گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

دودی که از خرابی شخصیت به هوا می رود

دودی که از خرابی شخصیت به هوا می رود


نقش شخصیت و نقش سازه های آن در سوء مصرف مواد


اگر استثناها را کنار بگذاریم و عمومی تر نگاه کنیم؛ اعتیاد با شخصیت موجه اجتماعی جور در نمی آید. البته ممکن است در کنار ما آدم های درست و حسابی باشند که مثلاً سیگار هم می کشند ولی اگر لای انگشت رئیس اداره، روحانی محل، استاد دانشگاه ، معلم آموزش و پرورش ، مهندس و معمار و کارمند یک اداره سیگار ببینیم برایمان عجیب و غریب است. نگاه دیگری داریم. حس خوبی نداریم. خودش هم می فهمد. این است که ترجیح می دهد اگر می خواهد سیگاری دود کند در خفا باشد. پشت و پخه ای را برای این کار بیابد.


این موضوع در خانواده ها هم جور دیگری دیده می شود. مثلاً برادر پیش برادر یا فرزند خانواده پیش مادر و پدر حاضر نیستند سیگاری آتش کنند و گوشه لب بگذارند. تصور این کار هم چندش آور است. در صورتی که بخواهی نخواهی روزانه میلیون ها نخ سیگار دود شده و به هوا می رود ولی هیچوقت قبح و زشتی آن شکسته نشده و زمین نریخته است. برای این است کلیت جامعه این موضوع را نپذیرفته و مقبولیت عمومی پیدا نکرده است.


من فکر می کنم هرچه شخصیت آدم ها از بچگی قرص و محکم شکل بگیرد توجه به مواد مخدر کم تر و کم تر خودش را نشان می دهد. در تعریف شخصیت باید گفت؛  از دو قسمت مهم تشکیل شده است. مزاج و منش. مزاج همان سطح عمومی پاسخگویی فیزیولوژیکی به محیط است. بعضی افراد نسبت به محرک های محیطی حساس ترند، بعضی دیگر به این محرک ها کمتر واکنش نشان می دهند. منش چگونگی یادگیری ما درباره ی کارهایی که باید انجام دهیم و نحوه ی انجام آن ها را یاد می گیریم. منش ممکن است در خانواده و با محیط اجتماعی شکل گیرد. مزاج و منش عناصر اولیه تمام اختلالات شخصیت هستند.


شخصیت را با افکار، احساس و عمل پایدار فرد نشان می دهند. شخصیت با ثبات است، به خوبی فراگرفته می شود و در برابر تغییر مقاوم است. شخصیت هر فرد است که تمامیت او را می سازد. شخصیت الگوی رفتاری است که ما به عنوان شیوه ی زندگی خود آن ها را می پرورانیم. در واقع شخصیت نحوه تطابق پذیری و سازگاری با محیط است.


نقطه مقابل «شخصیت» ، «حالت» است. حالت عبارت است از شرایط کنونی فرد. حالت گذرا و انعطاف پذیر است و به آسانی تحت تأثیر محرک های محیطی قرار می گیرد و صفت ؛ تمایلات با دوام و مانای واکنش مجموعه ای از شرایط است که به شیوه ای خاص نمایان می شود. صفت ثابت است و در برابر هر تغییر مقاومت نشان می دهد.


اختلالات شخصیت الگوهای صفات انعطاف ناپذیر و ناسازگارانه هستند که باعث به وجود آمدن نقص های عمده در عملکرد هنجار فرد می شوند. اگر عزیزان سیگاری دلخور نشوند به نظر می رسد این دودی که به هوا می رود ریشه در چالش های شخصیتی دارد که ناهنجاری های رفتاری ، خانوادگی و اجتماعی به آن دامن زده است.


دیدگاه شناختی در روان شناسی، انسان را موجودی خلاق و فعال می داند که توسط اشیاء و محرک های بیرونی برانگیخته نمی شود بلکه تعیین کننده اصلی، رفتار فرد را نگرش فرد نسبت به موقعیت های بیرونی می داند. افراد معتاد نیز در مواجهه با محیط پیرامونی خود از نگرش های خاصی سود می جویند که آنان را نسبت به مصرف مواد افیونی آسیب پذیر می سازد. در عین حال هرچه فرد مصرف مواد طولانی تری داشته باشد بتدریج بر روی نگرش فرد تأثیر بیشتری می گذارد و نگرش های ناکارآمد بیشتری را مورد استفاده قرار می دهد.


زمانی که افراد نگرش های ناکارآمدی دارند حوادث بیرونی را نیز استرس زا درک کرده و فشار روانی بیشتری را تجربه می کنند. در عین حال این گونه نگرش های ناکارآمد می تواند زمینه ساز افسردگی، اختلالات روانی و رفتاری مختلف باشد. لذا اگر فرد معتاد به این باور دست پیدا کند که مواد مخدر راه حل مناسبی برای حل مشکل یا فرار از مشکل نمی باشد، آگاهی خود را نسبت به مشکل افزایش داده، مهارت های اجتماعی و شناختی لازم را کسب کرده و با آگاهی و بینش لازم رفتارهای جایگزین را فرا گرفته و در نتیجه مجدداً گرفتار اعتیاد نخواهد شد.


نگرش های ناکارآمد را به وضوح می توان در افراد معتاد مشاهده کرد، در واقع فرد معتاد در گرداب نگرش های ناکارآمد خود گرفتار شده و تلاش های دیگران نیز خیلی موفق نیست. وقتی فرض های ناکارآمد فعال شدند، افکار خودآیند منفی را بر می انگیزد. از این نظر به این افکار منفی می گوییم که با هیجانات ناخوشایند مربوط هستند و از این نظر به آن ها خودآیند می گوییم چون خود به خود به ذهن افراد متبادر می شوند. این افکار ناکارآمد برخاسته از هیچ گونه فرآیند استدلال آگاهانه نیستند. آن ها ممکن است تفسیرهایی از تجارب جاری باشند، پیش بینی هایی درباره ی رویدادهای آینده و یا یادآوری چیزهایی که در گذشته اتفاق افتاده اند و این مسأله به نوبه خود سایر نشانه ها را در پی دارد و با افزایش مصرف، افکار خودآیند منفی هرچه شدیدتر می گردند و افکار منطقی نیز هرچه بیشتر ناپدید می شوند و خود این فرآیند نیز موجب گسترش تسهیل مصرف فرد می گردد. این نگرش ها در طی دوران کودکی رشد می یابند و به جای ارزیابی خاص محتوای یک موقعیت ویژه، بیشتر نمایانگر خصوصیات با ثبات فرد می باشند.


تفکرات غیرانطباقی علت بسیاری از رفتارهای غیرمنطقی مانند اعتیاد هستند. برنز به بررسی و ارائه 10 نوع تفکر غیرمنطقی که موجب شناخت غلط افکار، حالت و رفتار نادرست می گردد، می پردازد. این نوع تفکرات یا خطاهای شناختی شامل (اعتقاد به بایدها و نبایدها، شخصی سازی، بزرگ بینی و کوچک بینی، برچسب زدن، بی توجهی به امور مثبت، استدلال احساسی، تفکر همه یا هیچ، تعمیم افراطی ، فیلتر ذهنی و نتیجه گیری شتاب زده) می شده و تصویر ذهنی مخدوش فرد را روز به روز تقویت می کند.


آنچه اکنون شکل گرفته و سیگاری را به هوا دود می کند در طول زمان های گذشته بوده است و نباید انتظار داشت که با آموزش هایی کوتاه و گذرا و بعضاً غیرکارشناسی اصلاح گردد. برخی مذهب ، توجه به مسائل اعتقادی را در این راستا با اهمیت دانسته اند ولی گرایش های مذهبی هنگامی نتایج مثبتی را از نظر بهداشت روانی برجای خواهند گذارد که خودانگیخته و خود مختارانه باشد. به اعتقاد آلپورت گرایش درونی مذهبی نیرویی وحدت بخش و موجد یکپارچگی معنوی است. زیرا فرد را در مسیری رو به یکسو و هدایت می کند.


روان شناسان اصالت وجودی این موضوع را به بهترین وجه ممکن دریافته اند. از این دیدگاه انسان تنها موجود خودآگاه این کره خاکی است. آگاهی از تنهایی و فانی بودن بهای این خودآگاهی است و اضطراب طبیعی وجودی است. بنابراین هم این اضطراب ناشی از درک این تنهایی و فناپذیری نیز یک اضطراب طبیعی وجودی است و بنابراین هم این اضطراب و هم آن آگاهی، از وجود خود انسان سرچشمه می گیرد و مربوط به طبیعت و وجود خودآگاه اوست.


اثر مذهب و ایمان مذهبی در زندگی ما تا حدودی نیز وابسته به محتوای مذهبی و در واقع تصویری است که مبلغین مذهبی از مذهب و خدا به ما می دهند مذهبی می تواند به رشد معنوی آدمی کمک کند که به هفت نیاز انسان پاسخ دهد، این نیازها از  نیاز به «فلسفه»،  «نیاز به ارزش های خلاق» ،  «نیاز به رابطه با قدرتی برتر»، «دوست داشتن و عشق ورزیدن» تا «نیاز به رشد دادن خویشتن» ، «نیاز به حس تعلق خوشبینانه به دنیا» ، «نیاز به اجتماعی حمایت کننده که رشد معنوی را تقویت کند» و «نیاز به حرکت های متعالی» را شامل می شود.


در پایان باید یادآور شد که به کار گیری اصول بهداشت عمومی در این خصوص حائز اهمیت است. الگوی بهداشت عمومی سه درس کلیدی در خصوص سیاست مواد مخدر را به ما می آموزد. نخست جوانان باید درباره ظواهر فریبنده مواد مخدر آموزش ببینند. مصرف مواد مخدر یک چیز را نوید می دهد اما چیز دیگری را تحویل می دهد، چیزی حزن انگیز و مخرب برای مصرف کنندگان، خانواده های آنان و جوامع آنها. سرخوردگی ناشی از آن برای مدتی پنهان می شود و در همین دوران است که عادت مصرف توسط مصرف کنندگان به سایر جوانان آسیب پذیر انتقال داده می شود.


همه موارد یاد شده در صورتی قابل بحث و بررسی بیشتر است که درد اعتیاد در جامعه را به خوبی شناخته و آن را همان گونه که هست درک نماییم. رفع «خلأ انکار» نیازمند آن است که یک ملت، فضایی ایجاد کند که در آن شهروندان صادقانه و مستقیم با پدیده ی اعتیاد برخورد کنند و بدین نحو افراد نیازمند درمان را به طی دوره ی درمان تشویق کنیم. این شکل از اجبار که با عواطف همراه است با همکاری خانواده ها، دوستان، همکاران و اجتماع آغاز می شود.



تنهایی معتاد و آشفتگی جامعه

تنهایی معتاد و آشفتگی جامعه


بررسی زمینه های کاربرد اجتماعی درمانی جامعه محور در درمان معتادان


دست و پای معتاد را به تخت می بندند که ترک کند. بیچاره را یکی دو هفته زجرکش می کنند که این کوفت و زهرماری را کنار بگذارد. معتاد نمی کشد و خانواده درد می کشد ؛ از این که عزیزشان را در بند کرده اند. نزدیکان چشم پر آب دارند و او از درد آب می شود و دست آخر بعد از یک مشقت چند ماهه قصه ی پرغصه از سر گرفته می شود.


متهم را تریاک گفته و قربانی را معتاد کشیده ایم در حالی که جای این دو را به اشتباه دیده ایم. متهم معتاد است نه آن شکل و شمایل. آن شخصیتی که در خانواده برایش رقم زده و در جامعه ساخته و پرداخته ایم. پایین و بالای شهر ندارد. آن که ندار و بی بضاعت بوده است ، کمبودها برایش عقده شده و سر در دامن اعتیاد نهاده است و آن که دارا و توانا بوده است در مواجهه با کوچک ترین شکست و ناکامی بی ظرفیتی کرده و خود را واداده است. 


هموار، مشکلات و موقعیت های نارحت کننده، تبدیل به نشانه های منظمی می شوند که با ظهور هر باره این نشانه ها، فرد به مصرف مواد روی می آورد. برای بعضی از معتادین ، عوامل فیزیولوژیک ممکن است در نقش این نشانه ها ظاهر شوند اما برای بسیاری، این عوامل ارتباط اندکی با نقایص رفتاری دارند. نقایصی که به موازات تداوم سوء مصرف مواد بر هم انباشته می شوند. وابستگی فیزیکی یا اعتیاد جسمانی را باید درچارچوب کلان تری که همانا وضعیت روانی و سبک زندگی فرد است نگریست. بنابراین، مشکل ، خود فرد است نه مواد، اعتیاد یک علامت است و نه ریشه اصلی اختلال


الگوهای رفتاری منفی ، نگرش های منفی و نقش های ناکارآمد در تنهایی ایجاد نشده اند که در تنهایی نیز بتوان آن را تغییر داد. بنابراین ، بهبودی نه تنها بستگی به این دارد که فرد چه چیزی آموخته است بلکه مهم است بدانیم که این آموزش، چگونه، کجا و با چه کسی صورت پذیرفته است، این فرض، در واقع مبنای این تفکر است که اجتماع، در آن مشارکت کرده و عمل کند و نقش مسئولیت پذیرانه اجتماعی هنگامی اکتساب می شود که این نقش در عمل اجرا شود. بنابراین ، تغییرات در سبک زندگی فرد و هویت او بتدریج با مشارکت در نقش های مختلف حیات اجتماعی، آموخته می شود، و به کمک افراد و روابط شان با دیگران در فرآیند یادگیری، حمایت می شود. بدون این روابط، راه های نوین سازگاری در نتیجه تنهایی فرد، در معرض تهدید قرار می گیرد و احتمال عود را افزایش می دهد. از اینرو باید به کمک شبکه ای از افراد همسان، نگرشی جدید در فرد نسبت به خودش، جامعه اش و فلسفه زندگی اش تثبیت شود تا بهبودی پایدار را تداوم بخشد.


اجتماعی درمانی یا اجتماع درمان مدار نوع خاصی از درمان است که در آن تغییر بر اساس زندگی اجتماعی در محیط بسته و ساخت یافته صورت می گیرد. در این اجتماع مسائل روزانه ی زندگی یعنی کار، احساس، رفتار، تفکر و فراغت از دیدگان درمانی مورد توجه جدی قرار می گیرد و افراد آسیب دیده اجتماعی به ویژه معتادان الگوهای صحیح زندگی را فرا گرفته و آن ها را تمرین می کنند. اجتماعی درمان مدار یاTCیک برنامه ساختار یافته و نظارتی قوی است که برای درمان مسائل رفتاری، هیجانی و خانوادگی مصرف کنندگان مواد طراحی شده است. در این اجتماعی بر خودیاری، رشد فردی و حمایت همسالان تأکید می شود.


پیش از آنکه تفاوت معتادین با یکدیگر، ناشی از الگوی مصرف شان باشد، تفاوت  آن ها مربوط به اختلال عملکرد روان شناختی و کمبودهای آموزشی، تحصیلی و شغلی، چشمگیر است. برای آن ها، ارزش های عمده و اساسی زندگی، در حال نابودی است یا این که اساساً از دنبال کردن آن طرف نظر کرده اند، اغلب این معتادین کسانی هستند که از بخش آسیب دیده و ناکام جامعه، برخاسته اند، یعنی جایی که سوء مصرف مواد، بیشتر پاسخی اجتماعی است، تا آشفتگی روانی. برای چنین افرادی، تجربه یTC، نوعی «توانش یا آماده سازی» تلقی می شود.


به این معنا که آن ها برای نخستین بار در زندگی شان، سبک زندگی متعارف و مولد اجتماعی را فرا می گیرند. اما معتادینی که از بخش برخوردار جامعه برخاسته باشند، سوء مصرف توسط آن ها بیشتر نمایشگر آسیب روان شناختی، آشفتگی شخصیتی یا بیقراری و خستگی هستی شناختی است. در مورد اینگونه معتادین اصطلاح «بازتوانی» مناسب تر است زیرا به این معناست که فرد به سبکی که قبلاً می زیسته ، می شناخته و شاید آن را پس زده است باز می گردد.


در  TCعملاً اهداف درمانی روان شناختی و اجتماعی به صورت همزمان تعقیب می شود و به منظور دستیابی به اهداف، معتاد مجبور است که مدتی حدود ( 3 ماه تا 3 سال) در اجتماعات درمان مدار زندگی کند و با برنامه های هدفمندی که برای وی در نظر گرفته شده است، سطح عملکرد وی نه تنها به سطح عملکرد قبل از بیماری برسد (بازپروری) بلکه انواع جدیدی از رفتار که قبل از اعتیاد نیز در وی وجود نداشته است ایجاد گردد. پرورش، البته این یک یادگیری ساده رفتار نیست و در واقع درمان به مفهوم یک فرآیند پیچیده یادگیری است که در نهایت به کسب مهارت های زندگی معرفی می گردد


TC سوء مصرف مواد را بیماری یا اختلال می داند که تمامی و یا بخشی از زمینه های عملکرد فردی ( شناختی ، رفتاری ، هیجانی، طبی ، اجتماعی یا معنوی ) را در بر می گیرد. بدین جهت وابستگی فیزیولوژیک نسبت به کل شرایط مؤثر بر شخص، ثانویه تلقی می گردد. در TCمشکل یا مسئله اصلی خود شخص است نه مواد، اعتیاد یک علامت است نه ریشه ی اصلی اختلال و سم زدایی شیمیایی شرط وارد شدن به اجتماعی درمان مدار است نه هدف آن. هدف بازتوانی ایجاد شرایط زندگی بدون مواد است. هم چنین درTCافراد جدا از الگوهای مصرف مواد، از ابعاد عملکرد روانی و نقایص اجتماعی، تمایز داده می شوند.


به طور کلی، هشیاری پیش شرطی برای یادگیری درست زندگی کردن است، اما زندگی درست، لازمه حفظ این هشیاری است. تغییر رفتاری، بدون بصیرت ناپایدار است و بصیرت نیز بدون تجربه، ناکافی است، بنابراین طرز سلوک عواطف، مهارت ها، نگرش ها و ارزش ها ، با یکدیگر جمع شوند تا تداوم تغییرات سبک زندگی و هویت مثبت شخصی و اجتماعی فرد، تضمین گردد. بهبودی یک فرآیند تکاملی است. تغییر در   TCباید به صورت عبور از مراحل پیشرونده یادگیری درک شود. یادگیری که در هر مرحله رخ می دهد، ایجاد تغییر در مرحله بعد را تسهیل می کند و هر تغییر نمایانگر، حرکت به سوی اهداف بهبودی است.


انگیزه مندی؛ بهبودی، نیازمند فشار –چه منفی و چه مثبت – برای ایجاد تغییر است. هرچند میزان تأثیر درمان به میزان انگیزه مندی و آمادگی فرد بستگی دارد، اما واقعیت این است که تغییر در خلأ اتفاق نمی افتد، در طی بازتوانی، نوعی تعامل میان فرد و محیط درمانی اش به وجود می آید. بهبودی خودیارانه به این معنی است که فرد، مشارکت عمده و اساسی را در فرآیند تغییر دارد.


اجتماع به عنوان یک شیوه (وسیله) تغییر جوهره اصلی و اساسی TC، است، آنچه که TC را از سایر رویکردهای درمانی (و نیز اجتماعات دیگر) متمایز می کند، کاربرد هدفمندانه اجتماع به عنوان شیوه ای اصلی برای تسهیل تغییرات روان شناختی و اجتماعی ، در افراد است. تجارب یادگیری و درمانی که برای بهبودی و رشد شخصی ضروری هستند، درون متنی اجتماعی و از رهگذار مراوده و آمیزش اجتماعی، آشکار می شوند.


دوستی با افراد خاص، همتایان و کارکنان امری ضروری در تشویق افراد برای مشارکت و باقی ماندن در فرآیندتغییر است. روابط شکل گرفته در طی درمان، مبنایی برای شبکه ی اجتماعی مورد نیاز در حفظ بهبودی و درمان است. رویکرد اصلی برای تسهیل تغییر عبارت است از استفاده از اجتماع به عنوان یک شیوه، که این خود به معنای استفاده از مداخلات متعدد است. بهبودی را نیز باید بر اساس یادگیری پیشرونده یا تکاملی و بر حسب ویژگی های مراحل تغییر بیان کرد.


در TC درون سازی، اهمیت خاص و برجسته ای دارد، زیرا نیروی اجتماعی به عنوان یک شیوه می تواند به راحتی نگرش ها و رفتارهای عینی و قابل مشاهده را تعدیل کند. اما این تغییرات ممکن است پس از جدایی فرد از تأثیرات حضور قدرتمند اجتماعی همتایان، تداوم نیابد.کاملاً مشخص است که یادگیری درونی شده ، قابل تعمیم به موقعیت های جدید – چه داخل و چه خارج از برنامه – نیز هست.



جان به لب رسید ولی ترک میسر نمی شود

جان به لب رسید ولی ترک میسر نمی شود
مروری بر پیشگیری از بازگشت در افراد وابسته به مواد مخدر
کار نشد ندارد. هر کاری اراده کنیم می شود. فقط غیرممکن ، غیرممکن است. این روزها به این فکر می کنم کارگاه آموزشی برای ترک نفس برگزار کنم. نفس نکشیدن. کاری ندارد. ابتدا کمی سخت است ولی به مرور می شود. باید از چند ثانیه شروع کنیم و تا چند ساعت و چند شبانه روز ادامه بدهیم. و حُسن این کار آن است اگر در جایی گرفتار شویم که هوا نباشد بتوانیم چند روزی زنده بمانیم تا جان خود را کف گرفته و به سلامت ببریم. فرض کنید گرفتار طوفان حوادث در اقیانوس بلا شده ایم و در قعر آب فروافتاده ایم. اگر نتوانیم چند روزی بی نفس را تحمل کنیم که خدای ناکرده خفه شده و روی آب می آییم روی آب غلتیده و به ساحل می رسیم ولی دور از جان شما با جسد بی جان
دهان و بینی اتان را بگیرد. نفس نکشید. فرقی نمی کند. با دست بگیرید یا ارادی نفس کشیدن را متوقف کنید و به ساعت نگاه کنید. همه ی انرژی را یک جا خرج نکنید. با ده ثانیه توقف امتحان کنید و بعد به مرور آن را افزایش بدهید. و این کار را ظرف چند روز و به آهستگی ادامه بدهید. شما می توانید ظرف یک هفته تا پنج هفته و با تمرین و ممارست نفس کشیدن را به کلی تعطیل کنید. آن وقت خیالتان راحت می شود. آدم بی نفس می شوید. حتی اگر خواستید می توانید شُش و تشکیلات تنفسی را به کسی که لازم دارد هدیه بدهید.
شاید بپرسید نفس نکشیدن به چه درد می خورد. چرا باید این کار را تمرین کنیم. شاید سالی به ماهی یک بار هم گذارمان به دریا نیفتد. خیلی از آدم ها در طول عمرشان دریا نمی بینند که تازه در آن بیفتند. حرف درستی است. من هم نگفتم همه آدم ها این مهارت را بیاموزند. این کار به درد افرادی می خورد که همواره سر و کارشان با نفس نکشیدن است. حتی این هایی که دور از جان شما محکومیتی نظیر خدای ناکرده گرفتار دار و اعدام و از این چیزها شده اند به کارشان می آید. البته نباید کسی بفهمد که می توانند بی نفس زندگی کنند که در این صورت کارشان بیخ پیدا می کند.
البته پیداست مزایای نفس به مراتب بیش از بی نفسی است. اصلاً بدون هم نفس زندگی بی معنی می شود. اگرچه به قول سعدی علیه رحمه هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب با این وجود چه بسیار گفته اند این نعمت خداوند در هم نفسی کامل گشته است. ولی وقتی قرار شد نکشیم ، اراده کرده و نمی کشیم.
با همه ی وصفیات فوق کار جایی مشکل پیدا می کند که نفس به دود و دمی آلوده شود. هیچ کاری نمی توان کرد. به قول قدیمی ها مثل هم نشینی چایی و صابون است. اگر غفلت کنی و بهترین چایی دنیا را برای لحظه ای و کمتر از لحظه ای در کنار یک قالب صابون بگذاری ، کار تمام شده است. چایی بوی صابون می گیرد. به هیچ دردی نمی خورد. گرفتاری دود و دم هم از این قصه جدا نیست. خدا قسمت هیچ جنبنده ای نکند.
نمی توانیم سرمان را زیر برف کرده و بگوییم نکرده است. دور و بر ما آدم هایی هستند که گرفتار شده اند. نفس گرم شان به دود سرد همراه گردیده و زندگی اشان را زیر و رو کرده است. واقعیت است. از آن فرار نکنیم. نمی دانم سبب و علت آن چیست. نمی دانم گیر کار کجاست ولی می دانم وقتی پا در این مسیر گذاشتی؛ راه برگشت وجود ندارد. راه اصلاح نیست. دیگر غیرممکن واقع دنیا است که بر خرابه واژه غیرممکن جا خوش کرده است و زندگی را سیاه نموده است.
می گویند « در بررسی 500 گزارش تحقیقی در مورد نتایج و اثربخشی برنامه های ترک اعتیاد به این نتیجه رسیده اند که 75 درصد درمان افرادی که دوره درمان را کامل نموده بودند در فاصله یکسال پس از تکمیل درمان، عود داشته اند.» ولی من کسی را سراغ ندارم که به این راه رفته باشد و به سلامت برگردد.
آدم بد بینی نیستم. بسیار از دوستان و همراهانی را دیده ام که به این راه رفته و بازنگشته اند. با کشیدن هر نخ سیگار وجود مرا آتش زده اند. سوخته ام و ره به جایی نبرده ام. همیشه در خیال خود به دنبال راهی گشته ام تا عزیزان خود را متقاعد کنم که از این راه به تعبیر من دود و آتش بر حذر دارم ولی ممکن نگشته است. به یقین رسیده ام جان به لب می رسد از این بار گران ولی ترک میسر نمی شود.

درد شیرین و خماری غم انگیز

درد شیرین و خماری غم انگیز
بررسی نقش طبی مواد مخدر
دکترها گفتند چاره ای ندارد. همه ی راهها را رفته و کم تر نتیجه گرفته اند. سلول های سرطانی که از زیر گلو مادر بر نفس ما بند زده بود پیشرفت کرد و به ناحیه سر رسید تا سیه روزمان کند. این یعنی درد برای مادر و سنگینی غم روی سینه ما که خوراک شب و روزمان شود.
سلول های درد وجود مادر را در هم پیچید. درد امان مادر را بریده بود. درد بود که عزیزترین کس مان را پیش چشم ما آب می کرد. روز به روز ضعیف تر و نحیف تر می شد. گرفتار بستر شد ولی همچنان برای نماز و دعای خود نشست و برخاست می نمود . همه ی اینها بیش از یک سال نشد ولی اندوه را در همه زندگی ما سایه کرد.
درد از گلوی مادر شروع شد و کم کم به صورت قلمبه ای زیر گلو نشانمان داد. درمان با عمل جراحی و برداشتن سلول های سرطانی پی گرفته شد و با پرتو درمانی ادامه پیدا کرد. اشعه ها روی حنجره و تارهای صوتی اثر گذاشت و صدای مهربان مادر را کوتاه و کوتاه تر کرد و آتش را در وجود ما بیشتر و بیشتر نمود. تجویز دارو بعد از همه ی اینها آخرین راه بود ولی مادر ابروان را گره کرده  بود و خود را به سختی برای زندگی در کنار فرزندان پیوند می زد. مادر مصمم به خام خواری شد تا با اراده ای فولادین به مبارزه این بیماری لعنتی برود.
آخرین تجویز؛ مصرف ذره ای تریاک برای کاهش درد بود. به سختی از جایی تهیه شد. شب هنگام که درد، خواب از چشمان وجود نازنین برده بود در کنار بسترش زانو زدم. از من خواست پوست سرش را به سختی خارش دهم تا کمی تسکین یابد. درد در همه سرش پخش شده بود. دست در موهایش بردم و همراه با نوازش گفتم؛ مادر می خواهی با ذره ای تریاک تحمل درد را آسان کنی و مادرانه گفت؛ می خواهی معتادم کنی؟ می خواهی وقتی خوب شدم گرفتار تریاک شوم؟ و من از درخواستم شرمنده شدم و ساعتی بعد پاکِ پاک پر زد و از بین ما رفت.
در جایی خواندم که برای بعضی از بیماری ها مواد مخدر تجویز می شود. از کاربرد طبی آنها خواندم که خاصیت آنتی بیوتیک ، ضد درد و ... در بعضی از تومورهای سرطانی می تواند باعث عدم رشد شود و درد را کاهش دهد ولی آیا این انسان های نازنین که مثل کوه در مقابل درد جانفشانی می کنند حاضر می شوند تا ذره ای از این مواد افیونی مصرف کنند؟

اعتیاد و تاغ ها رنجور

اعتیاد و تاغ ها رنجور
بررسی شیوه های مختلف مصرف مواد و علائم تشخیص
تعجب می کنم هنوز توی کتاب ها به دنبال نشانه های اعتیاد می گردیم یا در لابلای خرت و پرت انباری ابزار و الات مصرف مواد مخدر را می جوییم. در مردمک چشم پردرد فرزند ، دوست ، همکار خیره می شویم تا با دیدن حالتی غیرطبیعی بر مصرف مواد آگاه کردیم. مواد مصرف می کند؟ مسکن ها را به درد خود می زند؟ یا محرک ها را برای شور و نشاط بیشتر می جوید. مواد  افیونی مصرف می کند یا با داروهای توهم زا  به دنبال خوشی هایی می گردد که در عالم واقع نیافته است.
شروع اعتیاد پایان راه است. خط کشیدن بر یک نقشه راهی که قرار بود به آینده ای روشن منتهی شود. راه رفتن در جاده ای است که به کویر خشک و سوزان منتهی می شود. کویر با درختچه های تاق. هرچه جلوتر می روید نیش سرنگ های رها شده بیشتر به تن و روانت فرو می رود. پشت همین راه آهن. قرار نیست بگردی تا نشانه را بیابی . هر قدم نشانه ای از جوانان ناکامی است که پا در جاده ی بی بازگشت گذاشته است.
مگر می شود آخرین لحظه یک معتاد تزریقی را درک و تصور کرد. وقتی قرار است تریاک را در آب حل کرده و در یک قاشق بریزد. آن را کمی حرارت داده و روی یک تکه پنبه یا اسفنج بریزد. با سرنگ بکشد و مرگ را داخل ورید خود تزریق کند. وجود سرنگ های کهنه و چندبار مصرف شده ، قاشق سیاه شده و تکه های پنبه یا اسفنج زیر درختچه های تاغ نشانه نیست، فاجعه است که وحشتناکی آن پیش چشم ما به سختی گریخته است.
طاقت تاغ ها طاق شده است. رنجورتر از همیشه شاهد درد بی درمان انسان امروزی است که سرگردان پا در بیابان بلاتکلیفی نهاده است و نمی داند به کجا می رود.

همه چیز مهیا برای آتش اعتیاد

همه چیز مهیا برای آتش اعتیاد
بررسی عوامل گرایش جامعه به مواد مخدر
پدرش بسوزد رفیق ناب. اولین سیگار را دستم داد. اعتماد به نفسِ پایین مانع مقاومت شد. نوجوانی بود دیگر. خطرناک ترین دوران زندگی. بین کودکی و جوانی گیر کرده بودم. به دنبال هویت می گشتم. در کوچه پس کوچه های کنجکاوی و تحرک حیران بودم. از نق و نوق خانواده خسته شدم. دلم می خواست با هرچه می گویند مخالفت کنم. باید خودم را ثابت می کردم. دست خودم نبود. مثل خروس جنگی شده بودم. پرخاش نعنای روش آش رفتارم شد. می گفتند چقدر ضد اجتماعی شده ای. وقتی سیگار بین دو انگشت دستانم نشست تشخص در وجودم پر زد و اوج گرفت. گویی روی ابرها راه می رفتم و همه ی آدم ها زیرپایم بودند.
گویی قرار است همه کاسه و کوزه های اعتیاد بر سر رفیق شکسته شود. اعتیادی که یک بیماری زیست شناختی، روان شناختی و اجتماعی است. در علل و عوامل آن حرف های بسیار زده شده است. می گویند عوامل مخاطره آمیز فردی و محیطی و اجتماعی دارد. استعداد ارثی ، دوره نوجوانی ، صفات شخصیتی و اختلال های روانی را از عوامل فردی دانسته و نگرش نسبت به مواد و موقعیت های مخاطره آمیز مثل ترک تحصیل ، بی سرپرستی و تأثیر مثبت مواد بر فرد را اضافه کرده اند.
نگرش مثبت به مواد عامل تعیین کننده ای است. می گویند خوب است ، کیف مان کوک می شود ، روانمان حال می آید با کشیدن نخی سیگار که سراغش می رویم. افرادی که نگرش ها و باورهای مثبت و یا خنثی به مواد مخدر دارند، احتمال مصرف و اعتیادشان بیش از کسانی است که نگرش های منفی دارند. این نگرش های مثبت معمولاً عبارتند از: کسب بزرگی و تشخُص ، رفع دردهای جسمی و خستگی، کسب آرامش روانی، توانایی مصرف مواد بدون احتمال بروز به اعتیاد
شاید همه اینها توجیه بعد از عمل است. حال که در گرداب بی حاصل گرفتار آمده ایم چاره ای جز این نداریم. خیلی از سیگاری ها را دیده ام که از کشیدن آن در جلوی جمع پرهیز دارند. نوعی شرم و خجالت باعث می شود سیگار را  بین انگشت سبابه و شست نگاه داشته و به طرف داخل دست پنهان دارند. چشم ها اطراف را پاییده و در خفا کامی – به تعبیر خودشان – از آن برگیرند.
نمی دانم اگر شخصیت کودک در خانواده ای مهربان و صمیمی قرص و محکم گردد آنگاه حوادثی مانند از دست دادن نزدیکان یا بلایای طبیعی ناگهانی می تواند منجر به واکنش های حاد روانی شود. تا در این حالت فرد برای کاهش درد و رنج و تطبیق با آنان خود را متقاعد کند که بی خانمانی خود در سایه پناه بردن به مواد بجوید؟
خانواده اولین مکان رشد شخصیت ، با الگوهای رفتاری فرد است. خانواده علاوه بر این که، محل حفظ و رشد افراد و کمک به حل استرس و آسیب شناسی است، منبعی برای شکل گیری تنش و اختلال می باشد. ناآگاهی والدین و ارتباط ضعیف والدین و کودک فقدان انضباط در خانواده، خانواده متشنج یا آشفته و از هم گسیخته احتمال ارتکاب به انواع بزهکاری ها مانند سوء مصرف مواد هستند باعث می شوند فرزندان با الگو برداری از رفتار آنان مصرف مواد را یک رفتار بهنجار تلقی و رفتار مشابهی پیشه کنند.
اجتماع از حلقه های متعدد و گسترده ای هویت می گیرد که رفتار فرد بر اساس آن متجلی می گردد. خانواده، اقتصاد ، کار ، تفریح ، اصول اخلاقی و خیلی چیزهای دیگر حلقه های پیوسته ای این ارتباط اجتماعی می باشند. به طور قطع و یقین ناهنجاری را نمی تواند به صورت مشخص در یکی از این حلقه ها نشاند اگرچه هرکدام از اینها ، از خانواده گرفته و دوست و رفیق بر شکل گیری رفتار به خودی خود بی تأثیر نیست.
بعضی از دوستی ها، صرفاً حول محور مصرف مواد شکل می گیرد. نوجوانان به تعلق به یک گروه نیازمندند و اغلب پیوستن به گروه هایی که مواد مصرف می کنند، بسیار آسان است. هرچند پیوند فرد با خانواده، مدرسه و اجتماعات سالم کمتر باشد، احتمال پیوند او با این قبیل گروه ها بیشتر است.
چیزی که بیش از هرچیز در این خصوص خودنمایی می کند هوش هیجانی در افراد دارای سوء مصرف مواد است. بر اساس تعریف گلمن هوش هیجانی عبارت است از توانایی هایی مانند این که فرد بتواند انگیزه ی خود را حفظ کرده درمقابل ناملایمات پایداری کند. تکانش های خود را کنترل کند و کامیابی را به تعریق بیندازد، حالات روحی خود را تنظیم کند و نگذارد پریشانی خاطر قدرت تفکر او را خدشه دار سازد، با دیگران همدلی نماید و کامیابی را به تعویق بیندازد، همه ی این ها آن چیزی است که تحت عنوان هوش هیجانی مورد بررسی قرار می گیرد.
شواهد بسیاری ثابت می کنند، افرادی که مهارت های هیجانی دارند یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند و آن را هدایت می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرز اثربخشی با آن برخورد می کنند. در هر حیطه ای از زندگی ممتازند، خواه در روابط صمیمی و عاطفی باشد و خواه درفهم قواعد ناگفته ای که در خط مشی سازمانی، به پیشرفت می انجامند. افرادی که مهارت های عاطفی شان به خوبی رشد یافته در زندگی خویش نیز خرسند و کارآمد هستند و عاداتی فکر در اختیار دارند که موجب می گردد آن ها افرادی مولد و کارآمد باشند.
یافته های اصلی از مطالعات مربوط به افراد با هوش هیجانی بالا نشان می دهد که این افراد احساسات خود را به طور مستقیم بیان می کنند، از ابراز احساسات خود نمی ترسند ، روابط غیرکلامی را درک می کنند، احساس های خود را به صورت عقلانی بیان می کنند . کاری که در نظر دارند انجام می دهند، وابسته به دیگران نیستند ، انتظار موفقیت دارند، به احساس های دیگران احترام می گذارند و از روی ترس و نگرانی اقدام به انجام دادن کاری نمی کنند. ویژگی های این افراد ، ابتکار ، درستی، تمرکز ذهن، آرام ، مهربان ، استقلال ، قدردانی، توانایی برقراری ارتباط و همدلی است.
فرض بر آن گذاشته شده است که هرچه سطح هوش هیجانی بالاتر باشد، میزان اختلالات رفتاری کاهش خواهد یافت.  افراد دارای سوء مصرف مواد با عدم شناخت صحیح از عواطف و احساسات خویش توانایی اتخاذ رفتارهای صحیح ، منطقی و مبتنی بر واقعیت را از دست می دهند، از سوی دیگر این افراد در به کار بردن درست هیجان ها نیز مشکل دارند. قدرت کنترل احساسات خود است که بر حس خودآگاهی متکی است. افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیف اند. دائماً با احساس نا امیدی و افسردگی دست به گریبان هستند . مشاهدات بالینی نشان داده است، افراد دارای اعتیاد، هیجان های خود را در موقعیت های نادرست و به شیوه ای غیرمنطقی بروز می دهند.
خویشتن داری عاطفی یعنی به تأخیر انداختن کامرواسازی و فرو نشاندن تکانش ها که زیربنای تحقق هر پیشرفتی است. واضح است که افراد دارای اعتیاد، به خاطر فقدان توانایی خویشتن داری عاطفی به هنگام وسوسه مواد به راحتی تسلیم آن شده و اقدام به مصرف می کنند. به همین دلیل است که در این افراد تلاش های بسیار اما ناموفق برای ترک مواد مشاهده می شود.
مؤلفه های دیگر هوش هیجانی نیز که عبارتند از شناخت عواطف دیگران و حفظ ارتباط های خود با دیگران در افراد دارای سوء مصرف مواد، دارای نقص است، همدلی، احساس «مهارت انسانی» است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردارند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیازها یا خواسته های دیگران است، توجه بیشتری نشان می دهند. توانایی های از این دست سبب می شوند محبوبیت، رهبری و اثربخشی بین فردی افزایش یافته و افراد در کنش های متقابل اجتماعی به خوبی عمل کنند و تبدیل به «ستاره های اجتماعی» شوند. در مقابل افراد دارای اعتیاد همیشه نقشی منفعل بر عهده دارند. آن ها درمیان جامعه محبوبیتی ندارند و در تعامل های اجتماعی با سایرین توانایی برقراری رابطه همدلانه و ایجاد رابطه ی عمیق را ندارند.
* مطالب و تعاریف این مقاله را از  کتاب اعتیاد – سبب شناسی و درمان ثریا اسلام دوست به امانت گرفتم.

خانه ای بر خرابه ی دیگران

خانه ای بر خرابه ی دیگران
مروری بر انگیزه های تولید و توزیع تریاک در جهان
بیش از نصف تریاک دنیا زیرگوش ما تولید شده و بخش قابل توجهی از آن در کشور ما دود می شود. حتماً پول خوبی در قاچاق تریاک است که برادران افغانی نمی توانند دست از آن بردارند. نمی دانم دولت افغانستان کاری به کارشان ندارد یا خودش هم سهمش را می ستاند. اگر به همین خلاصه می شد خوب بود. بین دود و دم ، منقل و وافور ؛ جنگ و خونریزی؛ توی سرو کله همدیگر زدن و بریدن هم اضافه شده است. بی ثباتی و نداشتن منبع درآمد و کشت و کشتار باعث شده تا در این وضعیت نابسامان خشخاش سر بر آورد.
بر اساس آمار سال 1998 میلادی 237 هزار هکتار از اراضی کشاورزی جهان زیر کشت خشخاش بوده و حدود 4 هزار تن تریاک تولید شده است، این در حالی است که 27 درصد زمین های زیرکشت خشخاش در جهان در افغانستان است و 58 درصد مواد مخدر جهان در افغانستان تولید می شود.
گفته می شود تریاک از صدها سال قبل از میلاد مسیح شناسایی شده است. «هومر» شاعر نابینا و حماسه سرای یونانی از گل خشخاش یاد می کند که در باغ های رم کشت می شده است. در زمان سقراط یعنی چهارصد سال قبل از میلاد مسیح نیز از تأثیرات طبی تریاک سخن گفته اند. در ایران خودمان اگرچه خوردن تریاک در زمان صفویه مرسوم بوده است ولی کشیدن آن از زمان ناصرالدین شاه قاجار باب شده است.
تریاک خانمان برانداز است. به همان نسبت برای خیلی ها خانه ها ساخته و اموالی بی حساب و کتاب فراهم کرده است. خانه هایی که بر خرابه های زندگی دیگران بنا گشته است. انگیزه های مالی تولید مواد مخدر است که برخی از کشورهای در حال توسعه نمی توانند از آن چشم بپوشند. با این وجود به نظر می رسد منافع این تجارت سیاه بیش از آن که خانه ای شود  صرف خرید تجهیزات جنگی شده تا آتش اختلاف قومیتی، مذهبی و نژادپرستانه را در کشورها را دامن زده و خانه های مردم بی پناه را بر سرشان آوار کند. و دود آن را بر چشم آنان بنشاند.
* مطالب و تعاریف این مقاله را از  کتاب اعتیاد – سبب شناسی و درمان ثریا اسلام دوست به امانت گرفتم.