گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

نگاه حیات بخش استاد در بستر بیماری


استاد که بیمار می شود؛ سرم گیج می رود. قلبم می ایستد. مریض می شوم. افسردگی می گیرم.

شاید زود به زود نمی بینمش ولی با این وجود دلم می خواهد سالم و سرحال باشد. شاید به این امید روزی برسد که دوباره شاگردی را از سر بگیرم. درست مثل 6 سال پیش.


با دوستی به سراغ استاد رفتیم. از او خواهش کردیم که سرپرستی ما را بپذیرد تا نشریه بزنیم. پذیرفت. به همین سادگی. گفت دفتری تهیه کنید و خبر بدهید. 


طبقه سوم یک ساختمان بدون آسانسور را اجاره کردیم. استاد صبح به صبح می آمد و با وجود پادرد و زانو درد سختی پنجاه شصت پله را بر خود می خرید تا  خبر نویسی و روزنامه نگاری صحیح را بر ما عرضه دارد. می خواست یادمان بدهد که مطبوعات چه هست و راه و روش درست آن چگونه می باشد.


آن موقع بود که فهمیدم پس از چهار پنج سال کار مطبوعاتی، تازه چیزی بلد نیستم. کلاس های مقدماتی و پیشرفته مطبوعات را در اصفهان گذرانده ام ولی بلد نیستم یک خبر درست و حسابی بنویسم. این در حالی بود که به اعتقاد  استاد ؛ خبر نویسی زیربنای کار مطبوعاتی است.

فهمیدم بلد نیستم تیتر بزنم و نمی دانم که تیتر خبر با مقاله ، یادداشت و گزارش و مصاحبه متفاوت است.


استاد که آمد تازه فهمیدم چه چیزی خبر است و چه چیز نیست. نمی گویم الان آدم حرفه ای هستم ولی می دانم هرچه هستم به برکت نفس محمد دهقانی آرانی است که خبر کسالت و بیماری اش مرا بر هم می ریزد و داغون می کند.


وقتی شنیدم در بیمارستان بهشتی بستری است به سراغش رفتم. استاد را دیدم و آرام گرفتم. از فرصت استفاده کردم و مشق تیترهایی را که در لاین نوشته بودم با استاد مرور کردم. استاد چون سابق غلط هایم را گرفت و با حس مهربانی اش جان تازه ای به من و نوشته هایم بخشید.