گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

سوء تغذیه آبشخور اختلال های فکری و روانی

سوء تغذیه آبشخور اختلال های فکری و روانی
نانی که از آرد بدون سبوس و خمیر با جوش شیرین به دست آید و در آبگوشت بدون گوشت تیلت شود نباید انتظاری بیش از این داشت. به قول قدیمی ها می گفتند فقط «شکم پرکن» است. وقتی توی معده سرازیر شده و روی هم انباشته می گردد. به دیواره فشار می آورد. عصب های دیواره به خطا برای مغز پیام می فرستند که خیالت تخت ؛ سیر شدی . ولی مغز مبارک که خر نیست. وقتی جریان خون چیز درست و درمانی برایش نمی آورد، اعصابش بر هم می ریزد. برای خودش می رود توی کما، سستی و کرختی می آورد . خوش خیال از این که پویایی و انرژی در کف ما بگذارد. آنوقت ترجیح می دهیم توی اداره یا شرکت بنشینیم ، جوک و قصه بگوییم. داخل منزل چرت بزنیم و کانال های ماهواره ای را از این شبکه به اون شبکه بزنیم. توی کوچه و خیابان راه برویم و طبیعت را تماشا کنیم. یا این که یک گوشی لمسی با قرض و قوله بخریم و توی شبکه های اجتماعی وقت تلف کنیم. 
در چند مطلب قبل آسیب ها و اختلال هایی گفتی که در دام آن اسیر شده و قدرت حرکت از کف داده ایم. از افسردگی و اختلال های خلقی ، از اسکیزوفرنی و اختلال های روانی و در مطلب قبل به اختلال های شخصیت پرداختم و در بدبینانه ترین حالت گفتم همه سرخوشیم یا ناخوش. همه چیز گفتم ولی نگفتم بخشی از اینها از این تغذیه درب و داغونی است که این روزها گرفتار آن شده ایم. از غذاهای بی خاصیت که روزانه بی مهابا سرریز شکم می کنیم و با نوشابه های سمی تنگ و تای آن را پر می کنیم.
چندی پیش در کتابی می خواندم زمانی که برخی کشورهای شرقی مستعمره بریتانیا بود سیاستمداران انگلیسی به این فکر افتادند که چه کنیم تا استعمار خود را بر این کشورها دائمی کنیم. آنان بعد از مطالعه و بررسی دستشان آمد که گوشت قرمز را از سبد غذایی مردم حذف کنند. و اعتقاد داشتند هرچه گوشت قرمز کمتر بخورند فکرشان - به قول خودمون - کمتر  به کار می افتد و در نتیجه هیچوقت به این فکر نمی کردند تحت استعمارند و آنوقت به فکر چاره نمی افتند.
پیرو مطالعات روان شناسی که دارم به این مطلب رسیدم ؛ معمولاً دو اختلال تغذیه ای مهم مورد توجه روان شناسان بوده است که عبارتند از: بی اشتهایی روانی و پراشتهایی روانی. در جنبه روان شناختی مدل های شناختی مهمی برای تبیین بی اشتهایی و پراشتهایی روانی مطرح شده اند. مدل های شناختی در تبیین بی اشتهایی و پراشتهایی روانی به مجموعه ای از باورها و نگرش های تحریف شده نسبت به شکل بدن و وزن تأکید می کنند. چاقی به علت از دست رفتن جذابیت و پی آمدهای منفی دیگر نامطلوب ، و لاغری و کاستن از وزن به علت جلب توجه و کسب محبوبیت با ارزش شمرده می شوند. طرح واره زیربنایی مربوط به ارزش خویشتن بر اساس وزن را طرح واره خویشتن مربوط به وزن می نامند.
برای بعضی از افراد علاقه و اولویت دادن به کنترل وزن، منعکس کننده پایین بودن کلی عزت نفس و میل به کسب کنترل به یک جنبه از زندگی شان (تغذیه یا وزن ) می باشد. آنان وقتی بتوانند تغذیه و وزن شان را کنترل کنند، امیدوارتر شده و به احساس بهتری از خودشان دست پیدا می کنند. افسردگی که از رفتار بی اشتهایی روانی ناشی می شود، ممکن است احساساتی از عزت نفس پایین را شدت بخشد و وابستگی به کنترل وزن را به عنوان وسیله ای برای حفظ ارزش خویشتن افزایش دهد.
ولی هرچه فکر می کنم جامعه جهان سومی ما از اختلال تغذیه ای فراگیرتر از پراشتهایی و بی اشتهایی در رنج است و آن هم اژدهای خاموش سوء تغذیه است. چیزی که به اعتقاد من همه چیز ما را تحت شعاع قرار داده است ؛ فکر ، اخلاق ، رفتار ، شخصیت و .... که چندی پیش در مطلب مفصلی به آن پرداختم و آن هم ناشی از وضعیت بد اقتصادی است که طبیعی است در اختیار تک تک ماها نیست تا فکر و کاری برای آن بکنیم و چه بسا نجات من و شما هم از این گرداب بسی سخت و جانفرساست.