید ساده صدا باشد زیرا این مسأله ممکن است باعث شود که گفتار کودک حتی در سطح تک کلمه ای نامفهوم شود و این امر قابل قبول نیست که گفتار کودک تنها توسط مادر او درک و رمزگشایی شود . این اختلال انواع شدید تا خفیف را در بر دارد و تکلم ناشی از آن کاملاً قابل فهم تا کاملاً غیرقابل فهم می تواند متفاوت باشد.»
«معمولاً در کودکانی که اشتباهات تلفظی آنان معمول رشد طبیعی شان است، بهبودی به طور خود به خود صورت می گیرد اما اگر از سن 5 سالگی به بعد تداوم داشته باشد باید ارزیابی جامعی از کودک به عمل آید.»
«لکنت زبان نیز اختلال دیگری در پل های ارتباطی است. لکنت زبان نوعی اختلال گفتار است که مشکل عمده آن عدم توانایی برقراری ارتباط به شکل آسان، با سرعت مناسب، و به طور پیوسته می باشد. در نتیجه شخص نمی تواند در انتقال پیام موفق باشد. اساس این مشکل در ریتم گفتار است و با تکرار یا امتداد اصوات مشخص می شود.
علت لکنت زبان دقیقاً مشخص نمی باشد، اما به نظر می رسد مجموعه ای از عوامل مانند آسیب پذیری و استعداد بیولوژیک، تقاضاها و درخواست های محیطی و مشخصات سرشتی و ذاتی فرد درایجاد آن نقش داشته باشند.
در کودکانی که به دلیل روان نبودن زبان دچار لکنت زبان هستند، این کودکان احساس ناراحتی نمی کنند اما کودکانی که دچار اختلال لکنت زبان هستند از نحوه صحبت کردن خود عصبی می باشند.
تکنیک تنفس دیافراگمی یکی از تکنیک هایی است که برای مداخله درمانی در لکنت مورد استفاده می باشد. استفاده از تمرینات آواز افراد هنرمند که دیافراگم قوی دارند، به افراد این امکان را می دهد که هنگام آواز خواندن هیچ گونه لکنتی نداشته باشند اما در صحبت کردن عادی خود لکنت دارند. در این تمرین، آواز خواندن باعث می شود که از دیافراگم به طور داوطلبانه استفاده شود در حالی که در صحبت کردن استفاده از دیافراگم به صورت استفاده ابتدایی و غیرداوطلبانه است.»
اگرچه اختلال هایی در گفتار و لکنت زبان بعنوان یک بیماری مطرح می شود و لازم است از کودکی پیشگیری و درمان گردد ولی می توان گفت بهترین اختلال در گفتار ؛ لکنت برای درخواست نابجا و ناحق است و بدترین اختلال در گفتار ، بیان روان و زیبا و جذابی است که تعهد،  مسئولیت و منطقی بر آن مترتب نگردد. 
* مطالب داخلی گیومه به امانت گرفته شده از کتاب روانشناسی مرضی کودک از دکتر حمید کمرزرین ، دکتر انسیه بابایی، دکتر مهناز علی اکبری و دکتر محمد اورکی

هزارتوی دنیای کودک

هزارتوی دنیای کودک
ضرورت نسخه پیچی برای کودکان بعد از ارزیابی کارشناسی
امروز بعد از یک روز کاری سخت وقتی برگشتم خانه ، نشسته و ننشسته، پسرم عرفان آمد کنارم و ناغافل زد تو چشمم و گفت؛
«امروز دوستم شاهرخ توی سرویس همین جوری زد توی چشمم»
در حالی که از درد تخم چشمم را سفت نگه داشته بودم گفتم ؛ کار بدی کرده پسرم! دیگه چکار کرد؟
گفت؛
«دیروز هم دودولش رو توی سرویس درآورده بود و نشان بچه می داد. همه می خندیدیم. آقای راننده پرسید ، چی شده. گفتیم؛ چیزی نیست. به موهای شاهرخ که فرفری هستش می خندیم.»
گفتم؛ برا چی راستش رو نگفتید؟
گفت: خُب اگر راستش رو می گفتیم آقای راننده شاهرخ رو دعوا می کرد!!!!
من به سختی طرفدار این هستم که بچه ها راحت بگذاریم. تا حرفی زدند و کاری انجام دادند برآشفته نشویم که ای داد و بیداد که تربیت بچه از دست هایم در رفت و ال شد و بل شد و همیشه اصل شایستگی سنی را مد نظر داشته باشیم.
«اصل شایستگی بر این نکته تأکید دارد که برای تشخیص رفتارهای نابهنجار در فرآیند تحول (رشد) باید انتظارات سنی را در نظر گرفت. به عبارت دیگر این اصل در برخورد با رفتارهای ظاهراً نابهنجار این سؤالات را مطرح می کند که «کودک چند ساله است؟ و آیا رفتار مورد نظر شایسته این سن خاص است یا خیر؟»
با درنظر گرفتن اصل شایستگی نمی دانم رفتار شاهرخ که به راحتی به دوستانش حمله می کند، بچه ها را می زند و دودول خودش را نشان بچه ها می دهد طبیعی است و رفتار عرفان که کتک خورده شده را سر پدرش در می آورد و هیچ وقت هم حاضر نیست دودول مبارک را نشان کسی بدهد!!!؟
شاید برای این کار لازم است که از طریق مصاحبه بالینی وضعیت کودک را ارزیابی کنیم. « برای اجرای یک فرمول بندی دقیق از سنجش و ارزیابی اختلالات روانی کودکان، توانایی در اجرای یک مصاحبه بالینی جامع، نخستین و بنیادی ترین گام است. برای اجرای یک مصاحبه مؤثر ، کارشناسان این مسأله باید اصول اساسی و زیربنایی فرآیند مصاحبه را بدانند. »
البته یادمان نرود مصاحبه با کودک مثل این مصاحبه من درآوردی های ما خبرنگارها نیست. – جسارت نباشد ، خودم را می گویم – به پرسش های خبرنگارها از بچه ها دقت کردید؛ سوال های «همورکرده ای» آنها را دیده اید؟ «پسرم ، دخترم ؛ چه احساسی داری» «بابا رو بیشتر دوست یا عمه ات رو» ، «دوست داری یا نداری» . خوب اینها هم سوال شد؟ من بعد از چهل سال که عمر از خدا گرفته ام هنوز نمی دانم چه احساسی دارم. یا دارم نمی تونم بیان کنم. حال این بچه مادرمرده چطوری جواب تو را بدهند؟ این را گفتم که اگر همه چیز کشکی باشد مصاحبه با کودک برای تشخیص و ارزیابی وی دیگر کشکی نیست. راه و رسم خودش را دارد. و توجه داشته باشیم؛ « مصاحبه کودکان با بزرگسالان بسیار متفاوت است. این خلاقیت یک روانشناس است که چگونه کودک را مورد ارزیابی قرار دهد.»
«اغلب کودکان همیشه به راحتی نمی توانند مسائل و مشکلات خود را بیان کنند. حتی گاهی اوقات نمی توانند با والدین خود مطرح نمایند . بنابراین طبیعی است که درمیان گذاشتن احساساتشان با یک فرد غریبه (روانشناس، مشاور) برایشان مشکل باشد.»
درکنار مصاحبه با کودک می توان از پدر و مادر کودک نیز کمک گرفت ولی « نکته مهمی را باید در نظر داشت و آن این که وقتی مادران در مورد گذشته گزارش می دهند، سوگیری هایشان در گزارش ها به شدت بالا می رود. تحقیقات زیادی وجود دارند مبنی بر این که گزارش های مادران هم سو با تصورات قالبی فرهنگی است.»
چیزی که در مورد شاهرخ شاید بتوانیم تصور کنیم. وقتی از آنها بپرسیم چرا پسرشان دست بزن دارد ممکن است با یک قیافه حق به جانب بگویند؛ واه، پسر من. خدا مرگم بده. پسرم ماهه . گله. چرا مردم چشم دیدنش رو ندارند؟! هرچه هست لازم است با ارزیابی دقیق و کارشناسی وضعیت رفتاری و روانی کودک را بررسی نموده و آنگاه برای آن نسخه بپیچیم.
* مطالب داخل گیومه امانت گرفته شده از کتاب روان شناسی مرضی کودک دکتر حمید کمرزین....

نظریه های بدیع، آرزوهای بر باد رفته

نظریه های بدیع، آرزوهای بر باد رفته


نقدی بر نقش نظریه های روان شناسی در اصلاح رفتارهای اجتماعی


وقتی می شنویم در زمان های بسیار دور کودکانی را که دارای معلولیت ذهنی یا جسمی بودند سر به نیست کرده یا از جامعه طرد می کنند ؛ گوش هایمان چهارتا می شود. مخمان تاب بر می دارد و آه از نهادمان بلند می شود که مگر می شود؟ به هندوستان آن زمان می رویم. کودکان باهوش شعر، ورزش و نمایش آموزش می بینند و کودکان فقیر به عنوان برده فروخته می شوند. و در آن سوی جهان – آمریکا - در چهارصد سال قبل اواخر سال 1600 کم کم رفتار محبت آمیز نسبت به کودک سو سو می کند ولی تنبیه ، کار اجباری ، زندانی کردن کودکان و حتی کشتن آنان در صورتی که حاضر به مهاجرت نشوند دیده می شود.


با نگاه به نوع رفتار به کودکان از زمان های گذشته تا کنون می خواهیم به این نتیجه برسیم که دنیا به مرور زمان بالغ شده و رفتار خود را اصلاح نموده است. از این رهگذر روان شناسان نیز از آب گل آلود ماهی خود را گرفتند و با بررسی رفتار آدمی در تمام حوزه ها سعی کردند نظریه های مختلفی ارائه نمایند. از جمله فروید که زندگی انسان را متأثر از دنیای کودکی فرد دانسته است.


فروید، بنیان گذار نظریه تحلیل روانی از طریق تحلیل ناهشیار سعی در کشف و سپس درمان مشکلات روحی افراد داشته است. در این رویکرد مفاهیمی همچون اضطراب ، ناخودآگاه ، مکانیزم های دفاعی روانی و مراحل رشد روانی جنسی از مفاهیم کلیدی محسوب می شوند. از نظر فروید، اضطراب بهایی است که بشر کنونی برای تمدن می پردازد. در نظریه فروید اضطراب در ایجاد بیماری ها از اهمیت ویژه ای برخوردار است و به سه نوع تقسیم می شوند: اضطراب واقعی ، اضطراب نروتیک و اضطراب اخلاقی


فروید اضطراب واقعی را  تأثیر روانی که در مواجهه با خطرات و مشکلات حاصل می شود بیان نموده و  اضطراب نروتیک را عدم تعادل بین عناصر شخصیتی من – نهاد – من برتر عنوان می کند. همچنین از  اضطراب اخلاقی  به عنوان انجام عملی برخلاف وجدان و ارزش های مورد قبول فرد نام می برد. فروید معتقد است که فرد برای کاهش اضطراب خود از مکانیزم های دفاعی روانی مانند درون فکنی، برون فکنی ، سرکوبی و ... به صورت ناخودآگاه استفاده می کند.


آدلر دیگر نظریه پرداز مکتب روان پویایی است که با تأکید بر اهمیت عقده حقارت معتقد بود که تجربه دوران کودکی منجر به ایجاد این عقده شده و کودک با تمایل به فعالیت های مثبت و یا منفی به تدریج صفات شخصیتی خود را درونی می کند. به عنوان مثال فردی که در دوران کودکی خود تجارب شکست فراوانی را پشت سر گذاشته ممکن است با داشتن عقده حقارت در بزرگسالی ، متمایل به شخصیتی خشن و زورگو شود و یا آن که با داشتن عقده حقارت دوران کودکی، برای کاهش آن عقده متمایل به فعالیت های خیرخواهانه و انسانی شود. از دیگر نظریه پردازان در مکتب روان پویایی، کارن هورنای است که معتقد است شخصیت کودک تحت تأثیر چگونگی مقابله وی با اضطراب اساسی است که از احساس جدایی ناشی می شود. این احساس جدایی در تعامل فرد مقابله کننده به ویژه مادر ایجاد می شود. بر اساس نظر وی انسان تلاش می کند تا با انجام 3 نوع حرکت متفاوت، از اضطراب اساسی خود بکاهد.


وی این سه نوع حرکت ها را « حرکت به سوی دیگران که نتیجه آن اجتماع پذیری در فرد است.» ، « حرکت بر علیه دیگران، نتیجه آن رقابت گری است» و «جدا ساختن خویشتن، که نتیجه آن انزوا و شرمگینی است.» بیان می نماید.


در نقطه مقابل این دیدگاه ، دیدگاه رفتارگرایی پا به میدان می گذارد. دیدگاه رفتارگرایی یا دیدگاه یادگیری نقطه مقابل دیدگاه روان کاوی از منظر نحوه تأثیر محرک ها بر شخصیت انسانی و نوع انعطاف پذیری شخصیت انسانی در مقابل محیط است در این دیدگاه محرک های محیطی با رعایت قوانین محرکی و پاسخی می توانند هرگونه رفتاری را در انسان ایجاد کنند. این دیدگاه قوانین یادگیری را در انسان و موجودات دیگر مشابه دانسته و تفاوتی قائل نمی شود. الگوی شرطی کلاسیک در دیدگاه یادگیری به پاسخ های خودکار بدن – مانند ترشح بزاق، درد، ترس و ... – پاسخ غیرشرطی و به محرک های طبیعی که این پاسخ ها را تحریک می نماید محرک غیرشرطی می نامد. در شرطی نوع دیگر از دیدگاه یادگیری که به آن نوع عاملی می گویند، رفتارهای موجود زنده در مجاورت با پاداش و تنبیه مناسب اثر گرفته و رفتار مورد انتظار ایجاد می شود. این دیدگاه نقش موثری در اصلاح یا تغییر رفتار تا کنون داشته است.


در «دیدگاه شناختی» برخلاف «دیدگاه یادگیری» و «روان پویایی» که یک نوع جبر را بر رشد شخصیت و نیز رشد بیماری ها و صفات معتقد بود، بر انسان و فرآیندهای ذهنی وی تأکید نموده و مواردی هم چون حافظه، فرآیندهای یادگیری ، فراموشی، تصمیم گیری، و.... از مفاهیم مطرح و اساسی این دیدگاه می باشد. نظریه پردازان این دیدگاه افرادی مانند «دالارد ومیلر» باندورا، راتر، آلبرت الیس، کلی، بک می باشند. دالارد و میلر رفتار ناسازگارانه را نتیجه ارتباط تجارب نامطلوب با افکار نادرست می دانند. باندورا معتقد است که نبود خویشتن داری علت اصلی بیماری های روانی است. راتر، ریشه ناراحتی روحی افراد را در ارتباط با دیگران جستجو می نماید. آلبرت الیس به تفسیر تجارب ارتباطی از وقوع عینی ارتباطات را در ایجاد مشکل و نیز درمان آن موثر می داند. 


دوران یونان باستان با رفتار تبعیض آمیز با کودکان باهوش و معلول طی شده است. قرن ها بر رفتار ناثواب انسان بر کودک در شرق و غرب عالم نیز گذشته است. دانشمندان و روانشناسان ساعت ها ، روزها و ماهها و سال ها نیز بر این کودک زمان بررسی ها و آزمایش ها کرده اند و نظریه های در بوق و کرنا کرده اند. به خیال این که انسان را از کودکی شناخته ایم و می دانیم چه رفتاری کنیم که آن شود و چه رفتاری کنیم که آن نشود ولی امروز فجیع تر از همیشه در جای جای جهان شاهد شنیع ترین رفتارها از طرف انسانی هستیم که دست پرورده علم جهان معاصر است. داعش ، طالبان و حکومت هایی که با جنگ و خونریزی روز مردم را شب و شب را آوار می کنند. آیا در گذر زمان و بعد از طی قرن ها انسان های آن روز نیز از شنیدن وصفیات امروز ما گوششان چهارتا خواهد شد و با تعجب به ما خواهند نگریست؟

رفتار جوانی ، تجربه های کودکی

رفتار جوانی ، تجربه های کودکی
بررسی نقش تجارب کودکی و ژنتیک در شکل گیری ذهن و رفتار
خوشمان بیاید یا نیاد شخصیت امروز ما ریشه در تجارب دوران کودکی دارد. این برداشت من از نظریه فروید است. فروید بنیان گذار نظریه تحلیل روانی از طریق تحلیل ناهشیار است. رفتار ، فکر ، ذهن و عملکرد ما ریشه در مسائلی است که خوب یا بد در کودکی برای ما اتفاق افتاده است.
آدم ها بخواهی نخواهی متأثر از گذشته خود هستند. کاری که امروز انجام می دهیم ، فکری که در آسمان ذهن ما در پرواز است و برخوردی که با دیگران داریم برآیند چیزهایی است که در طول زمان با آن مواجه بوده ایم. ولی نکته ای قابل تأمل است. گاهی یک تجربه تلخ یا شکست ، فردی را در وادی خیرخواهی و مهربانی رهنمون می شود و گاهی همین چیزها دیگری را در باتلاق تبهکاری و جنایت غرق می سازد. آیا می توان گفت رفتار ، فکر و ذهن امروز ما متأثر از تجارب کودکی در کنار عامل دیگری به نام شخصیت است؟ شخصیتی که متأثر از ژنتیک انسان است؟
آدلر هم چیزی شبیه فروید می گوید. وی دیگر نظریه پرداز مکتب روان پویایی است که با تأکید بر اهمیت عقده حقارت معتقد بود که تجربه دوران کودکی منجر به ایجاد این عقده شده و کودک با تمایل به فعالیت های مثبت و یا منفی به تدریج صفات شخصیتی خود را درونی می کند. به عنوان مثال فردی که در دوران کودکی خود تجارب شکست فراوانی را پشت سر گذاشته ممکن است با داشتن عقده حقارت در بزرگسالی ، متمایل به شخصیتی خشن و زورگو شود و یا آن که با داشتن عقده حقارت دوران کودکی، برای کاهش آن عقده متمایل به فعالیت های خیرخواهانه و انسانی شود.
از دیگر نظریه پردازان در مکتب روان پویایی ، کارن هورنای است که معتقد است شخصیت کودک تحت تأثیر چگونگی مقابله وی با اضطراب اساسی است که از احساس جدایی ناشی می شود. این احساس جدایی در تعامل فرد مقابله کننده به ویژه مادر ایجاد می شود.
البته بیان این مختصر به معنی آن نیست که بتوانیم به راحتی نتیجه ای بگیریم و به عملکرد همگان تعمیم بدهیم.. انسان ها به تعدادی که روی زمین وجود دارند دارای رفتار ، ذهن و فکر متفاوت می باشند و نسخه مشترک برای همه پیچیدن کار درستی نیست ولی توجه به روان شناسی برای حل مشکلات شخصی و اجتماعی می تواند ما را در پرورش انسان های خوب و جامعه ای خوب تر کمک کند.
امروز اگر در کاشان سراغ مراکز روان درمانی تخصصی یا کلینیک های مشاوره بگیریم چیز قابل توجهی عایدمان نمی شود. بدتان نیاید. یک واقعیت است. معدود افرادی هم که به این کار اشتغال دارند اگر نگوییم کار دوم یا سومشان است کار نخست شان نیست. ولی وقتی به کشورهای توسعه یافته نگاه می کنیم حدود 100 سال پیش که با خودمان کلنجار می رفتیم که مکتب خوب است یا مدرسه ، آنجا دانشمندان در مراکز روان شناسی تخصصی به مطالعه و تحقیق و تأمل مشغول بودند.
در سال 1932 در آمریکا، حدود 200 درمانگاه به کار خدمات مشاوره ای و روان درمانی کودکان مشغول بودند و به تدریج دانشگاه ها و مؤسسات نیز به مطالعات دانشگاهی پیرامون کودکان و نوجوانان و درمان های روان شناختی ترغیب شدند.
این بدان معنی است که رسیدن به نتایج خوب و ارزنده تصادفی نیست. باید تلاش کرد و با یک برنامه ریزی درست و هدفمند رفتارهای جامعه را با ذره بین روان شناسی بررسی و آسیب شناسی نموده و برای اصلاح آن چاره ای تدبیر کرد.