گفت و گو

روزنامه نگار

گفت و گو

روزنامه نگار

نامه یک دانش آموز به رئیس جمهور

نامه یک دانش آموز به رئیس جمهور
به نام خدا
جناب رئیس جمهور محترم
از شما متشکرم که این فرصت را در اختیار ما قرار دادید تا گفتگو کنیم و غم انباشته شده در دلمان را برایتان بگوییم.
آقا، امروز که روز اول مهر بود همکلاسی من هم برایتان نامه نوشت. او خیلی با ما فرق می کند. به قول مادرم؛ از ما بهتران است. حتی قیافه اش هم از ما خوشگل تر است. حال و روزشان هم بهتر است. همه ی تابستان که من کنار پدر و مادرم کار می کردم او به همراه پدر و مادرش به سفر رفته بود. می گفت آن طرف آب هم رفته اند. نمی دانم آن طرف آب کجاست ولی حتما بهتر از این جاست که تا وقت به دست می آورند به آنجا پرواز می کنند.
هم کلاسی ام می گفت برای شما نوشته؛ نباید گول کدخدا را بخوریم. می گفت خدا روزی می رساند. می گفت خدا شریک ندارد که به خاطر روزی سراغ کدخدا برویم.
راست می گوید. چون همیشه غذاهای خوب می خورند ولی نمی دانم چرا وضع ما خوب نیست. شاید خدا ما را فراموش کرده است. خیلی از روزها غذا نداریم بخوریم. دیشب مادرمان پیاز سرخ کرد تا با نان بخوریم.
وقتی از هم کلاسی ام می پرسم روزی شما از کجا می آید ، صحبت پدرش را برایمان نقل می کند. می گوید؛ نان ما در تحریم است ولی من سر در نمی آورم. مگر تحریم سفره است که سر آن بنشینم و صبحانه ، ناهار و شام بخوریم.
دیروز که مادرمان به دکتر رفته بود می گفتند دارویش به خاطر تحریم نایاب است. کارتان نباشد. می گویند مادرم مریضی بد گرفته است. دارویش هم در تحریم گیر کرده است. من که سر در نمی آورم. نان پدر رفیقم در تحریم باشد ولی داروی مادرم در تحریم نباشد. مگر تحریم هم بین آدم ها فرق می گذارد.
آقای رئیس جمهور؛ پیش خور یعنی چه؟ وقتی به پدرمان می گویم چرا پول به دست نمی آورد. می گوید وضعیت بازار خوب نیست. پول در بازار نیست. قبلی ها نفت را پیش خور کرده اند. می گوید در دوره های قبل پول چاپ می کردند و به مردم می دادند. مگر شما دستگاه چاپ ندارید که پول چاپ کنید. چرا به فکر مردم نیستید؟
اصلاً مگر نفت را هم می شود پیش خور کرد. مگر نفت خوردنی است. پدرمان می گوید. نفتی که به خارجی ها فروخته ایم تا سال ها بعد با چاپ پول بی پشتوانه پیش خور کرده اند. پدرمان می گوید حالا شما باید بدهی های قبلی را صاف کنید.
آقای رئیس جمهور. پدر هم کلاسی من گفته است وقتی قافیه برایشان تنگ شود به صحرای کربلا می زنند. من که منظور حرف آنها را نمی فهمم ولی اگر خدای ناکرده مشکلی پیش آمد و دشمنی خواست خاک ما را تهدید کند روی ما حساب کنید. ببخشید که خیلی بلد نیستیم حرف بزنم ولی مطمئن باشید هر کاری از دستم بربیاید برایتان انجام می دهم.



نظرات 13 + ارسال نظر
فتانه دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 01:15 ب.ظ

میدونم مرتبط نیست. میدونم.
میدونم شاید اصلا منتشرنشه. میدونم
میدونم شاید اصلا خونده نشه.
میدونم. من همه اینها رو میدونم. ولی خب یه تیریه در تاریکی. نهایتش یه درددله با اینترنت.

خدای من
نمی دونم به کی باید سلام بدم. نمی دونم کی میاد و این نوشته ها رو میخونه. وقتی نتونستم از سایتهای خرید و فروش مسکن. مسکن مهر 33میلیون و 400هزار تومنیم رو با همون قیمتی که خریده بودم بفروشم. تا بتونم بخشی از مشکلات مالیم رو برطرف کنم، به ذهنم رسید که بیام از خیرین کمک بگیرم. به این فکر کردم شاید یه پولداری دلش برام سوخت و آپارتمانم رو تو این آشفته بازار خرید و فروش مسکن خرید. وقتی جرقه این فکر شب که میخواستم بخوابم تو ذهنم خورد کلی ذوق کردم. تا صبح خوابم نبرد. به شوهرم گفتم دیگه تمام مشکلات حله. میتونی دیگه داماد سرخونه نباشی. (آخه ما مجبور شدیم بخاطر مشکلاتمون تو خونه پدرم زندگی کنیم) به پسرم گفتم دیگه میتونیم بریم جایی رو اجاره کنیم که تو بتونی یه اتاق خواب مجزا داشته باشی. به خودم گفتم دیگه یه قسط از قسطهای پرداختیت کم میشه. دیگه ماهی یک میلیون و سیصد قسط نمیدی. اگه اتفاقی نیفته میتونی فقط ماهی یک میلیون قسط بدی. از خونه مامان و بابات میری و اونا از دستت یه نفس راحت میکشن. بنده خداها از زمانی که باردار شدی و درگیری بیماری شدی و بعدش افسرده شدی و تو بخش اعصاب و روان بستری شدی نتونستن یه نفس راحت بکشن. اما هیهات هیهات.... هیهات از اینهمه درد. غافل از اینکه این فکر جلوتر از من به ذهنه میلیونها میلیون ایرانی مقیم کشور جمهوری اسلامی ایران خطور کرده بوده و من از جمله بی خبران بوده ام. چی بگم؟ اینقدر مطلب برای نهادهای مختلف از خیرین گرفته تا علی دایی و رئیس و جمهور و غیره و غیره که اگه همشون رو جمع کنید میشه مثنوی هفتاد من کاغذ. نوشتم که دارم دیگه جمله کم میارم. همش اولش میخوام درد خودم و بنویسم. اما نمیدونم چرا نمیتونم. نمیتونم بنویسم دردم چیه؟ مشکلات مردم دیگه رو میخونم و می بینم همه یه درد مشترک داریم. همه بی پولیم. حالا یکی از بیکاری بی پوله و کار میخواد، یکی کار داره ولی مثل ما هرچی کار میکنه باید بده به بدهی. یکی هزینه درمان نداره (منم این مشکل رو داشتم اینقدر نتونستم پول داروهام رو بدم که بیماریم بنده خدا دیگه صداش درنمیاد) و خیلی یکی های دیگه. خیلی یکی تو جامعه داریم. این نامه رو دیگه برای کدوم ارگان بنویسم؟ برای رئیس جمهور(که نوشتم)؟ مثل اون خانم عقد کرده دانشجو برای آقای ظریف؟ برای رئیس شورای اسلامی؟ برای رئیس قوه قضائیه؟بهتره برای رئیس قوه قضائیه بنویسم چون هرچی باشه. نهاد عدل و عدالت تو جامعه است.
خدمت رئیس محترم قوه قضائیه
(سلام، بغض دارم. و اشک تو چشمام حلقه بسته. نمیدونم از کجا باید شروع کنم و به کجا ختم کنم. نمیدونم از درد خودم بگم یا از درد همسایه ام. همشهریم . یا هم ملتیم. همه دردمندیم. اما نه اون دردی که شما فکر میکنید. و با گفتن یه کلمه ی «آخ» کمی از دردمون کاسته بشه. زخمی که خوردیم شدیدتر از این حرفاست. شدیدتره چون نمیتونیم برای بچه امون حداقل ماهی یکبار پیتزا بخریم. شدیدتره چون نمیتونیم برای زنمون که از کم خونی شدید داره رنج میبریم حتی یه قرص آهن بخریم چه برسه به پسته. شدیدتره چون بیمار کلیوی هستیم و باید هفته ای سه بار تو یه بیمارستانی که در محدوده طرح ترافیک قرار داره زیر دیالیز بریم ولی چون مدل ماشینمون پایینه نمیتونیم بریم طرح ترافیک بگیریم. تا هم خودمون برای دیالیز بریم هم مسافرکشی کنیم تا هزینه های درمانمون دربیاد.(این مورد رو با تمام وجودم حس کردم). شدیدتره چون کودک کاریم. چون کارتون خوابیم. شدیدتره چون...آقای رئیس. ما از قشری هستیم که بی پولیم. و شکایت داریم. شکایت داریم از بی پولی. و یه سوال از شما دارم حکمی که برای دردهامون هست. حکمی که برای بی پولی هامون هست چیه؟؟؟؟)

a دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 10:21 ق.ظ

(دل نوشته ای به رئیس جمهور و به همه ی روئسا و مسئولین کشورم ایران)
ای کاش از این مرگ تدریجی به یکباره خلاصم می کردید
درود به امام راحل (ره) که برای انسان چیزی در حد انسان یعنی انسانیت در حق او برایش قائل بود وتا زمانی که بود ازدواج هر مسلمانی در ملک خداوند آزاد بود و برای متولدین این خاک مدرک سرزمین مادری ونصب خاکی شان رانیز بی هیچ چشم داشتی می داد و آن مرد دور اندیش با بینش درست جز مهربانی ودلسوزی به انسان ها نکرد واز همین رو بود که همه جانشان را برایش می دادند وهنوز هم هر انسانی از هر ملک و خاکی وقتی نام امام خمینی می آید برایش احترام قائل هستند خدایش بیامرزد که جز هدف خیر در راه خدا وقانون اسلامی وقرآنی نداشت. که به حق ملک خداوند وسیع وبی انتهاست وتا زمانی که او بخواهد زمین خواهد بود وخواهد ماند وهمه را روزی دهد واین ما تنگ چشمان هستیم که فکر می کنیم جایمان را دیگران تنگ می کنند ویا نعمت خدا تمام می شود به هر حال پیش خداوند که حاضر شویم قانون قرآن است وتقاص سختی خواهیم داد.آری وای اما برشما سر دم دار های امروزی که این حرف هارا مجبورم به شما بگویم که چون چیزی دیگر برای از دست دادن ندارم وبه قولی آبی که یک عمر از سر گذشته همان چه صد وجب آری برای شما رئیس جمهور محترم برای شما رئیس مجلس محترم برای شما رئیس اداره کل ثبت احوال وبرای همه کسانیکه خداوند به نوعی در جامعه جایگاهی به آنها داد برای خدمت به مردم به انسان ها وبه بشریت اما جز چشم پوشی نکردند و عمر یک انسان را کم چیزی نیست تلف کردند ای کاش از این مرگ تدریجی به یکباره خلاصم می کردید تا از این بلا تکلیفی رها شوم وبه یکباره خلاص ودیگر برای من نباشد رنج تحقیر جامعه رنج بی انصافانه ی به چشم یک غریبه ی متفرقه نگاه کردن آری رنج تفاوت و فرق داشتن رنج آدم نبودن رنج تحصیل خوب نداشتن ونکردن و گذشت عمر رنج بیکار بودن ودر جامعه جایگاهی نداشتن که آنهایی که مدرک دارند امروزه کسی آدمشان حساب نمی کند وای به من و امثال من و رنج ازدواج نتوانسته کردن وبی خانوادگی وهیران ماندن و برچسب بی هویتی ، ولی نه من هم فرزند آدم هستم وشاید فقط همین نکته گاهی به من می گوید تفاوتی نیست و این کور دلان هستند که تصور این فرقیات قلط را دارند(اما خدا را شکر که هنوز همه ی فشار ها نتوانسته دامن اسمتم آلوده کند) اگر به من گفتید حق ازدواج ندارند امثال تو وگرنه مجازات وزندانی می شوند ویا اگرگفتید کسی حق ازدواج بااینان را ندارد و یابه امثال من زن ندادند یا نتوانستم اذدواج کنم ، صیغه هم نکردم با کسی دوست برای یک نگاه هم نشدم اما کسانی را هم می شناسم که دستور خدا و پیامبرش را به دستور شما ترجیح دادند وازدواج کردند وبچه دارهم شدند وترس از خدا وگناه نگذاشت این بار دیگر شما را ببینند اگر چه حیف که سرنوشت فرزندان آن ها نیز جز سختی وتحقیر و فردا فوش به پدر ومادر از تولدشان چون امثال من نیست البته شاید روزی بفهمند که زندگی هدیه ای از طرف خداوند بود که به هیچ بدی راضی نیست واین دنیا پرستان بودند که زندگی ما را طلف کردند. البته خیلی ها هم نتوانسته اند ازدواج کنند و در بلا تکلیفی افسردگی به سر می برند اما بیشتر از همه دلم به حال آن دخترکی می سوزد که خوب می شناختم سالم وهوشیار بود اما در این غم وقتی بی مدرک بودو از مدرسه اخراج شد وبا تنگ دستی خانواده نتوانست مدارکش تمدید و تکمیل کند وکاری از پیش برد در خانه دیوانه شد(شمارا به خدا سوگند ای کاش به حال دختران بی گناه چنین سر نوشت شومی رهم کنید که دختر مسلمان هیچ پناهی جز خداوند ندارد. پس بترس از آه مظلومان که هنگام دعا گفتن اجابت از در حق بهر استقبال می آید) جرم او تولد بود مثل همه هدیه ای که نا غافل خداوند به هر بنده ای می دهد می آفریند وخلق می کند بی هیچ چشم داشتی که تو که هستی وکه نیستی روزی نیز می دهد آری من مرد بودم وشما را بخشیدم و خداهم از همین رو شما را ببخشد بر این عمری که از من به رنج بلاتکلیفی وبی هویتی وهزاران سر در گمی دیگر تلف کردیدکه بر مشیت وتقدیر شکر گذارم اما حال من آن مثال است که گفت من از بینوایی نی یم روی زرد بیشتر به حال دختران این سرنوشت شوم و رغم زده شده به دست شما دلگیرم به حال آن دختری افسوس می خرم که وضع آن سیاه سر چه می شود او که هیچ راهی در جامعه ندارد ومی شناسم که در خانه مویش سپید شد وکسی به او رهم نکرد افسرده شد بیمار روانی شد آخر دیوانه شد شکی نیست بخاطر اوهم شده تقاص سختی پس خواهید داد، آهای شمایی که ملک خدا را به نام خودتان سند زدیدآهای شمایی که فکر می کنید ابدی هستید آهای شمایی که شاید سی یا چهل سال از عمرتان رفته باشد واگر نگاه کنید در یک چشم به هم زدن بود مطمئن باشید این دو روز دیگر هم همین طور می گذرد ما صبر پیشه می کنیم که خداوند به صبر امر کرده است شما روزی با ما روبه رو خواهید شد در دادگاهی که عدالت دیگری دارد آن دادگاه طبق تفکر شما پیش نمی رود. آری جرم من زندگی بود جرم من تولد بود چیزی که خداوند به من داده بود جرم من زیستن در ملک خداوند بود البته از دیدگاه شماجرم بود. اما انصاف که هر چه خواستید وگفتید در حد توان انجام دادم باز این بار بهانه ای گرفتید که دیگر از توان من مرد خارج بود وای به آن دختر سیه موی بیچاره که هر جا خواهد رود قصد دریدن اسمتش شود پس چگونه می تواند همه ی خواسته های شما را بر آورده کند اما من هر آنچه توان بود کردم از من ده ها استشهاد از هر اداره و ارگان وهر جایی خواستید در جامعه ای که دیده و پذیرفته نمی شدم اما به سختی وتحقیر وخفت ومنت کشیدن فراهم کردم ازمن طی کردن هفت خوان رستم در هر شهرو اداره وهر جایی در پی قسمو انگشت نگاری و ده ها نامه ی دیگر و امتحان کتبی خواستید همه را در سواد کمی که خود شما برایم رغم زدید در سختی ها و با دست تهی با پول صبح تا شب کارگری وجان کندن و دستو پنجه نرم کردن همراه پدر بیچاره با گچ و خاک وآجر وسیمان انجام دادم حالا به منی که پسر یا دختری باشم که تمام عمرم را بیهوده در افکار پوچ شما صبر وصرف وهر آنچه گفتید کردم ودویدم و منفعتش جز تلف عمرم نبود منی که در این خاک متولد شدم مادرم ایرانیست سی سال عمرم را در اینجا بودم وجز این جا یعنی وطنم نصبی که از خاک به من طعلق گرفته و جای دیگری ندارم و نمی شناسم می گویید تو مال اینجا نیستی برو و ترک تابعیتت را بیاور، که این سنگ اندازی دیگر برایم بارگران است برای منی که جز این جا نمی شناسم برای منی که دستم تنگ است برای منی که راه به جایی ندارم برای منی که شاید در قالب دختری بی سر پناه باشم چطور به خاکی که هر گز پا نگذاشته ام بروم و چنین چیز محالی ازمن توقع دارید یعنی این انصاف است که این بار سنگی بیندازید که برداشتنش از توانم نباشد اگر راست می گویید آن کاری بگویید که در ملک خودم بوده باشد خواسته باشید ونکرده باشم اگر راست می گویید آن نامه یا آنکار را بگویید که در شهرو دیار ویا کشور خودم که نیمی از عمرم را در آن زندگی کردم باشد جایی که می شناسمش وطنی که در آن متولد شدم سرزمینم ایران والبته ملک خالق هستی که جز برای خودش وارثی ندارد ولی لابد آن را به نام شما سند زدند. من چگونه خودم را مطعلق به جایی بدانم که در عمرم ندیدم واز ملک غریبی برای شما چنین نامه ای بیاورم ، من بی سر پناه را لابد مثل خود رئیس جایی فرض کردید آدم های کله گنده هم برای سفری کاری چند روز نمی توانند با آن همه پول و ثروتو پارتی درملک غریب کاری از پیش ببرند حتی خود شما هم از چنین کارهایی عاجز هستید اما از من چنین چیزی می خواهید نه بگویید این بار خواستیم کاری بگوییم برایت که از عهده هفت جدت بر نیاید اما فقط به ثانیه بشمارید یک ثانیه یعنی یک چشم بر هم زدن من هستم وشمایید و خداوندی که خالق همگیست از خداوند می پرسم پروردگارا که همه چیز به عدالت بخش کردی پنهان از ما سندی از ملک زمینت به اینان داده بودی به اینان که ادعای مسلمان بودن دارند البته هرگز به کفار کاری نداریم که راه خود روند وکاری با قانون خداوند ندارند حرف ما برای این مردم مدعی اسلام است که فریب دو روز زندگی دنیا را خرده اند وبه خیالشان ابدیست وبه شیرینی کام خودشان ورسیدن به خواسته های این دنیای فانی که با همه چیزش فناست ، حاظرند در این دو روز کام همه را یک عمر تلخ کنند خیالی نیست گفتم در یک چشم به هم زدن می گذرد وچون می گذرد حتی باعمر تلف وهمه ی سرکوفت ها وسختی ها با بی هویت نگه داشتن ما با بلاتکلیفی ها بازهم غمی نیست آباد این دنیا به کام شما اما جواب سختی داره.
آنان که همه ی مدارک در این کشور تکمیل دارند می نالند و گریه می کنند وای بر منی که یک عمراست بی هویت خطاب می شوم گاهی فکر می کنم حیف آن قسم نام خدایی که خردم به کمر انسان های بی مروت بخورد که خلف وعده می کنند شاید هم هزار بار بیشتر به خودکشی فکر کردم تا شاید از این همه عذاب و رنج و این تولد کوفتی وشب و روز کارگری وجان کندن به بیهودگی وخانواده در به در وبی مدرکی را نیز که شما سال ها به آن تحمیل و افزودید خلاص شوم ولی باز به خاطر گناه کبیره بودنش و آتش عبدی شیطان را لعنت کردم، حیف آن پول هایی که با عرق کارگری برای تمدید مدرک هر ساله بی انصافانه باید به جیب شما بریزد ومن دائما برای زندگی روی زمین خدا باید از شما وقت بگیرم و روز های زندگی ام را باعرق گارگری بخرم ودائما رنج و صبر و علافی بکشم، نمی خواهم بگویم از گلویتان پایین نرود اما هر هزارتومنش عرق دست های ترک خرده از آجر و سیمان امثال من است حتی گواهینامه نمی توانم بگیرم برایش باید ازدواج کنم که منع است وباز خواست می شوم وشاید روانه ی زندان شوم هرچند با مدرک هایش را کسی همسر به راحتی در این زمانه ندهد وگویند تا ازدواج توانی کنی وبه گناه نیفتی روح از تنت جدا شود، من تهی دست کارگر بی مدرک بی هویت بی سواد که فقط مرگ را لایقمان می دانند که جای خود البته شمایی که در نعمت و قدرتی درد من بی کس و کار را کی فهمی با این همه به خدا پناه می برم و می گویم صبوری وتحمل ومی گویم دنیا در گذر است فلانی به آخرت بیندیش واگر سنگینی وسختی های این سی سال از عمرم در عذاب برمن بیش از توانم بار گران وافسردگی نمی بود در این کنج خانه در بلا تکلیفی ها ودر بیکاری ها و در کاری بر نیامدن از دست تهی این چند خط گلایه ی اشکی نمی نوشتم فقط نمی دانم چه افکاری پلیدانه ای در سر عده ای می باشد که عمر ما تمام شد ولی هنوز به ماشناسنامه نمی دهند اما گفتم شاید دلشان به رهم آید از دنیا وبرخی قانون های غیر خدایی دل بکنند وبه انسان وانسانیت رجوع کنند وارزش قائل شوند وبه جای این مرگ تدریجی به یکباره یا از این درد یا از این زندگی خلاصم کنند که دیگر توان این زندگی در بلا تکلیفی مرگ تدریجی عمر تلف بی هویتی ویا زنده اما مردگی کردن را ندارم ، مثل مرده متحرک افسرده ای شدم که در گوشه ای بی هیچ امتیازو جایگاهی در جامعه حتی شهر وند عادی بودن در محرومیت از همه چیز فقط نفس می کشد، من شکایت خود از شما پیش خداوند می برم. خدایتان ببخشد که رؤیا های مرا نابود کردید تا به این سن رسیدم وپیر شدم وبهار زندگانی تا سی سال بود که از عمر من در بلا تکلیفی ودر جا زدن تلف شد ونه تحصیل و نه شغل وکاری ونه ازدواج و خانواده ای ونه هم توانستم به دنبال هنری که دوست دارم بروم ونه هم هیچ یک از مزایای جامعه ای که در آن زندگی می کردم به من تعلق گرفت بطور خلاصه اینکه در جامعه اصلا جایی انگار نداشتم وبرای من جایی نبود باز خدا را شکر که همه سختی ها و مشکلات ورنج و مشقت ها به خلافم نکشاند اگرچه شرایط برایم این چنین مقدور ساخته بودند اما خواست خدا این نبود که این رنج ها بهانه ای شوند که به سمت دزدی حروم خوری ویا هر خلاف دیگری بروم شاید گاهی آواره در خیابان ها اجباراً دستفروشی کردم اما ول گردی ودست کجی نه، پروردگارا شکر بی اندازه که به نمازو طاعتو قرآن و مطالعه رهنمونم کردی وبه این راهم کشاندی که گمراه نشوم وحتی یک سیگار هم لبانم را لمس نکرد و اما از همه مهم تر خدایتان نبخشد که تا العان سی سال خون بر دل مادرم کردید از گریه بر سر سجاده به خاطر فرزند نالایقی چون من که چرا هنوز شناسنامه ندارم و اینگونه در سرنوشت شوم ونامعلوم بی هویتی که به کدام نا کجا آبادم خواهد کشاند همچنان بلا تکلیف و گوشه نشین در کنج خانه و اکثراً در حصار افسردگی بسر می برم.

هانیه سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 09:21 ب.ظ

بیچاره بچه

mina دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:13 ب.ظ

آفرین خیلی خوب نوشتی امیدوارم خدا به همه ی مردم کمک کند

دئتم پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 10:50 ق.ظ

فاطمه چهارشنبه 26 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 09:54 ب.ظ

خوب بود

ماردین جمعه 5 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 04:53 ب.ظ

نیلوفر شنبه 13 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:56 ب.ظ

خیلی زیبا بود

کبری شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 08:37 ب.ظ

بسمه تعالی
با سلام ودرود حضورریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب اقای روحانی،
دراین فرصت کوتاه خواستم بعنوان همسریک رزمنده که سالها وقتش راصرف امور خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی نموده واینک با کلی بیماری ومشکلات ناشی از جنگ تحمیلی خانه نشین گردیده خدمتتان عرض کنم .
اینجانبه با۶۰سال سن وشوهرم و۵فرزندو۶ نوه باماهی ۱٫۵میلیون زندگی میکنیم ومشکلات عدیده ای داریم،منجمله پسربزرگم دارای۳فرزند است وپا حفوق ماهی ۱میلیون زندگی میکند،یک پسردیگرم باهمسرش متارکه نموده واینک با مشکلاتروحی که دارد،معتاد شده،پسر دیگرم که دانشجو بود بعلت عدم تمکن مالی ترک تحصیل نموده واینک بیکار والوده به مواد شده ونمیدانم چکنم ،شما بعنوان رییس جمهوری پدری کرده بداد من برسید،نه توان هزینه درمان انها را دارم ونه هزینه دانشگاه،خواهش میکنم جهت درمان انها ویک شغل مناسب کمکم کنید ،میدانم که درد مردم بیشترازاینهاست،ولی من نیز جزوهمین مردم هستم که شوهرم۶۳ ماه از عمرش رادرجبهه ها گذرانده است،ضمنا دختر۲۸ساله ای دارم که ۶سال است به بیماری ام،اس، دچار شده ودیگر از زندگی خسته شده ام ونمیدانم چکنم. خودم نیز ازگردن،دست وپا ارتروز دارم وعمل کرده ام انتطار جواب ومساعدت دارم.
باتشکر.

ارغوان شنبه 28 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 05:59 ب.ظ

:بدجنستعجب:

مادر سه قلو دوشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1400 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام و عرض ادب خدمت شما رئیس جمهور...
من 30 ساله مادر 3 قلو دختر هستم. الان بچه های من 3 سالشونه و الان که موقع بیرون رفتنشونه باید تو این شرایط کرونا خونه نشین باشن. اجاره نشین هستیم و خونه نداریم وخانه ای که الان ساکن هستیم حتی حیاط نداره واسه این بچه ها و شوهرم کارگر ساختمانی هست فقط از شما درخواست یه وام مسکن را میخواهیم. ایم بچه ها چطوری تو ساختمان بزرگ بشن. خونمون واسشون کوچیکه. فقط شوهرم کار میکنه و درآمد دیگه ای نداریم. شما بگید با این شرایط سخت امروزی که شوهرم یه روز کار داره یه روز نداره چطوری زندگی کنیم. بخداوند قسم من مادر چیزی واسه خودم نمیخوام این بچه ها آینده این مملک هستن باید یه شرایطی واسشون فراهم بشه.
ممنون از حمایتتون و این که رسیدگی میکنید

ناشناس جمعه 21 آبان‌ماه سال 1400 ساعت 05:56 ب.ظ

hoseyn شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1400 ساعت 09:40 ق.ظ

چه بد::

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد