گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

هیچی نگو ، اعصاب ندارم

هیچی نگو ، اعصاب ندارم
مروری بر اختلالات خلقی
اگر این روزها که هوا رو به سردی است کمی بی توجهی کنیم شک نکنید که سرما خوردگی ما را برای چند روز گرفتار می کند ولی برای گرفتن افسردگی در همه ی فصول سال شرایط تمام و عیار مهیاست. افسردگی که می گویم چیز عجیب و خاصی نیست. به حالت ناراحتی فراگیر، نوعی احساس اندوه ، غم و دلتنگی گفته می شود که شاید همه ی ما به نوعی با آن دست و پنجه نرم کرده ایم و به جهت شیوع آن به سرماخوردگی بیماری های روانی نیز معروف است.
 سرماخوردگی را با چهار تا عطسه و سرفه و فش فش کردن گاه و بیگاه تشخیص می دهیم. خدا غم آدم افسرده را بخورد که کمرش زیر بار غم دوتا می شود ولی معلوم و مشخص نیست. و نقطه مقابل آن هم مانیایی است. در جای دیگر هم مفصل گفتم که یا افسرده ایم و یا مانیا و در این گفتار هم به آن اشاره ای خواهم داشت.
«دوره مانیا، دوره مشخصی از «خلق دائماً به شکل غیر طبیعی بالا، گشاده ، یا تحرک پذیر» است. ویژگی های مشترک مانیا و هیپومانیا شامل؛ اعتماد به نفس بالا، کاهش نیاز به خواب ،حواس پرتی ، شدید بودن فعالیت جسمی و ذهنی ، و انجام مفرط رفتارهای خوشایند.»
«تقریباً در سراسر جهان و در همه کشورها و فرهنگ ها دیده شده است که شیوع اختلال افسردگی اساسی در زنان دو برابر مردان است. و به عکس آن دوره های مانیا در مردان شایع تر است.»
«بقراط در حدود چهارصد سال پیش از میلاد مسیح (ع) اصطلاحات مانیا (شیدایی) و مالیخولیا را برای توصیف اختلالات روانی به کار برده بود.»
«قابل توجه است که دوره های شیدایی بدون سابقه و پیشینه ی افسردگی بسیار کمیاب است. خلق، و هیجان، احساسی نافذ و پایدار است که به صورت درونی تجربه می شود و بر رفتار و درک فرد از جهان تأثیر می گذارد. عاطفه به تظاهر بیرونی خلق اطلاق می شود. خلق ممکن است طبیعی، بالا یا افسرده باشد. افراد به طور معمول طیف وسیعی از حالات خلقی را تجربه می کنند و مجموعه تظاهرات عاطفی شان نیز به همان اندازه وسیع و بزرگ است؛ همچنین احساس می کنند که می توانند بر حالات خلقی و عاطفی خود کمابیش مسلط باشند. اختلالات خلقی گروهی از اختلالات بالینی هستند که مشخصه اصلی آن ها این است که احساس تسلط از بین رفته و فرد رنج و عذابی شدید می کشد. در بیمارانی که خلق بالایی دارند (یعنی در مانیا) ، گشاده خویی ، پرش افکار ، کاهش خواب، افزایش اعتماد به نفس، و افکار خود بزرگ بینانه دیده می شود. در بیمارانی که خلق افسرده ای دارند (یعنی در افسردگی) ، از دست دادن انرژی و علاقه، احساس گناه، دشوار شدن تمرکز، از دست دادن اشتها، و افکار مرگ یا خودکشی وجود دارد.»
«سه طبقه دیگر اختلالات خلقی عبارتند از هیپومانیا (نیمه شیدایی ) ، خلق ادواری (سیکلو تایمی) و افسرده خویی (دیس تایمی).»
«خلق و هیجان ها اساس عملکرد ما را تشکیل می دهند. بدون آن ها ما انگیزه و توانی برای فعالیت های روزمره خود نداریم. موضوع هیجان ها از موارد مورد توجه روان شناسان می باشد و به تأثیرات آن می پردازند. افراد گرفتار اختلال های هیجانی به شدت افسرده اند یا دچار شیدایی (سرخوردگی افسار گسیخته) اند و یا ممکن است مدتی افسرده و مدتی شیدا باشند.»
مطالعات متعدد خانوادگی، فرزند خوانده ها و دو قلوها ارثی بودن اختلالات خلقی را اثبات کرده اند. اما اخیراً کانون عمده مطالعات ژنتیک ، بر روی شناسایی ژن های مستعد، توسط روش های ژنتیک مولکولی بوده است.
«به طور کلی سابقه خانوادگی و ارثی اختلال دو قطبی خطر ابتلای به اختلالات خلقی را بیشتر افزایش می دهد (به خصوص خطر ابتلا به اختلال دو قطبی). اختلال یک قطبی نوعاً شایع ترین شکل اختلال خلقی در خانواده افراد مبتلا به اختلال دو قطبی است. این هم پوشانی خانوادگی نشان می دهد این دو نوع اختلال خلقی زمینه ژنتیکی نسبتاً مشترکی دارند. وجود بیماری شدیدتر در خانواده ، خطر ابتلای سایر اعضای خانواده را بیشتر افزایش می دهد.»
«قانع کننده ترین داده ها حاکی از آن است که مرتبط ترین واقعه با پیدایش بعدی افسردگی، از دست دادن یکی از والدین پیش از 11 سالگی است. از استرس های محیطی که بیشترین رابطه را با شروع دوره افسردگی دارد، از دست دادن همسر است. عامل خطرساز دیگر، بیکاری است – افرادی که فاقد شغل هستند سه برابر بیشتر از کسانی که کار می کنند احتمال دارد علایم یک دوره افسردگی اساسی را گزارش کنند.»
«درک سایکو دینامیک افسردگی، که توسط زیگموند فروید آشکار و طرح شد و کار آن را گسترش دارد، دیدگاه کلاسیک مربوط به افسردگی را تشکیل می دهد. این نظریه چهار نقش کلیدی را در بر می گیرد:
1- آشفتگی ارتباط نوزاد – مادر در خلال مرحله دهانی (10 تا 18 ماه ابتدای زندگی ) زمینه ساز آسیب پذیری بعدی به افسردگی است
2- افسردگی را می توان با فقدان هدف یا موضوع (ابژه) حقیقی یا خیالی مرتبط دانست
3- درونی سازی اهداف (ابژه) از دست رفته، مکانیسمی دفاعی است که برای مقابله با رنج و ناراحتی همراه با فقدان ابژه به کار می رود و
4- از آن جا که اهداف (ابژه) از دست رفته با دیدی آمیخته از عشق و نفرت نگریسته می شود، احساسات خشم متوجه خود و معطوف به داخل می گردند.
«ملانی کلاین» افسردگی را متضمن ابراز پرخاشگری به محبوب می دانست و از این نظر دیدگاهش بسیار شبیه فروید بود. از نظر ادوارد بیبرینگ پدیده افسردگی زمانی شکل می گیرد که فرد از فاصله آرمان های بسیار کمال طلبانه خود و ناتوانی اش در رسیدن به این اهداف آگاه می شود. ادیت یاکوبسن حالت افسردگی را شبیه وضعیت کودک ناتوان و درمانده ای می دانست که قربانی والدی شکنجه گر شده است. 
سیلوانو آریتی دیده بود که بسیاری از افراد افسرده، بیشتر برای دیگران زندگی می کنند. او به این شخصی که فرد افسرده برای او زندگی می کند، دیگری غالب اطلاق می کرد که می تواند یک اصل، آرمان، مؤسسه ، یا فرد باشد. افسردگی زمانی رخ می دهد که بیمار در می یابد فرد یا آرمانی که او برایش زندگی کرده، هرگز چنان نبوده است که انتظارات او را بتواند برآورده نماید.
مفهوم پردازی هاینتس کوهوت درباره افسردگی از نظریه روان شناسی «خود» ریشه می گیرد و بر این فرض مبتنی است که «خود» برای رشد، نیازهای معینی دارد و والدین باید برآورند تا احساس مثبت اعتماد به نفس و انسجام در کودک شکل گیرد. وقتی که دیگران این نیازها را برآورده نمی کنند، اعتماد به نفس به میزان زیادی از دست می رود و این به صورت افسردگی تظاهر می یابد. 
جان بولبی معتقد بود که آسیب دیدن دلبستگی های اولیه و جدایی توأم با آسیب در دوران کودکی، زمینه ایجاد افسردگی را فراهم می کند. به نظر می رسد که فقدان های دوران بزرگسالی موجب تجدید خاطره فقدان آسیب زای کودکی می گردند و به این ترتیب بروز دوره های افسردگی در بزرگسالی را تسریع می کنند.»
«بر اساس نظریه شناختی افسردگی ، در نتیجه تحریف های شناختی خاصی به وجود می آید که در افراد مستعد به افسردگی وجود دارد. و نظریه درماندگی آموخته شده، پدیده های مربوط به افسردگی را به تجربه رویدادهای غیرقابل کنترل مربوط می داند. رفتار گرایانی که بر نظریه درماندگی آموخته شده صحه می گذارند، تأکید می کنند که بهبود افسردگی بستگی به این دارد که بیمار احساس کنترل و غلبه بر محیط را بیاموزد. افسردگی در کودکان و نوجوانان افسردگی ممکن است به شکل هراس از مدرسه و چسبیدن بیش از حد به والدین ضعف عملکرد تحصیلی، سوء مصرف مواد، رفتار ضد اجتماعی، ولنگاری جنسی، فرار از مدرسه و ترک خانه خود را نشان دهد.»
در تعاریف که بیش از 2400 سال پیش تا کنون برای افسردگی و مانیایی بیان شده است همچنان ادامه دارد. از یک طرف هیجان لازمه زندگی و پیشرفت و تعالی است و از طرف دیگر ناهنجاری های ناشی از مشکلات شخصی و اجتماعی ریشه ای برای آغاز اختلالات روانی است که آدمی زاد را در تنگنا قرار داده و زندگی را تلخ می سازد. امروز شرایط تمام و کامل برای بروز افسردگی در اجتماع وجود دارد و تنها خودسازی شخصی است که با شناخت همه جانبه از خود می تواند شرایط موجود را برای یک زندگی حداقلی توجیه پذیر نماید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد